- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
مسئله عدل الاهی یکی از اصول بسیار مهم اعتقادی است. عدل، همانند توحید، بیانگر یکی از اوصاف الهی است، ولی به دلیل اهمیت وصف ناپذیر آن، جایگاه ویژه ای در مباحث کلامی یافته است. این اهمیت تا آن جاست که از عدل به عنوان یکی از اصول پنج گانه دین یا مذهب یاد می شود و همواره در طول تاریخ اسلام، بحث های فراوانی را به خود اختصاص داده و موجب پیدایش و رشد گرایش های ناهمگون اعتقادی در عالم اسلام شده است. در این مقاله به برخی سؤالاتی که متوجه عدل الهی است پاسخ گفته شده است.
آفرینش افراد ناقص الخلقه
ابتدا لازم است اشاره کنیم که پیرامون کودکان استثنایی (ناقص الخلقه) در علوم گوناگون بحث شده و هر دانشمندی از زاویه ی خاصی به آن می نگرد و نظر می دهد. ولی بحث ما دیدگاه اسلام است و این که بدانیم ریشه پیدایش این گونه انسان های ناقص چیست؟ و چگونه با عدل الهی سازگار است؟
خداوند درباره آفرینش انسان ها می فرماید: « لَقَد خَلَقنَا الانسانَ فی اَحْسَنِ تَقویم ؛ ما انسان را به بهترین شکل آفریدیم.»[۱]
این آیه می رساند که اصل در آفرینش انسان، بی نقص و بی عیب بودن است و اگر انسانی فاقد چنین کمالی گردد، وجود او استثنائی است که بر قانون خلقت وارد شده است.
و در جای دیگر می فرماید:«وَاللَّهُ اَخْرَجَکم مِنْ بُطُون اُمَّهاتِکم لا تَعْلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالابصارَ وَالاَفْئِدَهَ لَعَلَّکم تَشْکرُونَ؛ خداوند شما را از شکم مادران بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد تا سپاس گزار باشید.» [۲]
این آیه تلویحاً می رساند که اصل نخست در آفرینش انسان وجود چنین ابزارهایی است و اگر انسان فاقد چنین ابزارهایی باشد، طبعاً استثنائی در خلقت است و هرگز برنامه خلقت بر اساس نقص و کمبود نبوده است و هر نوع پدیده ای بر خلاف کمال، جنبه ثانوی و استثنائی دارد.[۳]
چنان که در آیه دیگر می فرماید: «اَلّذی اَحْسَنَ کلّ شَی ء خَلَقه؛ او هر چیزی را به نیکوترین وجه آفریده است.»[۴]
با بررسی پدیده های استثنائی در انسان ها، علم امروز توانسته به قسمتی از عوامل آن ها دست یابد. دانش بشری در پرتو تجربه، اموری از قبیل مصرف شراب،[۵] مواد مخدر، سیگار،[۶] سوء تغذیه، جهل و نادانی والدین نسبت به وظایف خود درباره ی نحوه آمیزش، آمیزش های حرام و تا حد زیادی وراثت را علل این نوع پدیده ها معرفی می کند.
البته علل پیدایش این استثناءها منحصر در عوامل یادشده نیست، به گواه این که جهان اسلام که برخی از این عوامل در آن کمتر وجود دارد، از چنین آسیب ها و استثناهایی مصون نمانده است، از این لحاظ باید گفت: یک رشته عوامل دیگری نیز می تواند پدیدآورنده این گونه انسان های استثنائی باشد. از احادیث اسلامی استفاده می شود، بخش مهمی از این نقیصه ها و کمبودها، غرامتی است که پدران و مادران در مقابل جهل و نادانی خود می پردازند.
گناه کودک چیست؟
در پاسخ این سؤال می توان گفت، هم خدا منزّه است و هم کودک بی تقصیر، مقصر اصلی، والدین هستند ولی ناراحتی آن به دوش کودک است و این مخصوص نوزاد نیست. در تمام ظلم های عالم، تقصیر از ظالم است، اما ناراحتی ظلم به دوش مظلوم می افتد. مثلاً اگر من سنگی به سوی شما پرتاب کردم و پیشانی شما شکست نه شما گناهکارید، نه خدا، گناه از من است که سنگ زدم، لکن سختی این گناه را شما تحمل می کنید. به همین دلیل این که سؤال می شود: والدین کوتاهی کرده اند، گناه طفل چیست؟ مانند سؤال در مورد سایر ظلم هاست که ظالمان تقصیر کرده اند، گناه مظلومان چیست؟ آیا اگر شما خمیر شور یا تلخی را نزد نانوا ببرید و او نان شور یا تلخ به شما داد، می گوئید نانوا ظالم است؟
حاصل سخن این که جهانی که افراد سالم و معلول در آن به سر می برند، جهان ماده و طبیعت است و تکامل هر فردی در آن به صورت تدریجی در عین حال در گرو شرائطی است که باید به آن ضمیمه گردد، در غیر این صورت به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
بشر در رحم مادر بسان درختی است که باید پدر و مادر در مراقبت آن کاملاً کوشش کنند و از روزی که پیوند زناشوئی می بندند، باید شرایط تولد کودکان سالم را نیز فراهم سازند و بدانند قوانین آفرینش با جهل و ندانستن آنان دگرگون نمی گردد.[۷]
آفتها، مصیبتها، تفاوتها و. ..
آیا آفتها، مصیبتها، تفاوتها و باقی شرور با عدالت الهی سازگاری دارد؟
در مسئله ی عدل الهی چندین پرسش در باب تبعیض ها، تفاوت ها، فناها، نیستی ها، آفات، مصیبت ها، نقص ها و بلاها و سایر شرور طبیعی و غیر طبیعی مطرح است که در حد توان این نوشتار به آن ها خواهیم پرداخت. اندیشمندان در حل این شبهات دو رویکرد را انتخاب کرده اند:
نخستین رویکرد، از منظر درون دینی و ایمان دینی است که عبارت است از این که خداوند عالم، قادر و حکیم است و هیچ یک از منشأها و انگیزه های ظلم، چون: عجز، نادانی، ناتوانی، عقده های روانی و مانند این ها را ندارد، بنابراین، دلیلی ندارد تا به کسی ظلم نماید، و حکمت این ناملایمات که با عنوان شرور مورد بحث قرار می گیرند، از دامنه ی علم ما خارج است. بدون شک فلسفه و حکمتی در آن ها هست که از ما پنهان اند.
رویکرد دوم، از منظر برون دینی و فلسفی است که مشتمل بر جواب های ذیل است: شایان ذکر است که برخی از این جواب ها قبلاً توضیح داده شده است.
ماهیت شرور از سنخ عدم و نیستی است؛ زیرا با تحلیل فلسفی می توان کوری، کری، جهل، ناتوانی، بیماری و هر نوع شر دیگر را به عدم بینایی، عدم شنوایی، عدم علم، عدم قدرت و عدم سلامتی برگرداند، و عدم، در نظام علت و معلول، به علت حاجت ندارد، تا به انتساب این ها به خداوند نیازمند باشیم. این پاسخ، که از افلاطون نقل شده است، حکمت شرور و اَعدام را تبیین نمی کند، زیرا شاید کسی در جواب بگوید: چرا این اَعدام مرتفع نشدند، در حالی که قدرت هر کاری به دست خداست و او قدرت نامتناهی دارد.
شرور نسبی هستند؛ ما در این عالم، شر و بدی مطلق نداریم، سیل و زلزله، حیوانات وحشی، بیماری و میکروب برای برخی از موجودات شر محسوب می شوند و نسبت به پاره ای دیگر خیر به شمار می آیند، زهر مار برای مار بد نیست، برای انسان و موجودات آسیب پذیر شر است.
تفکیک ناپذیری خیرات و شرور
جهان طبیعت، جهان حرکت و تعارض و برخورد است. موجودات مادی، از حالت بالقوه و استعدادی خود، به سوی حالت بالفعل در حرکت و تکامل اند. گاه در این حرکت ها تضاد و تزاحم پدید می آید و در آن صورت، شرور در این عالم قابل تفکیک از خیرات نیستند. خیر محض شدنِ این عالم با نفی حرکت و نفی مادی بودن آن میسر است، یعنی سالبه به انتفای موضوع، که در این صورت، مستلزم نفی خیر کثیر است که خود، شر کثیری است، یعنی با زوال و نابودی طبیعت، از شرور قلیل نجات می یابیم، اما خیر کثیری را نیز از دست می دهیم، در ضمن، برخی از شرور، مانند تفاوت ها، ناشی از اقلیم ها و مناطق جغرافیایی متفاوت است و طبیعت، اقتضای چنین تفاوت هایی را می کند، یعنی لازمه ی ذاتی این طبیعت، این شرور است.
افزونی خیرات از شرور
با وجود این که در این عالم شر یافت می شود، اما هیچ گاه شرور از خیرات تجاوز نمی کنند، که در غیر این صورت، تمام عالم نابود می شود. بقا و پایداری عالم طبیعت، دلیل بر افزونی خیرات است.
شرور، مقدمه ی خیرات اند: سختی ها، گرفتاری ها، مصیبت ها و شداید، نقش مهمی در تکامل علمی، معنوی، صنعتی، تکنولوژی و غیره دارند، پس شرور منشأ خیراتِ فراوان اند و از این رو منظری از خیرات را دارا هستند.
اراده ی بالذات خداوند به امور خیر تعلق دارد، گر چه بالعرض به شرور تعلق می گیرد، پس شرور، بالذات متعلق اراده ی الهی نیست، بلکه بالعرض و بالتبع است.
شرور ناشی از جزءنگری است
اگر انسان از منظر کل نگری به جهان طبیعت توجه کند، وجود شرور را نیز مناسب و ضروری می داند، بلکه شری مشاهده نمی کند، ما انسان ها به علت جزءنگری ناملایمات را شر می بینیم، اگر انسانی با دید کلی به تمام منزل بنگرد، وجود چاه و لوازم بهداشتی آن را ضروری می شمارد و آن ها را شر نمی داند؛ ولی اگر فقط به بوی بد چاه منزل توجه کند، به شر و پلیدی آن حکم می کند.
برخی از شرور از اراده ی انسان ها ناشی می شود
مانند شرور اخلاقی، ظلم، فقر، گرسنگی و صدها مشکل دیگر اقتصادی، سیاسی، بهداشتی و غیره. …
برخی از شرور با دیده ی دنیانگری شرّند، ولی اگر به عالم آخرت نیز توجه شود، شری در کار نیست، برای مثال، مرگ، برای انسان دنیاگرا، عدمی و شر است، ولی برای مؤمن به قیامت، انتقال از عالمی به عالم دیگر است.
برخی از شرور رابطه ی تکوینی با اعمال ما انسان ها دارند، مانند برخی عذاب های دنیوی و همه ی عذاب های اخروی، لذا نکته ای که باید توجه کرد این است که، رابطه ی عمل و جزا در آخرت و برخی جزاهای دنیوی، از نوع قراردادی نیست، بلکه از سنخ رابطه ی علت و معلولی است، بلکه اگر دقیق تر سخن بگوییم، جزا عین عمل است که در عالم آخرت ظهور کرده است. (این بحث در مسئله ی تجسم اعمال به طور دقیق تری خواهد آمد.)[۸]
آفرینش مرگ
یکی دیگر از شبهاتی که درباره ی عدل الهی مطرح شده است، به مسئاله ی مرگ مربوط می شود، ممکن است گمان شود این واقعیت که انسان ها پس از گذشت مدتی نابود می شوند، با عدالت خداوند سازگار نیست.
پاسخ:
اول: مرگ یکی از لوازم لاینفک زندگی در عالم طبیعت است و موجودی که در دامان طبیعت به سر می برد، قابلیت بقای دائمی در آن را ندارد.
دوم:ً این شبهه بر این فرض استوار است که مرگ، نیستی مطلق است؛ در حالی که چنین نیست و مرگ صرفاً انتقال از یک جهان به جهان دیگر است.
به تعبیر حضرت امام(ره): علاوه بر آن چه گفته شد علت دیگر این است که نفس حصول در نشئه دنیا و خلقت موت و حیات، موجب امتیازات اعمال حسنه و سیئه است، زیرا با علم به عدم ثبات حیات دنیایی و حصول انتقال از این نشئه فانیه، اعمال انسان فرق می نماید و امتیازات حاصل می گردد.[۹]
پس موت را نباید نیستی و عدم برشمرد، بلکه عین کمال و نهایت وجود و حقیقت است، و این همان استعلا و جاودان طلبی است که فطرت انسان ذاتاً به دنبال آن می گردد، از این روست که می بینیم بسیاری از باورمندان به ادیان الهی نه تنها مرگ را شرّ نمی دانند، بلکه همواره و به اندازه شیفتگی و علاقه کودک به پستان مادر به مرگ که در واقع به معبود و محبوب خویش رسیدن است عشق می ورزند. اگر با چنین برداشتی به مرگ بنگریم، وجهی برای اعتقاد به ناعادلانه بودن آن وجود نخواهد داشت.
مجازات اخروی و نسبت آن با گناه انسان
مبنای این اشکال آن است که به حکم عقل، تناسب بین جرم و جزای آن باید مراعات گردد. برای مثال؛ قرآن عقوبت کسی را که مرتکب قتل عمد شود، جاودانگی در جهنم می داند. بنابراین مجازات های اخروی خداوند نه از جهت کیفیت و نه به لحاظ مدّت آن با جرم و گناهان بندگان در دنیا تناسبی ندارد و این عدم تناسب با عدالت الهی سازگار نیست.
پاسخ: حقیقت آن است که کیفر اخروی با مجازات های قراردادی از جهات مختلفی تفاوت دارد. مقدار و کیفیت مجازات های قراردادی تابع وضع و قرارداد است که از همین روست که گاه در نظام های حقوقی متفاوت، کیفرهای مختلفی برای جرم واحد در نظر گرفته می شود. همچنین هدف از مجازات های قراردادی علاوه بر تسلیت خاطر کسی که مورد جنایت قرار گرفته، برقراری نظام اجتماعی و جلوگیری از تکرار جرم است، اما مجازات اخروی امری قراردادی نیست، بلکه نتیجه تکوینی و قهری اعمال مجرمان در دنیاست. بنابراین، رابطه کیفر اخروی با اعمال انسان، همانند رابطه مجازات های قراردادی با جرائم اجتماعی مجرمان نیست تا از عدم تناسب و سنگینی غیر عادلانه آن سخن به میان آید، بلکه صورت حقیقی گناهان است که در جهان باز پسین آشکار می گردد. بنابراین جاودانگی قاتل انسان مؤمن در دوزخ، مجازاتی قراردادی نیست، بلکه نتیجه تکوینی ارتکاب قتل با ظهور حقیقت این عمل است و از آن جا که او با سوء اختیار خویش به این عمل مبادرت کرده، مسأله ی بی عدالتی و عدم تناسب کیفر و پاداش کاملاً منتفی است.
عدل الهی و درد و رنج انسان
اعتراض دیگری که بر عدل الهی می شود آن است که درد و رنجی که از ناحیه مصائب، بلایا، ناملایمات، بیماری ها و. .. برای انسان ها فراهم می آید، با عدالت خداوند سازگار نیست.
پاسخ: می توان گفت درد و رنجی که در حیات دنیوی گریبان گیر انسان ها می شود از دو حالت خارج نیست:
بخشی از آلام و مصائب آدمی بر خاسته از اعمال ناشایست او و نتیجه گناهان و خطاهای اوست. انسان، با توجه به غایت حکیمانه ای که برای خلقت او وجود دارد. موجودی مختار آفریده شده است و گروهی از انسان ها با سود اختیار خویش مرتکب خطا می گردند و در نتیجه، به عواقب مرارت بار و تلخ گرفتار می شوند. بدیهی است که چنین درد و رنجی که محصول کردار خود آدمی است، هیچ گونه منافاتی با عدل الهی ندارد.
بخشی از تلخ کامی های انسان نیز ارتباطی به اعمال او ندارد و کیفر گناهان او نیست، مانند درد و رنج کودکان بی گناهی که مرتکب هیچ جرم و گناهی نشده اند. درباره این بخش، متکلمان امامیه معتقدند که عدل الهی مقتضی جبران این گروه از آلام است، یعنی خداوند متعال، در دنیا یا در آخرت، نعمتی را به انسان درد کشیده می بخشد که از درد و رنج او بزرگ تر است و از این طریق، درد و رنجی را که به او متحمل شده است، جبران می کند. بنابراین روشن می شود که رنج کشیدن انسان ها در دنیا، در هیچ صورتی مستلزم نفی عدل الهی نیست.[۱۰]
پذیرش توبه گناهکاران
از دیگر شبهات بر عدالت الهی پذیرش توبه و انابه گناهکاران است، که برخی افراد گاه پس از یک عمر ارتکاب معصیت و گناه و غرق بودن در رذایل و خبائث به درگاه خداوند باز می گردند، و طلب بخشش و استغفار می کنند، و آن گونه پاک و مطهر می گردند که کودکِ از مادر زاییده شده دارای قلبی پاک و بی آلایش است.
پاسخ: آیا بخشیدن گناه بیچارگان و درماندگان که از روی جهالت خلافی را مرتکب شدند، ظلم است؟ آری اگر خدا حق دیگران [حق الناس] را ببخشد و از ستم مردم به یکدیگر صرف نظر کند، خلاف عدل است… خدا از حق مردم نمی گذرد مگر خود صاحب حق بگذرد. ولی خدا از حق خود اگر بخواهد می گذرد.[۱۱]
ضمن این که صرف توبه گفتاری و لفظی بدون التزام و پایبندی به اصول و ارکان مربوط به آن، به خصوص ندامت از گناهان گذشته و عدم بازگشت در آینده، در گستره توبه حقیقی قرار نمی گیرد، اما اگر کسی پس از وقوع دو شرط قبلی و مشروط به آن که حق الناس را ادا نموده و نسبت به حق الهی نیز در حد توان و امکان قیام به اعاده و تدارک نموده باشد بخواهد به درگاه الهی بازگردد، عقل چه اقتضایی دارد و چگونه حکم می کند؟
به طور قطع در چنین جایی عقلای عالم عدم پذیرش گناه مجرم نادم را عملی ناپسند و مذموم به حساب می آورند. به ویژه این که پذیرش توبه گناهکاران با رعایت شرایط و ویژگی های فوق عمومیت داشته و اختصاص به گروهی خاص ندارد، از این رو شائبه هر گونه بی عدالتی نیز مرتفع خواهد شد. [۱۲]
خداوند چرا بعضی را سیاه و بعضی را به رنگ های دیگر آفرید؟
تنوع در آفریده ها نشانی از قدرت خداوند است. ضمن این که تفاوت در شکل ها، رنگ ها، قد و دیگر خصوصیات بدنی معلول عوامل طبیعی است که به مرور زمان تأثیر می گذارند. مثلاً مردمانی که در مناطق گرم زندگی می کنند، کم کم رنگ پوستشان به سیاهی و آفتاب سوختگی متمایل می شود اما مردمانی که در مناطق معتدل زندگی می کنند از پوست سفید برخوردار می شوند. پس این گونه نیست که خداوند از اول بعضی را سفید و بعضی را سیاه خلق کرده باشد. بلکه این عمل اختیاری خود انسان، یعنی زندگی در یک منطقه جغرافیایی خاص است که موجب تنوع رنگ ها می گردد.
دیگر آن که: از آن جا که هیچ پدیده ای در این عالم از حیطه ی قدرت خداوند بیرون نیست، می توان گفت این عمل هم به خداوند نسبت داده می شود. پس باید به دنبال حکمت و فلسفه آن بود. آن چه خداوند خود در این زمینه مطرح می کند دو علت است:
نخست این که تنوع رنگ ها موجب می شود انسان ها همدیگر را بشناسند و مشکلات ناشی از همسانی از بین برود. [۱۳]پس این امر یک رحمت از جانب خداوند بر بندگانش است.
دوم این که تنوع در خلقت موجب امتحان و آزمایش الهی است. تا معلوم گردد که ما تا چه حد تسلیم فرمان خدا هستیم و در برابر زیبایی های موقت و ظاهری دنیا توان مقاومت داریم.
در برخی روایات وجود تفاوت و اختلاف به منظور آزمایش شیوه ی رفتار انسان ها با یکدیگر قرار داده شده است، تا بدین ترتیب خداوند نحوه ی رفتار انسان ها نسبت به یکدیگر را بیازماید.[۱۴]
امّا باید توجه داشت که آن چه به انسان کرامت می دهد و او را با ارزش می سازد تقوا پیشگی است. هر کس به هر اندازه که به خدا نزدیک تر باشد، از ارزش و کمال بیشتری برخوردار است و این طور نیست که درجات بهشت را بر اساس رنگ پوست، قیافه و قد و…. افراد مشخص نمایند.
چگونه با عدالت خداوند سازگار است که یکی را باهوش خلق می کند و یکی را کم عقل؟
قبل از هرچیز باید بدین نکته اشاره شود که تمام نعمت هایی که به انسان می رسد از خداوند است[۱۵]، از جمله عقل، فراست و هوش، اما درباره ی این که شخص زمینه و ظرفیت افاضه این نعمت را دارد یا ندارد، صدها علت پیدا و پنهان نقش دارد. چه این که مصلحت های نهفته ی بسیاری دراین باره وجود دارد که درک آن برای همه کس آسان نیست و چه بسا به افرادی استعدادهای یکسانی داده می شود، اما در برخی افراد زمینه ی شکوفایی آن استعدادها پیدا می شود، و در برخی دیگر به دلایل مختلفی استعدادهای خدادادی زمینه شکوفایی پیدا نمی کنند و در نتیجه فردی نسبت به فرد دیگر کم هوش تر و یا ضعیف تر به نظر می آید.
بنابر این، لازم است به این نکته دقت گردد که تمامی اسرار خلقت برای ما قابل درک نیست و اگر در موردی راز یک مسئله بر ما معلوم نشد، احتیاط دین داری اقتضا می کند که به محکمات عقاید مراجعه کنیم. در این مورد، عدالت خداوند جزء اصول مسلم است که بارها در قرآن به صراحت مورد تأکید قرار گرفته است. اگر شبهه ای را نتوانستیم حل کنیم نباید «ظلم» را به خداوند نسبت دهیم، بلکه باید باز هم به کلام خداوند گوش دهیم که فرمود: «مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا ؛ به شما جز دانش اندکی نداده ایم.»[۱۶]
نکته دیگر این که، بسیاری از نواقص جسمی و ذهنی معلول عوامل طبیعی است. مثلاً وجود ژن های خاص، عدم مراقبت در دوران بارداری مادران، سوء تغذیه، تربیت و صدها عامل دیگر که امروزه در علم پزشکی مورد بحث قرار گرفته. خداوند این عوامل را قرار داده و دوست ندارد که بر خلاف جریان این عوامل کار کند. به عبارت دیگر، خداوند همیشه در کار خلق معجزه نیست. او همین اسباب را قرار داد و مصلحت را بر این دیده که امور عالم بر اساس همین اسباب اداره شود. اما از آن جا که عالم ماده عالم تزاحم است، گاهی عواملی باعث می شود که پدیده ای به صورت کامل به وجود نیاید. در این جا اگر خداوند از راه فوق العاده نقص را جبران کند، کارکرد اسباب با اختلال مواجه می شود، او به جای این کار ؛ که به یک معنا به برهم خوردن نظام عالم تکوین منتهی می شود ؛ به مقتضای عدالتش دو کار دیگر انجام می دهد؛ نخست این که نقصانش را درجای دیگر و در زمینه دیگر جبران می کند، دوم این که تکلیف را بر او آسان می سازد.[۱۷]
بلا ها
ملاک شناخت خیر و شر، تشخیص عقل پس از احاطه کامل به تمام ابعاد موضوع است.
عقل انسان از آن جا که به راز هستی آگاه نیست، در بسیاری از مسایل نمی تواند حکم قطعی به خیر بودن یا شر بودن صادر کند.[۱۸]
بسیاری از بلاها معلول عملکرد و بی تدبیری انسان است.
برخی بلایا معلول عملکرد والدین انسان است.
برخی بلایا نتیجه ی گناهان انسان است که آثار وضعی آن به انسان می رسد.
برخی بلاها و مصیبت ها به مثابه کفاره گناهان است.
از منظر اسلام مصیبت ها و آفات و بلایای افراد مکلف و مسئول یا دستاورد کردار ناشایست آنان است یا برای تکامل آنها.
برخی بلاها، نقش زنگ بیدارباش و تنبه و توجه را برای انسان ایفا می کنند.
یکی از علت های وجود مشکلات در زندگی به خاطر امتحان انسان است.
برخی مصائب و شداید برای تکامل انسان ضروری است. قرآن می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فی کبَد؛ همانا انسان را در رنج و سختی آفرینش داده ایم.»[۱۹] انسان باید مشقت ها را تحمل کند و سختی ها را بکشد، تا هستی لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلاق تکامل است.
مصیبت های افراد یا در مورد افراد آلوده ای است که بر اثر جنایت وگناه به طور کلی استعداد تکامل در آن ها نابود شده و یا در مورد افرادی است که هنوز قابلیت تکامل دارند.
مصیبت های کسانی که استعداد تکامل را به کلی از دست داده اند سزا و کیفر آن هاست که بر اساس قانون علیت دامنگیر آن ها شده است.
مصیبت های کسانی که هنوز قابلیت تکامل دارند سه حکمت دارد:
۱. تأدیب و آگاه ساختن از خطرات گناه.
۲. تمحیص و پاکسازی از گناه
۳. آزمایش الهی برای بالا رفتن مقام معنوی و تکامل معرفتی.
خداوند در مقابل رنج ها، دردها و مصائبی ؛ که بعضی از انسان ها ناخواسته دچار آنند؛ مانند کری و کوری و فلج مادرزادی که از آن به شرور طبیعی یاد می شود ؛ در عالم دیگر (قیامت)، جزای برتری اعطا می فرماید.
امام صادق علیه السّلام (در توجیه نقص های بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی) تأکید می فرمایند که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می کند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره ی همین مصایب و باقی ماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب می کنند تا اجرشان افزوده گردد.[۲۰]
پی نوشت:
[۱] . تین ، ۲.
[۲] . نحل ، ۸۱.
[۳] . استاد سبحانی، جعفر، پرسشها و پاسخها، ص ۳۲۴.
[۴] . سجده ، ۷
[۵] . یکی از پزشکان اروپا آمار جامعی از نطفه هایی که در اوایل سال مسیحی منعقد می شود برداشته و منتشر کرده است. این پزشک اروپایی می نویسد: «به طور کلی هشتاد درصد اشخاص ناقص الخلقه و معلول، محصول شب اول ژانویه می باشند؛ زیرا در این شب مسیحیان عید بزرگی دارند و به عیش و نوش پرداخته، بیش از حد متعارف مشروب می خورند و عیاشی می کنند؛ به حدی که مریض می شوند.( دکتر جزایری، اعجاز خوراکیها، ص۲۱۴.)
[۶] . فرزندان مادران سیگاری در دوران تحصیل از سایر کودکان هم سن خود عقب مانده ترند، و این عقب ماندگی به مقدار سیگار مصرفی مادر در دوران حاملگی بستگی دارد؛ زیرا سیگار باعث کم شدن سلولهای مغز کودک می گردد. مکتب اسلام سال ۱۵، ش۶.
[۷] . استاد سبحانی، جعفر، راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص ۵۲۳.
[۸] . ر. ک: سایت اندیشه قم.
[۹] . امام خمینی، چهل حدیث، ص ۳۲۴.
[۱۰] . آموزش کلام اسلامی ، محمد سعیدی مهر ، صفحه ی ۳۲۰ .
[۱۱] . امام خمینی، کشف الاسرار، ص ۸۱.
[۱۲] . معارف، خرداد ۱۳۸۷، شماره ۵۶.
[۱۳] . ای گروه مردمان ما شما را از یک زن ومرد آفریدیم و شما را به شعبهها و نژادهای مختلف تقسیم کردیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست…» حجرات، ۱۳.
[۱۴] . حر عاملی، الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، ح۱.
[۱۵] . ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ. نحل، ۵۳.
[۱۶] . اسراء، ۸۵.
[۱۷] . ر، ک: سایت اندیشه قم.
[۱۸] . وَعَسَی أَن تُکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) شاید که ناخوش دارید چیزی را و آن بهتر باشد برای شما، و شاید که دوست دارید چیزی را و آن بدتر باشد از برای شما، و خدا میداند و شما نمی دانید.( بقره: ۲۱۶..
[۱۹] . وَعَسَی أَن تُکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) شاید که ناخوش دارید چیزی را و آن بهتر باشد برای شما، و شاید که دوست دارید چیزی را و آن بدتر باشد از برای شما، و خدا میداند و شما نمی دانید.( بقره: ۲۱۶..
[۲۰] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳، ص۷۱.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه