- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
همچون من عمل مکن، به گفته ى من عمل کن
«کودکان از والدین خود تقلید میکنند و على رغم آن که پدر و مادر تلاش میکنند رفتارهاى خوب را به آنها آموزش دهند، ولى فرزندان، شیوه و رفتار والدین را در پیش میگیرند.»
این مقاله در مورد تربیت فرزندان و اساسا درباره ى این موضوع که چگونه والدینى میخواهیم باشیم، صحبت به میان میآورد. به طور روشنتر، این مقاله به این مسئله میپردازد که چه نوع شخصى هستیم و یا میخواهیم که چگونه انسانى باشیم؟ این دو سؤال بیانگر این موضوع است که ما به عنوان پدر و مادر چه تأثیرى روى فرزندان خود میگذاریم و چه درسهایى را به آنها میآموزیم.
کودکان مقلدان واقعى هستند و همان طور که در نقل قول بالا اشاره شد، آن چه که کودکان در نگاه اول از ما میآموزند، تنها رفتار و حالات عمومى نیست بلکه به معناى عمیقتر، آنان ارزش ها، ادراکها، تعصبات، انتظارات و شیوههاى مسلم نگاه به جهان و برخورد با زندگى را از پدر و مادر خود میآموزند و در واقع کودکان بیشتر تحت تأثیر رفتارهاى والدین خود قرار میگیرند تا دیگران.
الگوى ضعیفى نباشید
در رسانههاى گروهى، شخصى به عنوان «الگو و نمونه» در نظر گرفته میشود که به خاطر شهرت و موفقیتش، مورد تحسین، تقلید و احترام دیگران قرار میگیرد. مفهوم نمونه و الگو بودن براى ستارههاى ورزش، فیلم و موسیقى نیز در نظر گرفته میشود. اما واژه ى «الگو و نمونه» در تعریف روانشناسى، معناى گستردهترى دارد و در واقع، فردى الگو و سرمشق قرار میگیرد که دیگران، در صدد یادگیرى و تقلید از او هستند و دوست دارند که مانند او باشند.
قدرت تقلید و تشخیص
کودکان از سن دو سالگى، شروع به تقلید کردن میکنند. البته بر اساس نظریههاى یادگیرى علوم اجتماعى پیرامون پرورش کودکان، فرزندان همه ى رفتارهاى مشاهده شده را تقلید نمیکنند. کودکان در واقع رفتارهایى را مورد تقلید قرار میدهند که توسط نزدیکترین فرد به او، و به طور یکنواخت و مکرر صورت میگیرد.
نکته ى دوم این است که کودکان با مشاهده ى رفتار اطرافیان، فورا به آن نمیپردازند بلکه این واکنش را در ذهن خود حفظ کرده و بعدها از آن استفاده میکنند و این موضوعى بسیار مهم است که کودک ظرفیت به خاطر سپردن رفتارها را در ذهن خود داراست و میتواند واکنشهاى پر خاشگرانه و فریب کارانهاى را که از نگاه کردن به والدین آموخته است تا ماهها و سال ها بروز ندهد.
سوم این که، پیامدهاى مشاهده شده ى رفتارها، به تشخیص این موضوع کمک میکند که آیا کودک رفتار را تقلید میکند یا خیر؟ به این معنى که اگر کودک متوجه شود که والدین این گونه رفتارها را تأیید میکنند، او نیز به تکرار آن عمل میپردازد.
نکته ى آخر این که، اگر رفتارها با ارزش و انتظارات واقعى خانواده همخوانى داشته باشد و توسط فردى که از ارزش اجتماعى بالایى برخوردار است انجام شود، کودک بیشتر آن را مورد تقلید و سرمشق قرار میدهد.
علاوه بر موضوع تقلید، روان شناسان پیرامون موضوع ریشه ى عاطفى و اجتماعى کودکان، تعیین هویت را نیز مطرح میکنند. این مسئله، فرآیندى است که در آن کودک، با انتخاب نگرشها، علایق، ارزش ها، شیوههاى اندیشه و رفتار فرد مورد علاقه ى خود، این مشخصات را در خود جاى میدهد و در واقع میآموزد.
باید به خاطر داشت که همچون موضوع تقلید، در مورد مسئله تعیین هویت نیز، کودک پدر و مادر خود را بیشتر از دیگران الگو و نمونه قرار میدهد و در واقع کسى که ارتباط عاطفى نزدیکترى با کودک دارد، تأثیر بیشترى را بر روى تفکرات و ایدههاى او میگذارد.
والدین الگوهاى طبیعى هستند
والدین بخشى از زندگى فرزندان را تشکیل میدهند و همواره به عنوان الگویى براى آنان محسوب میشوند. تقلید کودکان از والدین امرى انتخابى نیست، زیرا ماهیت انسان به گونهاى است که به طور طبیعى به این سو قدم بر میدارد. پدر و مادر میتوانند هم اثر مثبت و هم اثر منفى روى فرزندان خود بگذارند و این تأثیر تا حدودى به نوع ارتباط کلامى و گفتارى والدین با فرزندان، بستگى دارد. اما به هر حال، چون ارتباطات تنها به صورت کلامى نیست، پس روابط عاطفى نیز در این عملکرد مؤثر است.
میتوان گفت که تقلید و تعیین هویت کاملا به طور طبیعى اتفاق میافتد بدون این که کودک یا والدین طرح و برنامهاى را از پیش براى آن تعیین کنند.
کودکان ارزش ها و شیوههاى پیچیده ى نگاه به دنیا را، از طریق روابطشان با والدین و پرستاران خود میآموزند و والدین هرگز نمیتوانند به طور مستقیم این ارزش ها را آموزش دهند و به کودک بیاموزند که کدام ارزش را باور کند و کدام یک را نه. همان طور که دکتر هیم جینوت(۱) که در کتاب خود به نام «ارتباط والدین و فرزندان» مینویسد: ارزش ها از طریق هویت کودکان، فرا گرفته میشود و بخشى از وجود آنها را تشکیل میدهد و این الگوى ارزشى، با گذشت سال ها و زندگى با افراد خانواده و اجتماع، تکامل مییابد.
اگر والدین خواستار ثبات ارزش ها و رفتارهاى خاصى در کودکان خود هستند، باید بدانند که رفتار عملى از گفتار، بسیار تأثیرگذارتر میباشد. به همین جهت کودکان باید به گونهاى آموزش ببینند که از رفتار درست الگو بردارى کنند و در طول زندگى آن را به اجرا در آورند.
نقش الگو پذیرى از والدین، با گذشت زمان تغییر میکند
میزان الگوپذیرى کودکان از والدین، به درجهى رشد و بلوغ آنان بستگى دارد. وقتى فرزندان در سنین کودکى هستند، همواره والدین را افرادى ایدهآل و قهرمان در نظر میگیرند و بر این تصورند که آنها قادرند هر کارى را انجام دهند و بر آن علم دارند. اما این چنین تفکرى، براى همیشه باقى نمیماند.
در سنین پیش از نوجوانى، فرزندان، والدین را تنها به شکل انسانى میبینند که داراى نقاط مثبت و منفى فراوانى هستند و در واقع در این سن، کودکان، پدر و مادر را عقل کل در نظر نمیگیرند و نقصهاى آنان را نیز به چشم میبینند ولى در نهایت حس عشق و علاقه و همکارى را به آنان ابراز میدارند.
در سنین نوجوانى که فرزندان با هویت و استقلال خود آشنا میشوند، والدین را بیشتر از این که بخواهند مورد تقلید قرار دهند تحمل میکنند. در این سن فرزندان، مانند ۷ تا ۱۰ سال گذشته نمیاندیشند و به گونهاى دیگر به والدین مینگرند. از نظر کودکان، والدین دیگر افراد عاقل چند سال گذشته نیستند بلکه پدر و مادرى مستبد هستند که تهدیدى براى حس استقلال و آزادى آنها به حساب میآیند و همین تفکر، زمینهساز تضاد و کشمکش، عدم توافق و بحث و جدل در این دوران میباشد.
فرزندان در دوران پس از نوجوانى، مجددا دید مثبتى به والدین خود پیدا میکنند و بیشتر سپاسگزار زحمات آنها هستند. مارک تواین (۲) این نکته را به زیبایى در عبارت معروف خود بیان کرده و این چنین از پدرش قدردانى میکند: «وقتى ۱۴ ساله بودم پدرم آن قدر نادان بود که نمیتوانستم او را تحمل کنم، اما وقتى ۲۱ ساله شدم از این موضوع تعجب کردم که چگونه این پیرمرد در این ۷ سال، آموخته است.»
باید به خاطر داشت که چنین باور و تفکرى از والدین، به دنبال ایجاد بلوغ فکرى و حس استقلالطلبى فرزندان، رشد پیدا میکند و هرگز نباید مورد تحقیر و یا بحث واقع شود.
الگوى مثبت و سازنده
والدین خوب، حقیقتا الگوهاى مثبت و سازندهاى هستند ولى آیا این موضوع، بدان معناست که همواره والدین، کارها را به درستى انجام میدهند و هر چه میگویند حقیقت دارد؟ جواب این سؤال منفى است. انسان به گونهاى آفریده شده که از نقص و خطا و اشتباه مبرا نیست ولى به هر جهت، خصوصیاتى ویژه و اساسى در او نهاده شده است که میتواند به عنوان سرمشق و الگو، در نظر گرفته شود. در این جا ما به طور اختصار، نمونههایى از این ویژگیها را مطرح میکنیم:
انسان بودن
بیعیب و نقص بودن، ایدهاى است که هرگز عملى نمیشود و نابجا است. انسانها همواره باید وجود نقص را در خود و دیگران پذیرا باشند و با میل و رغبت، خطاهاى خود را بپذیرند و در جاى مناسب عذرخواهى کنند، مسئولیت اشتباهات خود را به عهده بگیرند و اگر صدمهاى به دیگران وارد ساختهاند درصدد اصلاح آن برآیند. همچنین همه باید توانایى بخشش را در خود پرورش دهند و خطاهاى دیگران را ببخشند خصوصا اگر کودکان مرتکب این خطاها شده باشند.
صادق بودن
کودکان، صداقت و درستى را تشخیص داده و مورد احترام قرار میدهند و بیشتر آنان قادرند که ریا و دورویى را بر ملا کنند. دورویى، عملى است که اعتماد و احترام را از بین میبرد. اگر تمایل داریم که فرزندانمان با ما صادق باشند، هرگز نباید رفتار دورویانه و غیر مسئولانه از خود بروز دهیم و یا درصدد پنهان کردن آن برآییم. اگر میخواهیم کودکان با ما روراست باشند و احساسات خود را به روشنى بازگو کنند، ما نیز باید با آنها صادق باشیم.
والدین باید همواره خواستههاى خود را به روشنى براى فرزندان بازگو کنند تا آنها بیشتر متوجه انتظارات پدر و مادر گردند و بتوانند نیازهاى خود را ابراز دارند. همچنین پدر و مادر نباید پشت سر کسى و خصوصا اعضاى خانواده، صحبتى کنند.
مسئولیتپذیر بودن
ما باید قول وظایف خود را در قبال خانواده و اجتماع به درستى انجام دهیم، به قولهاى خود وفا کنیم و هرگز قولى ندهیم که نمیتوانیم آن را به انجام رسانیم، همچنین بیش از توانایى خود، مسئولیتى را پذیرا نباشیم. ما والدین باید از لحاظ جسمى و روحى، نیازهاى فرزندان را برطرف کنیم و با حضور خود، توجه کافى را به آنان معطوف بداریم.
با ملاحظه و مهربان بودن
گوش شنواى خوبى براى دیگران باشیم، حتى اگر آن فرد ۵ ساله باشد. اگر ما خواستار احترام از سوى فرزندان هستیم، خود نیز باید محترمانه با آنها رفتار کنیم. هرگز نباید دیگران را مورد انتقاد و تحقیر قرار دهیم خصوصا اگر فرزندمان باشد زیرا این عمل سبب میشود که او مسئولیتپذیرى را فرا نگیرد و به جاى آن انتقاد کردن در مورد دیگران را بیاموزد و همچون خود را به خاطر اشتباهاتش، محکوم کند.
لقب و صفت منفى براى کسى در نظر نگیریم (حتى به شوخى) زیرا این عمل، قلب او را جریحهدار میکند و سال ها در ذهنش باقى میماند و در نهایت، خشونت و اجبار را در زندگى به کار نبندیم زیرا فرزندان نیز این گونه عمل خواهند کرد.
الگوى بد
چه چیزى سبب میشود که الگوى سازندهاى براى فرزندان نباشیم؟ عملکرد والدین و نگرش آنها، نقش الگو و اسوه بودن آنان را مشخص میکند. ابراز این جمله که «همچون من عمل مکن، به گفتهى من عمل کن» واقعیت ناگوارى است که بسیارى از والدین به فرزندان خود توصیه میکنند.
در واقع آنها انتظار دارند که فرزندان، کارى متفاوت از اعمال والدین انجام دهند در صورتى که عملا چنین اتفاقى نخواهد افتاد، به طور مثال کودکان والدین خود را که به سوى مصرف الکل و مواد مخدر روى آوردهاند، سرمشق خود قرار میدهند. حقیقت این است که ابراز این جمله که: «این کار اشتباه است، انجام نده» هیچ کمکى به خوددارى فرزندان از انجام آن عمل نخواهد کرد.
در واقع والدین خود باید در رفع رفتارهاى نادرست قدم بردارند تا فرزندان آن را مورد سرمشق قرار ندهند. والدین هنگامى سرمشق و الگوى بدى براى فرزند خود هستند که به طور مثال نمیتوانند عصبانیت خود را مهار کنند ولى از فرزند خود چنین انتظارى دارند و یا از فرزند میخواهند که عمل پدر و مادر را از دیگرى پنهان کند و مثلا به مادر نگوید که پدر گلدان را شکست.
این رفتار پدر و مادر سبب میشود که حس صادق بودن در کودک تضعیف گردد و خود نشانگر این مسئله است که این والدین، الگوى مناسبى براى فرزندان نخواهند بود. کوتاه سخن این که اگر شما نمیخواهید فرزندان مرتکب کار اشتباهى گردند، در ابتدا خود از آن عمل سرباز زنید.
دورویى و عدم صداقت، منفعتى را به دنبال ندارد
هنگامى که پیام زبانى والدین، با رفتار آنان هماهنگى ندارد، کودکان بیشتر تحت تأثیر رفتار آنان واقع میشوند. بیشتر کودکان، آرمانگرا هستند و تمایل به انجام کارهاى درست و بجا در وجودشان موج میزند و به این جهت، انتظار دارند که والدینشان نیز مسئولیتپذیر بوده و عملکرد درستى داشته باشند.
وقتى والدین به شیوه ى دورویانه رفتار میکنند، واکنش فرزندان به دو گونه خواهد بود. تعدادى از کودکان نسبت به این رفتار والدین، مقاومت کرده و اعتراض میکنند ولى عدهاى نیز به تقلید از این رفتار منفى میپردازند. البته شیوه ى دوم در میان کودکان بیشتر مشاهده میشود زیرا از لحاظ عاطفى، فرزندان تمایل کمى دارند که با والدین خود مخالفت کنند و همین امر سبب میشود که هم فرزند و هم والدین بازنده میدان باشند.
پىنوشتها
(۱). Haim Ginott
(۲). Mark Twain
منبع: راسخون