- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 21 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده
روزى که سیدالشهدا نهضت خویش را آغاز کرد، کوفه دست کم داراى یک صدهزار رزمنده بود که بخش عظیمى از آن ها از محبّان اهل بیت(علیهم السلام)به شمار مى آمدند. بر همین اساس، شهرهایى چون مکه و مدینه و بصره مملو از رزمندگانى بودند که از یک سو، به فسق یزید معترف و از سوى دیگر، از شأن و منزلت والاى امام حسین(علیه السلام)آگاهى داشتند. اما از آن جمعیت کثیر تنها عده بسیار اندکى آن حضرت را یارى نمودند. با توجه به این واقعیت تلخ، دو پرسش مطرح مى شود: یکى آن که، فلسفه کاهلى آن جمعیت کثیر در حمایت از سیدالشهد(علیه السلام)چه بوده است؟ دیگر آن که، یاران اباعبداللّه(علیه السلام)چه خصلت هاى ویژه اى داشتند که در عصرى که جمع کثیرى از همگنانشان در خواب غفلت فرو رفته بودند، تا پاى جان از آن حضرت دفاع نمودند؟
این مقال در تلاش است تا به پرسش دوم پاسخى مناسب ارائه نماید. از این رو، با مطالعه و بررسى زندگانى و سخنان آنان، به این نتیجه رهنمون شده است که شهداى کربلانسبت به سایرمسلمانان معاصر خویش در اطلاعات دینى و تحلیل اجتماعى برترى قابل ملاحظه اى نداشته اند و حتى در التزام به عبادت هاى فردى امثال و اشباه زیادى داشته اند. آنچه ایشان را از سایران ممتاز نموده و بدین فوز بزرگ رسانده است، معرفت به مقام امامت و ولایت و عشق و ارادت فزاینده به امام حسین(علیه السلام)بوده است.
درآمد
یکى از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفرینى و عظمت و بزرگى آن است. امام حسین(علیه السلام) و یارانش به ظاهر از سوى سپاهیان یزید مورد بى احترامى و تمسخر قرار گرفتند، در ملأعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنیدند، به دست انسان هاى پستى چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. زنان و فرزندان ایشان در نهایت غربت و تنهایى و با وضع دلخراشى به اسارت رفتند. به طورى که وقتى سیدالشهد(علیه السلام) و یارانش براى اقامه نماز مهیا شدند، سپاه کوفه به آن ها گفتند: «نماز شما قبول نیست.»;[۱] یعنى شما کافر شده اید. ولى از فرداى روز عاشورا روز به روز بر عزّت و عظمت سیدالشهدا و یارانش افزوده شد، به طورى که اکنون نزدیک به ۱۴۰۰ سال، حسین بن على(علیه السلام)و یارانش الگوى احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، گردیده اند.
شخصیت هاى غیرمسلمانى چون گاندى، آن حضرت را الگوى خود معرفى مى کنند. بى تردید این عزّت و افتخار، از قدرت نظامى یاران سیدالشهدا نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا که حکّام اموى و عباسى (جز در یک مقطع کوتاه)، با نشر فضایل اهل بیت(علیهم السلام) و اصحابشان مخالف بوده اند; تبلیغات حساب شده حکومتى نیز در معرفى حسین بن على(علیه السلام) و یارانش نقشى نداشته است، بلکه این عزّت تنها در سایه مقاومت و جانفشانى سیدالشهد(علیه السلام) و یارانش براى دفاع از حق و حقیقت در بسترى که موج دنیاگرایى روحیه حق مدارى را در میان مسلمانان ازبین برده بود، شکل گرفته است.
آنچه اکنون براى ما به عنوان محبّان امام حسین(علیه السلام)و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گران قدرش اهمیت فراوان دارد این است که بدانیم یاران آن حضرت چه ویژگى هایى داشتند که تاریخ مانند آنان را تاکنون به خود ندیده است. چه امتیازات و خصلت هایى در وجود یاران اباعبداللّه(علیه السلام)نهفته بود که آنان را از میلیون ها جمعیت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طورى که از بسیارى از اصحاب و مشاهیر دینى عصر خود پیشى گرفته و در عرصه پرافتخار عاشورا، حماسه آفریدند.
زمانى که حسین بن على(علیه السلام)، عَلم مبارزه با بنى امیه را برافراشت، عالمان و فقهاى فراوانى در جهان اسلام حضور داشتند. براساس نقل یعقوبى، افراد ذیل از فقهاى معروف عصر امامت اباعبداللّه(علیه السلام)بوده اند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمربن خطّاب، مسوربن مخرَمه زهرى، سائب بن یزید، عبدالرحمن بن حاطب، أبوبکر بن عبدالرحمن بن حارث، سعید بن مسیّب، عروه بن زبیر، عطاءبن یسار، قاسم بن محمدبن ابى بکر، عبیده بن قیس سلمانى، ربیع بن خثیم ثورى، زرّبن حُبیش، حارث بن قیس جعفىّ، عمرو بن عتبه بن فرقد، أحنف بن قیس، حارث بن عمیر زبیدى، سوید بن غفله جُعفى، عمروبن میمون أودىّ، مطرّف بن عبداله شخّیر، شقیق بن سلمه، عمروبن شرحبیل، عبدالله بن یزید خطمىّ، حارث اعور همدانى، مسروق بن أجدع، علقمه بن قیس خثعمى، شریح بن حارث کندىّ و زید بن وهب همدانى.»[۲]
اما، هیچ یک از این افراد روز عاشورا در سپاه اباعبداللّه(علیه السلام) حضور نداشتند. ایشان نه تنها آن حضرت را یارى نکردند، بلکه برخى از آنان، اصل حرکت حضرت به سوى کوفه را زیرسؤال بردند.[۳] و برخى دیگر، ابتدا اباعبداللّه(علیه السلام)را به کوفه دعوت کردند ولى روز عاشورا در میدان مبارزه حاضر نشدند.[۴] برخى دیگر، همچون أحنف بن قیس درخواست یارى حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل أبى الحسن، فلم نجد عندهم أیاله للملک و لا جمعاً للمال و لا مکیده فى الحرب»; ما فرزندان أبى الحسن ]على(علیه السلام)[ را آزموده ایم نزد آن ها نه فرماندارى استانى یافته ایم و نه ثروت اندوخته اى دیدیم و نه سیاست جنگى لازم را مشاهده کرده ایم.[۵]
این در حالى بود که همگى مى دانستند بنى امیه سالیان متمادى در پى از بین بردن اسلام بوده و یزید هرگز شایستگى جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ندارد و استمرارخلافت وى نابودى و اضمحلال دین و ارزش هاى دینى را در پى خواهد داشت.
افرادى چون طرمّاح بن عدى، عبدالله بن مطیع، عمر بن عبدالرحمن مخزومى و عبدالله بن جعفر،[۶] که از دوستان و خیرخواهان آن بزرگوار بودند، به جاى همراهى با ایشان، تلاش کردند حضرت را از رفتن به سوى عراق منصرف کنند. در عصر قیام سیدالشهد(علیه السلام) در اثر انحرافات پدید آمده پس از رحلت پبامبر(صلى الله علیه وآله)، تشخیص حق از باطل و التزام به مقتضاى حقّ، به قدرى دشوار شده بود که نه تنها عوام، بلکه خواص نیز، در درستى حرکت اباعبدالله(علیه السلام)شک نموده و یا در صورت علم به حقانیت قیام، توان یارى آن حضرت را نداشتند.
با توجه به این حقایق، این پرسش جدّى مطرح مى شود که شهداى کربلا چه امتیازاتى بر شیعیان معاصر خود داشته اند که در حمایت از آن حضرت هیچ تردیدى به خود راه نداده تا پاى جان از آن بزرگوار دفاع کردند؟ روزى که سیدالشهدا به سوى کربلا حرکت مى کرد، شهر کوفه دست کم صدهزار رزمنده داشت که بخش عظیمى از آنان را شیعیان و دوستان اهل بیت(علیهم السلام)تشکیل مى دادند. چگونه در میان آنان تنها عده قلیلى توفیق جهاد و شهادت در کنار پسر فاطمه(علیه السلام) را یافتند؟ در این مورد، نظرهاى مختلفى قابل طرح است که در این مقال کوتاه به نقد و بررسى اجمالى آن ها مى پردازیم:
نقد چند فرضیه پیرامون وجه تمایز شهداى کربلا
شاید برخى گمان کنند فصل ممیز یاران اباعبدالله(علیه السلام) با سایر شیعیان، بهره مندى افزون تر آنان از علوم دینى بوده است; بدین معنا که آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات دینى بیش ترى داشته اند و همین امر آنان را به این فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولى تا آن جا که منابع اصیل تاریخى گواهى مى دهند، تعداد کثیرى از شهداى کربلا از برجستگى خاصى در علوم دینى برخوردار نبوده اند. به علاوه، اگر آشنایى با علوم دینى در حمایت مسلمانان از سیدالشهد(علیه السلام)نقش کلیدى داشت، مى بایست فقهاى عصر آن حضرت به یارى ایشان برمى خاستند، حال آن که، هیچ یک از فقهاى معروف دوران امام حسین(علیه السلام) در سپاه آن حضرت شرکت ننمودند.
با توجه به این که برخى از اصحاب سیدالشهدا، همچون سوید بن عمر و عابس بن ابى شبیب و بریر بن خضیر و زیاد بن عریب و یزید بن حصین و…[۷] از عبّاد و زهّاد عصر خویش بوده اند، این احتمال قوت مى گیرد که تمایز اساسى و یا دست کم یکى از فصول ممیز شهداى کربلا با سایران، التزام به مناسک دینى همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نیز قابل نقد مى باشد; زیرا، اولا، این صفت در مورد برخى از شهدا ذکر گردیده و در مورد بسیارى از آنان چون حرّ و زهیر و سلمان بجلى و نافع بن هلال و حجّاج بن مسروق و عمیر بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفى و یزید بن مغفل و افراد دیگر چنین صفتى نقل نشده است. ثانیاً، اگر التزام به اعمال عبادى اسلام عامل مهمى در جهت تشخیص حقانیت دعوت اباعبدالله(علیه السلام) و حمایت از آن حضرت بود، مى بایست دست کم تعداد قابل توجهى از حجاجى که در سال ۶۰ هجرى در مکه حضور داشتند، به یارى امام حسین(علیه السلام)برخیزند و حال آن که، عدّه بسیاراندکى با آن حضرت به سوى کوفه آمدند. اگر حجّاج سال ۶۰ هجرى ازامام(علیه السلام)حمایت مى کردند،دیگر نیازى به اجابت دعوت کوفیان نبود و حضرت در همان اطراف مکه قیام مى کرد.
احتمال سومى که مى توان مطرح نمود آن است که، بسیارى از کسانى که از آن حضرت حمایت ننمودند نمى دانستند حضرت بناى مخالفت با یزید را دارد. از این رو، درصدد یارى آن بزرگوار برنیامده اند. در پاسخ این احتمال باید گفت: شاید این توجیه را براى مسلمانان مناطق دور دست چون یمن و ایران و مصر بپذیریم، ولى در مورد مسلمانان شهرهاى مدینه و مکه و کوفه و بصره قابل قبول نیست; چرا که خروج ناگهانى حضرت پس از ملاقات با ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) از مدینه به مکه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعالیت سیاسى چهارماهه در مکه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مکه به سوى کوفه نه تنها مردم مدینه و مکه بلکه بسیارى از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طورى که کوفیان با استفاده از همین اقدام ها از آمادگى حضرت براى قیام آگاه شده، از ایشان دعوت نمودند تا مرکز قیام را کوفه قرار دهد. بصریان نیز با نامه اى که حضرت براى سران آنان فرستاد و به طور رسمى از آنان درخواست یارى نمود،[۸] از عزم اباعبدالله(علیه السلام)براى قیام آگاه شدند. بنابراین، نمى توان گفت فرق یاران اباعبدالله(علیه السلام) با سایر مسلمانان آن عصر در یارى نمودن از امام(علیه السلام) در اطلاع و آگاهى آنان از تصمیم حضرت براى درگیرى با امویان بوده است.
ممکن است گفته شود: فصل ممیز اساسى شهداى کربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین(علیه السلام)بوده است; یعنى کسانى که حضرت را یارى نکردند مى دانستند حضرت قصد مخالفت و درگیرى با یزید را دارد، ولى به دلیل عدم درک صحیح از شخصیت آن حضرت، در یارى ایشان سستى به خرج دادند. ولى اصحاب ایشان با توجه به شناختى که از مقام و منزلت و موقعیت آن حضرت داشتند، به یارى ایشان برخاستند. این سخن نیز مانند احتمالات پیشین سخن ناتمامى است; چرا که امام حسین(علیه السلام)قریب به شصت سال در جامعه اسلامى زندگى کرده بود و جزو خاندان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)و امیرمؤمنان و حضرت زهر(علیه السلام) حساب مى آمد. بارها در میان اصحاب مورد محبت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ایشان تعابیر بلندى به کار برده بود. به علاوه، در جنگ هاى صفین و جمل و نهروان دوشادوش پدر درمیان سپاهیان کوفه شمشیر زده بود.
به علاوه کمالات معنوى و مراتب علمى آن حضرت، شرایط را به گونه اى براى آن حضرت ترتیب داده بود که دست کم مردم حجاز و عراق شناخت خوبى از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درک مى کردند. بهترین شاهد این مدعا آن است که وقتى آن حضرت وارد مکه شد، «مردم مکه از او استقبال کرده، نزدش رفت و آمد مى کردند. [علاوه بر اهالى مکه]، سایر کسانى که در مکه حضور داشتند مثل حجّاج و مردم سرزمین هاى دور خدمتش مى آمدند.»[۹] حتى عبدالله بن زبیر، که خود از معاریف آن روز به شمار مى آمد و درصدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتى دید توجه مسلمانان کاملا معطوف سیدالشهد(علیه السلام)شده، براى منزوى نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز یک بار نزد [امام ]حسین(علیه السلام)مى آمد». ابومخنف مى گوید: «وى فهمیده بود تا زمانى که حسین در این شهر باشد، مردم حجاز از او [عبدالله بن زبیر ]پیروى نکرده و هرگز با او بیعت نخواهند کرد; زیرا [امام ]حسین(علیه السلام)در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در میانشان نافذتر از فرمان اوست.»[۱۰] حتى از اباعبدالله (علیه السلام)نقل مى کند که آن حضرت مى فرمود: «براى این مرد چیزى از دنیا محبوب تر از خروج من از حجاز به عراق نیست. او [خوب] فهمیده که با وجود من برایش از قدرت چیزى باقى نخواهد ماند، مردم مرا با او یکسان نمى شمارند، لذا دوست دارد من از مکه بیرون بروم تا این جا برایش خالى شود.»[۱۱]
موقعیت و جایگاه اجتماعى و نفوذ مردمى امام حسین(علیه السلام)به حدّى بود که برخى از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان و اساساً بى حرمتى به اعراب هموار گردد. از منظر افرادى چون عبدالله بن مطیع، حرمت اجتماعى و وجاهت و عظمت شخصیت سیدالشهدا به اندازه اى بود که آن ها گمان مى کردند بنى امیه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخى از حرمت شکنى ها پرهیز مى کنند. عبدالله بن مطیع یکى از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار مى آمد که دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به کوفه و قیام علیه بنى امیه خوددارى نماید وى در بیان علت درخواست خود مى گفت: «شما سید و آقاى عرب هستى، به خدا قسم احدى از مردم حجاز به پاى شما نمى رسد. [اگر در مکه بمانى ]مردم از هرسو یکدیگر را به بیعت با شما دعوت مى کنند.» وى معتقد بود، قیام و شهادت اباعبدالله(علیه السلام)«موجب هتک حرمت اسلام و قریش و عرب خواهد شد.»[۱۲] این سخن حاکى از آن است که اباعبدالله در زمان خود به قدرى در جامعه موقعیت داشت که حفظ حرمت دین و قریش و اساساً اعراب در گرو حفظ حرمت ایشان بود.
بنابراین، نمى توان گفت: امتیاز اساسى یاران سیدالشهدا، با سایر مسلمانان در شناخت و آشنایى نسبت به عظمت شخصیت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست کم مردم حجاز و عراق به خوبى حضرت را مى شناختند و به آن حضرت علاقه مند بودند. از این رو، وقتى وارد شهرى مى شد، به خوبى از ایشان استقبال کرده دورش حلقه مى زدند. بنابر دو گزارش فرزدق و مجمّع بن عبداللّه حتى کسانى که از کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند; زیرا فرزدق در گزارشى که از وضعیت کوفه به حضرت مى دهد مى گوید: «دل هاى مردم با شما و شمشیرهایشان با بنى امیه است.»[۱۳] و یا مجمع بن عبدالله، یکى از شهداى کربلا و از مریدان راستین حضرت، وقتى از کوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وصف مردم کوفه گفت: «دل هایشان به سوى شما تمایل دارد، ولى شمشیرهایشان فردا برعلیه شما برهنه خواهد شد.»[۱۴]
این ها نشان مى دهد برخى از مردم ممکن است امامى را واقعاً دوست داشته باشند، ولى وقتى پاى تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراین، نه تنها درک عظمت ولایت، بلکه حتى محبت عادى نسبت به مقام ولایت نیز نمى تواند انسان را از خطر بىوفایى و مخالفت و درگیرى با آن باز دارد.
مهم ترین امتیازهاى یاران حسین بن على(علیه السلام)نسبت به سایر مسلمانان
با اندکى تأمل در زندگانى اکثر شهداى کربلا و بررسى سوابق و سیره آنان، به خصوص با دقت در رجزهایى که در میدان نبرد مى خواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست مى یابیم که مى توان آن ها را به عنوان برجسته ترین امتیازات یاران اباعبدالله(علیه السلام) از سایر مسلمانان و شیعیان آن روز قلمداد کرد. اما پیش از ذکر آن ها، تذکر چند نکته ضرورى به نظر مى رسد:
۱ – در این پژوهش، بیش ترین تلاش ما مطالعه زندگانى اصحاب غیر هاشمى مى باشد; زیرا بنى هاشم یعنى فرزندان امیرمؤمنان(علیه السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)به دلیل پیوند نَسَبى و معنوى نزدیکى که با رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)و زهراى اطهر(علیه السلام) و امامان معصوم(علیهم السلام)داشته اند، بالطبع از باورها و کمالات و مقامات بلندى برخوردار بوده اند که دفاع از امام حسین(علیه السلام) براى آنان امرى طبیعى بوده است. ولى سایر اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنین سرچشمه زلال رحمت پیوند نسبى نداشته اند، از این رو، مطالعه و بررسى ویژگى هاى آنان مى تواند پیام عبرت انگیز مضاعفى براى ما داشته باشد.
۲ – با توجه به محدودیت هاى موجود در تحقیق زندگانى اصحاب سیدالشهدا(علیه السلام)، بالطبع ارائه شاهد براى اثبات یک ویژگى در میان همه اصحاب میسّر نیست. از این رو، ما امتیازاتى را که به طور نسبى در میان اصحاب شایع یافته ایم، به عنوان فصل ممیّز آنان با سایران مطرح نموده ایم.
۳ – براى اثبات ویژگى ها، چاره اى جز ارائه شواهد متعدد نداریم. از این رو، پیش تر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش مى طلبیم.
۱ – عشق وافر به امام حسین(علیه السلام)
یکى از مهم ترین ویژگى یاران اباعبدالله(علیه السلام)، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. چنان که گذشت بسیارى از مسلمانان عصر امام حسین(علیه السلام) به آن بزرگوار ارادت مىورزیدند، ولى ارادت اصحاب اباعبدالله(علیه السلام) به آن حضرت، از مرز محبت هاى معمولى به مراتب فراتر رفته بود، به گونه اى که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، براى یارى ایشان از جان و مال و آبروى خویش مى گذشتند; جلب رضایت آن بزرگوار، براى ایشان از همه چیز لذیذتر مى نمود. براى خشنودى ایشان بزرگ ترین ایثارها را به آسانى انجام مى دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آن گاه که امام(علیه السلام) از آنان خواست، تاریکى شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:
سعید بن عبدالله حنفى: «والله اگر بدانم کشته مى شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تکه تکه مى گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»[۱۵]
زهیر: «والله دوست داشتم کشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته مى شدم تا جایى که هزار بار این چنین کشته مى شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى گردانید!»[۱۶]
آن گاه جمعى از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانى ها و دست هایمان شما را حفظ مى کنیم، اگر کشته شویم [به عهدمان] وفا کرده ایم.»[۱۷]
بى تردید این سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت اندیش و معامله گر نیست، کلماتى است از زبان دل هایى آکنده از عشق به سیدالشهد(علیه السلام). تا کسى شیداى امام خود نباشد، هرگز نمى تواند چنین عاشقانه نسبت به او اظهار وفادارى کند. شاید کسى این سخنان را مبالغه آمیز بینگارد، ولى شهداى کربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده هاى خویش وفادار بوده اند، تا جایى که امام حسین(علیه السلام)شب عاشورا صریحاً آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند:«إنّى لا أعلم اصحاباً أوفى ولاخیراً من اصحابى»; من اصحابى باوفاتر و برتر از یاران خود سراغ ندارم.[۱۸]
آنان در سخت ترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمى اندیشیدند و همواره نگران امام حسین(علیه السلام)بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوى اباعبدالله(علیه السلام) اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده، فرمود: «همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوى.»[۱۹]
یک دسته از یاران سیدالشهدا(علیه السلام)خود را سپر تیرهاى دشمن آن بزرگوار قرار مى دادند تا مبادا مادامى که آنان زنده اند، زخمى بر بدن حضرت اصابت کند. افرادى چون سعید بن عبدالله حنفى و حنظله بن اسعد شبامى و عمروبن قرظه انصارى از این دست افراد بودند.
سعید خود را جلوى امام(علیه السلام) قرار مى داد، حضرت به هر سوى مى رفت او پیش رویش مى ایستاد. وى آن قدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد برخى از مورّخان نوشته اند: وقتى به زمین افتاد، غیر از زخم هاى شمشیر و نیزه ها سیزده تیر بر بدنش نشسته بود.[۲۰]
حنظله نیز وقتى اکثر یاران حضرت به شهادت رسیدند، خود را جلوى اباعبدالله(علیه السلام) قرار داد و با صورت و گلویش تیر و نیزه و شمشیرها را از آن بزرگوار برمى گردانید.[۲۱]
عمروبن قرظه هم چندین بار این عمل را تکرار کرد به طورى که از کثرت زخم، بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کرده ام؟ حضرت فرمود: بلى تو در بهشت پیشاپیش من خواهى بود….» آن گاه بر زمین افتاد و به شهادت رسید.[۲۲] وى هنگام مبارزه این اشعار را مى خواند:
قد علمت کتیبه الانصار
إنّى سأحمى حوزه الذّمار
ضرب غلام غیر نکس شار
دون حسین مهجتى و دارى
” سپاه انصار مى دانند
من از اهل حرم دفاع مى کنم،
ضربه من ضربه جوانى است سربلند و پیش آهنگ،
جان و مالم به فداى حسین.[۲۳]
طبرى مى نویسد: وقتى اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شده اند و آنان نمى توانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند، براى کشته شدن پیش روى حسین بر هم سبقت مى گرفتند.[۲۴] ولى شواهد موجود نشان مى دهد برخى از آنان به علت نگرانى از تنهایى حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید مى کردند. ابوثمامه صائدى بعدازظهر عاشورا مى خواست به میدان برود، ولى تنهایى سیدالشهدا(علیه السلام) سخت او را آزار مى داد. ازیک سو، میل به شهادت او را به میدان جهاد مى کشید. از دیگر سوى، عشق به اباعبدالله مانع مى شد که حتى چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت تردیدش را با خود حضرت در میان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسید و گفت: «قصد دارم به دوستان شهیدم ملحق شوم ولى فکر تنهایى شما و خانواده ات مرا رنج مى دهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتى به تو ملحق خواهم شد.» با شنیدن این جمله دلش آرام گرفت و به میدان رفت.[۲۵]
براى عبدالله و عبدالرحمان پسران عروه بن حراق غفارى[۲۶] و سیف و مالک نیز حالتى شبیه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتى دشمن به خیمه گاه نزدیک شد، سیف بن حارث و مالک بن عبدالله سُریع به گریه افتادند. حضرت علت گریه شان را جویا شدند و براى تقویت روحیه ایشان فرمودند: «به خدا امیدوارم به زودى چشمتان روش شود [یعنى با شهادت وارد بهشت شوید]. ولى آنان عرض کردند: «فدایت شویم، به خدا، براى خودمان گریه نمى کنیم، به خاطر تنهایى شما مى گرییم; زیرا در محاصره قرار گرفته اى و ما نمى توانیم از شما دفاع کنیم.» حضرت در حقشان دعا کردند و به آنان اجازه جهاد دادند.[۲۷] سپس آن ها با این اشعار نسبت به حضرت اظهار وفادارى نمودند:
افدى حسینا هادیا مهدی
فالیوم تلقى جدک النبیّا
ثم أباک ذاالندى علیّاً(علیه السلام)
ذاک الّذى نعرفه وصیّاً
جانم فدایت اى حسین که هدایت شده و هدایت کننده اى.
امروز رسول خدا و پدرت على(علیه السلام) صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهى کرد .
همان کسى که ما او را وصى پیامبر مى دانیم.[۲۸]
پایمردى و ایثار و وفادارى حیرت انگیر اصحاب اباعبدالله(علیه السلام)در روز عاشورا به روشنى هر خواننده آگاه را به این نتیجه رهنمون مى سازد که اصحاب اباعبدالله(علیه السلام)خود را در شخصیت سیدالشهدا ذوب کرده و اساساً هویت شان را در هویت امام خود فانى مى دیدند، به گونه اى که اگر امام حسین(علیه السلام) هر دستورى به آنان مى داد، به راحتى اطاعت مى کردند. نافع بن هلال به حضرت مى گفت: «خواهى به مشرق روى کن، خواهى به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهى هرچه باشد بیم نداشته، از لقاى پرودگار کراهتى نداریم، ظاهر و باطن ما همین است.»[۲۹]
محبت شدید آنان به سیدالشهدا موجب شد در روزگارى که شخصیت هاى نامدار و سابقه دار اسلام در درستى حرکت آن حضرت دچار شبهه و تردید شده بودند، نجات یافته و در فضاى تاریک و مه آلود دوران خود پا جاى پاى امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والاى اهل بیت(علیهم السلام)به مسائل مى نگریستند. شاید بسیارى از آنان نمى توانستند پیرامون فلسفه نهضت و کیفیت تأثیر آن در احیاى دین و هدایت امت تحلیل روشنى ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را یافتند; خود رستگار و عملشان نجات بخش و هدایت گرِ حق طلبان عالم گردید و دل هاى مرده مسلمانان را بیدار کرد.
۲ – ایمان راسخ به آینده اى روشن و سعادت بخش
اطمینان به نویدهاى الهى و اعتقاد راسخ به پاداش الهى، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا(علیه السلام) به شمار مى آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگارى نایل آمده، جایگاه رفیعى در انتظارشان است. این معنا به طور مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگى راحت اخروى را به خود بشارت مى داد و بدین وسیله، سختى جهاد را بر خود آسان کرده مى گفت:
«الیک یانفس الى الرحمان
فأبشرى بالروح و الریحان
الیوم تُجزین على الاحسان»
اى نفس بر تو باد حرکت به سوى خداى رحمان،
تو را به راحتى و زندگى آسان بشارت باد،
آن روز (رستاخیز) به نیکى پاداش داده خواهى شد.[۳۰]
پسرش نیز هنگام عزیمت به میدان، پدر شهید خود را چنین خطاب نمود:
یا ابتا قد صرت فى الجنان
فى قصر درّ حسن البنیان
اى پدر بى گمان وارد بهشت شده،
در قصر فراخ و زیبا بنیاد منزل گزیده اى.[۳۱]
آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان مى کردند و در برابر زخم هاى سوزناک شمشیرها و نیزه ها و در حلقه محاصره صدها نیروى سراپا مسلح، صبر و استقامت به خرج مى دادند. عبدالرحمان أرحبى، کسى که همراه مسلم نامه سیدالشهدا(علیه السلام) را از مکه براى کوفیان برده بود، وقتى کثرت شمشیرها و نیزه هاى دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن مى گفت:
«صبراً على الأسیاف والأسنّه صبراً علیها لدخول الجنه.»; [اى نفس ]براى دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه ها بردبارى کن.[۳۲]
زیاد بن عریب پس از مدتى نبرد خدمت امام(علیه السلام)رسید و این شعر را خواند:
«أبشر هُدیتَ الرشدَ یاابن احمدا
فی جنه الفردوس تعلو صعد»
مژده باد که به راه راست هدایت یافته
و در بهشت فردوس مقام والایى دارم.[۳۳]
سعد بن حنظله، که با پسرش به یارى سیدالشهدا(علیه السلام)شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگى ابدى نوید داده، مى گفت:
«صبراً على الاسیاف و الاسنه
صبراً علیها لدخول الجنّه
یا نفس للراحه فاجهدنه
و فى طلاب الخیر فارغبنه»
اى کسى که خواهان دخول بهشت هستى، در مقابل شمشیرها و نیزه ها خویشتن دارى کن. اى نفس براى آسودگى تلاش کن و در طلب خیر راغب باش.[۳۴]
شواهد فوق به خوبى نشان مى دهد که یکى از ویژگى هاى بارز شهداى کربلا، یقین به حیات اخروى و اعتماد به وعده هاى الهى به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است; چیزى که در بسیارى از مردمان آن عصر یافت نمى شد. مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر مى کردند و پیش از آن که درصدد تضمین سعادت اخروى باشند، در تکاپوى تأمین معاش دنیوى بودند. ابن سعد براى رسیدن به ملک رى، به جنگ سیدالشهد(علیه السلام)آمد[۳۵] و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند.[۳۶] در چنین فضایى، که همه چیز با معیارهاى مادى سنجیده مى شد، اصحاب و یاران اباعبدالله(علیه السلام)اعمال خود را با مقیاس هاى اخروى مى سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برترى و امتیاز بخشید.
۳ – برخوردارى از معیارى صحیح براى شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهداى کربلا معلوم مى شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را براساس نحوه برخوردشان با امام حسین(علیه السلام)شناسایى مى کردند.
ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهد(علیه السلام) با دشمنان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام)، بى درنگ پى به نفاق آن ها مى بردند. نافع بن هلال [یا هلال بن نافع]، خطاب به حضرت چنین مى گوید: «اى فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! تو خود مى دانى جدّت رسول خد(صلى الله علیه وآله)نتوانست دوستى خود را در دل همه مردم جاى دهد و آنان را مطیع خود سازد.
در میان مردم منافقانى بودند که به او وعده نصرت مى دادند، ولى در دل مکر مى کردند. با سخنانى شیرین تر از عسل پیش روى آن حضرت زبان مى گشودند، ولى پشت سر ایشان با اعمالى تلخ تر از حنظل رفتار مى کردند تا آن که خداى تعالى روح مقدس او را قبض کرد. پدرت على(علیه السلام)نیز چنین بود; مردمى مردانه به یارى او برخاستند و در راه او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند،[ولى جمعى ]تا زنده بود با او دشمنى و مخالفت ورزیدند تا آن که أجلش رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو نیز امروز نزد ما همان حالت را دارى، هرکس عهدش را شکست و بیعتش را نقض کرد، جز به خود به دیگرى ضرر نرسانید، خدا از او بى نیاز است.»[۳۷]
سخنان نافع حاکى از آن است که وى رهبران دینى و الهى، اعم از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را بهترین معیار براى ارزیابى سلامت جریان هاى سیاسى و اجتماعى مى دانست و معتقد بود براى ارزیابى خلوص افراد باید به میزان التزام عملى شان به دستورات رهبران الهى توجه نمود. از منظر نافع، ملاک نفاق تنها تناقض در گفتار و یا تهافت گفتار با نیّات باطنى نیست، بلکه یکى از روشن ترین مظاهر نفاق، تأیید زبانى در کنار مخالفت عملى با رهبران دینى جامعه مى باشد. از این رو، وى وقتى پیمان شکنى عملى شیعیان کوفه با امام(علیه السلام) را مشاهده کرد، بدون هیچ گونه تردیدى آنان را با منافقان عصر نبوى و حکومت علوى مقایسه نمود.
عبدالله بن عمیر کلبى نیز چنین بود. وى از دوستان و محبّان امام حسین(علیه السلام)در کوفه بود. چندى پیش از عاشورا دید لشگرى وارد نخیله پادگان نظامى کوفه شدند، مقصد آنان را پرسید، گفتند: به جنگ حسین(علیه السلام)، فرزند فاطمه دختر رسول خد(صلى الله علیه وآله) مى روند. تا این جمله را شنید، فوراً آنان را به مشرکان تشبیه کرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرک بجنگم، اکنون امیدوارم ثواب جنگ با این مردمى که براى کشتن پسر دختر پیامبر آماده مى شوند، نزد خداى متعال از ثواب جنگ با مشرکان کم تر نباشد.»[۳۸] به دنبال این سخن، خود و همسرش شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسین(علیه السلام)رسیدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسید.[۳۹]
از ویژگى هاى بارز شهداى کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار مى دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)مى سنجیدند. وقتى مى دیدند برخى، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولى در عمل علیه ولایت حرکت مى کنند، نفاقشان را کشف مى کردند، و به نیرنگ و خبث طینت شان پى مى بردند. از این رو مى بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو]یا عمر[ بن جناده، در رجزهاى خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادى رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف مى کند که براى کنار زدن قرآن، به یارى دولتمردان فاسق خود برخاسته اند:
و الیوم تخضب من دماء اراذل
رفضوا القرآن لنصره الاشرار
والله ربّى لا ازال مضارب
فى الفاسقین بمرهف بتّار[۴۰]
امروز از خون کسانى که براى یارى اشرار، قرآن را کنار زده اند رنگین مى شود،
قسم به خدا (پروردگارم)، پیوسته فاسقان را با شمشیرى تیز و برّان مى زنم.
۴ – دشمنى با دشمنان امام حسین(علیه السلام)
از دیگر ویژگى هاى بارز و ممتاز یاران امام حسین(علیه السلام)دشمنى با دشمنان اهل بیت)علیهم السلام) بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، که به راحتى با دشمنان دین و امامشان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه مى کردند و به اصطلاح امروزى ها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهى با بنى امیه نشدند. آنان همه چیز را براساس مدارا و محبت تفسیر نمى کردند، بلکه در کنار محبّت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنى مى ورزیدند و به آن حضرت مى گفتند: «إنّا على نیّاتنا و بصائرنا نوالى من والاک و نعادى من عاداک»;[۴۱] ما قلباً و براساس بصیرت خود، کسى را که شما دوست داشته باشید، دوست داریم و با کسى که شما او را دشمن بدارید، دشمنى مى ورزیم.
مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفادارى نسبت به آن حضرت، بغض خویش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنین توصیف مى کند: «قسم به خدا! اگر نیزه ام در سینه شان بشکند، با شمشیرم آن قدر آن ها را مى زنم که دسته اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحى با من نباشد تا با آنان بجنگم، پیش روى شما به سوى شان سنگ پرتاب خواهم کرد.»[۴۲]
این خصلت بارز اصحاب امام حسین(علیه السلام) موجب شد که آنان هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتى یکى از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالى نکند و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج ندهد و همین امر باعث شد آنان در عین شکست ظاهرى، سربلند و مفتخر گردیده، آوازه عزتشان در کران تا کران عالم طنین افکن گردید.
حاصل بحث
اجمالا باید گفت: چهار عاملِ عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروى، قدرت تمییز جریان حق و باطل و تبرّى جستن از دشمنان امام حسین(علیه السلام)، از مهم ترین ویژگى هایى بودند که شهداى کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینى متمایز ساختند. اما در میان این عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهمیت بسزایى برخوردار است; چرا که دو عامل دشمن شناسى بر مبناى سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولایت و دشمنى نسبت به دشمنان امام(علیه السلام)خود، از فروع عشق و محبت خالص نسبت به امام(علیه السلام) محسوب مى شود. در نتیجه باید گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین(علیه السلام) با آن حضرت، رمز وفادارى و پایمردى آنان در روز عاشورا و اساسى ترین معیار برترى آنان نسبت به همگنانشان بوده است.
نویسنده: جواد سلیمانى[۴۳]
منبع: فصلنامه معرفت ، شماره ۵۹
پى نوشتها :
[۱] . محمدبن جریرطبرى، تاریخ الامم و الملوک ،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربى،ج۵،ص ۴۳۹
[۲] . احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، قم، الشریف الرضى، ط ۱، ۱۳۷۳ ش / ۱۴۱۴ ق، ج ۲، ص ۲۴۰ و ۲۴۱٫
[۳] . مانندابن عباس.ر.ک:طبرى،پیشین،ج۵،ص۳۸۳٫
[۴] . مثل مسیب بن نجبه. ر.ک: شیخ مفید، محمدبن محمد، الارشاد، تحقیق آل البیت، قم، المؤتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۳۶ـ۳۷٫
[۵] . ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج ۴، ص ۳۵، نقل از: محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص ۶۹۱، رقم ۶۳۳٫
[۶] . ر.ک: طبرى، پیشین، ج ۵، ص ۳۸۲، ۳۸۵ تا ۳۸۸ و ۳۹۵ و ۳۹۶و ۴۰۶٫
[۷] . ر.ک: عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، به ترتیب، ج۲،ص۷۲و۱۱۲وج۱،ص۱۶۷و۴۵۶وج۳،ص۳۲۵٫
[۸] . طبرى، همان، ج ۵، ص ۳۵۷٫
[۹] . همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱٫
[۱۰] . همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱٫
[۱۱] . همان، ص۳۵۱/ص۳۸۳/ص۳۵۱٫
[۱۲] . طبرى، همان، ج ۵، ص ۳۹۵ و ۳۹۶ و شیخ مفید، پیشین، ج ۲، ص ۷۲٫
[۱۳] . همان، ص ۳۸۶ و همان، ص ۷۶٫
[۱۴] . طبرى، همان، ص ۴۰۴ و ۴۰۵٫
[۱۵] . همان، ص ۴۱۹ و ۴۲۰ و شیخ مفید، پیشین، ج ۲، ص ۹۲ و ۹۳٫
[۱۶] . همان، ص ۴۱۹ و ۴۲۰ و شیخ مفید، پیشین، ج ۲، ص ۹۲ و ۹۳٫
[۱۷] . همان، ص ۴۱۹ و ۴۲۰ و شیخ مفید، پیشین، ج ۲، ص ۹۲ و ۹۳٫
[۱۸] . همان، ص ۹۱ و ر.ک: طبرى، همان، ج ۵، ص ۴۱۸ و ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، تحقیق أحمد صفر، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ط۲، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۷م، ص ۱۱۲ با کمى حذف.
[۱۹] . طبرى، همان، ج۵، ص۴۳۵ و شیخ مفید، پیشین،ج۲،ص ۱۰۳
[۲۰] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م، ج ۴۵، ص ۲۱
[۲۱] . عبدالله مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، سه جلدى رحلى،ج ۱، ص۳۸۲،باب حنظله.
[۲۲] . ر.ک: على بن موسى، سیدبن طاووس، الملهوف فى قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، دارالاسوه للطباعهوالنشر، ط۱، ۱۴۱۴ ق، ص ۱۶۲٫
[۲۳] . ابن شهر آشوب، محمدبن على، مناقب آل ابى طالب، بیروت،درالاضواء،بى تا، ج ۴، ص ۱۰۵٫
[۲۴] . طبرى، همان، ج ۵، ص ۴۴۲٫
[۲۵] . محمدطاهر سماوى، ابصارالعین فى أنصارالحسین، تحقیق محمد جعفر الطبسى، مرکزالدراسات الاسلامیه، ط۱،۱۳۷۷ش،ص۱۲۱٫
[۲۶] . موفق بن احمد خوارزمى، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوى، قم، مکتبه المفید، ج۲،ص۲۳ مجلسى،پیشین،ج۴۵،ص۲۹٫
[۲۷] . طبرى، پیشین، ج ۵، ص ۴۴۲ ۴۴۳٫
[۲۸] . ابن شهرآشوب، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۳ و سماوى، پیشین، ص ۱۵۲ و ۱۵۳٫
[۲۹] . مجلسى، پیشین، ج ۴۴، ص ۳۸۲ و ۳۸۳ / سماوى، پیشین، ص ۱۴۸٫
[۳۰] . مجلسى، همان، ج ۴۵،ص۱۸و ابن شهرآشوب، پیشین،ج۴،ص۱۰۱باکمى تغییر.
[۳۱] . ابن شهرآشوب، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۱ و مجلسى، پیشین، ج ۴۵، ص ۱۸٫
[۳۲] . سماوى،پیشین،ص۱۳۲/ ص ۱۳۵٫
[۳۳] . سماوى،پیشین،ص۱۳۲/ ص ۱۳۵٫
[۳۴] . ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۱۰۱٫
[۳۵] . ر.ک: طبرى،پیشین،ج۵،ص۴۰۹،ص۴۰۴٫
[۳۶] . ر.ک: طبرى،پیشین،ج۵،ص۴۰۹،ص۴۰۴٫
[۳۷] . مجلسى، پیشین، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
[۳۸] . طبرى، پیشین، ج ۵، ص ۴۲۹ و سماوى، پیشین، ص ۱۷۹٫
[۳۹] . طبرى، پیشین، ج ۵، ص ۴۲۹٫
[۴۰] . مجلسى، پیشین، ج ۴۵، ص ۲۸/ ج ۴۴، ص ۳۸۱٫
[۴۱] . مجلسى، پیشین، ج ۴۵، ص ۲۸/ ج ۴۴، ص ۳۸۱٫
[۴۲] . طبرى، پیشین، ج ۵، ص ۴۱۹ / ر.ک: شیخ مفید، پیشین، ج ۲، ص ۹۲٫
[۴۳] . حجت الاسلام دکتر جواد سلیمانی هم اکنون استاد تاریخ صدر اسلام حوزه علمیه قم، استاد معارف دانشگاه شهید رجایی، عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) نویسنده کتاب امام حسین (ع) و جاهلیت نو است.