- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حجاب میتواند به زن این امکان را بدهد که به عنوان یک انسان فعّال، با سایر نظامهای اجتماعی همچون فرهنگ، سیاست، اقتصاد و… رابطهای حسنه برقرار کند، زیرا حجاب، تمامی خصوصیات یک نظام فرهنگی را دارا بوده و فرد را برای ارتباط این نظام با نظامهای دیگر آماده میسازد.
حجاب بر بعد معنوی انسان تکیه دارد و سعی میکند او را به عنوان موجودی فرهنگی که از مهمترین خصوصیاتش، برقراری ارتباط منطقی با دیگران است، مطرح سازد.
حجاب به علت آن که خصلتی نمادین دارد؛ میتواند جریان ارتباط و فعالیت دو قشر مرد و زن را در جامعه تنظیم کرده و به این سبب عناصر مثبت نظام فرهنگی را فعال و غنی ساخته، و سرمایه ی تفوّق رفتار فرهنگی را بر رفتار اقتصادی و مادی فراهم آورد.
هر جامعهای، دارای منابع درونی گوناگونی است. برخی از این منابع، مادی و برخی دیگر معنوی است. حجاب به سبب ذخیره کردن منبع معنوی در خود، یکی از قدرتهای درونی جامعه محسوب میگردد.
بدین ترتیب میتوان گفت که حجاب، قدرت و نفوذ فرهنگی زن ـ یا بهتر است گفته شود انسان ـ را به نمایش میگذارد، و توانایی جلب نظر هواداران انسانیت را فراهم میآورد.
حجاب اسلامی نه تنها منبع قدرتی شگرف برای زن مسلمان است، بلکه موجبات افزایش نفوذ قدرت و شخصیت فرهنگی او را در جامعه ایجاد مینماید تا جایی که به علت گستردگی اجرای این حکم و تقوای رفتاری او، این قدرت مشروعیت یافته و میتواند به اقتدار منجر گردد.[۱]
اما تنها تلاش و فعالیت زن مسلمان جهت به ثمر رساندن اهداف او کافی نیست؛ بلکه باید نظامی حمایتی، زن را در این اهداف معنوی پشتیبانی کند.
زن باید خود را در نظامی یکپارچه که زمین و زمان را فراگرفته و به وسیله ی قادری هدایتگر اداره میشود، بیابد تا به وسیله ی درک این حمایت، قدرت را در خود حس کرده و انگیزه ی مبارزه با ظلم و محرومیت در او ایجاد شود.
ساختار نظام ولایی از الگوهای انسان متعالی که رفتارشان در فرهنگ الهی نهادینه شده فراوان دارد. امّا این الگوها زمانی به کارایی قطعی نایل میشوند که خدای سبحان، هم در جنسیت زن آنان را عرضه کرده باشد و هم در جنسیت مرد.
از همه مهمتر این که؛ الگوی انسانی در قالب زنانه میان مردان همان مقبولیت را داشته باشد که الگوی مردانه میان زنان این مطلوبیت را یافته باشد. بدین لحاظ است که خدای متعال الگوهایی معصوم و متکامل در نقش رهبری را به جامعه عرضه نموده تا همه ی انسانها با مراجعه ی به آنان و بنا به ظرفیت وجودی و آمادگی روحی خود از آنان بهره گیرند.
الگوهای معصوم، نظام رفتاری انسان را به ساحتی الهی مبدل میسازند چرا که آنان ساخت رفتاری خود را از جامعه و فرهنگ بشری نگرفتهاند و از همین رهگذر است که مسلمان راه پیموده ی آنان بر اساس فرهنگ معنوی حرکت کرده و میداند که در مسیر رشد باید عناصر منفی را طرد و در مقابل سقوط، از خود عکس العمل نشان دهد.
از این رو حجاب آمادگی ذهنی و انگیزه ی رفتاری را از زمان بلوغ برای اتصال به الگوی انسانیت ـ حضرت زهرای اطهر۳ ـ فراهم میآورد و به دنبال آن زن در منطقه ی ولایت به رهبری فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قرار میگیرد.
کارکرد هر پدیدهای نشان میدهد که آیا نظامش زنده و پویاست یا بیمار و وامانده و حجاب نشان دهنده ی این است که اسلام همواره زنده و پویا است.
در رفتارهای اجتماعی، برخی از عناصر به سبب معنایشان در پوششی نمادین عرضه میگردند تا رفتارهای مبتنی بر خود را قابل درک و انتقال سازند.
بدین ترتیب تمامی انسانهای هدفدار را جهت دار کرده و همچون راهنما، آنان را به سوی مفاهیم اساسیتر میکشانند. با توجه به ویژگیهای عنصر حجاب میتوان این فراز از بحث را بدانجا کشاند که چون کارکرد هر عنصری باید بتواند با نظام درونی و محیط بیرونی ارتباط برقرار کند؛
حجاب نیز میتواند هدف خلقت و حیات زن را با فعالیتهای اجتماعی او سامان داده و او را در تنظیم رفتار زندگی مدد رساند. لذا در مورد حجاب باید به چند عامل مهم توجه اساسی نمود:
۱ . ظرفیت وجودی زن
۲ . فعالیت اجتماعی زن
۳ . تحلیل حکم حجاب
۴ . ارتباط حجاب با مسایل حکومتی
۱ . ظرفیت وجودی زن
متأسفانه آنچه را که علوم انسانی به عنوان خصایص زن در جهان معرفی نموده، اموری مهم، متناقض و غالباً غیر کارآمد است، زیرا شخصیت ارائه شده از زن در جهان گرفتار چالشهای اساسی ذیل شده است:
الف. نارضایتی از تصویر خود
زنان(حتی تحصیلکردهها) نسبت به تصویری که از خود دارند ـ چه تصویری که جامعه به آنها ارائه نموده یا علوم انسانی ترسیم نموده است ـ ناراضیاند. چرا که تصویری از موجودی ضعیف، جنسی، انفعالی، ناکارآمد و حاشیهای است. در نتیجه؛
نه تنها زنان را معترض به جنسیت خود ساخته، بلکه آنان را آماده ی پذیرش تغییر و تحول در ایجاد نقشهای جدید به جای نقشهای واقعی از خود نموده است.
ب. احساس محرومیت
احساس مظلومیت تاریخی که به زن بار شده است؛ سبب گردیده که چهرهای همراه با احساس محرومیت به او تحمیل شود. از آنجا که خود زن در تشکیل این چهره مؤثر بوده است، چنانچه جامعه امتیازی هم به او بدهد.
باز این احساس نه تنها محو نمیگردد و زن را آماده ی ارائه ی نقشهای کارآمد نمیسازد، بلکه به زجر کشیدن در رنجهای زنانه کمک میکند و او را وامیدارد تا به حال خود بگرید و دیگران را نیز بگریاند، و در ترسیم وضعیت جدید نیز باز به محرومیت و ظلمی جدید تن دهد آن گونه که با شعار فریبنده ی «بازسازی عناصر محروم» همخوانی داشته باشد، و صد افسوس که عمق این اسارت آگاهانه، با اسارت پیشین او قابل مقایسه نمیباشد!!
ج. گمگشتگی نقش
زن در گمگشتگی تصویر صحیح خود، در جستجوی نقشی اساسی است. نقشهای متفاوتی که به او تحمیل یا عرضه میگردد همخوانی چندانی با یکدیگر و با انتظارات جامعه ندارد، به گونهای که ممکن است سرگشتگی زن در تطبیق وجود خود با نقشهای مطروحه، او را به انتخابی با تلقینات بیگانه بکشاند تا به وسیله ی آن، نقش سنتی خود را رها نموده و نقشی دیگر را بپذیرد.
گزینش نقش جدید با فریبندگی ظاهر و تبلیغات اجتماعی رابطهای نزدیک دارد. در این انتخاب نقشهای طبیعی و خانوادگی به علت بازدهی طولانی و تعارض با فعالیت های اجتماعی از سوی زن مُهر طرد خورده، و شخصیت زن را وامیدارد که به دنبال امتیازات ظاهری بوده تا بتواند خود را در اجتماع ارضاء نماید و این گونه است که با پذیرش نقشی کاذب، خانواده را دچار تنشهای مختلف مینماید.
د. خانواده
نقش و موقعیت زن در نهاد مقدس خانواده، نقشی پنهان است بدین سبب ظلمهای بیرویهای که در طول تاریخ به زن روا شده است، گاه نقش او را به بینقشی محض نزدیک کرده است، در حالی که استحکام خانواده به ایثار زن قائم بوده و جهان با تردید زن در ایفای نقش او در خانواده دچار صدمات جبرانناپذیری گشته است و تا به حال با هیچ برنامه و تدبیری نتوانسته آن ایمان و اعتقاد راستین گذشته به بنیاد خانواده را به زن بازگرداند.
در خانواده با وجود آن که جایگاه زن در تمامی نقشهای خلقتی؛ دختری، همسری، مادری و خواهری قابل ارزش بوده، و هر یک جایگاه مشخص و تعریف شدهای را دارند ـ که بدل گزین نمیباشند ـ اما نقش قالب زن در خانواده، نقش همسری و مادری است.
به این سبب از گذشتههای دور، زن را فقط با ایفای این نقش میشناختهاند. لذا ضروری است که نسبت به تعریف جایگاه ویژه ی تمامی نقشهای زن در خانواده کار ویژهای صورت پذیرد تا تصویر زن در خانواده اصلاح گردد.
ﻫ . اجتماع
تسری ولایت مرد بر زن از خانواده به اجتماع، و ضعیفتر بودن قوای جسمی زن نسبت به مرد، زمینه ی ظلمهای معتنابهی را برای زن در اجتماع فراهم کرده است که به طرق گوناگون و با منطقهای مختلف علمی گهگاه توجیه میگردد.
تلاشهای چند قرن گذشته ی زنان جهت رفع این محرومیتهای اجتماعی دستاوردهایی را به دنبال داشته است که گویا او را نه تنها از اهدافش دور ساخته که معضلی بر مشکلات گذشته افزوده است:
۱ . مردان برای حفظ تفوق خود ـ در صورت بیاثرشدن منطق و سلاحهای گذشته ـ به منطق و سیاستی جدیدتر دست زدهاند که نتیجهای جز فلسفه ی نیاز تسلط و سالار بودن مردان بر زنان، اما این بار با شیوهای جدیدتر و نوینتر نداشته است.
اتفاقاً هر چه زمان میگذرد و مسؤولیتهای زنان در عرصههای اجتماع گستردهتر میشود، این تسلط نیز افزون میگردد و تا فراخنای همه ی شؤونات زندگی او پیش میرود به گونهای که حتی ظاهر زنان را نیز مردان باید تعیین کنند و آن گونه بپوشند و بیارایند که مردان راضی شوند و بپسندند.
۲ . برخی از زنان برای پیشبرد کارهای خود و جلب همراهی مردان ناچار میشوند تا از خود مایه ی بیشتری بگذارند که این امر به خستگی و وازدگی، و دوری از خانواده و … منجر میگردد و در مجموع نه تنها به نفع زنان نمیباشد، بلکه آنان را از اهدافشان نیز دور میسازد.
۳ . ساختار اجتماعی به گونهای قوام یافته است که زنان را به همراهی و همرأیی با فرهنگ روزمره و مادی میکشاند، لذا با آن که با تلاش بسیاری از افراد، مسیر حرکتی جامعه از تفوق قوای جسمی به سوی تفوق قوای فکری در حرکت است، اما زنان به سبب محرومیت از آموزش و تخصص هم پای مردان باز جزء جمعیت حاشیهای قرار میگیرند.
چرا زن را بر اساس شاخصهای اقتصادی میسنجند؟
عدهای میگویند زنان چون در اقتصاد و مالکیت سهم ندارند، دارای قدرت نیستند، در حالی که این تحلیل بر اساس نظام سرمایهداری است. اینان اقتدار زنان را طوری تغییر دادهاند که با معیارهای مردانه و سرمایه داری بسازد و زنان را با این تحلیل ناصحیح و تحمیلی و غلط وارد بازار کار کنند و حال آن که قدرت فرهنگی زنان چیزی کمتر از مردان نیست.
ولی چرا در جهان فقط زن و مرد را بر اساس شاخصهای اقتصادی میسنجند و نه شاخصهای فرهنگی؟!
در حالی که نمونهای از سرمایههای خلقتی و فطری زنان برای رشد و سعادت جامعه عبارت است از:
۱- دارا بودن سرمایه ی عظیم احساس و عاطفه که سرمایه ی مستعد بروز مودت، عشق و ایثار بشری است.
۲- دارا بودن جذابیت و لطافت، این سرمایه، سرمایه ی تشکیل خانواده و اولین سرمایه ی تکامل زن و مرد به عنوان متمم و مکمل یکدیگر به شمار میآید.
۳- دارا بودن قدرت زایش که تداوم نسل بشری را ضمانت مینماید.
جای تأسف است که به علت ناصحیح بودن برنامهریزی فرهنگی و توسعه ی خلاءهای معنوی، زن قبول نموده که تمامی این زمینهها نه تنها امتیاز نیست!! بلکه کانونهای تحقیر اوست که باید از آن دوری نماید! و یا سرمایه ی استفاده از آن را به دست برنامهریزان قدرتمند دهد تا به صورت عنصری فعال شناخته گردد!!
۲ . فعالیت اجتماعی زن
تمامی زمینههای خلقتی زن، بر ایفای نقشهای اجتماعی او اثر میگذارد که البته باید گفت: زنان دارای توانهای بالقوه ی عظیمی هستند که در صورت توجه به این امتیازات و سیستم اطلاع رسانی و آموزش صحیح و مناسب، جامعه ی بشری میتواند از این سرمایههای شگرف در راه تعالی استفاده ی بسیار بنماید.
از آنجا که تمامی آحاد بشر مجبور به ایجاد ارتباط اجتماعی هستند که برای بهتری و برتری این ارتباط باید روندی را در مبادلات اجتماعی طی نمایند تا با کسب اطلاعات و آموزههای بیشتر بتوانند متصدی امور بالاتری شوند.
اما بیراهه رفتن زنان و انفعالی عمل کردن در برابر قدرت مردان@ علاوه به هدر دادن انرژی آنها در مجموع چالش هایی را در مسیر رشد و تعالی جامعه به وجود آورده است که از آن جمله:
الف. تنوعطلبی را وارد میدان اجتماع نموده و به این وسیله خستگی مفرط شغلی را از مردان میزداید و محیط خشن اشتغال را به محیطی همراه با لطافت و تبرّج تبدیل میکند و بخشی از نیاز مردان را در محیط اجتماعی بدون پذیرش مسؤولیت خطیر خانواده اشباع مینماید.
تا علاوه بر این همه، سالاری و سیاستمداری و قدرت مردانه در گرداندن و بازیچه قرار دادن زنها ارضاء شود که این خود ضعف و حقارت را برای زنان به دنبال میآورد.
ب. زنان را در بازار رقابت و جلوهگری جسمی به جان هم انداخته و بخش مهمی از انرژی آنان را در راه جلب رضایت و توجه مردان مصروف مینماید.
در حالی که نه تنها سرمایه ی فکری زنان کمتر از مردان نیست، بلکه آنان دارای توانهای بالقوه ی خاصی هستند که خالق متعال برای تحقّق اهداف خود عطا فرموده و از آنان پیمان گرفته است تا در مسیر اهداف غیر الهی آن را خرج نکنند!
۳ . تحلیل حکم حجاب
حجاب اسلامی؛ اثبات قدرت فرهنگی زن است، تا زن به این وسیله نه تنها تمامی سرمایه هایش را به درستی به جریان اندازد و در محیط فعالیت، شهوت را از مطلوبیت دائمی بیاندازد و مردان را در جایگاه انسانی خود قرار دهد؛ بلکه بر تفکر، اراده، فرهنگ و معنویت و اخلاق(به عنوان عنصر اساسی رفتار انسانی) تأکید مبرم نماید.
حجاب اسلامی؛ قویترین وسیله برای زن در راه تعدیل و همخوانی نقشهای متعددی است که در خانواده، یا اجتماع به او عرضه شده است. حجاب اسلامی؛ زن را به عنوان انسانی متفکر مطرح میسازد، تا قدرت تفکر و ارادهی او اجتماع را تحت پوشش بگیرد.
لذا میتوان گفت: حجاب در بردارنده ی سه اثر مهمّ اجتماعی است: «رشد شخصیت زن»، «رشد فرهنگ» و «رشد اجتماع».
رشد شخصیت زن
الف. ایجاد انگیزه
حجاب به ایجاد و تقویت انگیزه جهت فعالیت هدفدار زن کمک میکند و نه تنها او را به عنوان انسانی فعال و پویا مطرح میسازد، بلکه تصویر زن مسلمان را تصویر زنی که به همراه فعالیتهای علمی، اجتماعی، اقتصادی خود رسالت فرهنگی را نیز بر عهده دارد، مطرح میسازد.
ب. تنظیم رفتار
حجاب اسلامی به سازماندهی رفتار زن و جامعه مدد میرساند و موجب میشود تا زن محیط اجتماعی را شناسایی کرده و رفتار خود را با این شناخت، بازسازی فکری نموده و به سوی ارزشها بکشاند. از همین رو، علاوه بر دقت در تنظیم رفتار خود، تلاش همه جانبهای را در شناسایی انتظارات محیط به عمل آورده و مراحل رفتاری خود را برای دور نشدن از آن طراحی مینماید.
ج. تحرک
حجاب اسلامی، لباس ارتباط و فعالیت اجتماعی است. اسلام از انسان خمود و سست، بیزار است. هر فرد مسلمان مسؤولیت گردش چرخه ی حیات را بر عهده دارد.
لذا بازیابی مسؤولیت فردی و ایجاد سرمایه ی رشد و فعالیت اجتماعی، جزء رسالتهای فردی هر مسلمان است، و طرح مسأله ی حجاب زن مسلمان خود شاهدی گویا بر ثمربخشی نقش و تحرک اجتماعی او در جامعه اسلامی است. لباس تحرک اجتماعی و زنده بودن زن در جامعه اسلامی را اعلام مینماید.
د. یگانگی رفتاری
حجاب هماهنگی میان تمامی اجزای فرهنگی و نقشهای زن را فراهم میآورد و کارکرد تمامی آنها را به سوی وحدت میکشاند. حجاب علامت و نشان درک صحیح و هدفمند زن از زندگی است که بر اساس آن ارزشها شکل میگیرد و نقشها و امور زندگی او تنظیم میگردد.
ﻫ . الگوپذیری
حجاب اسلامی، لباس الگوی زنان عالم حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است، از همین رو زن محجبه در این لباس خود را پیرو ایشان قرار داده و زمینههای رفتاری بر اساس سیره ی بزرگان را میآموزد. حجاب، پیام فرهنگی این الگوی متعالی است که آن را میتوان نقطه ی عظیم اتصال به ولایت دانست.
رشد فرهنگ
از آنجا که متأسفانه فرهنگ همیشه در مقابل اقتصاد و سیاست، عقبنشینی کرده است و القائات بین المللی برای همراهی فرهنگ با مقاصد اقتصادی و سیاسی، از آن چهرهای غیر مستقل، وابسته و منفعل ساخته است.
هرگاه عناصری از فرهنگ به جلوه گری پرداخته و بحثهای فکری، فرهنگی به عنوان امر مطلوب اجتماعی راه خود را باز کرده و مورد توجه انسانها قرار گرفته، اصالت وجود زن و احترام به ارزشهای او مطرح شده و آینده ی جوامع را امیدبخش ساخته است.
در این فضا، هر زمینهای که به کنترل هر چه بیشتر مادیات منجر گردد و بتواند انرژی ذهنی را جهت استدلالات منطقی آزاد نماید، جزء عوامل رشد فرهنگ محسوب میگردد.
نحوه ی پوشش، همواره به عنوان یکی از قویترین وسایل، جهت کنترل نفس و مادیات و کشاندن جوّ جامعه به سوی تعقل و تفکر، مطرح بوده است. کارکرد حجاب در فعال نمودن عناصر فرهنگ بر هیچکس پوشیده نیست.
حجاب به استقلال فرهنگی و عدم وابستگی فرهنگ به اقتصاد یا سیاست کمک نموده و به عنوان وسیلهای مهم در جهت اصلاح ساختار فکری، فرهنگی جامعه به سوی عقل سلیم و معنویت به شمار میآید. به بیان دیگر؛ حجاب در جهت دهی و ارشاد فرهنگ جامعه به سوی کانونهای رشد اثر قطعی دارد.
رشد اجتماع
حجاب اثرات معتنابهی در رشد جامعه همچون امور ذیل دارد:
۱ . توسعه ی امنیت و نظم در جامعه از طریق کنترل زمینههای غرایز و طغیان آنها.
۲ . تبلیغ حاکمیت رفتار معقول انسانی در جامعه و عقلایی شدن رفتارها.
۳ . توسعه ی مسؤولیتپذیری جهت رشد و تعالی جامعه.
۴ . توسعه ی همبستگی میان انسانها بر اساس اصول پذیرفته شده ی معنوی.
۵ . استحکام خانوادهها.
ویژگی جامعه ی صنعتی مدرن؛ بر پایه ی تسلط نهادهای اقتصادی و ساختن انسان اقتصادی است، همان انسانی که مقهور قدرت مادی شده باشد. اما ویژگی جامعه ی الهی؛ تسلط نهادهای فرهنگی و ساختن انسان فرهنگی مقتدر و مختار است.
لذا با وجود آن که نظام صنعتی، شکلگیری رفتار انسانی را بر اساس اقتصاد میداند و تنازع بقا میان انسانها را امری عادی جلوه میدهد، نظام ارزشی نقش اصلی آدمی را در رفتار انسانی به فرهنگ میدهد و جامعه و زن را وا می دارد که از دریچه ی ایمان به جامعه بنگرند.
نتیجه این که زن مسلمان با حجاب اسلامی خود را در حصن و حریم الهی مییابد، چرا که او سرباز سپاه الهی است که باید بر تعهدی که با خدای متعال بسته، پایبند بوده و از آن چه که گزندی به این تعهد برساند در هراس باشد.
گو این که لباس ظاهرش نشان از این وظیفه و تعهد دارد. حجاب به گونهای برای او طراحی شده که نه تنها عاطفه ی زندگی را حفظ کرده و امکان فعالیت را برای او میسر میسازد، بلکه زن مسلمان محجبه با حضور همیشگی خود در صحنه بر اقتدار و تداوم حرکت صحیح اجتماع به سوی اهداف متعالی نقشآفرین بوده است.
پینوشت
[۱] . در صورتی که قدرت همراه نفوذ گردد و مشروعیت یابد به اقتدار منجر میگردد. الگوهای معصوم، نظام رفتاری انسان را به ساحتی الهی مبدل میسازند چرا که آنان ساخت رفتاری خود را از جامعه و فرهنگ بشری نگرفته اند.
هر پدیدهای نشان میدهد که آیا نظامش زنده و پویاست یا بیمار و وامانده، و حجاب نشان دهنده ی این است که اسلام همواره زنده و پویا است.
نقش و موقعیت زن در نهاد مقدس خانواده، نقشی پنهان است بدین سبب ظلمهای بی رویهای که در طول تاریخ به زن روا شده است، گاه نقش او را به بینقشی محض نزدیک کرده است، در حالی که استحکام خانواده به ایثار زن قائم بوده و جهان با تردید زن در ایفای نقش او در خانواده دچار صدمات جبران ناپذیری گشته است.
حجاب اسلامی؛ قویترین وسیله برای زن در راه تعدیل و همخوانی نقشهای متعددی است که در خانواده، یا اجتماع به او عرضه شده است. حجاب هماهنگی میان تمامی اجزای فرهنگی و نقشهای زن را فراهم میآورد و کارکرد تمامی آنها را به سوی وحدت میکشاند.
نحوه ی پوشش همواره به عنوان یکی از قویترین وسایل، جهت کنترل نفس و مادیات و کشاندن جوّ جامعه به سوی تعقل و تفکر، مطرح بوده است.
منبع: نامه جامعه؛ دی ۱۳۸۳؛ شماره ۴