- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
در کلام ابن تیمیه(۱) چند نکته در خور توجه است که پیش از پرداختن به نقض و نقد مناقشات وی آنها را یادآور می شویم:
۱. ابن تیمیه صراحتاً بر صحت حدیث مباهله تأکید می کند و این موضوع ردّی است بر سنیانی که در صحت حدیث تشکیک کرده اند و از آنجا که شخص متعصبی چون ابن تیمیه به صحت حدیث اعتراف کرده، صدور آن از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت می شود.
۲. او به اختصاص قضیه به اهل بیت (علیه السّلام) نیز اعتراف دارد. این نکته هم ردّی است بر مخالفان اهل بیت (علیه السّلام) و تحریف کنندگان حدیث.
۳. همچنین در عبارات ابن تیمیه به این حقیقت هم اعتراف شده که اهل بیت (علیه السّلام) همان کسانی هستند که پیامبر کساء را بر سر ایشان قرار داد. این نکته ادعای کسانی را رد می کند که معتقدند غیر از این چهار نفر کسان دیگری هم مصداق معنای «اهل بیت» هستند و نیز بر تناقض گویی ابن تیمیه دلالت دارد؛ زیرا وی در موضع دیگری از منهاج السنه ادعا کرده که بر اساس سیاق آیه ی تطهیر، زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در مصداق اهل بیت مذکور در آیه داخل اند.
۴. و بالاخره این تیمیه اعتراف می کند که در آیه ی مباهله، گونه ای فضیلت برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) هست.
به رغم این اعترافات، ابن تیمیه دلالت حدیث مباهله بر امامت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را رد می کند؛ ولی آشکار است که در کلام وی اضطراب و تهافت وجود دارد. اولین اشکال وی آن است که: «احدی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مساوی نیست.»
پاسخ شبهه
در پاسخ باید گفت که این سخن هرگز یک اشکال علمی به حساب نمی آید و صرفاً جنبه جدلی دارد؛ زیرا منظور از مساوات امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقایسه ی آن دو بزرگوار با یکدیگر نیست؛ بلکه صرفاً بیان اشتراک ایشان در همه ی کمالات جز نبوت است. همه قبول دارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برترین آفریده خداوند است و از نظر رتبه و مقام احدی با ایشان برابری نمی کند؛ اما سخن در رتبه ی بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ادعای ما آن است که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تمام کمالات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)- جز نبوت- را داراست و در رتبه ی پس از ایشان قرار دارد.
امیرالمؤمنین: علی (علیه السّلام) در حدیثی خود را تابع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می کند(۲) و مسلم است که در رتبه ی ایشان قرار ندارد؛ امّا این بدان معنا نیست که وجود کمالات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ممتنع باشد، بلکه بر اساس ادلّه ی فراوان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام کمالات جز نبوت مساوی هستند.(۳)
اشکال دوم ابن تیمیه آن است که وی ادعا می کند بر اساس لغت عربی، واژه ی «نفس» بر مساوات دلالت ندارد و مراد از آن در آیه ی کسی است که به واسطه ی خویشاوندی با پیامبر ارتباط دارد. وی برای اثبات ادعای خود به چند آیه از قرآن استشهاد می کند؛ اما باید از وی پرسید آیاتی را که در آنها «نفس» و «اقرباء» در مقابل هم به کار رفته اند، چگونه معنا می کند؛ مثلاً خدای تعالی می فرماید:
«قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا(۴) ؛ خود و خویشانتان را از آتش نگاه دارید.»
و در جای دیگر می فرماید:
«الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ(۵)؛ [زیانکاران] کسانی هستند که خودشان و اهلشان زیان ببینند.»
در این دو آیه «نفس» در مقابل «اهل» به کار رفته است؛ پس نمی توان گفت مراد از «نفس» خانواده و خویشاوندان نزدیک فرد است. البته «نفس» در این آیات در معنای حقیقی آن استعمال شده است؛ اما در آیه ی مباهله بر وجه مجاز درباره کسی به کار رفته که به منزله ی خود پیامبر است و گفتیم در مجاز «أقرب المجازات» مقدم است و آن مساوات می باشد؛ پس علی (علیه السّلام) نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در کمالات با ایشان مساوی است.
اشکال سوم ابن تیمیه آن است که وی پس از انکار استعانت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهل بیت (علیه السّلام) برای دعا می گوید: « دعوت از اهل بیت (علیه السّلام) صرفاً به جهت قرابت آنها با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است». وی می گوید استعانت برای دعا معنا ندارد؛ زیرا دعای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تنهایی کفایت می کند. اما این ادعای وی اجتهاد در برابر نص است؛ زیرا بر اساس روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهل بیت درخواست کردند که به هنگام دعای حضرتش آمین بگویند و اسقف نجران نیز این حقیقت را درک کرد و به همین جهت گفت: «من چهره هایی می بینم که اگر خداوند بخواهد کوهی را از جا برکَند، به واسطه ی ایشان برمی کَند».
اشکال چهارم آن است که دعوت پیامبر از اهل بیت (علیه السّلام) به منظور اجابت دعای آن حضرت نبود؛ بلکه جهت مقابله بین اهل پیامبر با نصارای اهل نجران بود و مقصود از این کار آن بود که نصرانیان با کسانی بیایند که نسبت به آنها دلسوزند. اما چنان که دهلوی(۶) می گوید، این سخن، کلام ناصبیان است و اهل سنت هرگز چنین ادعایی ندارند؛ لذا ابن تیمیه نیز در اینجا دچار تناقض گویی شده و کلام او اضطراب دارد؛ زیرا اگر به کار بردن تعبیر «نفس» صرفاً به جهت قرابت بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیکان زیادی- از مرد و زن- داشت که در رأس آنها می توان از عباس و فرزندان او نام برد و بر این اساس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می بایست عده ای از بنی هاشم را فرا می خواند. این موضوع باعث شده تا ابن تیمیه کلام خود را نقض و اعتراف کند که افراد دعوت شده نسبت به دیگران مزیت و خصوصیت ویژه ای داشتند و دعوت اهل بیت (علیه السّلام) صرفاً به جهت قرابت ایشان نبوده است. وی درباره ی دعوت نکردن از عباس می گوید:
و العَباسُ لم یَکُن مِنَ السابِقینَ الاوّلینَ و لا کانَ لهُ به اختصاص کعلیًّ و مابنو عمّه، فلم یَکُن فیهِم مِثلُ علِیّ.
و عباس از پیشی گیرندگان نخستین [به اسلام] نبود و مانند علی (علیه السّلام) نزد پیامبر خصوصیت نداشت و اما در میان عموزادگان پیامبر نیز کسی مانند علی نبود.
چنان که می بینیم، ابن تیمیه در اینجا مجبور شده به مزیت دیگر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) غیر از خویشاوندی اذعان و اعتراف کند و این نقض کلام خود اوست که می گوید دعوت از اهل بیت (علیه السّلام) صرفاً به جهت مقابله اهل با اهل بود. وی در جای دیگر می گوید:
فتعیَّنَ علیّ- رضیَ اللهُ عنه- و کونهُ تعیّن للمباهلهِ إذ لیس فِی الاقارب مَن یقومُ مقامَهُ
پس علی (علیه السّلام) برای مباهله متعیّن شد و متعین شدن ایشان برای مباهله بدان جهت بود که در میان نزدیکان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی نبود که چنان مقامی داشته باشد.
و بالاخره وی بالاجبار تصریح می کند که:
بل لَهُ بِالمُباهلهِ نَوعُ فَضیلَهٍ؛ بلکه برای او در مباهله گونه ای فضیلت بود.
اگر چنین است پس لزوماً در مباهله باید شخص مباهله کننده، صاحب مقامی باشد که به واسطه آن از دیگران ممتاز گردد و آن را بر دیگران مقدم سازد و این مقام برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ثابت شد؛ به جهت آن که خداوند به رسولش دستور داد از او به عنوان نفسش تعبیر کند و مقصود ما از استدلال به آیه ی مباهله نیز همین بود. پس با اثبات فضیلت برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطلوب ما حاصل است.
افزون بر آن که شرکت اهل بیت (علیه السّلام) در مباهله قطعاً شاهدی است بر صدق نبوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ چنان که خدای تعالی در چند آیه ی از قرآن کریم به این حقیقت اشاره کرده است؛ از جمله آنجا که می فرماید:
«أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَینَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ(۷)؛ آیا کسی که از جانب پروردگار دلیل روشنی دارد و گواهی از او به دنبال آن است [دروغ می گوید؟] …»
و یا می فرماید:
«وَ یقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً. قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِی وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ(۸)؛ و کافران می گویند تو فرستاده ی خدا نیستی، بگو کافی است که خدا و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشد.»
بنابراین روشن است که حضور اهل بیت (علیه السّلام) و به ویژه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) شاهدی بر صدق ادعای رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مثبِت نبوّت آن حضرت است.
بالاخره آخرین اشکال ابن تیمیه آن است که شرکت در مباهله اختصاص به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ندارد و حضرت صدیقه طاهره، امام مجتبی و حضرت سید الشهداء -علیه السلام- نیز با ایشان در این فضیلت مشترک اند.
شکی نیست که شرکت در مباهله از خصائص اهل بیت (علیه السّلام) است و شیعه هرگز آن را از خصائص امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نمی شمارد؛ اما محل نزاع خلافت بلافصل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و امر بین امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و ابوبکر دائر است و اگر ثابت شود که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) افضل از ابوبکر است، استدلال ما تمام خواهد بود. مسلماً شرکت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در مباهله یکی از شواهد افضلیت ایشان بر سایر صحابه است؛ افزون بر آن که مشارکت حضرت صدیقه ی طاهره و حسنین -علیه السّلام- استدلال شیعه را تقویت می کند؛ زیرا یکی از دلایل قطعی افضلیت دخت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حسنین (علیه السّلام) از سایر صحابه- البته به جز امیرالمؤمنین (علیه السّلام)- است. بنابراین بر اساس آیه مبارکه ی مباهله و گفتار و رفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه به روشنی امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اثبات می شود.
پی نوشت:
۱- نک: ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۲۲/۷- ۱۳۰.
۲- کلینی، الکافی، ۹۰/۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ۳۱۳/۱.
۳- نک: نسائی، السنن، ۱۳۳/۵؛ ابن حنبل، مسند احمد، ۳۵۶/۵؛ ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ۵۹۵؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ۹۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶۸/۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۱۱۰/۳؛ طبری، ذخائر العقبی، ۶۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۲۳؛ ترمذی، سنن، ۲۹۸/۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۳۸/۲؛ هیثمی، مجمع الزاوائد، ۱۸۶/۵.
۴- تحریم/ ۶.
۵- زمر/ ۱۵.
۶- ر ک: دهلوی، تحفه اثنی عشریه، ۴۲۸-۴۳۱.
۷- هود/ ۱۷.
۸- رعد/ ۴۳.
منبع : سید علی میلانی؛ اصغر غلامی؛فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز ۱۳۹۰