- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
هیچ عصری مانند عصر ما، خطر انحلال کانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هیچ عصری مانند این عصر، عملاً بشر دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است. (۱) خانواده در طول تاریخ و در جوامع گوناگون، تعریفها، گونهها و ویژگیهای خاص خود را داشته است. از منظر فمینیسم چپ، در گذرگاه تاریخ سه گونه ازدواج و رابطه زناشویی وجود داشته است:
ازدواج گروهی برای عصر توحش، ازدواج یارگیری برای عصر بربریت و تک همسری برای عصر تمدن. (۲)
در ازدواج گروهی برای نزدیکی جنسی درهم آمیخته، محدودیتی نبوده و هر زنِ قبیلهای به طور مساوی به هر مردی و هر مردی به هر زنی از همان قبیله تعلق داشت. (۳)
نخستین محدودیتی که به وجود آمد، محرومیت برادران از ازدواج با خواهران بود؛ در اثر این دگردیسی، چند برادر به صورت جمعی با چند زن به صورت مشترک ازدواج میکردند و همدیگر را «پنالو»؛ یعنی همراه و شریک خطاب میکردند. (۴) در خانوادههای گروهی، پدر نامعلوم و مادر شناخته شده بود و بدین طریق، تنها تبار مؤنث رسمیت داشت؟ (۵)
چنین موقعیتی برای زن، خاستگاه پیدایش خانواده مادرسالار گردید. (۶) با گسترش ممنوعیت ازدواج میان خویشاوندان، ازدواجهای گروهی جای خود را به ازدواج یارگیر داد که در آن هر زن، مردی را به عنوان شوهر برمیگزید. مرد، فرمان بردار، ولی با وجود آن مجاز بود شوهر چند زن باشد، اما زن نمیتوانست چند شوهر داشته باشد؛ طلاق به سهولت انجام میگرفت و فرزند متعلق به مادر بود. (۷)
وقتی گله داری به وجود آمد، مرد به تناسب کار و فعالیتش دارای ملک خصوصی شد و افزایش قدرت مرد سبب جایگزینی ازدواج تک همسر به جای ازدواج یارگیر گردید که در آن مرد، سالار و فرمانروا و زن، برده او و ابزار تولید نسل به حساب میآمد. (۸)
دیدگاه مخالف دیدگاه فمینیسم چپ، بر این باور است که خانواده پدر سالار، گستره و متکی بر تک همسری همیشه وجود داشته و در نهایت، جای خود را به خانواده هستهای داده است. (۹) البته هر دو گروه این را میپذیرند که تاریخ مکتوب، فقط خانواده پدرسالار تک همسر را به یاد دارد که فعلاً خانواده هستهای جای آن را گرفته است. به هر حال تا اواسط قرن نوزدهم از واژه خانواده، معنایی جز خانواده گسترده به ذهن نمیآمد که افراد و اعضای آن عبارت بودند از: پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندان و سایر خویشاوندان. (۱۰)
شاخصهای عمده خانواده گسترده عبارت بود از: مسکن مشترک، اقتصادی مشترک و سرپرستی مشترک. (۱۱) در خانواده گسترده، ازدواج، محصول جبر اجتماعی بود، نه عشق و علاقه شخصی؛ طلاق در آن رواج نداشت، ولی ازدواج مجدد فراوان دیده میشود. (۱۲)
از نیمه دوم قرن نوزدهم، خانواده گسترده در غرب رو به انحلال گذاشت؛ ازدواج از سلطه خانواده نجات پیدا کرد و پسر و دختر، زودهنگامتر از گذشته با هم ازدواج کرده، زندگی مستقلی را تشکیل میدادند. خانواده هستهای – که پس از شکل گیری با تولد نخستین فرزند روبه گسترش مینهد و با توجه به آخرین فرزند گسترش کامل مییابد – با ازدواج اولین فرزند رو به انقباض مینهد و با فوت شوهر (معمولاً) انقباض کامل میگردد و با فوت مادر، انحلال صورت میگیرد. (۱۳) خانواده هستهای از میان اعضای خانواده گسترده تنها با والدین خود ارتباط دارند. (۱۴)
در تحول دیگری، به بهانه توسعه دموکراسی و رواج هم جنس گرایی در غرب، رابطه جنسی دو هم جنس نیز ازدواج نامیده شده، جزء هنجارهای جامعه به حساب آمد. (۱۵)
درباره عامل انحلال گسترده و جایگزینی خانواده هستهای، دو دیدگاه وجود دارد: «فردریک لوپلی» (از فرانسه) و «ویلهلم هاینریش ریل» (از آلمان)، تحولات ایدئولوژیکی در غرب را مؤثر میشناسند؛ به این معنا که با پیدایش افکار آزادی خواه و تساوی طلبانه – که در نهایت دگرگونیهای قارونی و اولویت حقوق فردی را در پی آورده – زمینه فروپاشی خانواده گسترده فراهم آمد. (۱۶)
«پارسونز»، جامعه شناس آمریکایی، بر این باور است که با پیدایش نظام پولی و بازار، اندک اندک نظام خویشاوندی و نظام مالکیت خویشاوندی از بین رفت و خانواده گسترده – که وسایل تولید را از دست داده بود – به خانواده هستهای تبدیل شد.
«رنه گونیک»، جامعه شناس آلمانی، ضمن پذیرش ریشهیابی یاد شده میگوید:
“در اثر تکامل صنعتی، ساختار درونی خانواده از بین رفته و کارکردهای ثانوی مانند: کارکرد اقتصادی، آموزشی، بهداشتی، نگه داری سالخوردگان و… به سازمان دولتی واگذار شده است و خانواده قادر شده که به کارکرد اولیه خود – که عبارت است از رشد شخصیت اجتماعی و فرهنگ کودکان – بپردازد.” (۱۷)
قرآن پیشینه تاریخی خانواده را با نگاهی تبارشناختی ویژه خود، به مطالعه میگیرد و بر این باور پای میفشارد که نخستین بار در روی زمین، خانواده، هستهای شکل گرفت و ازدواج آدم و حوا، زمینه پیدایش اقوام و تیرههای مختلف را فراهم ساخت:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)؛ (۱۸)
ای مردم! ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، همانا ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.
از نگاه قرآن، خانواده گسترده، مجموعهای شکل یافته از خانوادههای هستهای و افراد مجرد است که با عنوان خویشاوندان بایستی از یکدیگر حمایت داشته باشند، پیوسته خانوادههای هستهای به شکل خانواده گسترده تبدیل شده، فرد و خانواده هستهای شخصیت و بخشی از آسایش خود را وام دار خانواده گسترده میباشند. این نوع خانواده ملزم به رعایت تکالیف حقوقی و اخلاقی میباشند که به استحکام و استواری روابط آنها میانجامد.
در خانواده گسترده مورد قبول قرآن، رئیس خانواده نسبت به دارایی و اداره زندگی افراد و خانوادههای زیردست خود، حق تصرف مالکانه و سالارمآبانه ندارد و شکل گیری خانوادههایی کوچک باید با علاقه و انتخاب دختر و پسر جوان باشد؛ نه بر اساس سنتهای قبائلی و عشایری.
بدین ترتیب هر دو نوع خانواده از نگاه قرآن رسمیت دارد و کاوشگران روابط خانوادگی، باید خانواده هستهای را در بستر خانواده گسترده مورد مطالعه قرار دهند.
گویا با توجه به چنین تلقی از خانواده برخی از دانشمندان مسلمان از خانواده تعریفی ارائه دادهاند که خانواده هستهای و گسترده را هم زمان در بر میگیرد. «ابن اثیر» که معمولاً واژهها را در چارچوب مفاهیم دینی تعریف میکند، میگوید:
الأسره عشیره الرجل و أهل بیته؛ (۱۹)
خانواده عبارت است از خویشان نزدیک مرد و اهل خانه او.
یکی از جامعه شناسان مینویسد: خانواده به معنای اعم آن که در قدیم بیشتر مورد توجه بوده است، پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادی را شامل میشود که در قانون مدنی به ترتیب اولویت میتوانند از ماترک دیگری سهم الارثی داشته باشند، اما خانواده به معنای اخص، عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها. (۲۰)
تکالیف حقوقی مربوط به میراث، یکی از مبانی ضروری توجه به خانواده گسترده است که در کنار آن نقش «عاقله» در پرداخت دیه قتل عمد و تأمین نفقه اجداد و فرزندزادگان نیز بر چنین الزامی تأکید دارد.
سلامت خانواده در چند نگاه
در خارج از جهان اسلام، وقتی از سلامت خانواده یاد میشود، منظور خانواده هستهای است و امروزه هیچ فرد، مؤسسه و پژوهشکدهای این آمادگی را ندارد که به احیای خانواده گسترده بیندیشد یا فروپاشی آن را از روی دغدغه بررسی کند.
سلامت خانواده در نگاه عام، سلامت روابط زن و مرد و سلامت روابط آن دو، رعایت حقوق متقابل بین آنهاست و حقوق همسران در نظام خانواده – با دو تلقی متفاوتی که از آن صورت گرفته – پرتنشترین بحث فکری و اجتماعی را به خود اختصاص داده است.
اختلاف درباره چند و چون حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی، ریشه در خاستگاه طبیعی حقوق؛ یعنی نیازها و گرایشهای روحی دارد که در نگاه بعضی هم چون تفاوت اندام جنسی، به صورت متفاوت در زن و مرد وجود دارند و از نظر برخی دیگر، آن دو بایدها و نبایدهای رفتاری و کششهای روحی همسانی دارند و به همین جهت، در صحنه کار و جامعه نیز باید همانند باشند.
شهید مطهری در این باره میگوید:
“فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است که اجتماع خانوادگی مانند اجتماعی مدنی است… زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه در زندگی خانوادگی شرکت میکنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند، قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشکیلاتی در نظر نگرفته و کارها و پستها را میان آنها تقسیم نکرده است.
اما فرضیه عدم تشابه خانوادگی مبتنی بر این است که قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یک از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.” (۲۱)
جریان فمینیستی در جهان، از نظریه تشابهگرا حمایت میکند و ادعای تفاوت زن و مرد را در گرایشها و کوششها، پنداری میداند که ریشه در سلطه مردان و اقدامات تربیتی آنها دارد. آنچه که به عنوان ویژگی ذهنی و اخلاق زن و مرد شناخته شده و مبنای حقوق در روابط زناشویی قرار گرفته، در شرایط فعلی که مردان از قدرت بیشتری برخوردارند، دیگر حجیت و سندیت نخواهد داشت.
«جان استوارت میل» از فمینیستهای لیبرال میگوید:
“طبیعت این دو مادام که مناسبات کنونی را با هم دارند، قابل شناخت نیست؛ اگر مردان در جامعه بدون زن و زنان در جامعه بدون مرد به سر برده بودند و یا اگر جامعهای شکل گرفته بود که در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند، آن گاه میتوانستیم درباره تفاوتهای ذهنی و اخلاقی زن و مرد سخن بگوییم که احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه میگیرد. آنچه را امروز طبیعت زنان مینامند، چیزی یکسره تصنعی است، زیرا محصول سرکوب در برخی جهات و تشویق در جهات دیگر است.” (۲۲)
وقتی فمینیستها در برابر این پرسش قرار میگیرند که «در مواردی بین زن و مرد رابطه دوستانه و دل بستگی دیده میشود و این نمیتواند نماد فرادستی مردان و فرودستی زنان باشد، پس ریشه چنین رضایت مندی را باید در تفاوت ذاتی بین آن دو جست و جو کرد» در پاسخ میگویند:
“دلبستگیهایی این چنین عمیق، تنها در سایه حاکمیت ظالمانهترین نهاد پدید میآید؛ انسان سپاس گزار کسی است که میتواند بی هیچ ترحمی زندگیاش را بگیرد، ولی به اراده خود چنین نمیکند، در چنین وضعیتی قویترین احساس وفاداری و محبت و سپاس در انسان بیدار میشود.” (۲۳)
حامیان نهضت زنان، فرادستی مردان و فرودستی زنان را روبنای وضعیت اقتصادی آنها میشناسند و معتقدند تا زمانی که زن وابسته و نیازمند به مرد برخوردار و ثروت مند باشد و به استقلال اقتصادی نرسد، این نابرابری بر روابط خانوادگی حاکم خواهد بود.
طرف داران نهضت زنان درباره ریشه اصلی نابرابری فعلی زن و مرد از نظر حقوق، دیدگاههای ناهمگونی دارند؛ فمینیستهای کمونیست، مالکیت خصوصی را سبب اصلی قدرت مندی مرد و به استثمار کشیده شدن زن میشناسند که هم زمان با رواج تک همسری به وجود آمد؛ (۲۴) فمینیستهای رادیکال، شرایط غیر عادلانه و قراردادی را خاستگاه فرودستی زن معرفی میکند. (۲۵)
گرایشهای گوناگون فمینیستی هر یک با نگاه ریشه یابی مورد پسند خود، خانواده سالم را به تصویر میکشد که در آن امتیازهای سنتی مرد، به چشم نمیآید و جای آن را برابری همه جانبه یا نسبی گرفته است.
کمونیستهای فمینیست، ازدواج آزادانه و عاشقانه، لغو بودن تفوق مرد، رعایت تک همسری توسط زن و مرد، تبعید کودکان به کودکستان و اجرای طلاق با خواست زن و مرد را شاخص سلامت روابط خانوادگی شناخته، عینیت یافتن آنها را مشروط میدانستند به این که وسایل تولید به ملکیت جامعه درآمده باشد و مالکیت خصوصی از میان برود. (۲۶)
فمینیستهای رادیکال، برای رهایی زن از حقارت و وابستگی، یاری جستن از فناوری و جایگزینی بچه آزمایشگاهی و علمی را به جای بچه زایی زن پیشنهاد میکنند. (۲۷)
فمینیستهای لیبرال، تندروی کمونیستها و رادیکالها را ندارند، ولی ریاست تاریخی مرد را به زن کارساز میشناسند؛ از این منظر وقتی زن بر اساس قرارداد ازدواج، میتواند در باطل با تداوم زندگی زناشویی و انتخاب هر نوع شغل، آزاد تصمیم بگیرد، کار منزل و تربیت اولاد را به عنوان اولویتهای شغلی برمیگزیند، تقسیم کار رایج در خانواده برای او پذیرفتنی مینماید و میخواهد به ایفای نقشی بپردازد که از کس دیگری ساخته نیست. «میل» در این باره مینویسد:
“اگر ازدواج قراردادی میان افرادی با حقوق برابر باشد… و هر زنی صلاحیت اخلاقی داشته باشد که بتواند برحسب شرایط عادلانه از شوهر خود جدا شود و اگر ورود به همه مشاغل آبرومندانه برای زنان مثل مردان ممکن باشد، در این صورت زن لازم نخواهد دید که برای دفاع از حقوق خود، در طول زندگی مشترک از قابلیتهایش برای کسب درآمد استفاده کند. زنی که ازدواج میکند، تصمیم میگیرد به اداره خانه و تربیت فرزندان بپردازد و همه توانش را در این مسیر به کار گیرد… .”
به نظر من آنچه تاکنون تداول دارد، در مجموع مناسبترین روش تقسیم کار میان زن و مرد است؛ مرد معاش خانواده را تأمین کند و زن بر هزینهها و مخارج خانواده نظارت میکند. زنی که علاوه بر تحمل رنج زایمان، مراقبت و تربیت کودکان را نیز به عهده دارد، اگر در استفاده بهینه از درآمد مرد بکوشد و چنان عمل کند که بر آسایش خانواده بیفزاید، نه تنها به اندازه سهم خود، بلکه بیش از سهم خود، جسم و روح خویش را در زندگی مشترک به خدمت گرفته است.
اگر زن علاوه بر همه اینها وظایف دیگری نیز به عهده بگیرد، بعید است وظایفی که در بالا آوردیم، از دوشش برداشته شود… آنچه او در مراقبت فرزندان و تنظیم امور خانه میکند، کاری است که از عهده کس دیگری برنمیآید؛ از همین رو اگر شرایط عادلانه باشد، به نظر من چندان مطلوب نیست که زن با کار خویش بر درآمد خانواده بیفزاید. (۲۸)
«برتراند راسل» نیز در راستای تأمین سلامت روابط خانواده، نقش مادر را در تربیت فرزندان ستوده، کودکان کودکستانی را که توسط پرستاران حقوق بگیر تربیت میشوند، از نظر روان شناسی، کودکان بی پدر و مادر میشناسند؛ وی با این حال چنین پیشنهاد میکند:
“اگر زن متأهل [به قصد سرپرستی فرزند] با تکیه بر تأمین شوهر، شغلش را رها کند، این حقارت است. راه دیگر این است که دولت به زنان جوان مساعده بپردازد که خودشان از اطفال نگه داری کنند؛ بدون این که برای این امر تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گیرند.” (۲۹)
ادامه دارد…
پینوشتها
۱- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۲۹۹
۲- فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ترجمه خسرو پارسا، ص ۱۰۶
۳- همان، ص ۴۶
۴- همان، ص ۵۸
۵- همان، ص ۶۰
۶- شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص ۱۴
۷- فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص ۶۸ و ۷۱
۸- همان، ص ۷۸، ۸۰ و ۸۲
۹- شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص ۱۵
۱۰- همان، ص ۹ و ۱۰
۱۱- همان.
۱۲- همان، ص ۲۷ و ۲۹
۱۳- همان، ص ۱۱۱
۱۴- همان، ص ۶۵
۱۵- فصلنامه کتاب زنان، شماره ۱۳، ص ۶۳
۱۶- شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص ۱۳
۱۷- همان، ص ۱۷
۱۸- حجرات، آیه ۱۳
۱۹- ابن اثیر، النهایه، کلمه «اسر».
۲۰- محمدحسین فرجاد، آسیب شناسی اجتماعی خانواده و طلاق، ص ۲
۲۱- نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۴۷
۲۲- جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، ص ۳۲ و ۱۳۷
۲۳- همان، ص ۵۲
۲۴- فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص ۱۰۷
۲۵- جان استوارت میل، انقیاد زنان، ص ۷۴
۲۶- فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص ۱۰۷ و ۱۰۸
۲۷- ژانت، روان شناسی زنان، ص ۶۵ و فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره ۳۵
۲۸- همان، ص ۷۴-۷۵ و ۱۲۸-۱۳۰
۲۹- نظام خانواده در اسلام، ص ۲۱۳