- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
طلاق، از عوامل اهم پاشیدگی کانون خانواده معضل اجتماعی است که پیامدهای آن از مشکلات بزرگ جوامع کنونی به شمار میرود ولی در شرایط حاضر، به صورت متداولترین راه حل یک ازدواج ناموفق درآمده است. گسستن رابطه زناشویی و رها ساختن زندگی مشترک، زن و مردی را که با هم پیوسته بوده اند، به راههای گوناگون میکشاند ، هر چند امکان دارد، چنین زن و مردی، هریک خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابند اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود ۱۰ درصد اتفاق میافتد.
جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمیپذیرند. از طرفی دیگر مشکل وجود فرزندانی در خانوادههای طلاق که ناچارند به زندگی در کنار یکی از والدین بسنده کنند و روزگار را زیر سایه ناپدری یا نامادری بگذرانند، مسأله دیگری است که بسیار قصههای غمانگیز آن را شنیده ایم. این مسایل و پیامدها یک ذهنیت تاریخی منفی نسبت به طلاق را شکل داده است. این واقعیت را هر فردی میتواند دریابد که سابقه طلاق در زندگی هر فردی به عنوان یک نقطه منفی و ضعف محسوب میشود.
ایجاد چنین نگرشی در سطح جامعه و تلقی منفی از «طلاق» و زنان و مردان مطلقه، از مهمترین عوامل بازدارنده طلاق است. البته اسلام به عنوان یک دین واقعگرا نمیتواند به دلیل خطرات ناشی از طلاق در هیچ شرایطی طلاق را نپذیرد، زیرا به هر حال در مواقعی اختلافات زن و مرد درون خانواده به نقطه انفجارآمیزی میرسد که اجبار به ادامه چنین وضعی، نه تنها به بهبود اوضاع نمیانجامد، بلکه به مصایب و فجایع دردناکی منجر میشود و سلامتی زن و شوهر یا فرزندان خانواده را در معرض مخاطره جدی قرار میدهد.
با وجود این، طلاق در شرع مقدس اسلام به عنوان مبغوضترین عمل قابل پذیرش تلقی شده و در عرف جامعه ایرانی نیز فقط به عنوان آخرین راه حل قابل پذیرش است.
امروزه در کشورمان شاهد افزایش برخی از معضلات اجتماعی هستیم و طلاق از جمله معضلاتی است که افزایش آن شکل چشمگیر و خطرناکی به خود گرفته است. بر طبق آمارهای رسمی و غیررسمی و اظهاراتی که توسط مسئولین دادگاه خانواده ارائه شده از هر چهار یا پنج ازدواجی که صورت گرفته یک مورد آن متأسفانه به طلاق میانجامد و بر همین اساس کشور ما بعد از کشورهایی چون آمریکا، دانمارک و مصر چهارمین کشور پرطلاق دنیا محسوب میشود. حال به بررسی برخی از جنبههای این پدیده میپردازیم.
دو فرد با دنیایی از آمال و آرزو و اغلب با عشقی وافر در کنار هم قرار گرفته و پیوندی از روابط را با هم برقرار میکنند. پیوندی که امید میرود تا پایان زندگی دو نفر پایدار و استوار باقی بماند. پس چه میشود که تمام آرزوهای دو نفر از هم میگسلد و زندگی آنها قبل از موعد از هم فرو میپاشد.
عوامل موجد در طلاق چیست؟ طلاق چه اثرات و عوارضی را بر زوجین طلاق گرفته و همچنین جامعه پیرامون آنها میگذارد؟ آیا آینده و آتیهای بهتر در انتظار مطلقین خواهد بود؟ چه راهکارهایی برای کاهش این معضل وجود دارد؟ مقاله زیر تلاش دارد به برخی از این پرسشها پاسخ گوید، با هم میخوانیم:
● عوامل طلاق
▪ برخی از عوامل طلاق در جامعه ما به شرح ذیل میباشند:
۱- عوامل قانونی
از جمله عواملی که در حال حاضر به شدت طلاقها را در جامعه ما متأثر میسازد وجود و تصویب برخی از قوانین مربوط به ازدواج و طلاق است. مثلاً قوانین مربوط به مهریه نه تنها نتوانسته مانع طلاق دادن زنان توسط مردها شود بلکه منجر به جنگ و جدال بسیاری بین زوجین شده است.
قانونی که مبنی بر حق حبس مرد برای عدم توانایی پرداخت مهریه توسط زن به تصویب رسیده و بر اساس ماده ۱۰۸۵ قانون مدنی که میگوید: زن میتواند تا مهریه به او تسلیم نشده از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند.
در هنگام برخی از اختلافات زنان را تجهیز به سلاحی کرده که میتوانند به وسیله آن مرد را تهدید کرده و مشکلاتی از قبیل این که وقتی که زن بخواهد اقدام به چنین شکایتی بکند مرد از هراس به حبس رفتن و یا بعد از به حبس رفتن بر دامنه مشاجرات بیافزاید و یا این که سریع تر اقدام به طلاق نماید، را ایجاد نموده است.
در این راستا مهریه وسیلهای شده که زنان به خاطر این که از حالات احساسی و هیجانی بیشتری برخوردارند سریع تر تحریک شده و دست به اقداماتی که در کل به ضرر خود و همسرش و در نهایت زندگی مشترک آنان است، بزنند.
از سویی دیگر مهریه میتواند دستاویزی برای برخی زنان سوءاستفاده کننده باشد که اصولاً قصد زندگی مشترک ندارند و به خاطر دریافت مهریه اقدام به ازدواج مینمایند و بعد از مدتی با دلایل واهی سعی میکنند با دریافت تمامی مهریه یا قسمتی از آن با عاصی کردن مرد طلاق خود را بگیرند و این عمل خود را بارها میتوانند تکرار کنند.
به نظر میرسد برای برطرف کردن معایب قانونی مربوط به مهریه ازجمله حذف حق حبس زنان با توجه به بررسیهای کارشناسانه دقیق تر باید اصلاحاتی صورت پذیرد تا کمترین عوارض را دربرداشته باشد. البته مسائل قانونی فقط به مسائل مطرح شده ختم نمیشود بلکه مسائل دیگری نیز وجود دارد که باید مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند و بر اساس زمان حاضر تغییرات لازم در آنها انجام پذیرد.
۲- عوامل روانشناختی
عوامل روانشناختی دخیل در طلاق ابعاد گستردهای را دربرمیگیرد که با بیان مختصر نمیتوان به توصیف گستره آن پرداخت ولی از جمله مواردی که میتوان به آنها اشاره کرد به شرح ذیل است:
● عدم تفاهم و سازگاری روانی
در برخی از موارد طلاق، وقتی از زوجین درباره علل طلاق سؤال میشود راحتترین و در دسترسترین پاسخی که خواهند داد این است که میگویند ما با هم سازش یا تفاهم نداریم. وقتی سؤال دقیق تر میشود که منظور از تفاهم نداشتن چیست؟ در پاسخ بسیاری از آنها مشاهده میشود که دلیل یا جواب مستدلی برای آن ندارند.
از مفاهیمی مثل این که او مرا درک نمیکند، ما با هم هیچ شباهتی نداریم، او مرا دوست ندارد، به خانوادهاش وابسته است(البته این سخن در بین خانمها بسیار شایع است) و مسائلی از این قبیل که بسیارند مطرح میشود.
این شکایات و گلهمندیها گاهی دوطرفه است یعنی هر دو زوج متقابلاً از همدیگر شکایت میکنند ،ولی در خیلی مواقع نیز یک طرفه است یعنی یکی از زوجین عاشق و دوستدار همسر خود است و تمام و کمال حاضر به زندگی مشترک با طرف مقابل خود است ولی دیگری علی رغم ابراز احساسات همسرش، حالتی تنفرآمیز نسبت به او پیدا میکند. در این حالت است که تقریباً آن زندگی به نقطه پایان خود نزدیک شده و دیری نخواهد پایید که طلاق و متارکه زوجین نتیجه بلافصل آن خواهد شد.
پدیده ذکر شده به وفور در جلسات مشاوره زوجینی که با هم اختلاف دارند دیده میشود. در چنین موقعیتهایی با توجه به پدیده رخ داده شده هر عملی، سخنی، شیوهای به عنوان بهانهای از طرف فرد بیعلاقه در نظر گرفته میشود که این بهانه گیریها پایانی نخواهد داشت.
بهانههایی چون تو مرا دوست نداری، تو مرا گردش نمیبری، تو یک آدم بیحالی هستی، تو طرفدار پدر و مادر یا خواهر و برادرانت هستی، تو به خاطر خانواده ات به من بیمحلی میکنی و هزاران تو، تو… دیگر، که اگر هر کدام برآورده گردد دیگری سر برمیآورد و اینها میتوانند پایانی بر زندگی مشترک با بر چسب نداشتن تفاهم باشد.
● حال باید بپرسیم چرا چنین اتفاقاتی رخ میدهد؟
▪ چنین سؤالی قطعاً پاسخهای متعددی از منظرها و با توجه به افراد مختلف دارد. از جمله پاسخهایی که میتوان به آنها اشاره کرد عبارتند از:
الف- عدم تمایل یکی از طرفین به ازدواج و یا ازدواج اجباری
ازدواجی که به صورت اجباری و فقط به خواسته والدین یکی از زوجین و یا هر دو طرف باشد و تمایلی از سوی خود زوجین نباشد در اغلب موارد به شکست میانجامد و اگر نیانجامد قطعاً در بسیاری از موارد به تحمل میانجامد که چنین زندگی زناشویی مانند زندانی شدن با اعمال شاقه است، اگرچه به نظر برسد ظاهراً مشکلی وجود ندارد. البته در مواردی نیز به ندرت چنین ازدواجهایی موفقیت آمیز است.
ب- ناپختگی و عدم بلوغ اجتماعی
برخی از ازدواجها علی رغم این که به صورت خواسته و حتی با عشق و علاقه طرفین برای ازدواج همراه بوده ولی بعد از مدتی شاهد از هم پاشیدگی آنها هستیم.
در این نوع طلاقها، ما شاهد این خواهیم بود که دختر یا پسر و یا هر دوی آنها به نوعی هنوز به درجهای از رشد اجتماعی و عقلانی نرسیدهاند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند، تشکیل یک زندگی مشترک مستلزم شناختها و پیش آگهیهایی است.
دختر و پسری که با هم ازدواج میکنند باید خودشان را آماده پذیرش مسئولیتهایی کنند. خود را شریک زندگی و سازندگی آن بدانند، از طرف مقابل خود صرفاً بستانکار نباشند بلکه خود را بدهکار نیز بدانند. هر کدام از آنها باید خود را مسئول ساختن زندگی تلقی کنند نه این که یک زندگی ساخته شده را بخواهند.
کسانی که قصد ازدواج دارند باید به این امر آگاهی داشته باشند که ازدواج پایان بخشیدن به تمام سختیها و مشکلات نیست بلکه به نوعی درگیر شدن با مشکلات دیگری و شاید بیشتری است که اگر به دیده درست به آن نگریسته شود زیبایی زندگی در همین حل کردن مشکلات بیشتری است که اگر به شکلی آرمانی به آن نگریسته شود چیزی جز طلاق نتیجهاش نخواهد بود.
بعضی از خانمها در جامعه ما متأسفانه ازدواج را مساوی با ورود به دنیایی که همه چیز آن زیبایی و راحتی است میدانند و در برخورد با اولین و کوچکترین مشکل ساختار روانیشان از هم گسسته میشود. رسیدن به یک پختگی و بلوغ اجتماعی در درجه اول به عهده والدین است و در درجه دوم ایجاد تغییر در نگرش خود افراد در شرف ازدواج به مسأله زندگی مشترک آنهاست.
ج- توقعات بیجا و چشم و هم چشمی
امروزه زرق و برقهای بسیار زیاد و متنوع مانند سمی که بر اختلافات خانوادگی دامن زده گریبانگیر جامعه ما گشته و وضعیت بحرانی را در کانون خانواده به وجود آورده است.
در اینجا بحث بر سر وجود چنین زرق و برقهایی نیست، بلکه بحث بر سر تأثیرات و برداشتهایی که از آنها میشود، است. در چنین وضعیتهایی زوجین غرق در چنین اوضاعی میشوند و خود و زندگیشان را فراموش میکنند. به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با متأثر شدن از چنین وضعی و فکر نکردن درباره تداوم زندگیشان به دامن شدید اختلافات میافتند. کما اینکه در بسیاری از مواقع این صورتهای زیبا عامل خوشبختی در زندگی نیستند.
این افراد با ندیدن جنبههای مثبت زندگی خود و دیدن جنبههای به ظاهر مثبت و یا به واقع مثبت دیگران دچار کشمکشهای فراوان میشوند و وقتی زندگی خود را از دست میدهند تازه میفهمند که چه بر سرشان آمده است.
مقایسه زندگیها با همدیگر، امروزه بلایی است که میتواند هر زندگی خوب و زیبا را از هم متلاشی کند. اگر زوجین گرفتار چنین حالتی شوند تحت هر شرایطی و امکاناتی هرگز به آرامش و رضایت نخواهند رسید. این وضعیت حالتی روانی را در افراد به وجود خواهد آورد که با به دست آوردن هر چیزی به موضوع دیگری فکر خواهند کرد که هرگز تمامی نخواهد داشت. پس باید خود و شرایط خودمان را بپذیریم و با تلاش و پذیرش خود گام به سوی آینده برداریم که در این صورت احساس خوشبختی خواهیم کرد.
د- ابتلا به اختلالات عاطفی و روانی
ابتلای یکی از زوجین و یا هر دو نفر آنها به اختلالات روانی میتواند موجب از هم پاشیدگی یک زندگی مشترک گردد. اختلالات روانی مورد بحث میتواند طیف گستردهای از شدت و ضعف و همچنین مشهود و غیرمشهود را دربرگیرد. مثلاً ابتلا به افسردگی از حالت خفیف آن تا حالت شدید آن که به افسردگی اساسی معروف است میتواند موجب اختلال در روابط زناشویی گردد که این حالتی مشهود از اختلالات روانی است.
ولی گاهی اختلالاتی مانند اختلالات شخصیت که به طور مشهود در مبتلایان آن دیده نمیشود از عوامل ناسازگاری و تنشهای زندگی زناشویی خواهد شد. از جمله این اختلالات میتوان از اختلال شخصیت هیستریونیک (نمایشی) و خود شیفته نام برد. به عنوان مثال در اختلال شخصیت هیستریونیک فرد مبتلا نیاز مفرط به توجه از سوی همسرش را دارد و در صورت کمترین بیتوجهی، آشفتگی زیادی بر وی مستولی خواهد شد.
در این حالت، فرد مقابلش به هر اندازه به او توجه نشان دهد، او ارضا نشده و همیشه شاکی خواهد بود. این در حالی است که خودش در مقابل این همه توجهطلبی، کمترین توجه را به همسرش مینماید ولی فکر میکند که بینهایت این کار را انجام داده است. رفته رفته این موضوع موجب خستگی طرف مقابلش شده و بعد از مدتی به مشاجره و درنهایت تنفر زیاد از همدیگر و طلاق و متارکه میانجامد.
۳- عوامل اقتصادی
مسائل مالی و اقتصادی از دیگر عواملی است که میتواند منجر به متارکه زوجین شود. از مصادیق این عوامل میتوان به فقر، بیکاری، بیماری و غیره اشاره کرد. از نظر بسیاری از مردم بد بودن وضعیت اقتصادی بزرگترین عامل طلاق تلقی میشود. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که درست است عوامل اقتصادی نقش مهمی در امور زندگی مشترک دارد ولی خود این مسائل فی نفسه مهمترین عامل فروپاشی نمیباشد.
در یک زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فکر کنند میتوانند با داشتن حداقل امکانات زندگی با همدیگر سازگار بوده و زندگی کنند. کما اینکه در غیر این صورت با بالاترین امکانات مادی هم با یکدیگر به سر نخواهند برد.
پس قناعت و پذیرش موقعیتها و وضعیت طرفین بعد از ازدواج میتواند این عامل را خنثی کند که متأسفانه باید اذعان کرد در جامعه کنونی ما برخی از زوجین بدون نگاه به خود و فرد مقابلش توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور میکنند که به عمل رساندن آن غیرممکن بوده و با گذشت مدتی از زندگی مشترک به راهی جز راه طلاق و متارکه نمیانجامد.
نکته دیگری که در این زمینه میتوان عنوان کرد این است که به نظر میرسد علت طلاق در طبقات پائین اقتصادی اجتماعی (مخصوصاً در شهرهای بزرگ) مسائل اقتصادی (فقر و بیکاری) باشد ولی در طبقات بالاتر اجتماعی (تحصیلکرده ها) عدم تفاهم و سازش اخلاقی باشد.
۴- عوامل ارتباطی
عوامل ارتباطی مشتمل است بر ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر (والدین، برادر، خواهر و بستگان) و نگاه و نگرش متقابلی که این دو نسبت به هم دارند.
شاید بتوان گفت عوامل ارتباطی که ذکر شد در جامعه ما از بزرگترین مسائل اختلاف برانگیز در مسائل زناشویی و خانوادگی است. جایی که خود زوجین چندان اختلافی با همدیگر ندارند و مسائل فرعی دیگر مثل ارتباط با خانوادههای طرفین برانگیزاننده مشکلات عدیدهای میشود. در اینجا میتوان به روابط بین مادرشوهر، عروس- خواهرشوهر، عروس- مادرزن داماد اشاره کرد که اغلب از دیدگاه خوبی نسبت به هم برخوردار نبوده و به نظر میرسد در فرهنگ ما از تاریخچهای بس طولانی برخوردار است.
۵- سایر عوامل
عوامل دیگری چون اعتیاد، بیکاری، بیماری، ناباروری، مسائل جنسی، به میان آمدن پای فرد دیگری در زندگی یکی از زوجین، تغییرات و تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی، فاصله طبقاتی، رتبههای تحصیلی و… ازجمله دیگر علل طلاق و متارکه میباشند.
اعتیاد به عنوان بلای خانمان سوز میتواند هر زندگی را در کام خود فروکشد و نابودش کند. بیکاری زمینهساز مشکلات اقتصادی و به دنبال آن تشویشهای روانشناختی است. ناباروری هر کدام از زوجین و ناتوانی در بچه دار شدن از عوامل نگران کننده و ایجاد کننده طلاق است. مشکلات جنسی و عدم رضامندی هر کدام از زوجین از عوامل بسیار مهمی است که به علل فرهنگی در هالهای از پنهان کاری قرار میگیرد.
در مشاورههای ازدواج این امر به وضوح به چشم میخورد که برخی از زوجین به مسائل جنسی که از ضروریترین و مهمترین عوامل استواری زندگی زناشویی است توجهی نمیکنند یا بیتوجه هستند. اغلب خانمها ارضای جنسی را فقط مختص آقایان میدانند و از رضایت خودشان در این زمینه غافل میمانند که بعدها منجر به اختلافاتی میشود که هیچکدام از آنها نمیدانند که علت در چیست و منشأ این اختلافات با بهانههای دیگری ظهور میکنند.
عدم آموزش و عدم آگاهی از برقراری روابط جنسی به شکل صحیح، مقاومت یا عدم مراجعه به پزشک، برای مسائل مربوط به این روابط و… از موارد مشکلساز در این زمینه میباشند.
در آخر باید به این نکته توجه کرد که تغییرات فرهنگی و اجتماعی که در جامعه ما در حال گذر است منجر به تغییر و تحولات گسترده در ابعاد و سطوح مختلف اجتماعی شده که کانون خانواده و زندگی زناشویی ازجمله مواردی است که به شدت تحت تأثیر این تغییر و تحولات قرار گرفته است.
در این راستا، این وظیفه نهادهای دولتی و غیردولتی است که موضوع را از جهات مختلف موردتوجه و بررسی قرار داده و با ریشه یابی و شناسایی دلایل و عوامل آن راهکارهای لازم را بیابند. چرا که فروپاشی خانواده علاوه بر این که صدمات روانی و عاطفی به افراد مبتلا به آن میزند، اثرات مخربی را بر پیکره جامعه و ایجاد معضلات، مشکلات و بزهکاریهای فراوان در جامعه وارد خواهد کرد. امروزه اعتیاد مهمترین عامل طلاق در خانوادههاست قاضی مشاور دادگاه خانواده مهمترین دلیلی را که در خانوادهها منجر به طلاق میشود، عامل اعتیاد ذکر کرد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی پزشکی ایران سلامت(با قدری تغییر)