- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در میان ویژگى هاى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هیچ چیزى مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگى همان چیزى است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: «انک لعلى خلق عظیم»، تو بهترین خلق و خو را دارى. و خود رسول(صلی الله علیه و آله) هم فرموده است که براى احیاى مکارم اخلاقى مبعوث گشته است «انما بعثت لاتمم صالح الاخلاق».
و تازه مسلمانان هم وقتى وصف آن حضرت را براى دیگران مى گفتند، مهم ترین ویژگى دعوتش را همین مى دانستند که: «و یأمر بمکارم الاخلاق» . مفروق نامى هم وقتى مسلمان شده و با محتواى دعوت آن حضرت آشنا شد،خطاب به رسول گفت: اى برادر قریشی ! تو مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت مى کنى. حضرت بعدها هم در آموزه هاى خود روى اخلاق تکیه زیادى داشت و مى فرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهاى اخلاقى (معالى الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهاى حقیر و زشت کراهت دارد.[۱]
و جاى دیگر هم فرمود: سنگین ترین چیز در ترازوى مؤمن در روز قیامت «حسن خلق» است[۲] و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسى است که بیشترین دوستى را با مردم دارد و به همین قیاس رابطه غیر دوستانه.[۳]
درباره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادى در منابع گفته شده است . در اینجا برآنیم تا برخى از این برخوردها و نیز شمارى از روشهاى تربیتى حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانى آن به ایشان روشن کنیم .
برخورد با خشک مقدسی
یک جنبه مهم تاریخ زندگى پیامبر(صلی الله علیه و آله) رعایت دقیق قوانین الهى و وحیانى است . پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روى مجاز به تخطى از آنها نیست . در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش مى کند، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم حرکت کند «و استقم کما امرت» همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.حضرت مى کوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعى را مشخص کند.
در این میان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از یهود به خاطر این که بی دلیل برخى از حلالها را حرام کرده اند، چندین بار، گله شده است .قرآن و رسول و امامان دین، به همان اندازه که از لاابالی گرى متنفرند از خشک مقدسى که ناشى از ضعف قوه عقلانى و تمسک به ظواهر است، هم بیزارند.در خبرى آمده است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند، ولى عده اى از روى خشک مقدسى همچنان روزه مى گرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده، همان طور که روی شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: اى خطاکاران، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاه .[۴]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدون اجازه خداوند چیزى را حلال یا حرام نمى کرد، حتى اگر خودش از چیزى بدش مى آمد. درباره سیر، حضرت از آن متنفر بود و مى فرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه مى فرمود: من حرام نمى کنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم، اما من از آن بدم مى آید.«یا ایها الناس انه لیس بى تحریم ما أحل الله و لکنها شجره أکره ریحها».[۵]
رعایت حلال و حرام الهی، جزو اصولى بود که پیامبر به مردم آموزش مى داد و بر آن تأکید مى کرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرمود بود که اینها حدود الهى است و تخطى از آنها بر هیچ کس روا نیست .آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگری، انسان را به کج فهمى مى کشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است .
امام حسین (علیه السلام) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمروبن عاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام على (علیه السلام) جنگید، حرف نمى زد. ابوسعید خدرى بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتى کنند. وقتى امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثى که از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل مى کند، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان مى دانی ؛ پس چرا در صفین حاضر شدى و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردى. پسر عمرو بن عاص درباره دلیل این مطلب گفت:من زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) زاهد بودم و زندگى را به خود سخت مى گرفتم .
روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم . پدرم درباره افراط من به پیامبر(صلی الله علیه و آله) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن . وقتى پدرم به صفین مى رفت، من هم از او اطاعت کردم . حضرت فرمودند: این با «لاطاعه لمخلوق فى معصیه الخالق» (عدم جواز اطاعت از کسى وقت معصیت خالق مى کند) سازگار نیست ؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک ان تشرک بى فلا تطعهما» اگر والدین تو، تو را به شرک فرا خواندند، از آنان اطاعت نکن .بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر(صلی الله علیه و آله) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگرى کرده است .
نظافت شخصى و عطر زدن و..
پیامبر(صلی الله علیه و آله) زندگى اجتماعى و فردى خود را در شکل معمول و حتى خوب آن شکل مى داد. لباس سفید مى پوشید، عطر مى زد، موهاى سر را شانه مى کرد و مرتب دندان هایش را مسواک مى کرد. در میان این مسائل، عطر زدن براى آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلی بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر مى زده است: انس مى گوید: کانت لرسول الله سُکّه یتطیب منها[۶] در خبر دیگرى آمده است که حضرت مى فرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست مى دارد، و البته درباره نماز ادامه مى دادند که قره عینى فى الصلاه . روشنى چشمان من در نماز است.[۷]
شخصى روایت مى کند که من بچه بودم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى آمدیم، سر ما را مسح مى کرد. من وقتی دست پیامبر روى سرم کشیده شد چنان بوى معطرى احساس کردم که تا حال فراموش نکرده ام . و ادامه مى دهد: این قدر بوى عطر زیاد بود که گویى از کنار مغازه عطارى رد شده بودم .[۸] کسى هم اگر عطر تعارفى براى پیغمبر مى برد حضرت هیچ وقت آن را رد نمى کرد. نیز نوشته اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بوى خوشش شناخته مى شد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب.[۹]
حضرت از خوردن چیزهاى بودار که مردم را اذیت کند پرهیز مى کرد. مخصوصا وقتى سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه .خضاب و رنگ کردن موى هم بر آن حضرت اهمیت داشت . حضرت به زنان دستور مى داد تا موی هاى خود را خضاب کنند، اگر شوهر دارند براى شوهر، و اگر ندارند براى آن که خواستگاران بیشترى داشته باشند.[۱۰] حضرت زنى را که در دستانش اثرى از خضاب یا حنا نبود، کراهت داشت نگاه کند.[۱۱]
تصور عمومى چنان است که گویى اگر کسى ثروتمند نباشد، نباید از این قبیل امور استفاده کند، درحالى که چنین نیست . حضرت خود زندگى ساده ای، روى همان حصیرى که شبها نماز شب مى خواند، روز مى نشست و با مردم گفتگو مى کرد و میهمانانش را پذیراى مى نمود.[۱۲] نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود، روى زمین مى نشست و غذا مى خورد: کان رسول الله یجلس على الارض و یأکل على الارض[۱۳] چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زنده بود، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند.[۱۴]
پیامبر و شوخ طبعی
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فردى شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبى دعابه، یعنى مزاحا. اما این تبسم به معناى قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبی ضاحکا ما کان الا یتبسم .این شوخ طبعى هم خود او را سرحال نگاه مى داشت و هم مردم را آرام و راضى نگاه مى داشت .
آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعى مى داد، چنان که یک اعرابى هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را مى خواست و مى گفت: پول هدیه ما را بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر مى شد، مى فرمود این اعرابى کجاست بیاید و ما را از گرفتگى در آورد. البته پیغمبر از شوخى بی مورد خوشش نمى آمد. یکى از شوخ طبع هاى آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه اى کرد.
در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بپرید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم . (در نقل دیگرى دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخى کردم). وقتى نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود:لاطاعه لمخلوق فى مصعیه الخالق[۱۵] در کارهایى که معصیت خالق است، نباید از مخلوق پیروى کرد.
بعد از رسیدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمه بن سلامه که پیامبر به خاطر یک شوخى نادرست، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد، ما مشتى پیر و کچل را کشتیم . رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانى که با دیدنشان وحشت پدید مى آمد و اگر دستورى مى دادند، به سختى اطاعت مى کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید.
حضرت فرمودند زمانى که در «روحاء» عازم بدر بودیم، یک اعرابى نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبری، بگو بدانم که شتر حامله من، چه مى زاید؟ تو گفتى که، خودت با او جماع کردى و از تو حامله شده ؛ و تو البته برخورد زشتى کردی ! سلمه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت .
عبادت حضرت
عبادت حضرت هم استثنایى بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خواست که «نِصْفه اوانقص منه الا قلیلا» که نیمى از شب یا اندکى کمتر از آن را قرآن و نماز بخواند. خداوند در قرآن مى فرماید: «ان ربک یعلم أنک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذین معک».[۱۶]
حضرت على (علیه السلام) در یکى از جنگها مى گوید که همه خوابیده بودند اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقدر أیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله صلی الله علیه و آله تحت الشجره یصلّى و یبکى حتى اصبح . در میان ما تنها کسى که ایستاده و زیر یک درخت نماز مى خواند و تا صبح گریه مى کرد، پیامبر بود.ابوذر هم که خود آیتى در زهد و عبادت بود مى گوید: صلیت مع النبى فى بعض اللیل فقام یصلى فقمت معه حتى جعلت اضرب رأسى الجُدُرات من طول صلاته .
یک شبى با آن حضرت نماز مى خواندم، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم .همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنى مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالى بودکه: و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى أن یبعثک مقاما محمودا. نافله شب را به جاى آر باشد که خداوند تو را به مقام محمود برساند.
پیامبر رحمت
خداوند در قرآن مى فرماید: و ما أرسلناک الا رحمه للعالمین . پیامبر رحمت بدین معناست که آن حضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمى شد، به ویژه در امورى که مربوط به آموزش دین به آنان بود. در نقلها دارد که فکان لایبغضه شی ء و لایستفزه . و دارد که کان اوسع الناس صدرا. و نیز دارد که قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه این عبارات به معناى آن است که حضرت سعه صدر کامل براى دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان مى پرداخت . پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش مى دادند نفرین نمى کرد و مى فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن . وقتى به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید، حضرت فرمود: انى لم أُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمه [۱۷]
تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست . بعثت حضرت ختمى مرتبت، براى همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است .
مردم داری
مردم دارى براى هر قشرى به گونه اى خاص معنا دارد براى یک رهبر، براى یک خطیب، براى یک امام جماعت مسجد یا کاسب، رفتارهاى خاصى مى تواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتى در عبادت هم مردم را خسته نمى کرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانى باشد. البته از این که کسى هم تندتند نماز بخواند بدش مى آمد و تذکر مى داد.
درباره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقل اللعن، یطیل الصلاه، یقصر الخطبه و کان لایأنف و لایستکبر. یمشى مع الارمله والمسکین فیقضى له حاجته. فراوان یاد خدا مى کرد، لعنت کمتر مى کرد، نمازش را با آرامش مى خواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان مى نشست و نیاز آنها را برآورده مى کرد.
در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت . خدا البته از مردم مى خواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمى نبود. از این که کسى جلوى پایش بلند شود، کراهت داشت . این خودش محبت بیشترى در مردم ایجاد کرده بود. در نقلى دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله(صلی الله علیه و آله) فکانوا اذا رأوه لم یقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له.
هیچ کس براى مردم دوست داشتنی تر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبود، با این حال، مى دانستند که او خوش ندارد کسى جلویش بلند شود، و آنها بلند نمى شدند.یک نمونه جالب از مردم دارى همین است که وقتى نماز مى خواند و صداى گریه بچه اى مى آمد، سوره هاى کوچک را مى خواند تا نماز تمام شود. وقتى علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول مى دادم حواس مادرش پرت مى شد: فخشیت أن یشق ذلک على ابویه .
حضرت حتى سراغ ضعیف ترین آدمها را مى گرفت: زن سیاهپوستى در مدینه بود که کارهاى مسجد را مى کرد. چند روزى خبرى از او نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مرد. حضرت فرمودند شما با اینکارتان مرا آزار ندادید که خبر نکردید. در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى او خبر کنند. حضرت فرمود اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند.
حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود این قبور گرفتار ظلمت هستند و با درود و صلات ما بر آنها، نورانى مى شود. أن امرأه سوداء کانت تقم المسجد أو شابا، فقدها رسول الله(صلی الله علیه و آله)فسأل عنها أو عنه . فقالوا: مات . قال: أفلا کنتم آذنتمونی ؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره . فقال: دلّونی على قبره . فدلّوه فصلّى علیه . ثم قال: ان هذه القبور مملوءه ظُلْمه على أهلها، و ان الله تعالى ینوّرها لهم بصلاتى علیهم .[۱۸]
رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمى است . پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور مى کنند حقى از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن ازمردم است . نمونه دیگر آن است که صفیه مى گوید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) معتکف بود من شبى نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم .
آن حضرت در حجره اسامه بن زید بود و حضرت با من برخاست تا«لیقلبنی ». به دو نفر از انصار برخورد. آنها وقتى پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیدند، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود:على رسلکما آنها صفیه بنت حیی، قالا: سبحان الله یا رسول الله . فقال رسول الله: ان الشیطان یجرى من الانسان مجرى الدم . و انى خشیت أن یقذف فى قلوبکما شیئا.[۱۹] پیامبر به آنها فرمود این صفیه دختر حیى بن اخطب همسر من است. آنها گفتند سبحان الله. حضرت فرمود: نفوذ شیطان در بدن مانند خون در رگهاست. من ترسیدم که چیزى به دل شما رسیده باشد و تصور ناشایستى کرده باشید.
برخورد با بدوی ها
پیامبر(صلی الله علیه و آله) با یک جامعه اعرابى سروکار داشت نه جامعه عربى و بنابراین برخوردها در سطح بسیار نازلى بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) باید تحمل مى کرد. در روایتى آمده است که یک اعرابى از راه رسیده بود و نمى دانست مسجد چیست . رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندى به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالى کردند که مسجد جاى ذکر و عبادت است نه جاى این قبیل کارها.
معاویه بن حکم مى گوید: من در نماز بودم کسى عطسه کرد. یرحمک الله گفتم . همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم . وقتى نگاه مردم را دیدم در وسط نماز گفتم: مادرتان به سوگتان بنشیند، چرا به من نگاه مى کنید. مردم با دست روى ران خود زدند. من ساکت شدم . وقتى نماز حضرت تمام شد، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمى را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد.
حضرت نه مرا آزار دادند نه تندى کردند، تنها فرمودند: این نمازى که خواندى چون بین آن حرف زدى فایده ندارد، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است . (فسکت فلما سلم رسول الله منصلاته، دعانى فبأبى و امى ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنى و لا نهرنى ولکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شى من کلام الناس انما هى التسبیح و التکبیر و تلاوه القرآن .[۲۰]
نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگرى هم آمده است: شخصى سؤال مى کند: یارسول الله، وقت نماز مى رسد و من جنب هست، چه کنم . حضرت فرمود من هم گاهى همین طور برایم پیش مى آید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شده اید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دارم خاشع ترین باشم و آگاه ترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنى الصلوه و أنا جنب أفأصوم ؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنى الصلاه و أنا جنب فأصوم . فقال: لست مثلنا یا رسول الله ! قدغفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انى لا¤رجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بمااتّقی ».[۲۱]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى که به یمن مى رفتند فرمودند: یسّرا و لا تُعَسّرا، بشّرا ولا تنفرّا[۲۲] آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید.عده اى به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت مى کند. وقتى شنیدند، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلى زیاد نیست . گفتند: بسیار خوب ؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است . یکى از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت مى کنم .
دیگرى گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگرى گفت من اصلا ازدواج نمى کنم . پیامبر(ص) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشع ترین و متقی ترین هستم شما هستم، روزه مى گیرم و نمى گیرم و نماز مى خوانم و ازدواج می کنم و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروى کند: اما والله انى لاخشاکم لله و أتقاکم له، لکنی اصوم و افطر و اصلى و ارقد و أتزوج من النساء فمن رغب عن سنتى فلیس منى.[۲۳]
این بود گوشه اى از آنچه از درباره روش هاى اخلاقى و تربیتى پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است .
پی نوشت:
[۱] . مصنف عبدالرزاق: ج۱۱، ص۱۴۳.
[۲] . مصنف: ج۱۱، ص۱۴۳.
[۳] . مصنف: ج۱۱، ص ۱۴۵.
[۴] . تهذیب الاثار مسند ابن عباس ج ۱، ص ۹۲.
[۵] . امتاع، ج ۷، ص ۳۱۰.
[۶] . امتاع، ج۷، ص ۱۰۱.
[۷] . مصنف: ج۴، ص۳۲۱.
[۸] . امتاع، ج۷، ص ۱۰۲.
[۹] . مصنف: ج۴، ص ۳۱۹.
[۱۰] . مصنف: ج۴، ص۳۱۹.
[۱۱] . مصنف: ج۷، ص ۴۸۸.
[۱۲] . امتاع: ج۷، ص ۱۱۵.
[۱۳] . امتاع: ج۷، ص ۲۶۲.
[۱۴] . امتاع: ج۷، ص ۲۶۲.
[۱۵] . امتاع: ج۱۰، ص ۶۳.
[۱۶] . مزمّل: ۲۰.
[۱۷] . جنه النعیم: ج۱، ۴۵۴.
[۱۸] . فتح الباری: ج۳، ص ۱۳۳۷.
[۱۹] . مصنف: ج۴، ص ۳۶۰.
[۲۰] . سبل الهدى: ج۷، ص ۱۹.
[۲۱] . مسلم: ۱۱۱۰.
[۲۲] . فتح البارى: ج ۱۰، ص ۶۱۲۴.
[۲۳] . فتح البارى: ج۹ ، ص ۵۰۶۳.
رسول جعفریان
منبع: پایگاه دانش، پژوهش و نشر بین الملل