- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
زندگانی اسوه های آسمانی دایرَه المعارفی گرانبهاست که انسانهای بسیاری از پرتو تابناک آن، به روشنایی راه می یابند. صحیفه های حیات آنان را که ورق می زنیم، فهرستی از فضایل می یابیم که گاه پیش از خلقت نمایان بوده، زمانی پس از آفرینش(کامل الزیارات، ابن قولویه) و سرانجام پس از زندگانی زودگذر؛ عرصه هایی از ارزشهای والا و بالا در عالم قدس تجلی(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۴ و ۲۶) می یابد. بی گمان چنین صفات سبز و روشنی بخش برای تمامی انسانها با هر عقیده ای و در هر سن و سالی ثمرآفرین خواهد بود و دامن وجودشان را با شعاع شور و عشق، نورانی خواهد کرد.
آنچه در این میان نگاهی نو می طلبد، الگودهی آنان برای ماست. این سخن نه بدان معناست که یکایک آینه های آسمانی را زمینی کنیم و همسان با دیگر انسانها بنگریم، بلکه بیانگر این حقیقت است که اگر اسوه های زندگانی خود را به اوج عرش برین برده و آنقدر از عظمت آسمانی آنان سخن بگوییم که نقش الگودهی آنها برای ما زمینیان فراموش شود، خساراتی بسیار بزرگ نصیب همگان می شود.
زیرا در این صورت تنها اسطوره هایی دست نیافتنی می شوند که ما باید به یافته های عقلی خود در باره آنها بسنده کنیم و هیچ گاه در متن زندگی، حضورشان را نیابیم. بدون شک، چنین باوری بیانگر تنزل مقام و خدشه سازی به شخصیت آنان نیست و تنها نقش آموزه های تربیتی اخلاقی آنان را در «انا بشر مثلکم» دنبال می کند تا در تمامی عصرها و نسلها نمونه هایی از انسانهای کامل برابر دیدگان ما وجود داشته باشند و نه تنها خود، بلکه سایر پیروان ادیان گوناگون با آشنایی با آنها، به سوی صراط مستقیم خداوندی رهنمون شوند.
… اینک که شعبه های رحمت خداوندی از ماه شعبان نمایان شده است و سالروز میلاد مولودهایی مبارک فرا می رسد، با هم نگاهی تربیت آموز در آینه آسمانی شخصیت حضرت ابوالفضل(ع) می افکنیم و بنیان باورهای خود را نسبت به ابعاد شخصیتی آن اسوه کم نظیر بارور می سازیم.
ارکان شخصیتی حضرت ابوالفضل(ع)
سیمای سپید و به نور نشسته نظام تربیتی اسلام دو جلوه دل آرا دارد؛ نخست چهره الهی و قدسی آن است که رو به سوی آسمان دارد و از تابش وحی، آفتاب هدایت یافته است و دیگر جلوه هدایتی آن است که دست در دست معصومان(ع) نهاده است.
بعد الهی همساز با فطرت آدمی است و تکامل انسانها، جاودانگی حیات و سرانجام سعادت ابدی را به ارمغان می آورد؛ با نام رب آغاز می شود و با یاد او پایان می پذیرد؛ «اقرأ باسم ربک الذی خلق»(اقرأ، آیه ۱) و چهره هدایتی این نظام تربیتی، بیانگر هدایت آفرینی خداوند است؛ «نهدی به من نشاء من عبادنا»(شوری، آیه ۵۳) که گاه در نوع تکوینی نمایان می شود و زمانی در چهره تشریعی رخ نشان می دهد.
آنچه در این عرصه بر آغوش اندیشه آدمی می نشیند آن است که هیچ ارزش والا و مقام برتری نصیب کسی نمی شود، مگر با اراده، تلاش و اخلاص. ارمغان فطرت به سان گوهر شب چراغی در وجود آدمی قرار دارد و تعالیم رسولان الهی نیز به گوش می رسد و دو راه برابر نگاه انسان قرار دارد؛ «انا هدیناه السبیل اِما شاکرا و اما کفورا». (انسان، آیه ۳) از آن سو هیچ نعمتی بدون پدید آوردن زمینه های آن حاصل نمی شود و خداوند مهربان بر اساس تلاشها و لیاقتها، فرصت دستیابی به قله های قدس و رهایی را فراهم می سازد؛ «لیس للانسان الا ما سعی». به دیگر سخن با شروع تکلیف، برنامه های مدرسه آفرینش آغاز می شود، زنگ اول در این مدرسه، «درس دینی» است و آخرین زنگ، «زنگ حساب» است. آنان که شیفته «مقام آدمیت» هستند، باید محیط حیات را «محفل خوشگذرانی» و «جشن همیشه شادی و شهوت» ندانند، بلکه عرصه بندگی بشمرند که خود و دیگران را به رهسپار بلندای بزرگی و فرزانگی می نمایند.
ارکان پرورش روحی و تربیت اخلاقی در سه مرحله تجلی می کند:
۱. پدر و مادر و ویژگیهای اخلاقی تربیتی آنان
۲. پرورش و تربیت در دوران کودکی
۳. دوران نوجوانی و جوانی؛ تأثیر دوستان و اجتماع(تعلیم و تربیت اسلامی، دکتر علی شریعتمداری)
با توجه به آن مقدمه و این ارکان، صحیفه ای از دایرَ المعارف زندگانی سپهسالار عشق، حضرت ابوالفضل(ع) را می گشاییم و از چگونگی رشد، پرورش و تکامل شخصیت وی آگاه می شویم:
عباس و اصالت خانوادگی
صفات پدر و مادر و ویژگیهای اخلاقی نیاکان، تأثیری گرانبها در شخصیت افراد دارد، به گونه ای که در سپردن کارهای بزرگ و مسؤولیتهای اداره جامعه، توجه به این برجستگی ذاتی و شرافت خانوادگی از معیارهای ارزشمند قلمداد شده است.
امیر مؤمنان علی(ع) در نامه ای به مالک اشتر، توجه مالک را به این نکته جلب کرده و می فرماید: «از عمال خود کسانی را برگزین که دارای تجربه و حیاء و از بیوتات صالحه و پیشقدم در اسلام باشند». (نهج البلاغه، نامه شماره ۵۳) به دنبال اشاره به اصالت خانوادگی با عبارت «بیوتات صالحه» آثار این گزینش را این گونه بیان می کنند: «زیرا اینان اخلاقشان کریم تر، ناموسشان سالمتر، طمعشان کمتر و عاقبت اندیشی شان برتر است». (قهرمان علقمه، دکتر احمد بهشتی، ص ۲۷)
این ویژگی که در عبارات مردم به «اصل و نسب» شهرت دارد، تأثیری بسزا در حالات، روحیات و رفتار انسانها داشته و گاه ضعف این نکات، افرادی را از اوج عزت به حضیض ذلت فرود آورده است.
از این رو، رسول اکرم(ص) در جمله ای کوتاه به این حقیقت والا اشاره کرده، فرموده است: «از علفهای زیبایی که در جاهای متعفن روییده می شود بپرهیزید… اینان دختران زیبارویی هستند که در خانواده ای بد، تربیت شده اند». (تربیت کودک، دکتر علی قائمی)
صفات والای پدر
حضرت ابوالفضل(ع) انسانی والاگوهر است که از نسبی ارزشمند و برجسته برخوردار بوده است. از سوی پدر، علوی و هاشمی است، پدری که پیامبر اکرم(ص) او را از کودکی در دامان تربیت خود پرورش داد و از بارش صفات ارزشمند اخلاقی، وی را بهره مند ساخت. (فرازهایی از تاریخ اسلام، استاد جعفر سبحانی) او را همسان خود در خلقت نامید؛ «انا و علی اَبواهده الامه»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۳۵، ص ۱۵) و نور و روح را مایه پدیدآمدن وجود خود و علی(ع) معرفی کرد(بهجه قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ص ۲۶) و چون رسول خدا به معراج رفت، خداوند با او به زبان علی(ع) سخن گفت و به این حقیقت روشنی افروز اشاره نمود که: « [ای رسول ما] تو را از نور خودم و علی را از نور تو آفریدم و بر دلت آگاهی یافتم و در دل تو هیچ کسی را محبوبتر از علی نیافتم. از این رو تو را با زبان علی خطاب کردم، تا دلت آرام گیرد.»(ینابیع الموده، ج ۱، ص ۸۱)
پرتو این پدر در عالم آفرینش به گونه ای است که بیگانگان با ولایت حضرت، زبان به مدح و ستایش او گشوده اند؛ امام شافعی، عظمت علی(ع) را در چندین بیت شعر، بدین گونه بیان می کند: «گفتند: رافضی شده ای. گفتم: هرگز! رافضی نه دین من است و نه اعتقاد من است. ولی بدون هیچ شکی، بهترین امام و بهترین هدایت کننده را دوست داشتم. اگر دوستی ولی(خدا) رافضی گری است، من رافضی ترین همه بندگانم». (همان، ج ۲، ص ۱۰۰)
ارزشهای اخلاقی مادر
تأثیر کیمیاگون صفات و روحیات مادر در تربیت فرزند، علی(ع) را بر آن داشت، برادر خود عقیل را طلبیده و از وی بخواهد تا از بلندای «علم انساب»نگاهی به قبایل مختلف بیفکند؛ خانواده ای اصیل و دودمانی شجاع انتخاب کند تا از بانویی منسوب به آنان، فرزندانی دلاور، شیردل و قوی پنجه در پیکار با دشمنان اسلام به وجود آید. پس از مدتی تحقیق، عقیل، «فاطمه کلابیه» یا «ام البنین» را برگزید.
بانویی که شمامه یا «لیلی» افتخار مادری اش را داشت و «حزام بن خالد» پدر او بود.
در دیباچه اجداد و نیاکان وی، دلیرمردی، حماسه آفرینی و ستم سوزی بسیاری دیده می شد، به طوری که سلاطین زمان در برابر اینان سر تسلیم فرود می آوردند.(تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸) ابوبراد علم بن خالد، شخصیتی بود که شجاعترین فرد عرب محسوب می شد و جد مادری فاطمه کلابیه بود، با پنجاه رزم آور مقابله می کرد و لقب «بازی کننده با نیزه ها» را به خود اختصاص داده بود.
از این رو عقیل رو به امیرالمؤمنین(ع) کرد و گفت: «شجاعترین و زیرک ترین مردمان عرب این قبیله هستند.”(معارف ابن قتیبه، ص ۹۲؛ العباس، ص ۶۹)
افزون بر صفات نیاکان و پدر و مادر، ام البنین خود از بانوان فرزانه و ارجمندی بود که به اهل بیت (ع)، معرفتی والا داشت و از اخلاص و صفا در ولایت بهره مند بود.
شناخت عمیق او از ژرفای وجود و شیفتگی فراوان وی به فرزندان فاطمه(س)، او را بانویی محبوب و مورد احترام نزد فرزندان آن حضرت ساخته بود، به گونه ای که زینب کبری(س) در ایام عید به دیدار وی می شتافت. چون به خانه شوهر خود، علی(ع) پا نهاد، همانند مادری دلسوز و پرستاری مهربان از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که بیمار بودند، مواظبت و پذیرایی کرد و با عطوفتی خاص در تأمین سلامتی آن دو کوشید. (سردار کربلا، ص ۱۵۸) هماره بر این باور بود که مانند خدمتگزاری افتخارپیشه در خدمت امام علی(ع) و فرزندان ارجمند وی قرار دارد و بر این توفیق، خداوند را سپاس می گفت.
پرورش عباس در دوران کودکی
زمین مدینه با نیم نگاه خورشید، روشنایی می گرفت و تابش طلایی آفتاب، جمعه، چهارمین روز شعبان سال ۲۶ هجری را نوری دیگر می بخشید. (ثمرات الاعواد، ج ۱۰، ص ۱۰۵) شیفتگان مولای متقیان، علی(ع) هروله کنان به سوی خانه حضرت روانه بودند تا طلوع «ماه هاشمی» را در دامان ام البنین به امام تبریک گویند.
نگاه اطرافیان به قنداقه طفل بود که در آغوش پدر جای گرفت و علی(ع) در نخستین کلام خود، بذر بندگی در سرزمین قلب پاره تن خود افشاند تا سالیان بعد، شاخسار ایمان و عشق به توحید و نبوت گردیده و در سایه سار ولایت، سروی سبز گردد.
اذان در گوش راست و اقامه بر دیگر گوش طفل خوانده شد و امام با واژه ای مهرآفرین و روح افزا نام فرزند خود را بیان فرمود: «عباس»؛ یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد؛ (زندگانی قمر بنی هاشم، ص ۵۳ ۵۴) دلاوری از شجاعان اسلام و قهرمانی که در برابر باطل و ستم، عبوس و خشمگین است و در مقابل نیکی، شادان و متبسم. (همان، ص ۲۵) پس از آن الماس بوسه علی(ع) بلور پیکر عباس را صدای محبت بخشید(همان، ص ۲۴) و دستان کوچک کودک، با حریر عشق و عاطفه پدر آشنا شد.
هفتمین روز میلاد طفل فرا رسیده بود که علی(ع) فرزند خود را طلبید و لبان خویش را با یاد خدا مترنم ساخت. بنا به سنت پسندیده اسلام، موهای زیبای سر کودک را تراشید و هموزن آنها، طلا (و یا نقره) به مستمندان داد. سپس گوسفندی به عنوان عقیقه ذبح کرد (العباس بن علی، ص ۲۵) تا به برکت آن صدقات و این قربانی، پیکر پاک عباس عزیز، پابرجا و سالم مانده، ایام زندگانی او، طوبای برکاتی جاودان باشد.
آری توجه به آداب اسلامی و باور آثار ارزشهای دینی در وجود طفل، نهال حیات فرزند را با نسیم سبز معارف ناب توحیدی آشنا می سازد و او را در پرتو آفتاب این حقایق، رشدی معنوی و تکاملی ارزشمند عطا می کند. اذان، اقامه، نامگذاری صحیح، عقیقه و تمامی این آداب، نمودهای آن باور پاک و آسمانی است. آدابی که زمینه ساز پذیرش سخن حق و گفتار الهی در دوران کودکی خواهد شد و بینشی بیکران از آغاز زندگانی به افراد خواهد بخشید.
از این رو، روزهای طفولیت عباس در حالی آغاز شد که پدر گرانقدر او چون آینه معرفت، ایمان، دانایی و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهی و رفتار آسمانی علی(ع) تأثیری عمیق بر وی می نهاد.
عباس در کودکی خود را زورق نشین دریای بی کرانه معرفت می دید و همانند ماه تابان از خورشید وجود پدر نور می گرفت.
با فراستی چشمگیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود، به گونه ای که علی(ع) پرورش و تکامل فرزندش را چنین توصیف می کند: همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد از من معارف فرا گرفت. (ثمرات الاعواد، ج ۱۰، ص ۱۰۵) پرتویی از این تربیت روحی و پرورش اخلاقی در این گفتگوی علی(ع) و عباس(ع) نمایان می شود: در آغازین روزهایی که الفاظ بر زبان فرزند امام(ع) جاری می شد، حضرت رو به عباس کرد و فرمود:
بگو: یک.
عباس گفت: یک.
حضرت ادامه داد: بگو دو.
و او خودداری کرد و گفت: شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. (مستدرک الوسائل الشیعه، ج ۳، ص ۸۱۵)
دوران نوجوانی و جوانی
ایام نوجوانی، دورانی است بین کودکی و جوانی که انسان دچار بحران روحی است و خود را بین دو خواسته می یابد، برخی از او انتظار کارهایی عاقلانه و بزرگسالانه دارند و بعضی هنوز او را به کارهای کودکی دعوت می کنند. در این دوران حالت نقش پذیری روح و روان آدمی بیشتر از همیشه است.
گاه با محبتی اندک، جذب شده و مسیر آینده زندگانی خود را تعیین می کند و زمانی با آموزه ای ژرف و ارزشمند، آینه هایی تابناک از معرفت و حقیقت برابر دیدگان خود می یابد و با تمسک به آنها راهی طولانی از ناهمواریها را در مدتی کوتاه با سرفرازی و نیکبختی به پایان می برد.
در این فراز و نشیب حساس عمر، نقش پدر و مادر و تأثیر دوستان و هم سخنان بسیار بوده و جامعه ای که آدمی در آن زیست می کند نیز اثری کیمیابخش در صحن وجود ایفا می کند.
عباس(ع) چون به سن نوجوانی رسید، خود را با آغوش پرمهر پدر و دامان صفا و معنویت مادر روبه رو دید. محبت پدری، علی(ع) را بر آن می داشت که گاه پاره پیکر خود را ببوسد(مولد العباس بن علی(ع)، ص ۶۰)، زمانی ببوید و ساعاتی نیز با آداب و اخلاق اسلامی آشنا سازد.
از این رو لحظه ای نوجوان خود، عباس را از خود دور نساخت و هماره در نقش آفرینی وسعت ارزشمند وجود او، تلاش می کرد. همیشه در غربت و وطن(همان، ص ۶۳)، حرب و محراب و دور و نزدیک او را در کنار خود نگاه می داشت. عباس(ع) که مدت ۱۴ سال و چهل و هفت روز با پدر زیست، خود را فرزند مطیع و مؤدب در برابر پدر ساخته بود.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ای از پدر جدا نشد و آنگاه که در سال ۳۷ هجری قمری جنگ صفین پیش آمد، با آنکه دوازده سال بیشتر نداشت، حماسه ای جاوید آفرید که مطالعه آن برای تمامی نوجوانان، مربیان و پدران و مادران، تأثیری روح افزا خواهد داشت. (نگاه کنید به سپهسالار عشق، ص ۲۵ تا ۳۰) به هر روی، فصل آغازین حیات عباس (ع) تنها ۱۴ سال به طول انجامید.
در این دوران، شاخسار وجود ابوالفضل (ع) از بارش برکات پدر پرثمر گردید و هر روز آن را، برکت آفرین و نعمت بخش ساخت. فراگیری علوم و معارف و کسب آداب و فضایل در کنار فنون رزمی در صحنه های مختلف و حوادث گوناگون، شخصیتی باشکوه برای فرزند ام البنین به یادگار گذارد.
این فصل با غروب عمر علی (ع) در محراب خونین مسجد کوفه پایان یافت و دوران جوانی عباس(ع) با همراهی برادر خود امام حسن (ع) و همرازی دیگر برادر خویش، امام حسین (ع) شروع گردید.
امامت امام حسن (ع) در حالی شروع شد که پشتیبانی، همراهی و همدلی با آن حضرت، نیازمند بینشی ژرف بود و به نوری افزون از عمق باورهای الهی، نیاز بود تا در ظلمت غبار تردید و دودلی حمایتی راستین از امام انجام پذیرد. فتنه های غروب افروز همه جا را فرا گرفته بود.
از یک سو دشمنان دانا در بیرون مرزها در کمین بودند و از سوی دیگر دوستان نادان در درون، سنگر گرفته بودند. برخی مردم ریحانه رسول ا… (ص) را آماج انتقادها و ناسزاهای خویش قرار می دادند، و برخی با جاذبه زر و زور و تزویر، همساز حکومت می شدند و عده ای دیگر با قبول شایعات مختلف، ایمان خود را بر توفان حوادث نابود می کردند. (زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی(ع)، جعفر مرتضی عاملی؛ قهرمان علقمه، ص ۱۵۲ و ۱۵۳) عباس (ع) که از پدر، معارف ناب و از مادر، بینش بسیار آموخته بود، ابتدا حق و باطل را شناخت، سپس با دلیری، شجاعت و ایمان بنیادین خود به یاری ولایت و امامت پرداخت.
ضعف ایمان سپاهیان، خستگی فراوان سربازان و تبلیغات و شایعه سازی دشمنان را، ابزاری کارآمد برای دشمن می دانست و حمایت و یاری از امام زمان خود را وظیفه برتر و ضروری می شمرد.
از این رو در طول نه سال و چهار ماه و هفده روز با تمام توان در رکاب یاوری امام حسن (ع) آماده فداکاری بود.
(مولد العباس بن علی علیه السلام، ص ۷۱ و ۷۲) در این دوران که لبریز از فراز و فرود حوادث بود، عباس «باب الحوائج» شیعیان بود و مستمندان را از الطاف و عنایات برادر خویش بهره مند می ساخت و از دیگر سو، گوش به فرمان برادر خود، لحظه ای نظر خود را بر سخن امام مقدم نداشت. (زندگانی قمر بنی هاشم(ع)، ص ۷۲ به نقل از پیام زن، آذر ۱۳۷۷، شماره ۸۱)
سومین فصل از کتاب حیات ابوالفضل (ع) با طلوع خورشید امامت حسینی آغاز شد. و این در حالی بود که بیست و چهار بهار از حیات عباس می گذشت.
تأثیر اکسیرگونه سخن پدر و عبارات عشق آفرین مادر، صحیفه هایی از شور و دلدادگی از دوران زندگانی عباس در این عرصه از خود به جای گذاشت.
او هماره در خدمت امام حسین(ع) بود و گاهِ سکوت حضرت در برابر معاویه، سکوت می نمود و هنگام نیاز به افشاگری، از امام و حجت خدا، تبعیت می کرد. (سپهسالار عشق، ص ۴۸ و ۴۹) امام که عباس را یاوری شجاع و قهرمانی شایسته می دید، در صحنه های گوناگون به عنوان همراه ویژه و مشاور مخلص از وجود وی استفاده می کرد که از آن جمله در دعوت حاکم مدینه از حضرت بود.
… و بدین سان دوران جوانی حضرت ابوالفضل (ع) با گستره ای از اخلاص، اطاعت و حمایت از ولایت سپری شد و چندین نشان افتخار و سربلندی در عبارات مختلف امام حسین (ع) در صحنه های حماسی کربلا به چشم می خورد که از آن میان می توان به این عبارات اشاره کرد: عصر عاشورا که سپاه سیه سیرت دشمن با حمله ای ددمنشانه قصد یکسره کردن کار امام را داشت، حضرت رو به سوی ابوالفضل (ع) کرده، فرمود: برادر، جانم به فدایت! سوار بر اسب شو، نزد آنان برو و بپرس که چرا بدین جا آمده اند. (همان، ص ۳۱۵) و چون عباس به سوی شریعه رفت تا به امر امام مقداری آب برای تشنگان حرم حسینی تهیه کند و ناکام ماند و با تیغ دژخیمان اموی به شهادت رسید، امام حسین(ع) جمله ای جانسوز در وصف ابوالفضل(ع) بیان فرمود که برای هیچ یک از سپاهیان خود نفرمود: هم اکنون کمرم شکست، چاره ام رو به کاستی رفت و دشمن زبان به سرزنشم گشود. (العباس، ص ۱۶۳)
منبع: روزنامه قدس
احمد لقمانی