- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
عمر بن عبد العزیز متولد ۱۰۱ هجرى که از وابستگان به بنى امیه و مروانیان است ، اما به دلیل برخى خصلتهاى منصفانه از ایشان متمایز مى باشد، على رغم تعارض و تضادى که میان حکومت بنى امیه با اهل بیت و شخص امام سجاد . علیه السلام . وجود داشت ، گاه به خدمت آن حضرت مى رسید و اظهار ادب و خضوع مى کرد. و بعد از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنیا و جمال اسلام ، زین العابدین . (۱)
یعنى ؛ مشعل روشنگر دنیا و مایه جمال و زیبایى اسلام ، زین العابدین ، چشم از جهان فرو بست .
در یکى از محافلى که امام سجاد (ع ) حضور داشت . عمربن عبدالعزیز نیز شرکت جست . امام سجاد قبل از او مجلس را ترک گفتند.
پس از بیرون رفتن امام ابن عبدالعزیز از حاضران پرسید:
امروز شریفترین مردم در جامعه ما چه کسى است ؟
طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خلیفه .
ابن عبدالعزیز گفت : نه ، چنین نیست که شما مى گویید! شریفترین مردم کسى است که هم اکنون از مجلس ما خارج گردید على بن الحسین (ع ) زیرا او از خاندانى است که همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولى او هرگز تمایل ندارد که به خاندانى جز خاندان خویش بپیوند و منتسب باشد . (۲)
کمال الدین ، محمد بن طلحه شافعى متولد ۶۵۲ از علماى قرن هفتم مى نویسد:
على بن الحسین زینت اهل عبادت ، پیشوایان زاهدان ، بزرگ پرهیزکاران و رهبر و پیشتاز مؤمنان است . شیوه زندگى او خود گواهى مى دهد که از سلاله نسل رسول خدا (ص ) است . اخلاق و منش او، خود مى نمایاند که او از بندگى مقرب خداست . آثار برجاى مانده بر سیمایش ، نشانگر نمازهاى بسیار و شب زنده داریهاى هدایت یافته اوست . و الفت هماره او با دعا و راز و نیاز، دلیل انس او با خداست .
در طاعت و بندگى حق ، چنان تاخت که زین العابدین شناخته شد. شب زنده داریهایش ، راه تاریک آخرت را بر او روشن ساخته و روزه هاى مستمر او، توشه جهان دیگر را برایش تدارک دیده بود.
کرامتها و کارهاى خارق عادت ، بسیار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند که وى از سروران خلق در قیامت است . (۳)
حماسه فرزدق
یکى از گویاترین نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (ع ) قصیده معروف فرزدق متولد ۱۱۰ هجرى مى باشد.
در روزگارى که شعر از قویترین ابزارها تبلیغى به شمار مى آمد و ستایشى در قالب شعر مى توانست شخصیتى را به دورترین قبایل ، به نیکى و ارزش بشناساند و هجوى مى توانست قبیله اى را به بدنامى و بى آبرویى بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مدیحه سرایى تا اوج حماسه اى انقلابى پیش برده ، شرایطى است که فرزدق ، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است .
در روزگارى که شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بیمناک نباشند و کم بودند کسانى که بتوانند دل از عطاها و هدایاى خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطاى خلیفه برید تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد.
فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام . که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتى و نزدیکترین خشم آلود هشام . که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتى . نزدیکترین شخص به ولید بن عبدالملک به شمار مى آمد . و در منظر انبوه حج گزارانى که از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد (ع ) پردااخت .
ستایش فرزدق از امام سجاد (ع ) در آن شرایط و در آن محیط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامى و مهمترین پایگاه دینى به شمار مى آمد، ستایشى ساده و بى پیامد نبود، زیرا مدح على (ع ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .
ستودن بارزترین چهره علوى . امام سجاد (ع ) . به معناى رویارویى صریح با تمامى و مروانیان شناخته مى شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان بر کسى مخفى نبود.
فرزدق زمانى شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند.
حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام !
هشام خواست استلام حجر کند اما ازدهام جمعیت مانع شد و او باناکلمى به کنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست .
در این هنگام شخصى با جامه ها و هیئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هیبتى معنوى به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر کرد.
همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسیدند: آن شخصى که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست ؟
هشام که احساس حقارت و کوچکى مى کرد ، چنین وانمود که او را نمى شناسد! فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاه حق گویى است .
فرزدق قدم پیش نهاد و جایى ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت : اى هشام . اى فرزند عبدالملک و اى برادر خلیفه .! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم .
گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى کنم
دریایى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعران پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد.
امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تاءثیرى عمیق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه اى پوسیده درید!(۴)
اکنون قبل از پرداختن به قصیده فرزدق نگاهى اجمالى به شخصیت وى خواهیم داشت .
شخصیت فرزدق
فرزدق کنیه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعى و مادر وى لبنه ، دختر قرظه ین ظبیه است . در سال ۳۸ هجرى تولد یافت و به سال ۱۰۰ هجرى در بصره به چشم از جهان فرو بست .
او از بزرگان بنى تمیم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت .
فرزدق در خرد سالى به همراه پدرش ، خدمت امیر المؤمنین (ع ) شرفیاب شد.
پدر وى را به حضور آن حضرت معرفى کرد و یاد آور شد که فرزندش . با وجود خردسالى . قادر به سرودن اشعار مى باشد.
على . علیه السلام . به پدر او توصیه کرد که بهتر از شعر گفتن ، تعلیم قرآن است و همین سفارش سبب گردید تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روى آورد.
بسیارى از تاریخنگاران ، فرزدق را دوستدار اهل بیت دانسته اند. براى خاندان على (ع ) به نیکى شعر مى گفت و از آنان به عظمت یاد مى کرد و دشمنانشان . بویژه معاویه ، یزید هشام و حجاج . را بشدت مورد استهزا قرار مى داد و هجو مى کرد.
از جمله مهمترین اشعار وى قصیده معروفى است که در ستایش امام زین العابدین . علیه السلام . سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادکرده است .
گروهى وى را ستوده اند و برخى او را مذمت کرده اند.
مذمت کسانى چون فرزدق که در عصر خلافت امویان به تمجید و تعظیم قدر امامان و اهل بیت (ع ) پرداخته است ، از سوى قلم به مزدان دربارى و معاندان اهل بیت ، چندان دور از انتظار نیست .
در منظر تعصب پیشگان ، چه جرمى بالاتر از دفاع و حمایت از خاندان على . علیه السلام . و هجو سلطه داران !
مذمتها و نسبتهاى ناروایى که به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وى نیست بلکه هر شاعرى که به تعریف و تمجید از اهل بیت پیامبر . صلى الله علیه وآله . پرداخته و به آنان اظهار محبت کرده است ، از نیزه طعن و کینه معاندان در امان نمانده است ، چونان که همان نسبتها را به ابوالاسود دلائلى ، کمیت اسدى و دعبل بن على خزاعى و… نیز داده اند!
در برابر این نارواگوییها، اکثر علماى رجال ، فرزدق را توثیق کرده و شهامت و رادمردى او را ستوده اند.
شیخ طوسى متولد ۴۶۰ هجرى او را از اصحاب امام سجاد . علیه السلام . دانسته اند و به خاطر قصیده اش وى را به نیکى یاد کرده است .(۵)
کشى متولد ۳۴۰ هجرى بر اخلاص او در محبت اهل بیت . علیه السلام . تاءیید دارد و مى گوید:
دلیل بر اخلاص او همین بس که ابتدا صله امام را نپذیرفت و گفت من شعر را براى رضاى الهى سروده ام و نه دریافت صله … (۶)
متن قصیده فرزدق
۱. هذا الذى تعرف وطاته
والبیت یعرفه والحل والحرم (۷)
۲. هذا ابن خیر عباد الله کلهم
هذا التقى النقى الطاهر العلم (۸)
۳. هذا ابن فاطمه ان کنت جاهلد
بجده انبیاء الله قد ختموا (۹)
۴. ولیس قولک من هذا بضائره
العرب تعرف من انکرت و العجم (۱۰)
۵. کلتایدیه غیاث عم نفعهما
تستو کفان و لا یعروهما عدم (۱۱)
۶. سهل الخلیقه لاتخشى بو ادره
تستو کفان و لا یعرو هما عدم (۱۲)
۷. حمال انفال اقوام اذا افتدحوا
حلو الشمائل تحلو عنده نعم (۱۳)
۸. ما قال لا قط الا فى تشهده
لولا لاتشهد کانت لاءه نعم (۱۴)
۹. عم البریه بالااحسان و فانقشعت
عنها الغیاهب و الاملاق و العدم (۱۵)
۱۰. اذا راته قریش قال قائلها
الى مکارم هذا ینتهى الکرم (۱۶)
۱۱. یعضى حیاء و یغضى من مهابته
فمایکلم الا حین یبتسم (۱۷)
۱۲. بکفد خیزران ریحه عبق
من کف اروع فى عرنینه شمم (۱۸)
۱۴. یکاد یمسکه عرفان راحته
رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم (۱۹)
۱۵. اى الخلائق لیست فى رقابهم
جرى بذاک له فى لوحه القلم (۲۰)
۱۶ . من یشکر الله یشکر اولیه ذا
قالدین من بیت هذا بیت هذا ناله الامم (۲۱)
۱۷. یتمى الى ذروه الذدین التى فصرت
عنها الا کف و عن ادرکها القدم (۲۲)
۱۸. مشتقه من رسول الله نبعته
طابت مغارسه و الخیم و الشیم (۲۳)
۱۹. مشتقه من رسول الله نبعته
طابت مغارسه و الخیم و الشیم (۲۴)
۲۰. ینشق ثوب الدجى عن ور غرته
کفر و قربهم منجى و معتصم (۲۵)
۲۱. من معضر حبهم دین و بعضعهم
کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (۲۶)
۲۲. مقدم بعد ذکر الله ذکرهم
فى کل بدء و مختوم به الکلم (۲۷)
۲۳. ان عدم اهل التقى کانوا ائمتهم
اوقیل من خیر اقل الارض قیل هم (۲۸)
۲۴. لا یستطیع جواد بعد جودهم
ولا یدانیهم قوم و ان کرموا (۲۹)
۲۵. هم الغیوث اذاما ازمه ازمت
و الا سد اسد الشرى و الباس محتدم (۳۰)
۲۶. لا ینقص العسر بسطا من اکفهم
سیان ذلک ان اثروان عدموا (۳۱)
۲۷. یستدفع الشرو اللوى بحبهم
و یسترب به الاحسان و النعم (۳۲)
پیامهاى قصیده فرزدق
با آنچه تاریخ از روش و منش خلفا ثبت کرده بدیهى است که فرزدق با بیان این سخنان کو بنده و صریح ، خویش را براى رویارویى با هر شکنجه و آزار و انتقال از سوى هشام بن عبدالملک آماده کرده بود!
مامقانى به نقل از کتاب خرائج مى نویسد:
فرزدق پس از انشاد این قصیده مدتها زندانى شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید.
فرزدق شرایط دشوار خود را به امام على الحسین . علیه السلام . رسانید و آنحضرت براى نجات و رهایى او دعاکرد.
فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد . علیه السلام . رسید و از وضع نابسامان اقتصادى خود شکایت کرد و گفت : خلیفه تمام حقوق پیشین او را قطع کرده است .
حضرت پرسید: حقوق دریافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟
فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت .
امام (ع ) به اندازه اى چهل سال او، هزینه زندگیش را تاءمین کرد و فرمود: اگر مى دانستم که به بیش از این نیاز دارى به تو مى بخشیدم .
فرزدق ، هدیه امام را دریافت کرد و پس از همان مدت ، بدرود حیات گفت .(۳۳)
انگیزه فرزدق
بسیارى از شاعرانى که به ستایش یا مذمت شخصیتهاى اجتماعى . سیاسى عصر خود پرداخته ، انگیزه آنان را یا چشمداشتهاى مادى تشکیل مى داده است و یا نگرانیها و تهدیدهایى که از سوى عوامل قدرتمند، متوجه آنان است .
ولى این موضوع شامل شاعران دربارى و زورپرستان و زرجویان است و نه شاعرانى که با بیان فکر و عقیده خویش به تبلیغ ارزشهاى الهى و حمایت از عدالت اجتماعى و انتقاد از استبداد و جباریت حاکمان و خلفا مى پرداخته اند.
فرزدق چگونه مى تواند به چشمداشت امور مادى و دنیایى به توصیف امام سجاد . علیه السلام . پرداخته باشد، با این که خود را رویارویى کنیه عمیق هشام قرار مى دهد! در مطالب قبل ، هر چند یاد شد که امام سجاد . علیه السلام . زندگى آینده فرزدق را تاءمین کرد اما نباید از نظر دور داشت که فرزدق ، اصولا براى دریافت صله و مزد و پاداش دنیوى قصیده یاد شده را نسروده است .
کشى متولد ۳۴۰ هجرى ضمن ستایش از فرزدق و بیان اخلاص وى در مسیر اهل بیت . علیه السلام . مى گوید: دلیل اخلاص او همین بس که امام سجاد . علیه السلام . دوازده هزار دینار به عنوان صله براى او فرستاد ول فرزدق نکرد و به امام پیغام داد: من آن قصیده را براى صله نگفته ام و جز رضاى خداوند متعالى ، چیزى نخواسته ام .
امام سجاد . علیه السلام . براى او دعا کرد و فرمود: عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چیزى را به کسى بخشیدیم ، از او باز پس نمى گیریم . فرزدق در پى این فرمایش ، و به خاطر رعایت این ادب ، هدیه حضرت را پذیرفت . (۳۴)
البته میان این نقل . که فرزدق ابتدا صله را نپذیرفت . و میان نقلى که . حاکى از شکایت فرزدق از وضع مال خویش مالى خویش مى باشد . منافاتى نیست . زیرا ممکن است نقل نخست مربوط به قصیده هایى بوده که فرزدق قل از قصیده معروفش براى اهل بیت سروده است ، ولى اظهار نیاز زمانى صورت گرفته ، که فرزدق صورت گرفته که فرزدق از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمده است .
احتمال دیگر این است که هر دو نقل مربوط به یک مرحله باشد به این گونه که فرزدق مشکل مالى خود را با امام در میان گذرانده است اما نه براى دریافت صله و مالى بدون عوض بلکه براى گرفتن راهنمایى و یامساعده و زمانى که امام سجاد ، آن همه صله را به او مى بخشد، او اظهار داشته که منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دریافت صله نبوده است و آن نمى پذیرد. اما امام . علیه السلام . وى را براى پذیرش آن تخشش متقاعد مى سازد.
حماسه فرزدق ، ثبت در دیوان ادب
قصیده فرزدق ، آن چنان در منابع تاریخى و ادبى تثبیت شده است که جاى هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامى و فراموشى ، ایمن داشته است .
عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى ۸۱۷ . ۸۹۷ هجرى که در زمره مفسران و فقیهان و عارفان و ادبیان عصر خویش جاى داشته لاست ، (۳۵) قصیده فرزدق و نیز عکس العمل دستگاه خلافت را در برابرى نظم در آورده است و این خود مى نمایاند که بازتاب و تاءثیر حماسه فرزدق در محافل علمى و ادبى هماره مثبت و نیرومند بوده است :
عبد الرحمن جامى ، چنین سروده است :
پور عبدالملک به نام هشام
در حرم بود با اهالى شام
مى زد اندر طواف کعبه قدم
لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست
بهر نظاره گوشه اى بنشست
ناگهان نخبه نبى و ولى
زین عبادین حسین على
در کساءبها و حله ونور
بر حریم فکنده عبور
هر طرف مى گذشت بهر طواف
در صف خلق مى فتاد شکاف
زد فدم بهر اسالام حجر
گشت خالى ز خلق راه گذر
شامى اى کرد از هشام سؤ ال
کیست این با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلل کرد
وزشناسائیش تجاهل کرد
گفت نشانسمش ، ندانم کیست
مدنى ، یا یمانى ، یا مکیست
بو فراس آن سخنور نادر
بود در جمع شامیان حاضر
گفت من مى شناسمش نیکو
زو چه پرسى به سوى من کن رو
آن کس است این که مکه بطحاء
زمزم و بو قبیس و خیف و منى
مروه ، مسعى ، صفا حجر، عرفات
طبیه ، کوفه ، کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قره العین سید الشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار
لاله راغ حیدر کرار
چون کند جاى در میان قریش
رود از بخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم
به نهایت رسید فضل و کرم
ذروه عزتست منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنین عز و دلت ظاهر
هم عرب هم عجم بود قاصر
جد او را به مسند تمکین
خاتم الانبیاست نقش نگین
لایح از روى او فروع هدى
فائح از خوى او شمیم وفا
طلعتش آفتاب روزافزون
روشنایى فزاى و ظلمت سوز
جد او مصدر هدایت حق
از چنان مصدرى شده مشتق
زحیا نایدش پسندیده
که گشاید به روى کس ندیده
خلق از او نیز دیده خوابانند
کز مهابت نگاه نتوانند
نیست بى سبقت تبسم او
خلق را طاقت تکلم او
در عرب در عجم بود مشهور
گو ندانش مغفلى مغرور
همه عالم گرفت پرتو خور
گر ضریرى ندید از آن چه ضرر
شد بلند آفتاب بر افلاک
بوم از آن گر نیافت بهره چه باک
بر نیکو سیرتان و بدکاران
دست او ابر موهبت باران
فیض آن ابر بر همه عالم
گر بریزد نمى ت نگردد کم
هست از آن معشر بلند آیین
که گذشتند ز اوج علیین
حب ایشان دلیل صدق و وفاق
بغض ایشان نشان کیفر و نفاق
قربشان پایه علو و جلال
بعدشان مایه عتو و ظلال
گر شمارند اقل تقوى را
طالبان رضاى مولا را
اندر آن قوم مقتدا باشند
وندر آن خیل پیشوا باشند
گر بپوسد ز آسمان بالفرض
سائلى ، من خیار اهل الارض
بر زبان کواکب و انجم
هیچ لفضى نیایدالا هم
هم غیوث الندى اذا و هبو
لیوث الشرى اذا نهبوا
ذکرشان سابق است ذر افواه
بر همه خلق بعد ذکر الله
سر هر نامه رارواج افزاى
نامشان هست بعد نام خداى
ختم هر نظم و نثر را الحق
باشد از یمن نامشان رونق
چون هشام آن قصیده غراء
که فرزدق همى نمود انشاء
کرد از آغاز تا به آخر گوش
خونش اندر رگ از غضب زد جوش
بر فرزدق گرفت حالى دق
همچو بر مرغ خوشنوا عقعق
ساخت در چشم شامیان خوارش
حبس بنمود بهر آن کارش
اگرش چشم راست بین بودى
راست کردار و راست بین بودى
دست بیداد و ظلم نگشادى
جاى آن حبس ، خلعتش رسید
قصه مدح بو فراس رشید
چون بدان شاه حق شناس رسید
از درم بهر آن نکو گفتار
کرد حالى روان ده و دو هزار
بو فراس آن درم نکرد قبول
گفت مقصود من خدا و رسول
بود از آن مدح ، نى نوال و عطا
زان که عمر شریف را ز خطا
همه جا از براى همجى
کرده اى صرف در مدیح و هجى
تافتم سوى این مدیح عنان
بهر کفاره چنان سخنان
فلته خلصا لوجه الله
لا، لان استعیض ما اعطاه
قال زین العباد و العباد
ما نودیه عوض لا یرداد
زان که ما اهل بیت احسانیم
هر چه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز
قطره از ما به مانگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا
نفتد عکس ما دگر سوى ما
چون فرزدق به آن رفا و کرم
گشت بینا قبول کرد درم
از براى خدا بود و رسول
هر چه آمد از او چه رد چه قبول
بود از آن هر دو قصدش الحق حق
مى کنم من هم از فرزدق دق
رشحه زان سحاب لطف و نوال
بندم از دولت ابد، طرفى
صادقى از مشایخ حرمین
چون شنید آن نشید دور از شین
گفت نیل مراضى حق را
بس بود این عمل فرزدق را
گر جز اینش ز رفتر حسنات
بر نیاید نجایت یافت نجات
مستعد شد رضاى رحمان را
مستحق شد ریاض رضوان را
زان که نزدیک حاکم جابر
کرد حق را براى حق ظاهر (۳۶)
پی نوشت:
۱. مناقب ۴/۱۶۷؛ اعیان الشیعه ۱/۶۳۱٫
۲. مناقب ۴/۱۶۷؛ اعیان الشیعه ۱/۶۳۱٫
۳. مطالب السؤ ول ۷۷٫
۴. البیان و التیین ۱/۳۷۰؛ الشعر و الشعرا۹؛ المحاسن و المساوى ۲۱۲؛ العقد الفرید ۱/۲۷؛ الاغانى ۲۱/۳۷۶؛ المعجم الکبیر ۱۴۳؛ ارشاد ۲/۱۵۰؛ حلیه الاولیاء ۳/۱۳۹؛ امالى سید مرتضى ۶۷؛ زهرالاداب ۱/۵۹؛ محاضراات الادباء ۱/۲۹۹؛ فایق زمخشرى ۸/۲۱۹؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴/۱۶۹؛ کشف الغمه ۲/۹۲؛ مطالب السؤ ول ۷۹؛ تذکره الخواص ۳۳۸؛ و فیات العیان ۵/۱۴۵؛ دیوان حماسه گزیده ۲۱۳٫
۵. رجال طوسى ۱۰۰٫
۶. اختیار معرفه الرجال رجال کشى ۱۲۹٫
۷. این اوست که بطحا سرزمین و نبوت با آثارى برجاى مانده از گامهایش آشناست . و خانه خدا نز او را مى شناسد، چونانا که حل و حرم .
۸. فرزند برترین بندگان خداست .
پرهیزکار، منزه ، پاکیزه و نشانه راهنما و ملاک هدایت است .
۹. این ، فرزند فاطمه علیها السلام است ، اگر راستى جاهلى و او را نمى شناسى !
۱۰. این که به ادعاى ناشناسى مى پرسى ؛ او کیست ؛ زبانى به او و عظمتش نمى زند.
۱۱. نزم خوبى است او باران گسترده اى است پر ثمر
همواره بخششها از آن دریافت مى شود بى این که پایان پذیرد و بخشکد!
۱۲. نرم خوبى است که کسى از او هراس و بیمناک نشده است .
دوقصلت او را زینت بخشیده : نیک خلقى و نیک رفتارى
۱۳. بر دوش کشنده نیازهاى و رنجهاى مردم گرفتارى و حرمان دیده .
خوش سیمایى که آرى گفتن به نیاز و خواهش مردم برایش خوش وشیرین است .
۱۴. هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش .
۱۵. تمامى بندگان خدا را مورد احسان خئیش قرار داده است ، تا تیرگى فقر و نادارى را از آنان بزداید.
۱۶. قریش چون او را بنگرد گویند: همه ارزشها و کرامتها در مکارم و فضایل او خلاصه شده و کمال پذیرفته است .
۱۷. او چشم خویش از روى حیا مى بندند و دیده خلق از جلالت او فرو مى افتند.
هرگز سخنى نگوید مگر اینکه در حال تبسم باشد.
۱۸. عصاى خیزرانش ، عطر مى پراکند. بیننده را به شگفت آورد، زیبایى و تناسبى که در چهره دارد.
۱۹. چون براى سودن حجر السود رکن حطیم آید با عرفانى که حجر به او دارد خواهد که دست او را وانگذارد.
۲۰. از دیرزمان ، خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم تقدیر این شرف و بزرگى را بر لوح نگاشته است .
۲۱. کسى که خداى را شکر مى گزارد، در حقیقت سپاسگزارم پدران اوست ، چرا که دین مردم از این خاندان سررشته یافته است .
۲۲. جایگاهدینى او آن چنان به اوج پیوسته که دستها بدان نرسد و پاى اندیشه راه نیابد.
۲۳. او کسى است که همه پیامبران به فضیلیت و برترین جدش . محمد . صلى الله علیه وآله . گردن نهادند و امتش برترین امتها به شمار آمدند.
۲۴. نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است ، پاک نژاد و پاکیزه خو و نیک سیرت است .
۲۵. او از خاندانى است که محبت آن خاندان دین است و دشمنى آنان گمراهى و نزدیک شدن به ایشان مایه نجات و ایمنى است .
۲۶. نور پیشانیش پرده ظلمت را مى درد، چنان که آفتاب سینه تاریکى را.
۲۷. بفد از یاد خدا، پیشاپیش هر سخنى و نام و یاد ایشان است و نیز در پایان هر گفتارى .
۲۸. اگر اهل تقوا بر شمارند، این خاندان سرور آنانند و اگر از بهترین انسانها سراغ گیرند، همه گویند: ایشانند.
۲۹. هیچ بخشنده اى برابرى با آنان نتواند، و هیچ کس را میسر نشود که خود را در بزرگى به آنان رساند.
۳۰. در خشکسالى باران ریزنده اند و در میدان کارزار شیران .
۳۱. در تنگدستى با فراخ دستى مى بخشند، براى آنان یکسان است ، که بى نیاز باشند با مستمند.
۳۲. دوستى آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زیادت احسان ونعمت .
۳۳. تیقیح المقال ۲/۴
۳۴. تنقیح المقال ۲/۴٫
۳۵. شذرات الذهب ۷/۳۶۰؛ الاعلام زرکلى ۴/۶۷٫
۳۶. مثنوى هفت اورنگ جامى ، اورنگ اول سلسله الذهب ۱۴۱