- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
۹ شوّال سال ۲۸ قبل از هجرت، روزى بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه کبرا(سلام الله علیها) آن بانوى بزرگ را به همسرى گرفت. این روز که امسال مصادف با ۱۸ بهمن است، بیتردید روز مبارکى براى امت اسلامى و مبدأ برکات بسیار بود. آنچه میخوانید نگاهى کوتاه است به روابط عاطفى میان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها) که اشارهاى نیز به مقدمات این ازدواج دارد.
زندگى مشترک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها)، درس آموز تمام مردان و زنانى است که جویاى سعادت در زندگى خود هستند. عدم دلبستگى خدیجه به سیم و زر دنیا و توجه به امور معنوى، عشق و علاقه به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، عطوفت و مهربانى متقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها)، ایثار و وفادارى نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهاى آموزندهاى است براى جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)
خدیجه را نباید تنها یک بانوى سرمایهدار دانست که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد و سودهاى کلان بدست میآورد، بلکه وى به عنوان یک شخصیت معنوى، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، داراى شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوى بزرگ، حتى در دوران جاهلیت، که پاکدامنى جایگاهى نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعى فى الجاهلّیه بالطّاهره لشدّه عفافها و صیانتها».(۱)
خدیجه آنچنان بر بلنداى معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به کمال وى شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)».(۲)
مردان بسیارى قلّه کمال را فتح نموده اند، ولى از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کرده اند: آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).
این بانوى بامعرفت، آن چنان حقیقت شناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردى است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.(۳)
خدیجه از بهترین زنان بهشت و برگزیده خداوند تبارک و تعالى است.(۴)
مقام این بانوى بزرگ به اندازهاى رفیع است که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به وى فرمودند: «یا خدیجه انّ اللّه عزّ و جلّ لیباهى بکِ کرام ملائکته کلُّ یومٍ مرارا».(۵)
خدیجه! خداوند عز و جل روزى چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات میکند.
و در مورد دیگر نیز فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجه فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّى و بشّرها بیت فى الجّنه»(۶). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانهاى در بهشت را به او بده.
زمینه ازدواج با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) عزیز قریش را به عنوان فردى امین و درستکار میشناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکى از کاروانهاى تجارتى وى را بپذیرد، و شاید هم میخواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود، مَیسره را همراه حضرتش نمود، تا هم کمک کارش باشد، و هم هنگام بازگشت، گزارش سفر را از وى دریافت کند.
علایم نبوت در سفر تجارت
در بازگشت کاروان تجارى، آن چیزى که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستى محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دلانگیز میسره بود:
… در بین راه به صومعه راهبى رسیدیم. امیر کاروان، زیر سایه درختى که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسى است که زیر این درخت آرمیده است؟ گفتم: مردى از قریش، از اهل حرم. گفت: تاکنون جز پیامبران خدا کسى زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وى اضافه کرد و گفت: در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمدهاند و بر سر امیر کاروان سایه افکندهاند و او زیر سایه فرشتگان حرکت میکرد.(۷)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموى دانشمند خویش، ورقه بن نوفل رسانید، و جریان را با وى در میان گذاشت. ورقه بن نوفل گفت: اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همان پیامبرى است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وى را در کتابها خوانده ام.(۸)
عشق سرشار خدیجه به محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
آن گزارش میسره، و این نوید ورقه بن نوفل، چنان طوفانى از محبت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در دل خدیجه ایجاد کرد که بیصبرانه حضرتش را طلبید و خطاب به وى چنین گفت:
«یا بن عم، انّى قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک».(۹) اى پسرعمو! به دلیل خویشى، شرافت خانوادگى، امانتدارى، حسن خلق و راستگویى که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم.
آنگاه براى ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعلام آمادگى کرد. این عمل خدیجه، نشاندهنده این است که وى گرچه از نظر مال و ثروت ممتاز بود، اما دل به امور معنوى داشت. او طالب شخص با کمال بود، نه فرد پولدار. بر اساس همین دیدگاه بلند بود که خواستگارانى پولدار چون عقبه بن ابی معیط و صلت بن ابی یهاب، که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند را نپذیرفت(۱۰). اما در برابر شخص باکمالى چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، هم خود پیشنهاد ازدواج داد، و هم مهریه را از مال خود تعیین کرد. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: در جلسه خواستگارى، خدیجه(سلام الله علیها) وقتى ملاحظه کرد عمویش ورقه بن نوفل در برابر سخنان ابوطالب از عهده پاسخ برنمی آید، بیدرنگ گفت:
«یا عمّاه انّک و ان کنت اولى بنفسى منّى فی الشهود، فلست اولى بى من نفسى، قد زوجّتک یا محمد نفسى و المطّهر على فى مالى»(۱۱)
عموجان! ممکن است در مسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولى اینجا، اختیار با خود من است. سپس گفت: اى محمد! من خودم را به همسرى شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار میدهم.
این کار خدیجه عشق غیر قابل توصیف وى را نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند، آن هم عشقى مقدس و معنوى که وراء همه امور مادى است، عشق به کمال است؛ عشق به صداقت است، عشق به امانت است، عشق به همه خوبیهاست، و در یک کلام، عشق به خداست.
این بانو میداند که همه سعادت و خوشبختى در ارتباط با فرستاده خدا است، و لذا در بیانى چنین میگوید: «سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینهً، فانّه یزینُ صاحِبَه»(۱۲) خوشبختى، نصیب زنى است که همسر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) گردد، زیرا محمد براى وى، مایه افتخار است.
محبت و علاقه دو جانبه
عشق و علاقه خدیجه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) یکطرفه نبود، بلکه محبت دو جانبه بود. این واقعیت را ابوطالب(علیه السلام) در خطبه عقد چنین بیان کرد: «و له فى الخدیجه رغبه ولها فیه رغبه»(۱۳) خدیجه و محمد هر دو علاقمند به یکدیگر هستند.
چه خوش بیمهربانى هر دو سر بى
که یک سر مهربانى دردسر بى
همان گونه که خدیجه نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شناخت پیدا نموده و به حضرتش علاقمند شده بود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کمالات خدیجه(سلام الله علیها) را دریافته و او را شایسته براى همسرى خود میدانست. و لذا با اینکه وى قبلاً دو شوهر دیگر کرده، و از نظر سنى بنا به قولى ۱۵ سال از رسول خدا بزرگتر بود(۱۴) او را از هر زن دیگر براى همسرى خود مناسبتر دید، و با وى ازدواج نمود، و او را همواره مورد احترام و تجلیل قرار میداد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ زنى را همتاى خدیجه قرار نمیداد «یثنى علیها و یفضّلها على سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فى تعظیمها»(۱۵). او را ستایش میکرد و بر سایر همسران خود، برترى میداد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیاد مینمود.
ادب خدیجه در برابر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
بررسى زندگى مشترک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه(سلام الله علیها) نشان میدهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوى همه انسانهاى باکمال میباشند، براى یکدیگر ارزش خاصى قائل بودند. وى نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهى بود نمیکشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتى پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنه أنت امرأه ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به على و لیس مثلک من یرغب فى مثلى و أنا أطلب امرأه یکون حالها کحالى و مالها کمالى».
شما بانویى هستید داراى ثروت و من فردى فقیرم که چیزى در اختیار ندارم، کسى داراى موقعیت تو، رغبت به کسى مثل من پیدا نمیکند، من جویاى همسری ام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالى همتاى خود من باشد.
بانوى باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: «واللّه یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالى کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالى و جوارى و جمیع ما املک بین یدیک و فى حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند اى محمد! اگر تو مالى ندارى، من ثروت زیادى دارم، و کسى که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایه ام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعى از طرف من نیست. آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالى الوصالى
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالى خصّنى بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالى
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لى منکم على کل حال(۱۶)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهاى وصال میاندازد و چون از سوى (خانه) شما فروغى درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و
سایه شما است. درد و جور شبانهاى از (فراق) شما کشیده ام، و چه کسى (دلدادهاى ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد. ترحم و دلسوزى کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزى از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسى گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهرى چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) یک امر عادى و طبیعى است، در حالى که با اندک توجهى میشود دریافت که ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است. وى از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وى را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد میکند. این ادب و احترام، حتى قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده میشود. خدیجه هنگامى که از امین قریش براى سرپرستى کاروان تجارتى استفاده میکند، به دو غلام خود، میسره و ناصح میگوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا على اموالى و انه امیر قریش و سیدها، فلا یدٌ على یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما على کلامه».
من امینى بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستى بالاى دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعى بگیرد، نباید کسى مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزى نفروشد، کسى حق ندارد دستورى به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وى سخن بگویید، و بالاى حرف او حرفى نزنید.
قدردانى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از خدیجه(سلام الله علیها)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامى خود این گونه رعایت ادب و احترام میکند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از خدیجه به نحو شایستهاى قدردانى مینماید، و براى خدیجه احترام خاصى قائل میشود، که در اینجا به نمونه هایى از آن اشاره میشود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگى، خود با رأى و نظر خدیجه مخالفت نمینمود. مثلاً وقتى ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگارى نمود، «فسألت خدیجه رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ان یزوّجه و کان رسول اللّه لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که زینب را به وى تزویج کند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد وى را پذیرفت و چون از سوى (خانه) شما فروغى درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و سایه شما است. درد و جور شبانهاى از (فراق) شما کشیده ام، و چه کسى (دلدادهاى ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد. چون رویه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمینمود.(۱۸)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسرى اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسرى اختیار نکرد.(۱۹)
این قدردانى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمیشد، بلکه پس از مرگ وى نیز همواره او را یاد میکرد و از وى تجلیل به عمل میآورد. با آن که همسران دیگرى داشت هر وقت به یاد خدیجه میافتاد از وى به خوبى یاد میکرد و گریه مینمود.
روزى عایشه گفت: اى رسول خدا! چقدر از خدیجه یاد میکنید! خدیجه پیرزنى بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنى اذ کذبتم و آمنت بى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم»(۲۰). او زمانى نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب مینمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وى مادر فرزندان من است، در حالى که شما چنین نیستید. عایشه میگوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عزیز میکردم!
عشق و عاطفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به همسر باکمالش به حدّى رسیده بود که دوستان خدیجه نیز از آن بهرهمند بودند. عایشه میگوید: پیرزنى وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شد، و از سوى حضرت مورد احترام خاصى واقع شد. پیرزن که از محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسى بود که این گونه مورد الطاف شما واقع شد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این زن از دوستان خدیجه است. وقتى خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما میآمد.(۲۱)
اینها همه به خاطر شخصیت والاى خدیجه(سلام الله علیها) و فداکاریهاى آن بانوى بزرگ بود. خدیجهاى که داخل خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پناه آن حضرت به حساب میآمد و تمام ناراحتیها و شکنجههاى جسمى و روحى وارده از سوى قریش را با عواطف غیر قابل وصف خود، جبران مینمود.
خدیجهاى که مادر فرزندانش، یعنى: قاسم، طاهر، طیب، زینب، رقیه و ام کلثوم بود، و از همه مهمتر مادر ام الائمه زهراى مرضیه(سلام اللّه علیها) بود، که اگر هیچ افتخارى براى خدیجه(سلام الله علیها) نبود، جز اینکه وى مادر فاطمه است، براى وى کافى بود.
و این چنین بود که از دست دادن خدیجه براى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، بسیار ناگوار و دشوار بود، به گونهاى مرگ خدیجه در روح و روان رسول گرامى اسلام، اثر گذاشت که سال درگذشت وى را که قرین وفات حضرت ابوطالب(علیه السلام) بود، (عام الحزن) نامید، و پس از وفاتش نیز هرگاه به یاد خدیجه میافتاد، یا کسى از وى نام میبرد، چشمان مبارکش پر از اشک شده و از خوبیهاى خدیجه سخن میگفت.
پینوشتها
۱ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱؛
۲ـ تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۴۶؛
۳ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۲؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۹؛
۴ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۲؛
۵ـ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۱؛
۶ـ صحیح بخارى، چاپ دارالقلم، ج۵، ص۱۱۲؛
۷ـ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۹۹؛
۸ـ همان، ج۱، ص۲۰۳؛
۹ـ همان، ج۱، ص۲۰۱؛
۱۰ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۲۲؛
۱۱ـ فروع کافى، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹؛
۱۲ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۲۳؛
۱۳ـ فروع کافى، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح۹؛
۱۴ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱؛
۱۵ـ همان، ج۲، ص۱۱۰؛ صحیح بخارى، ج۷، ص۱۰۷؛
۱۶ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۵۵؛
۱۷ـ همان، ص۲۹؛
۱۸ـ سیره ابن هشام، ج۲، ص۳۰۶؛
۱۹ـ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۰؛
۲۰ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۷؛
۲۱ـ بحارالانوار ج۱۶، ص۸؛
علی اکبر صمدى
منبع: پیام زن؛ شماره ۷۱؛ بهمن ماه ۱۳۷۶