- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیه اموی دمشقی، یازدهمین خلیفه اموی که فردی بی بند و بار و عیاش در حدود یک سال و چند ماه، حکومت کرد.
معرفی اجمالی
ولید بن یزید بن عبدالملک، مکنی به «ابوالعباس»[۱][۲][۳][۴] و ملقب به «الفاسق»، [۵] از القاب دیگری که برای او برشمرده اند می توان به ابن عاشق [۶] و العاشق [۷] اشاره کرد.
از مادری به نام ام حجاج، دختر محمد بن یوسف بن حکم ثقفی، [۸][۹] برادر زاده حجاج ثقفی، [۱۰] در سال هفتاد هجری[۱۱] و به نقلی دیگر در سال هشتاد و هشت هجری[۱۲][۱۳] به دنیا آمد.
ولید یازده ساله بود که پدرش “یزید بن عبدالملک” به جهت کم سن و سالی ولید، برادر خود هشام بن عبدالملک را به ولایتعهدی خود برگزید، [۱۴][۱۵][۱۶] امری که بعدها همواره از آن ابراز ندامت می کرد. [۱۷][۱۸][۱۹] ولید پانزده ساله بود که پدرش از دنیا رفت و هشام بن عبدالملک به خلافت رسید.
هشام در ابتدا همواره او را محترم شمرده تقرب می داد، [۲۰][۲۱] اما رفته رفته بی اعتنایی ولید نسبت به دین را، دستاویز خویش ساخته تصمیم به عزل او از ولایتعهدی گرفت، اما ولید نپذیرفت. [۲۲][۲۳][۲۴]
با این حال هشام مخفیانه از عده ای از سران اموی برای پسرش “سلمه” بیعت گرفت. [۲۵][۲۶][۲۷] اوج گرفتن تحقیرها و سختگیری های هشام نسبت به ولید و یارانش، باعث شد ولید به همراه غلامانش به «اَغدَف» رفته تا پایان عمر هشام بن عبدالملک در آنجا بماند. [۲۸]
کنیه و نسب ولید
کنیه اش ابوالعباس، پدرش یزید (نهمین خلیفه اموی) و مادرش ام حجاج دختر (محمد بن یوسف ثقفی) بود. [۲۹][۳۰][۳۱]
محل و تاریخ تولد وی
وی در دمشق به دنیا آمد. دربارۀ تاریخ تولد او اختلاف نظر وجود دارد؛ آن را در سال های ۸۷، ۹۰، ۹۲ و۹۷ دانسته اند. [۳۲][۳۳]
ولایتعهدی ولید
او طبق معاهده پدرش با هشام، در یازده سالگی به جانشینی و ولیعهدی او انتخاب گردید. [۳۴][۳۵][۳۶] از دوره ولیعهدی ولید گزارش چندانی در دست نیست، جز آنکه ابن عساکر از عزیمت وی به حج در سال های ۱۱۶ و ۱۱۹ خبر داده است. [۳۷]
رفتار هشام با ولید
همچنین نقل شده که هشام به بهانه رفتارهای ضد دینی ولید، به ویژه در مراسم حج، از وی خواست تا از ولایتعهدی کناره گیری کند و حتی در نامه ای او را سرزنش، و مقرری اش را قطع کرد. زهری، محدث معروف، هم او را فاسق می خواند و همواره هشام را برای خلع وی از ولیعهدی تشویق می کرد.[۳۸][۳۹][۴۰][۴۱][۴۲]
دشمنی هشام و فرزندانش و بنی امیه [۴۳][۴۴] با ولید، بدانجا رسید که هشام او را تهدید کرد و درصدد قتل وی بر آمد، اما او به رصافه گریخت تا آنکه خبر مرگ هشام را شنید. [۴۵][۴۶]
آغاز حکومت ولید بن یزید
[۴۷][۴۸] ده روز پس از مرگ عمویش، هشام، مردم در بیستم ربیع الاول[۴۹][۵۰][۵۱] و به نقلی ششم ربیع الثانی سال صد و بیست و پنج هجری در ۳۴ سالگی،[۵۲][۵۳] با ولید بیعت کردند.
توقیف اموال هشام و کارگزارانش
او پس از رسیدن به خلافت، از ابن عم خود “عباس بن عبدالملک” خواست تا اموال هشام و فرزندان و عمال و خادمان او را بررسی کند، اما اموال مسلمه بن هشام را از این حسابرسی مستثنی بدارد، زیرا او همواره از پدر می خواست که با ولید به مدارا رفتار کند. [۵۴][۵۵][۵۶]
عباس نیز کاری را که ولید به عهده اش نهاده بود، به انجام رسانید. سپس ولید دستور مصادره اموال هشام و فرزندانش را داده برآنان سخت گرفت چندان که به ستوه آمدند. [۵۷]
او همچنین دستور برکناری و دستگیری عمال هشام را صادر نمود، [۵۸] جز یوسف بن عمر ثقفی، تمامی عمال و استانداران هشام، از کار برکنار شدند و به انواع شکنجه ها مجازات شدند.
در علت صدور این دستور گفته شده، ولید پس از مرگ هشام بن عبدالملک در دیوان هشام نامه هایی از عمال او بدست آورده بود آنان در این نامه ها موافقت خود را جهت خلع ولید از ولیعهدی اعلام کرده بودند، مگر یوسف بن عمر، که هشام را از این کار برحذر داشته بود، از اینرو ولید یوسف بن عمر را در امارت عراق ابقاء نمود. [۵۹]
انتصاب کارگزاران جدید
آنگاه ولید رهسپار دمشق شد و کارگزاران خود را تعیین کرد. او یوسف بن عمر را بر عراقین و نصر بن سیار را بر خراسان، امارت داد. [۶۰] ولید همچنین محمد بن مروان را بر سرزمین ارمنستان و آذربایجان[۶۱][۶۲] و یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه، مدینه و طائف امیر کرد. [۶۳]
ولید در همین سال دو فرزند خود، حکم و عثمان، را بر دمشق و حمص ولایت داد، و حکومت یمن، بصره، کوفه، خراسان، سجستان، سند، بحران، یمامه، افریقا و عمان و جزیره، ارمینیه و آذربایجان و صائفه و نیشابور را به منتخبان خود واگذار کرد. [۶۴][۶۵][۶۶][۶۷][۶۸] و سپس این موضوع را به اطلاع امیران عراق و خراسان رسانده از آنان خواست برای آن دو از مردم بیعت بگیرند. [۶۹][۷۰][۷۱]
همچنین یحیی بن سعید انصاری را بر قضاوت مدینه گمارد، عبدالله بن زیاد بن سمعان و سلیمان بن حبیب را قاضی لشکر کرد [۷۲][۷۳] اسود بن بلال محاذی را نیز بر نیروهای دریایی گمارد و او را روانه قبرس کرد تا مردم آنجا را برای رفتن به شام یا روم مخیر سازد. [۷۴][۷۵]
انتصاب مسئول بهزیستی
ولید در ابتدای خلافت خود با مردم خوش رفتار بود و برای معلولان، جذامیان و نابینایان شامی مقرری و خدمتکار تعیین کرد و دستور داد از خزانه، هدایا و عطر از بیت المال تهیه شود و در اختیار خانواده های مسلمان قرار گیرد. همچنین بر مقرری عموم مردم و آنان که به دیدارش آمده بودند افزود، به ویژه مقرری اهل شام را ده برابر کرد. او نمایندگان مناطق را محترم شمرده به آنان هدایایی اهدا کرد و به درخواست همگان جوابی درخور داد. [۷۶][۷۷][۷۸][۷۹]
بیعت با گروه های مختلف
پس از آن گروه های مختلف نزد وی آمدند و بیعت کردند. مروان بن محمد نیز که در ارمینیه به سر می برد، در نامه ای، مرگ هشام و خلافت ولید را تبریک گفت و اعلام داشت که مردم آن دیار از خلافت وی خرسند شده و بیعت خود را تجدید کرده اند. [۸۰][۸۱]
گرفتن بیعت بر فرزندان
همچنین وقتی بر کلیه مناطق اسلامی در مشرق و مغرب تسلط یافت، در نیمه شعبان ۱۲۵ دو فرزندش، حکم و عثمان، را ولیعهد و خلیفه پس از خود اعلام کرد و برای آنان از مردم بیعت گرفت. [۸۲][۸۳][۸۴]
خلیفه ای هتاک و عشرتطلب
ولید فردی شرابخوار و عیاش بود و به طرب و سماع دلبسته بود. [۸۵] به طوری که قبل از رسیدن به خلافت در بی پروایی و میگساری شهرت داشت. [۸۶][۸۷] او پیوسته به عیاشی و باده گساری و بی احترامی به فرامین الهی اشتغال داشت و همواره غرق در عیاشی و بادهگساری و سماع اغانی بود. [۸۸]
بی حیایی او به جایی رسیده بود که در سفر حجی که از سوی هشام بن عبدالملک مامور آن شده بود، سراپرده ای را تهیه دیده بود و می خواست آن را بر بالای کعبه نهاده در آنجا به میگساری بپردازد اما یارانش او را از عواقب این کار بر حذر داشته از این کار منصرف نمودند. [۸۹][۹۰][۹۱][۹۲]
ولید دلباخته طرب
او پس از رسیدن به خلافت، بر عیش و نوش و خوشگذرانی و شکار و همنشینی با تبهکاران و روسپیان و اهل فسق و فجور بیش از پیش افزود. [۹۳] به طوری که خود در این باره سروده بود:
اشهد الله و الملائکه الابرار و العابدین اصل الصلاح اننی اشتهی السماع و شرب البراح و العضّ فی الخدود و الملاح؛ خداوند و فرشتگان و نیکان و پرستشگران و به سامانان تو گواهند که من دوستدار آواز خوش و نوشیدن شراب و بوسیدن گونه های زیبایم.» [۹۴]
ولید دلباخته طرب و سماع و شیفته آواز مغنیان بود، او آوازه خوان ها را از شهرهای دیگر نزد خود می خواند و با مطربان حشر و نشر دائم داشت. [۹۵] او معبد مغنی را از مدینه به دمشق فرا خواند معبد نزد او رفته اشعاری برای او خواند. [۹۶]
ولید شرابخوارگی و عیاشی و موسیقی را بیش از پیش در سرزمین های اسلامی رواج داد، [۹۷] به طوری که علاقه به ساز و آواز در بین همه مردم شیوع یافته بود. ولید بن یزید گاه چنان از شنیدن غنای مغنیان به وجد می آمد که کارش به الحاد می کشید. [۹۸]
نقل است، روزی از شعر ابن عائشه چنان به وجد آمد که عنان اختیار از کف نهاده او را «امیر خود» خوانده، [۹۹] علاوه بر اهداء لباس تن خود، هزار دینار نیز به او انعام داد. [۱۰۰][۱۰۱]
شاعری توانمند
او همچنین شاعری چیره دست بود و اشعار نغزی در تغزل و عناب و وصف شراب و غیر آن می سرود. [۱۰۲][۱۰۳] نقل است که مردم، همواره معانی اشعار او را ربوده در اشعار خویش به کار می بردند، خصوصاً ابو نواس که بیش از همه از اشعار او اقتباس کرده بود. [۱۰۴][۱۰۵]
ولید شعر می گفت و موسیقی را خوب می شناخت. [۱۰۶] او اشعاری نیز در باب مغنی دارد و در آن از الحان و آواهای مختلفی بهره جسته است. [۱۰۷]
ابوالفرج اصفهانی در کتابش الاغانی او را از جمله مغنیان برشمرده می نویسد: «او الحان و آواهای مشهوری را ساخته بود، بر عود میزد و طبل می نواخت و به مانند اهل حجاز دف میزد.» [۱۰۸]
اهانت های ولید به ارزش ها
دربارۀ اهانت وی به ارزشهای اسلامی هم گزارش شده است که وقتی از سوی هشام به سرپرستی حجاج منصوب گردید، حتی در مراسم حج نیز به هرزگی و میگساری پرداخت و غلام خویش را برای همراهی با حاجیان فرستاد. [۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱] روزی در حال مستی با کنیزش آمیزش کرد و چون صدای اذان شنید او را واداشت تا بر مردم امامت کند. [۱۱۲][۱۱۳] روزی نیز خطبه های نماز جمعه را در حالت مستی و به صورت شعر ایراد کرد. [۱۱۴]
به گفته ابن عساکر، زمانی شیفته زنی مسیحی شد و طی اشعاری آرزو کرد ای کاش صلیب بودم تا بر گردن آن زن آویخته می شدم و رایحه او را استشمام می کردم. [۱۱۵]
اهانت به کعبه
زمانی دستور داد تا قبه ای بسازند و بر فراز کعبه نصب کنند تا او در آنجا شراب بنوشد، اما اطرافیان، او را از این کار منصرف کردند. [۱۱۶][۱۱۷]
اهانت به قرآن
ولید را «بی پروای بنی مروان» ملقب کرده اند، [۱۱۸] نقل است، روزی قرآن را گرفته به قصد تفال آن را گشود این آیه آمد: «و استفتحوا و خاب کلّ جبّار عنید، و طلب فتح کردند، در حالی که نصیب هر ستمگر جبار، هلاکت و هرمان است.» [۱۱۹] ولید قرآن را انداخته آن را هدف تیر قرار داد و گفت:
تهدّدنی بجبار عنید نعم انا ذاک جبار عنید اذا ماجئت ربک بعث فقل یا رب خرّ قنی الولید؛ مرا به جبار عنید می ترسانی آری من همان جبار عنیدم هرگاه روز محشر نزد پروردگارت رفتی بگو ولید مرا درهم درید.» [۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵]
سید مرتضی نیز نقل کرده است که روزی دیگر در اشعاری اهانت آمیز، خطاب به قرآن گفت که او روز حساب را برای من یادآوری می کند و من نمی دانم او حق می گوید یا نه، پس به خدا بگو مرا از طعام و شراب منع کند. [۱۲۶]
همچنین گفته شده او ضمن شعری، نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را انکار کرده گفت: تلعّب بالخلافه هاشمی بلا و هی اتاه و لا کتاب فقل الله یمنعنی طعامی و قل لله یمنعنی شرابی؛ یک هاشمی بدون وحی و کتاب، خلافت را بازیچه کرد، خدا را بگو غذا به من ندهد خدا را بگو نوشیدنی به من ندهد.» [۱۲۷]
پی نوشت ها
۱.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۹، ص۱۲۷.
۲.ابی عمرانی، محمد بن علی، الانباء، تحقیق قاسم السامرائی، قاهره، دارالآفاق العربیه، چاپ اول، ۲۰۰۱، ص۵۱.
۳.مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بیتا، افست قم، الثقافه الاسلامیه، ص۲۸۰.
۴. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۸۹.
۵. سیوطی، جلال الدین بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق محییالدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول، ص۱۸۶.
۶. جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری تاریخ ایران و اسلام، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ص۱۰۱.
۷.گردیزی، ابو سعید عبدالحی، زین الاخبار، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ص۱۱۵.
۸.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج۲، ص۳۳۱.
۹.مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بیتا، افست قم، الثقافه الاسلامیه، ص۲۸۰.
۱۰.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۸۹.
۱۱.سیوطی، جلال الدین بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق محییالدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول، ص۲۵۰.
۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۶، ص۴۳۴.
۱۳.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۴، ص۵۳۱.
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۱۵.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۱۶.ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۳.
۱۷.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۱۸.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۱۹.ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۳.
۲۰.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۲۱. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۲۲. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۳.
۲۳.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۲۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹-۲۱۰.
۲۶.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۲۷.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۸، ص۳۸۸.
۲۸.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۱۱.
۲۹.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۷، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۳۰.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۵، دار الفکر، بیروت، دوم.
۳۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۱۹-۳۲۰، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۳۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۱-۳۲۲، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۳۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۷، داراحیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۳۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۰، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
۳۵.ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۶۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۶ق.
۳۶.ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۳۷.ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۳۸.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۷، دار الفکر، بیروت، دوم.
۳۹. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۸، دار الفکر، بیروت، دوم.
۴۰.اندلسی، علی بن حزم، المحلی، ج۱۱، ص۲۰۰، دار الفکر.
۴۱.ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۴۱-۳۴۲، مؤسسه الرساله، بیروت، نهم، ۱۴۱۳ق.
۴۲.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۴۳. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۹، دار الفکر، بیروت، دوم.
۴۴. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۱، ص۴۷۰، نرم افزار المکتبه الشامله.
۴۵.دمیری، کمال الدین، ج۱، ص۱۰۸، حیاه الحیوان الکبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، دوم، ۱۴۲۴ق.
۴۶.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۴-۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۴۷.ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۱، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۴۸.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۳، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۴۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۸.
۵۰.موالی، محمد، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش، ص۱۲۸.
۵۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج۲، ص۳۳۱.
۵۲. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۵۳.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۲.
۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۱۶.
۵۵.طبری، محمد بن جریر، ج۵، ص۵۲۵-۵۲۶، تاریخ الامم و الملوک، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
۵۶. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۷.
۵۷.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۸.
۵۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۹، ص۱۴۳.
۵۹. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج۲، ص۳۳۱.
۶۰. ابناعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱، ج۸، ص۲۹۸.
۶۱.ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۹.
۶۲.ابناعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱، ج۸، ص۲۹۸.
۶۳.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۲۶.
۶۴.ابن خیاط، ابو عمرو بن ابی هبیره، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۲۹۷، دار الفکر، بیروت.
۶۵.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۳۳۱-۳۳۳، دار صادر، بیروت.
۶۶.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۱۸.
۶۷. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۹.
۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۹، ص۱۵۱.
۶۹.ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۷۰.
۷۰. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۹.
۷۱.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۱۸.
۷۲. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۷۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۶ق.
۷۳.ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۱، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۷۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۲۷، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
۷۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۷۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۶ق.
۷۶.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۱۷.
۷۷. ابنعبری، مارکریغوریوس، تاریخ مختصر الدوال، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دارالشرق، چاپ سوم، ۱۹۹۲، ص۱۱۷-۱۱۸.
۷۸.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۸.
۷۹. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۹.
۸۰. طبری، محمد بن جریر، ج۵، ص۵۲۶-۵۲۷، تاریخ الامم و الملوک، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
۸۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۸۲.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲۸، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
۸۳. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۶۸-۲۶۹، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۶ق.
۸۴.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، ۱۴۰۸ق.
۸۵.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۳.
۸۶.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۴.
۸۷.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۸۸.ابنالطقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدوال الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷، ص۱۳۳.
۸۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۲۰۹.
۹۰.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج۲، ص۳۳۳.
۹۱.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۶۵.
۹۲.ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۶۳-۱۹۴.
۹۳.ابنعبری، مارکریغوریوس، تاریخ مختصر الدوال، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دارالشرق، چاپ سوم، ۱۹۹۲، ص۱۱۸.
۹۴.مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا، ج۶، ص۵۱.
۹۵. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۳.
۹۶. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۷، ص۲۴۰.
۹۷. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۳.
۹۸.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵، ج۲، ص۴۷۸-۴۷۹.
۹۹.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۵.
۱۰۰.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵، ج۲، ص۴۷۸-۴۷۹.
۱۰۱.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۵.
۱۰۲.ابنالطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدوال الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷، ص۱۳۳.
۱۰۳.ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۸۹.
۱۰۴. ابنالطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدوال الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷، ص۱۳۳.
۱۰۵. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۸۹.
۱۰۶.زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۸، ص۱۲۳.
۱۰۷. ابنقتیبه دینوری، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲، ص۳۶۶.
۱۰۸.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۵، ج۹، ص۱۸۸.
۱۰۹.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۷، دار الفکر، بیروت، دوم.
۱۱۰.ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۶۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۶ق.
۱۱۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۲۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۱۱۲. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۶، ص۵۷، دار الفکر، بیروت، دوم.
۱۱۳. دمیری، کمال الدین، ج۱، ص۱۰۸، حیاه الحیوان الکبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، دوم، ۱۴۲۴ق.
۱۱۴.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۴۳، دار الفکر، بیروت، دوم.
۱۱۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۳۲-۳۳۳، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۱۱۶.ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ص۳۷۲، مؤسسه الرساله، بیروت، نهم، ۱۴۱۳ق.
۱۱۷.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۳، ص۳۳۲-۳۳۵، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۱۱۸.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۶.
۱۱۹.ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۵.
۱۲۰. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۶.
۱۲۱.مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا، ج۶، ص۵۲-۵۳.
۱۲۲. ابنالطقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدوال الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷، ص۱۳۳.
۱۲۳. ابناثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۹۰.
۱۲۴.اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۳۷، دار الفکر، بیروت، دوم.
۱۲۵.حسنی، سید بن طاووس، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ص۱۶۷، خیام، قم، اول، ۱۳۹۹ق.
۱۲۶. سید مرتضی، الامالی، ص۹۰، منشورات مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی، اول، ۱۳۲۵ ق.
۱۲۷.مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۲۱۶.