- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در بیان علل پیدایش جنبشها و مکاتب فلسفی هم چون جنبش فمینیسم که برخاسته از بستر اجتماعی و محصول ساختارهاست میتوان به دلایل مختلفی اشاره داشت؛
اما مهمترین دلیل برای فراز و فرودهای مکاتب فلسفی که توسط جنبشهای اجتماعی به عرصه میآیند، افراط و تفریطهایی است که در جوامع غربی روی داده است.
این افراط و تفریطها منشأهای مختلفی داشته است هم چون: حاکمیت محض آباء کلیسا با اتکا به مسحیت و متون مقدس تحریف شده، نادیده گرفتن خرد انسانی، به خصوص در دوره ی قرون وسطی، و هم چنین در برههای دیگر حاکمیت محض خرد ابزاری و نادیده گرفتن تعالیم الهی.
به عنوان مثال، نادیده گرفتن حقوق اولیه ی زن در جوامع غربی در برههای طولانی از تاریخ اجتماعی مغرب زمین (همچون عدم برخورداری از حق رأی و انتخاب کردن و انتخاب شدن، عدم برابری با مردان، در حاشیه بودن زنان، موجود دست دومی دانستن زنان) سبب ظهور مکاتبی شده است که سعی در استیفای حقوق زنان در برابر مردان کردند.
در نهایت، با اتخاذ رویکردهایی افراطی به مسأله ی زنان، حتی به انکار تفاوتها و تمایزهای ذاتی و طبیعی مرد و زن، نظیر جنسیت معتقد شدند و جنسیت و زن بودن را محصول ساختارهای اجتماعی نامیدند.
در آموزههای اسلامی به علت همراهی عقل و شرع و مطابقت و ملازمه ی عقل و شرع و تبیینی صحیح از جایگاه زن در اجتماع و وظایف و حقوق آن در بُعد نظری شاهد این فراز و فرودها نیستیم و مسائلی که مطرح میگردد بیشتر در حیطه ی اجرائیات و بُعد عملی است که به نحوه ی اجرای وظایف مسئولان و مجریان جامعه ی اسلامی درباره ی زنان بازگشت میکند.
تکریم زن در دین اسلام، بارزترین وجه آموزههای اسلامی برای توصیف جایگاه زنان است. وجود برترین شخصیت انسانی، فاطمه(سلام الله علیها) در میان زنان که علت خلق همه ی موجودهای عالم هستی است نشان از شأن رفیع و والای زنان در دین اسلام است.
جنبش فمینیسم
در بیان تاریخچه ی جنبش فمینیسم، میتوان ردپایی از آن را در دوران باستان و نیز امپراتوری روم شرقی و بعدها در نوشتههای «کریستین د پیزان»، اولین نویسنده ی حرفهای زن، که بسیاری از عقاید فمینیستی را قبل از سال ۱۳۰۰م در مقابله با کوششهایی که جهت محدود کردن ارثبری زنان و عضویت در اتحادیه انجام میگرفت به نگارش درآورد، مشاهده کرد.
تولد فلسفهای به نام فمینیسم، محصول تحولهای قرن نوزدهم است؛ یعنی زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مردمحور سرکوب میشوند.
در تعریف فمینیسم، به طور خلاصه میتوان چنین گفت: «فمینیسم، باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است و مباحثهای است که از جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسائل زنان، مبارزه میکند»(ویکی پدیا، مدخل فمینیسم).
به طور خلاصه، اصول و قواعدی که از نگاه فمنیستها در تحلیل مسائل زنان مورد تأکید قرار میگیرند شامل موارد زیر است:
* فمنیستها با تمایز قائل شدن میان «جنس» و «جنسیت» در تحلیلهای خود، تفاوتهای زن و مرد را صرفاً در محدوده ی تفاوتهای فیزیولوژیکی و جسمی مربوط به جنس آنان میدانند و تفاوتهای ذهنی، روحی و احساسی را که به زعم آنان در محدوده ی تفاوتهای جنسیتی است، ناشی از تأثیرهای فرهنگی و اجتماعی عرف جامعه ی مردسالار میدانند و معتقدند که تفاوتهای جنسیتی را جامعه میسازد و نه چیز دیگر.
* فمنیستها در حوزه ی حقوق و وظایف اجتماعی زن و مرد، قائل به تشابه بوده و هر گونه تفاوت در نقشها و حقوق را حمل بر نابرابری و ظلم کرده و خواستار برقراری تشابه کامل میان زن و مرد هستند.
* فمنیستها معتقدند خانواده به شکل هستهای آن، باعث انقیاد و تحت سلطه درآمدن زن و بازتولید روابط مردسالاری در جامعه میشود و باید کنار گذاشته شود (اقبالی، ۲۵ /۶/۱۳۸۸).
جوهره ی فمینیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام و وظایف نبایستی از روی جنسیت مشخص شوند؛ به عبارت دیگر، نقطه ی کانونی همه ی جنبشهای فمنیسمی، توجه و اذعان به محرومیتها و نابرابریها و تبعیضها علیه زنان در جامعه ی مردسالار است؛
اما چگونگی تبیین علل ایجاد چنین محرومیتهایی و هم چنین روشها و راهکارهای مبارزه با این تبعیضها و احیاء و استیفای حقوق از دست رفته ی زنان، آنها را از یکدیگر متمایز میسازد.
باید توجه داشت که در بعد فرانظری، مبحث هستیشناسی است که تعیین کننده ی تعریف فمینیسم از زن و مرد و به طور کلی جهان هستی است.
هستیشناسی فمینیستی
هنگامی که سخن از هستیشناسی به میان میآید، مراد تعریفی است که از جهان و مافیها ارائه میگردد که این امر سبب مشخص شدن نوع برداشت انسان است. در هستی شناسی، برخی جهان را کاملاً مادی و برخی دیگر آن را صرفاً تشکیل یافته از انگارهها میدانند و برخی نیز در میانه ی این دو گروه قرار میگیرند.
فمینیسم، تحت تأثیر اندیشههای فلسفی مسلط بر غرب نظیر اومانیسم، سکولاریسم و فرد گرایی به نوعی به سمت نادیده گرفتن واقعیتهای هستی شناختی انسانی روی آورد و به تعبیر دیگر، هستیشناسی ناقصی را ارائه داده است.
نظریههای غربی با محدود و منحصر دانستن حیات انسانی به همین دنیای مادی و حذف معادگرایی نتوانستند تعریفی صحیح از انسان ارائه دهند تا بتوانند در پرتو آن برنامهای کامل را برای سعادت او تنظیم کنند.
فمینیستها که تحت سلطه ی فلسفه ی مادی گرایانه غرب هستند، به نوعی افراطی با مسأله ی هستیشناسی برخورد کرده و از اعلام حضور خود در عالم هستی تا حذف موجودهای مذکر پیش رفته و سعی کردند با ارائه ی برنامهای زنانه، جهان را به سمت سعادت سوق دهند.
رویکرد اسلامی
در رویکرد اسلامی، توجه به بنیانهایی که برداشتهای نهایی ما را جهت میبخشند، امری ضروری است؛ زیرا برخی بدون توجه به بنیانهای اساسی تئوریها، و تنها با تأکید به مسائل محتوایی آنها بسیاری از احکام آنها را مطابق با احکام اسلام قلمداد میکنند، به گونهای که امروزه با نظریههایی با عنوان فمینیسم اسلامی مواجهایم .
که به نوعی در راستا و به تبعیت از فمینیسم غربی، درصدد خوانش دوباره ی منابع چهارگانه ی دین اسلام است و بر این باور است که برداشتها و اجتهادهای مردانه، سبب قرائتهای ناقص و یک جانبهای از متون مقدس شده است. در حالی که اگر این قرائت با نگاهی زنانه بازبینی شود، ممکن است احکام متفاوتی از آن استخراج گردد. بنابراین، توجه به هستی شناسی، امری است ضروری.
انسان در هستیشناسی اسلامی
هنگامی که از هستیشناسی اسلامی سخن به میان میآید، مراد همان مجموعهای کامل از موجودهایی است که از خداوند باری تعالی آغاز میشود و تا کوچکترین موجودها ادامه مییابد.
انسان در هستیشناسی اسلامی، همان خلیفه ی الهی است که در مسیرِ «شدن» قرار دارد و نهایت آمال و آرزوی او رسیدن به مقام قرب الهی و سعادت ابدی است که در ارتباط با سایر موجودهای عالم به این مقام دست مییابد.
او هستی نامحدود و حقیقت مطلق نیست و بر وجود و رفتارش قوانین و سنتهایی حاکم است و هویت او در نسبت با مبدأ و غایت هستی که همان پروردگار جهان است، معنا مییابد؛
به عبارت دیگر، مهمترین مبانی انسانشناسی اسلام، بر اساس سوره ی بقره، آیه ی۳۰ اشرف مخلوقات بودن انسان، هدفمندی نظام هستی و نیز تناسب میان نظام تکوین و تشریع و معیارهای دینی در ارزشگذاری است.
زن در هستیشناسی اسلامی
اشتراک زن و مرد در انسانیت، در برابر نگاه تحقیرآمیزی که در سایر مکاتب نسبت به زن وجود دارد و با توجه به تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد، از ویژگیهای اساسی دیدگاه اسلامی در تبیین شخصیت زن به شمار میآید.
اسلام در مقایسه با غرب، جایگاهی که برای زنان در نظر گرفته، جایگاهی واقعی است که با وضعیت طبیعی جامعه و خلقت زن در ارتباط مستقیم است. در اسلام، نقش و جایگاه اجتماعی زن، بسی فراتر از نقش مردان است.
بنابراین، نخستین سنگ بنای اسلام در همسانی زن و مرد از اشتراک این دو در انسانیت است و صرفاً تقوا سبب برتری افراد بر یکدیگر برشمرده میشود که در مقایسه با سیر تطور تاریخ در غرب، گویی زن در برههای از تاریخ از متصف شدن به صفت انسانیت محروم بوده و صرفاً جنس مذکر مشمول این صفت بوده است.
در بررسی سایر ادیان، نظیر مسیحیت و یهودیت و… و نیز بر اساس کتاب و متون مقدس آنها مشاهده میشود که زن جزیی از داراییهای مرد قلمداد میگردد که در اسلام این گونه نیست و تنها اموال و داراییهایی مادی در این حیطه وارد شده است.
اگر در غرب، تنها نزدیک به دو قرن است که به زنان حق انتخاب کردن را -ناشی از فشارهایی که از سوی جنبشهای مختلف به دولتها و جوامع غربی آمده- عطا کردهاند، در اسلام از ابتدا برای زنان حقوقی هم چون حضور در مسأله ی بیعت در نظر گرفته شده است.
در غرب، فلاسفه ی فمینیست و به تبعیت از آنها، فعالان جنبش فمینیسم تلاشهای بسیاری کردهاند تا بتوانند حقی به نام حق تحصیل را برای زنان به ارمغان بیاورند. در حالی که در آموزههای اسلامی تحصیل نه تنها حق زنان است، بلکه به عنوان تکلیفی برای هر دو گروه مردان و زنان در نظر گرفته شده است. (ناظر به حدیث نبوی: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه).
از آن جایی که هویت جنسی، ارتباطی با ساختارهای اجتماعی ندارد و تکوینی است؛ لذا همین امر، تأثیر مستقیمی بر مسئولیتها و نقشها دارد. تفاوتهای زیستی از جمله تفاوتهای ژنتیکی، تفاوت در ساختمان مغز و شیوه ی تفکر و تفاوت در استعدادها و کسب مهارتها مواردی است که نشاندهنده ی تمایزهای تکوینی مرد و زن است و همین امر میتواند نقطه ی شروعی برای نقد گفتمان فمینیسم باشد.
شیوه و روش عادلانه در تقسیم حقوق و وظایف، تقسیمی عادلانه و مساوی بر اساس ویژگیهای هر یک است. برای روشنتر شدن بیشتر موضوع، ذکر این امر ضروری است که بایستی تفاوت میان تساوی (Equality) و تشابه (Similarity) را به خوبی دریافت. تشابه، به معنای همانندی و هم شکلی روبناهای حقوقی است؛
یعنی وضع حقوق و تکالیفی کاملاً مشابه، بدون توجه به شرایط طبیعی و ویژگیها که این امر در غرب سبب تضعیف شدید بنیان خانواده گردیده است؛ زیرا زنها بایستی با پذیرش مسئولیتی مضاعف، کار بیرون خانه را برعهده گیرند و باید در تمامی مخارج و هزینههای زندگی سهیم گردند.
تساوی به معنای برابری است، نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوتهای طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه میشود و چه بسا احکام نامشابهی وضع میگردد، بدون آن که بر کسی ستمی روا شود؛
ولی در تشابه، همه ی این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یک نواختی روبناهای حقوقی نظیر میزان درآمد، تحصیلات، اکتساب شغل، میزان ارث، دیه، و… بسنده میشود.
بنابراین، باید توجه داشت که هر گونه نایکسانی قواعدِ حقوقی به منزله ی نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یک نواختی به منزله ی رعایت تساوی نیست (مطهری، ص۱۱۴). تفاوتهای حقوقی به معنای تفاوت در ارزشها و کمالهای انسانی نیست و اسلام بر برابری زن و مرد در کرامتهای انسانی تأکید فراوان دارد.
پوشش زن در اسلام و فمینیسم
در مکتب اسلام بر خلاف مکاتب غربی، زن نیز در کنار مردان قرار دارد. به عبارت دیگر، سیر تکاملی برای هر دو قرار داده شده و در امکان حصول به مقام قرب الهی و کمال نهایی به مرد و زن به طور مساوی نگریسته شده است و حتی برای زن، پیمودن این مسیر به علت وجود احساسهای سرشار انسانی سهلتر است.
زن در مکتب اسلامی با الگوبرداری از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پاسخ به پرسش «چگونه شدن» (شریعتی، ۱۳۸۸، ۴۰) را در برابر خود مجسم میدیده و لذا با وجود چنین الگوی متعالی که علت وجود و خلقت تمامی موجودها است (ناظر به حدیث: لولاک لما خلقت الافلاک) توانسته جایگاه خود را در عرصه ی اجتماعی بیابد.
فلسفه ی حجاب در اسلام: تمامی احکام، دائرمدار فلسفه و علت وجودی خاصی است که در مورد مسأله ی حجاب نیز این امر صادق است.
روح مسأله ی حجاب، ناظر به محدودیت کامیابیها به محیط خانوادگی و همسران مشروع است، نه آزاد بودن کامیابیها و کشیده شدن آنها به محیط اجتماع. که این امر خود از جنبه ی روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک میکند و از جنبه ی خانوادگی سبب تحکیم روابط افراد خانواده و برقراری صمیمیت کامل بین زوجین میگردد (مطهری، ۱۳۷۹،۸۳).
حجاب از جنبه ی اجتماعی، موجب حفظ و استیفای نیروی کار و فعالیت اجتماع میگردد و از نظر وضع زن در برابر مرد سبب میگردد که ارزش زن در برابر مرد بالا رود و از ابتذال او جلوگیری شود.
شهید علامه مرتضی مطهری در کتاب فلسفه ی حجاب این مسأله را چنین بیان داشته است: «حیا و عفاف و سِتر و پوشش، تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است.
زن، با هوش فطری و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمیتواند با مرد برابری کند… و از طرف دیگر نقطه ی ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خالق در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است»(مطهری، ۱۳۷۹، ۷۰).
حجاب و پوشش در این میان، ابزاری است برای ارتقای امنیت زن در اجتماع که همین امنیت سبب رشد و جایگاه زن میگردد. زن در احکام اسلامی از تهییج دیگران و ابزارشدن نهی شده است و حجاب برای افزایش کرامت و شرافت است.
حجاب در جنبش فمینیسم
طرفداران فمینیسم، تمامی متعلقات زنان نظیر احساسها و جنسیت و در نهایت جایگاه آن را محصول نگاه مردانه میبینند؛ لذا مسأله ی پوشش زنان را که برخاسته از نیاز طبیعی و غریزی آن هاست ناشی از نوعی نگاه جبرمحیطی مردانه میدانند.
فمینیستها برای حذف سلطه ی مردان از اجتماع و بازگرداندن زنان به جایگاه اجتماعی واقعیشان و دستیابی به حقیقت انسانی، به سمت حذف حجاب و پوشش برای زنان اقدام میکنند و لذا با مخالفت با آموزههای دینی و حتی عقلانی درصدد ایجاد آزادیها و اباحهگری برای زنان برآمدند تا تمامی قیود مردانه را از پاهای زنان بردارند.
فمینیستها، حجاب را مانعی برای حضور زن در اجتماع میدانند. در نظر آنان حجاب نوعی پردهنشینی زنان و کنار نهادن زنان از اجتماع و فعالیتهای اجتماعی است. در نتیجه، این فرایند نه تنها سبب آزادی بیشتر برای زنان گردید بلکه استفاده ی ابزاری و لذت جویی از زنان را برای هوسرانی مردان فراهم کرده است.
بنابراین در بررسی نظریهها و اقتباس آنها به عنوان چارچوبه ی فکری، توجه به فرضیههای فرانظری آنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. هم چنین با توجه به این فرضیهها با تأکید بر هستیشناسی، در دو رویکرد اسلامی و رویکرد فمینیستی، این دو دیدگاه در توصیف و تبیین جایگاه زن، در مقابل یکدیگر قرار دارند.
دیدگاه اسلامی در مورد تفاوتهای میان زن و مرد، نه تنها قائل به تفاوتهای فیزیولوژیکی و جسمی است، بلکه بر خلاف فمنیستها، قائل به تفاوتهای روحی، ذهنی و احساسی نیز بوده و این امر را «نقصان» به شمار نمیآورد.
در نهایت این که به منظور ترویج فرهنگ و آموزههای اسلامی، میتوان از دو شیوه ی سلبی و ایجابی به موازات یکدیگر استفاده کرد.
در شیوه ی سلبی، بایستی به لحاظ منطقی به نقد مبانی، اصول و محتوای نظریههای فمینیستی اقدام کرد و در شیوه ی ایجابی، با تبیینی صحیح از علت وجود احکام متفاوت، به گونهای منطقی آنها را تبیین کرد تا شاهد گسترش فرهنگ حجاب و عفاف در کشور گردیم و هم مانعی در مسیر ترویج افکار غربی در جامعه ی اسلامی خود ایجاد کنیم.
منبع
– اقبالی، ابوالفضل (۲۵/۶/۱۳۸۸)، قیاس دیدگاه فمنیستی و اسلامی به زن، باشگاه اندیشه.
– شریعتی، علی (۱۳۸۸)، فاطمه فاطمه است، انتشارات چاپخش.
– مطهری، مرتضی (۱۳۷۹)، مسأله ی حجاب، انتشارات صدرا.
– مطهری، مرتضی (بی تا)، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا.
منبع: پیام زن؛ بهمن ماه سال ۱۳۹۲؛ شماره ۲۶۳