- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
وَ قَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ وَ شِقَاقِکُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ؛ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ؛ فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِیَهُ وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَهِ إِلَى مُنَابَذَتِی وَ خِلَافِی فَهَا أَنَا ذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِیَادِی وَ رَحَلْتُ رِکَابِی، وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِی إِلَى الْمَسِیرِ إِلَیْکُمْ لَأُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَهً لَا یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلَّا کَلَعْقَهِ لَاعِقٍ، مَعَ أَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَهِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِی النَّصِیحَهِ حَقَّهُ، غَیْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِیٍّ وَ لَا نَاکِثاً إِلَى وَفِیٍّ.
واژه شناسی
انْتِشَارُ الْحَبْلِ: کنایه از تفرقه و تشتت است.
لَمْ تَغْبَوا: جاهل نبودید.
خَطَتْ: تجاوز کرد.
الْمُرْدِیَه: هلاک کننده.
سَفَهُ الارَاءِ: اندیشه هاى ضعیف و سست.
الْجَائِرَه: بر خلاف حق، منحرف از حق.
الْمُنَابِذَه: مخالفت.
قَرَّبْتُ جِیَادِى: اسبانم را براى سوارى نزدیک آوردم، جیاد، جمع «جواد»، اسبان تیز رو.
رَحَلْتُ رِکابِى: پالان بر شترم نهادم.
الرِکَاب: شتر.
اللَعَقَه: لیسیدن، جنگ جمل از نظر سهولت و سرعت به لیسیدن چیزى تشبیه شده است.
النَاکِث: پیمان شکن، نقض کننده عهد.
لم تَغبَوا: جاهل و بى اطلاع نبودید
مُردِیَه: هلاک کننده
جائِرَه: از راه حق خارج شده
مُنابَذَه: جنگ کردن
جِیاد: اسبهاى نیک
رَحَلتُ: حرکت داده ام
رِکاب: مرکب هاى شتر
ألجَأتُمونِی: مرا ناچار کنید
ترجمه
شما خود مى دانید که چسان رشته فرمانبردارى را گسستید و قدم در راه جدایى و دشمنى نهادید. من گناهکارتان را عفو کردم و از گریختگانتان شمشیر برداشتم و آنان را که به ما روى آوردند، پذیرفتم. حال اگر اعمال مرگ آور و آراء سفیهانه دور از صوابتان، شما را وادارد که پیمان بشکنید و به خلاف من برخیزید، بدانید، که من مهیاى پیکارم و اسبان خود را پیش آورده ام و بر اشتران خویش پالان نهاده ام. اگر ناچارم سازید که بر شما بتازم، آن چنان جنگى آغاز مى کنم که نبرد جمل در برابر آن حقیر نماید. با این همه، ارج فرمانبرداریتان را مى شناسم و حق نیکخواهانتان را ادا مى کنم و بیگناه را به جاى گناهکار نمى گیرم و وفاکننده به عهد و بیعت را به جاى پیمان شکنان مؤاخذه نمى کنم.
باید کشت و چه کسیرا رها نمود، و کدام یک را بکیفر رساند و که را پاداش داد).
نامه در یک نگاه:
همان گونه که در شرح سند نامه ذیلا آمده، این نامه مربوط به فتنه اى است که معاویه در بصره به راه انداخت و ماجراى آن به طور فشرده چنین بود که بعضى از اطرافیان معاویه بعد از اشغال مصر به دست عمرو بن عاص و کشته شدن محمد بن ابى بکر به او گفتند: فردى را به بصره بفرست تا آنجا را نیز از تحت حکومت على(علیه السلام) خارج سازد. معاویه این پیشنهاد را پذیرفت و با عمرو عاص مشورت کرد او نیز روى موافق نشان داد. سرانجام یکى از فرماندهان لشکر خود، به نام ابن حضرمى را روانه بصره کرد و این در حالى بود که عبدالله بن عباس والى بصره براى تسلیت به امیرمؤمنان(علیه السلام) در مورد شهادت محمد بن ابى بکر به کوفه رفته بود و زیاد بن ابیه را به جاى خود گماشته بود. معاویه به ابن حضرمى دستور داده بود که از احساسات خون خواهى عثمان و کینه اى که گروهى از جنگ جمل در دل داشتند بهره گیرى کند و از قبایل مختلف بصره براى این هدف بهره گیرى نماید.
عبدالله بن عباس به سرعت به بصره برگشت و جریان فتنه را براى امام(علیه السلام) گزارش داد. امام(علیه السلام) یکى از مردان خود را به نام اعیَن که در بصره نفوذ داشت مأمور کرد تا به بصره برود و مردم را از اطراف ابن حضرمى پراکنده سازد. اعین تا حد زیادى در کار خود موفق شد; ولى چون به دست گروهى از خوارج به شهادت رسید و خبر شهادت او به امام(علیه السلام) واصل گشت امام(علیه السلام) فرد نافذ الکلمه دیگرى را به نام جاریه بن قدامه همراه نامه مورد بحث که در واقع تهدیدى است براى شورشیان و متمردان بصره، به سوى بصره گسیل داشت و دستور داد نامه را براى عموم مردم بخواند. آنچه در نهج البلاغه آمده تنها بخشى از این نامه است.
مخالفان امام(علیه السلام) پس از یک درگیرى شدید شکست خوردند و ابن حضرمى در خانه اى پناهنده شد. جاریه دستور داد خانه را آتش زدند. ابن حضرمى و هفتاد نفر از طرفدارانش هلاک شدند و فتنه خاموش شد.
خاموش کردن آتش فتنه در بصره:
امام(علیه السلام) در این نامه کوتاه و پر معنا و بسیار حساب شده براى خاموش کردن آتش فتنه معاویه در بصره بر دو اصل تکیه مى کند: نخست تهدید بسیار کوبنده اى نسبت به پیمان شکنان دارد و به آنها یادآور مى شود که اگر دست از فتنه گرى بر ندارند با لشکرى انبوه به سراغ آنها مى آید و چنان آنان را در هم مى کوبد که جنگ جمل را فراموش کنند. سپس بر اصل رحمت و عطوفت نسبت به کسانى که وفادارند یا از کرده خود پشیمانند تکیه مى فرماید و به آنها بشارت مى دهد که جان و مال و عرضشان محفوظ خواهد بود.
در آغاز مى فرماید: «پراکندگى شما (از اطراف من) و دشمنى و پیمان شکنى شما (در آستانه جنگ جمل) چیزى نبود که شما از آن آگاه نباشید ولى من مجرمان شما را عفو کردم و شمشیر را از فراریان برداشتم و کسانى را که به جانب من آمدند پذیرفتم (و از تقصیرشان در گذشتم)»; (وَقَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ(۲) شِقَاقِکُمْ(۳) مَا لَمْ تَغْبَوْا(۴) عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ، وَرَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ).
در واقع امام(علیه السلام) با این سخنان خود، سمپاشى معاویه و گروه طرفداران او را خنثى مى کند. او تصمیم داشت با یادآورى خاطره جنگ جمل آنها را بر ضد امام(علیه السلام) بشوراند; ولى امام(علیه السلام) با یادآورى خاطره آن جنگ مى خواهد آتش فتنه و فساد را خاموش کند مى فرماید: شما پیمان شکنى کردید و بر ضد من قیام کردید; ولى پس از شکست نه فرمان قتل عام دادم و نه اجازه تعقیب مجرمان; فرمان عفو عمومى صادر کردم و مجرمان شما را بخشیدم و کسانى که به سوى من آمدند آنها را پذیرفتم و گذشته آنان را به فراموشى سپردم، بنابراین حق شناس باشید و با دشمنان من طرح دوستى نریزید.
در بعضى از روایات آمده که امام(علیه السلام) بعد از پیروزى در جنگ جمل دستور داد منادى با صداى رسا ندا در دهد: «لاَ تَتْبَعُوا مُوَلِّیاً وَلاَ تُجِیزُوا عَلَى جَرِیح; فراریان را تعقیب نکنید و مجروحان (بى دفاع) را به قتل نرسانید».(۵)
نیز دستور داد منادى ندا دهد: «مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَمَنْ أَلْقَى سِلاَحَهُ فَهُوَ آمِن; آن کس که به خانه خود بازگردد و در خانه را ببندد در امان است و آن کس که اسلحه بر زمین بگذارد در امان است».(۶) این دستور شبیه فرمان عفو عمومى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به هنگام فتح مکّه است.
آن گاه براى خاموش کردن این آتش، سخن از شدت عمل در برابر افراد خیره سر و لجوج به میان مى آورد و مى فرماید: «حال اگر افکار مهلک و آراى ضعیف و منحرف از مسیر حق، شما را به ستیزه جویى و مخالفت با من بکشاند من همان مرد دیروزم. سپاه من آماده و اسب ها را زین کرده و جهاز بر شتران گذارده ام»; (فَإِنْ خَطَتْ(۷) بِکُمُ الاُْمُورُ الْمُرْدِیَهُ، وَسَفَهُ الاْرَاءِ الْجَائِرَهِ، إِلَى مُنَابَذَتِی(۸) خِلاَفِی، فَهَا أَنَا ذَا(۹) قَدْ قَرَّبْتُ جِیَادِی(۱۰)، وَ رَحَلْتُ(۱۱) رِکَابِی).
آن گاه امام(علیه السلام) مى افزاید: «و اگر مرا مجبور به حرکت به سوى خود سازید حمله اى به شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد»; (وَلَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِی إِلَى الْمَسِیرِ إِلَیْکُمْ لاَُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَهً(۱۲) لاَ یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلاَّ کَلَعْقَهِ لاَعِق).
اشاره به اینکه در جنگ جمل عِدّه و عُدّه و جمعیّت و آمادگى من بسیار کم بود; ولى امروز لشکر من منسجم و انبوه است و هرگونه وسیله اى در اختیار آنان قرار دارد، بنابراین اگر جنگى رخ دهد قابل مقایسه با آن نخواهد بود و آن محبت هاى جنگ جمل نیز در آن محلى ندارد، چرا که آن محبت ها را فراموش کردید و گویا سبب جرأت و جسارت شما شد.
جمله «لَعْقَه لاعِق» با توجّه به اینکه لعقه (بر وزن قهوه) به معناى لیسیدن و لعقه (بر وزن بقعه). مقدار چیزى است که در یک قاشق جاى مى گیرد، کنایه از شىء بسیار کم است و در فارسى در این گونه موارد مى گوییم قطره اى است در مقابل دریا.
ولى براى اینکه مبادا دشمن از این سخن سوء استفاده کند و تصور نماید امام(علیه السلام) با این سخن همه اهل بصره را تهدید مى کند و مى گوید خشک و تر را با هم مى سوزانم و بى گناه و گناهکار را کیفر مى دهم اضافه مى فرماید: «در عین حال از فضل و برترى مطیعان شما آگاهم و حق ناصحان را به خوبى مى شناسم و هرگز به جهت وجود متهمى، شخص بى گناه را کیفر نمى دهم و وفادار را به خاطر پیمان شکن مجازات نمى کنم»; (مَعَ أَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَهِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِی النَّصِیحَهِ حَقَّهُ، غَیْرُ مُتَجَاوِز مُتَّهَماً إِلَى بَرِیّ، وَلاَ نَاکِثاً إِلَى وَفِیّ).
در بعضى از روایات آمده است، زیاد که از معاونین ابن عباس، فرماندار بصره بود و به هنگام مسافرت ابن عباس به کوفه براى تسلیت شهادت محمد بن ابوبکر خدمت امام(علیه السلام)، زمام امور بصره را در دست داشت، خطبه داغى خواند و طى آن تهدید کرد که من میان گنهکار و بى گناه تفاوت نمى گذارم و پدر را به خاطر فرزند و همسایه را به جرم همسایه کیفر مى دهم و همه را در هم مى کوبم مگر اینکه به راه راست آیید.(۱۳)
احتمال دارد این سخن به گوش امام(علیه السلام) رسیده باشد و امام(علیه السلام) مى خواهد با بیان نورانى خود که عدل اسلامى در آن موج مى زند گفتار زیاد را اصلاح کند.
*****
پی نوشت:
۱ . سند نامه: این نامه مربوط به فتنه اى است که معاویه به وسیله فردى به نام ابن حضرمى در بصره به وجود آورد و هدفش سلطه بر بصره بود، او دستور داشت از کینه هایى که شکست خوردگان جنگ جمل در بصره به دل داشتند و همچنین از ماجراى خون عثمان بهره گیرى کند و مردم را بشوراند و بصره را از قلمرو امیر مؤمنان على(علیه السلام) بیرون ببرد که موفق به این کار نشد و خودش نیز کشته شد. این حادثه را «ابراهیم ثقفى» در کتاب معروف الغارات آورده است و امام(علیه السلام) پس از فرونشاندن این فتنه به وسیله بعضى از یاران خود، این نامه را براى مردم بصره نگاشت. باید توجّه داشت که کتاب الغارات قبل از سیّد رضى نگاشته شده، بنابراین از منبعى غیر از نهج البلاغه گرفته شده است. (نویسنده این کتاب ابراهیم بن هلال ثقفى در سال ۲۸۳ چشم از جهان فرو بست) (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۷۹).
۲ . «حَبْل» به معناى ریسمان و طناب است. و جمله «اِنْتِشارُ حَبْلِکُم» کنایه از پراکندگى جمعیت است.
۳ . «شقاق» در اصل به معناى عداوت و دشمنى است و در اینجا به معناى پیمان شکنى و ترک در بیعت است.
۴ . «تغبوا» از ریشه «غباوت» به معناى جهل و غفلت است، بنابراین «لَمْ تَغْبَوْا عَنْه» یعنى از آن غافل و بى خبر نیستید.
۵ . کافى، ج ۵، ص ۳۲٫
۶ . همان مدرک، ص ۱۲، ح ۲٫
۷ . «خطت» از ریشه «خَطو» بر وزن «خَتم» به معناى گام برداشتن است و خطوه به معناى گام است و گام فاصله اى است که میان دو پا به هنگام راه رفتن ایجاد مى شود. این واژه به وسیله باء متعدى مى شود و مفهوم آن در جمله بالا این است: افکار مهلک و آراى سخیف و مفسد، شما را به سوى مخالفت من ببرد…
۸ . «مُنابَذَه» به معناى مخالفت و مبارزه و در اصل از ریشه «نبذ» به معناى افکندن گرفته شده گویى در مخالفت، کسى را از صلح به سوى درگیرى مى افکنند.
۹ . «ها أنا ذا» مرکب از سه کلمه است: «ها» براى تنبیه، «انا» ضمیر متکلم وحده و «ذا» اسم اشاره و مفهوم آن این است که آگاه باشید، من همانم که شما مى شناسید.
۱۰ . «جِیاد» جمع «جواد» به معناى اسب ممتاز است.
۱۱ . «رَحَلْت» از ریشه «رحل» بر وزن «نخل» به معناى جهاز بر شتر گذاردن و «رکاب» به معناى شتر است.
۱۲ . «وَقْعَه» به معناى حمله در جنگ است.
۱۳ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۴٫
منبع: ahlolbait.ir/article/16482/