- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
یکى از سؤالات اساسى در ماجراى آتش زدن خانه حضرت على علیه السلام و اهانت به آن بزرگوار این است که آیا چنان که شیعیان میگویند به ساحت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز جسارت کردند و بر آن حضرت صدماتى وارد شد که منجر به شهادت او و فرزندش گردد یا خیر؟ برخى از دانشمندان اهل سنّت براى حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خوددارى نموده اند؛ از جمله ابن ابى الحدید در شرح خود میگوید: «جساراتى را که مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.»۱ برخى از سنّى زدگان معاصر نیز در این نظر با آنان همراه شده، مصائبى را که متوجه بانوى دو جهان شده است انکار نمودهاند. براى روشن شدن حادثه جسارت به بانوى دو جهان، بحث را از دو مَنْظَر پى میگیریم.
الف. منابع اهل سنّت:
برخى از دانشمندان و مورّخان اهل سنّت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخى شانه خالى کردهاند؛ چنان که سید مرتضى رحمهالله در این زمینه میگوید:
«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دختر پیامبر گرامى وارد شده امتناع نمیکردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندى را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از على بردارد؛ ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفا سازگارى ندارد؛ لذا از نقل آنها خوددارى نمودند.»۲
با این حال، برخى از آنها به این حقیقت تلخ اعتراف کردهاند که به نمونههایى اشاره میکنیم:
۱. مسعودی: در قسمتى از آنچه در بخش اول مقاله از این مورّخ اهل سنت نقل کردیم، آمده است: «فَوَجَّهُوا اِلى مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ… وَ ضَغَطُوا سَیدَهَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّى اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛۳ پس عمر و همراهان به خانه على علیهالسلام رو کردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوى سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»
۲. نظّام، طبق نقل عبدالکریم بن احمد شافعى شهرستانى (۵۴۸ – ۴۷۹ ق.) میگوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَهَ یوْمَ الْبَیعَهِ حَتّى اَلْقَتْ اَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها؛۴ به راستى عمر در روز بیعت، ضربتى به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»
همین قول را اسفرائینى (متوفاى ۴۲۹ ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَهَ وَ مَنَعَ میراثَ الْعِتْرَهِ؛۵ عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهمالسلام جلوگیرى کرد.»
۳. صفدى یکى دیگر از علماى اهل سنّت میگوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَهَ یوْمَ الْبَیعَهِ حَتّى اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها؛۶ به راستى عمر آنچنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت اجبارى براى ابوبکر زد که محسن را سِقط نمود.»
۴. مقاتل بن عطیه میگوید: ابابکر بعد از آنکه با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، «اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَهً اِلى دارِ عَلى وَ فاطِمَهَ علیهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَهَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَهُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَهَ علیهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّى اَسْقَطَتْ جَنینَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فى صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَریضهً حَتّى ماتَتْ؛۷ ابابکر عمر و قنفذ و جماعتى را به درب خانه على و زهرا علیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامى که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت و بر اثر آن صدمات حضرت به بستر بیمارى افتاد تا آنکه از دنیا رفت.»
۵. ابن ابى الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولى بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد.
ابو العاص به پیامبر صلیاللهعلیهوآله وعده داد که پس از مراجعت به مکّه، وسائل مسافرت دختر پیامبر را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله به زید حارثه و گروهى از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلى مکّه توقف کنند و هر موقع کجاوه زینب به آنجا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر از مکّه آگاه شدند. گروهى تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبّار بن الاسود (یا هبّار ابن الاسود) با گروهى خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود را بر کجاوه دختر پیامبر کوبید. از ترس آن، زینب، کودکى را که در رحم داشت، سقط کرد و به مکّه بازگشت. پپامبر صلیاللهعلیهوآله از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکّه (با اینکه همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.»
ابن ابى الحدید میگوید:
«من این جریان را براى استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتى که پیامبر صلیاللهعلیهوآله خون کسى که دخترش زنیب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانى را که دخترش فاطمه علیهاالسلام را ترسانیدند که باعث شد فرزندش محسن را سقط کند، حتما مباح میشمرد.»
ابن ابى الحدید میگوید، به استادم گفتم:
«آیا از شما نقل کنم آنچه را مردم میگویند که فاطمه بر اثر ترس و ضرباتى که بر او وارد شد فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.»۸
این قصّه، به خوبى نشان میدهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنّت نیز وجود داشته و خود ابن ابى الحدید نیز در قسمتى از کلامش اعتراف میکند؛ آنجا که میگوید: «عَلى اَنَّ جَماعَهً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ؛۹ گروهى از اهل حدیث از اهل سنّت نیز مانند آنچه را شیعیان میگویند نقل کردهاند.»
۶. سکونى یکى از راویان اهل سنت است.۱۰ او میگوید: «نزد امام صادق علیهالسلام رفتم؛ در حالى که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق علیهالسلام فرمود: اى سکونی! چرا ناراحتی؟! گفتم: خداوند فرزند دخترى به من داده از اینکه فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم. پس حضرت فرمود: اى سکونى، سنگینى دخترت را زمین برمیدارد و روزى او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگى میکند و از رزق شما نمیخورد پس چرا ناراحتی؟.»
سکونى میگوید:
با کلمات امام صادق علیهالسلام غمم رفت. آن گاه فرمود:
«ما سَمَّیتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَهَ. قالَ: آهْ آهْ ثُمَّ وَضَعَ یدَهُ عَلى جَبْهَتِهِ وَ کَانّى بِهِ قَدْ بَکى وَ قالَ: اِذا سَمَّیتَها فاطِمَهَ فَلا تَسُبَّها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَقَّ مِنْ اِسْمِهِ لِحَبیبَتِهِ الصّدیقه وَ کانَ الاِمامُ لَمّا سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَهَ ذکر جَدَّتَهُ وَ مَصائبَها وَلَمْ یزَلْ یذْکُرُ وَ یقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنَّ قُنْفُذَ مَوْلى فُلان؛۱۱
چه نامى بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود: آه آه. سپس دست خود را بر پیشانیاش گذاشت و گویا گریه میکرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدى به او ناسزا نگو؛ او را کتک نزن و نفرینش نکن چرا که این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامى است که خداوند از اسم خود براى حبیبه خود صدّیقه گرفته است. آنگاه سکونى میگوید. همیشه امام صادق علیهالسلام این گونه بود که وقتى نام فاطمه علیهاالسلام را میشنید به یاد جدّهاش فاطمه و مصیبتهاى او میافتاد و همیشه تذکر میداد و میگفت: سبب وفات و شهادت فاطمه علیهاالسلام ضربتى بود که قنفذ، غلام فلانى یعنى عمر بر او وارد ساخت.»
توجّه دارید که سکونى با همه وثاقتى که دارد، اینجا تعصب سنّیگرى خویش را نشان داده و ذیل کلام امام صادق علیهالسلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتى بود که به دست قنفذ و عمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابابصیر از امام صادق علیهالسلام متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است:
«… وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنَّ قُنْفُذَ مَوْلى عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَّیفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْ تَدَعْ اَحَدا مِمَّنْ آذاها یدْخُلُ عَلَیها؛۱۲ سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتى بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس فرزندش محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد که به دیدن او بیایند.»
ب. منابع شیعه:
نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوى آنان چنین است:
هنگامى که خواستند على علیهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبه رو شدند و فاطمه علیهاالسلام براى جلوگیرى از بردن همسر گرامیاش صدمههاى روحى و جسمى فراوانى دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛ فقط به گوشهاى از آن در یک نقل تاریخى اشاره میکنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقلهاى تاریخى فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشى از آن چنین مینویسد:
«… وقتى درب خانه را آتش زدم آنگاه داخل خانه شدم ولى فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوى او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوى او ماند؛ آن گاه صداى ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولى به یاد کشتههاى بدر و اُحد که به دست على کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد وچنان لگدى بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَهُ صَرْخهً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّهِ هکَذا کانَ یفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ… ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: اى پدر بزرگوار! اى رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.» سپس فریاد کشید: فضّه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست مانع بردن على شود، من از روى روسرى چنان سیلى به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد… .»۱۳
آنچه بیان شد و قلم با صد شرمسارى آن را بر صفحه کاغذ آورد، تنها گوشههایى از ستمهایى است که بر آن بانوى دو جهان رفته است.
بر خردمندان و منصفان اهل سنّت و همین طور برخى از خودیهاى هماهنگ و هم آوا با آنها است که در این روایات، تأمّل و تعمّق نمایند و کارى کنند و تصمیمى بگیرند که فرداى قیامت نزد رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و یگانه دختر معصومهاش، بانوى دو سرا، مرضیه کبرى شرمنده نباشند.
پی نوشت:
۱. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۰.
۲. سیدمرتضى، تلخیص شافى، ج۳، ص۷۶، تلخیص شیخ طوسی.
۳. اثبات الوصیه، مسعودى، (چاپ بیروت) ص۱۵۳ و در برخى چاپها ص ۲۳ ـ ۲۴.
۴. الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانى، ج۱، ص۵۷.
۵. اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینى، ص۱۰۷.
۶. الوافى بالوفیات، صفدى، ج۵، ص۳۴۷ ر.ک: سفینه البحار، شیخ عبّاس قمى، ج۲، ص۲۹۲.
۷. الامامه والخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱.
۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج۱۴، ص۱۹۳/ ر.ک: زندگى على علیهالسلام ، ص۲۵۲.
۹. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۱.
۱۰. سه نفر از راویان اهل سنّت، از امامان شیعه علیهمالسلام روایت نقل نمودهاند که علماى شیعه آنان را ثقه میدانند و به سخن آنان اطمینان دارند و روایات آنها را میپذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.
۱۱. شجره طوبى، محمدمهدى حائرى، ص۴۱۷، (منشورات شریف رضی).
۱۲. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۰.
۱۳. بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳، (چاپ جدید)؛ ج۸، ص۲۳۰، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۶۷.
سیدجواد حسینى