- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل این که آخرین پیامبر خدا است از اهمیت به سزایی برخوردار است و باید دلایل متقنی برای اثبان آن وجود داشته باشد. اصلی ترین دلیل بر اثبات نبوت، معجزه است و نیز شواهد و قرآئن موجود در مدعی نبوت و بشارت ادیان گذشته نیز باعث یقین در نبوت دارنده این اوصاف می شود.
در این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) یک انسان فوق العاده بوده و کمالات انسانی و معنوی را کسب نموده هیچ تردید وجود ندارد. آن حضرت با وجود این که امی و درس نخوانده بود از کمالات معنوی و انسانی فوق العاده برخوردار بود. این که درس خوانده نبود خداوند در قرآن می فرماید:
«قُلْ یا أَیهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمیعاً الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یحْیی وَ یمیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِی الْأُمِّی الَّذی یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ[۱] ؛
بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم؛ همان خدایى که حکومت آسمان ها و زمین، از آن اوست؛ معبودى جز او نیست؛ زنده مى کند و مى میراند؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده اى که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروى کنید تا هدایت یابید!»
به هر حال پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) از حیث کمالات انسانی در قله معنویت قرار داشته و به همین علت خداوند او را به عنوان پیامبر آخرالزمان برگزیده تا دین خدا را برای مردم برساند.
دلایل عدم پذیرش رسالت پیامبر اسلام (ص) توسط مشرکان
مشرکان مکه برای نپذیرفتن رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) آن حضرت را به اوصاف و اموری متهم میکردند که هیچ تناسبی با آن حضرت نداشت. در این نوشته کوتاه به این امور اشاره میشود:
۱. نسبت دادن سحر و جادو گری به آن حضرت
مشرکان وقتی که در مقابل آموزه های قرآن کریم شکست می خورند و هیچ دلیلی برای رد رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشتند، پیامبر اسلام را به سحر و جادو گری متهم می کردند. قرآن می فرماید:
«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیکَ کِتاباً فی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ[۲]؛ (حتى) اگر ما نامه اى روى صفحه اى بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،) آن را با دست هاى خود لمس کنند، باز کافران مى گویند: «این، چیزى جز یک سحر آشکار نیست»!
این آیه اشاره است به این که استکبار کفار و مشرکین قریش به جایى رسیده است که اگر این قرآن را در صورت کتابى که در برگ هاى کاغذى نوشته شده باشد بفرستیم، که آنان با چشم ببینند و با دست لمس کنند باز خواهند گفت که: این سحرى است آشکار، پس نباید به گفته پوچ آنان اعتنا نمود.[۳] که مى گویند: «لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقْرَؤُهُ؛ ایمان نخواهیم آورد به آسمان رفتنت مگر این که کتابى بر ما نازل کنى که خود ما آن را بخوانیم»[۴]
خداوند به پیامبرش می گوید این منطق کفار است که نه تنها در برابر تو بلکه در برابر پیامبران گذشته هم از آن استفاده کرده اند: «مَّا یقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِک[۵]؛ آنچه به ناروا درباره تو مى گویند همان است که درباره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده. و یا می فرماید: «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ[۶] ؛ این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از این ها به سوى قومى فرستاده نشد مگر این که گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!»
در قرآن کریم آیات زیادی درباره حضرت موسی (علیه السلام) ذکر شده است که سران بنی اسرائیل آن حضرت را متهم به افسون گری کرده است. مثلاً می فرماید: «به یقین موسی را با آیات خود و حجتی آشکار فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون اما آنان گفتند او افسونگر شیاد است.»[۷]
در خصوص حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: «و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم، تورات را که پیش از من بوده تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است بشارت گرم، پس وقتی که برای آنان دلایل روشن آورد گفتند این سحر آشکار است».[۸]
رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر همین اساس توسط کفار و دشمنان حق، با عناوین مختلف در معرض خدشه قرار می گرفت. علامه طباطبائی در ذیل آیه «إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ یؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ»[۹] می فرماید که مراد از «قول مختلف» در این آیه شریفه سخنان مختلف کفار و مشرکین درباره قرآن است که آن را به بهانه های عجیب و غریب انکار می کند، گاهی می گویند قرآن سحر است و آورنده آن ساحر است و گاهی می گویند آورنده آن مجنون است و گاهی می گویند آن را شیاطین و جنیان در او القاء کرده است و آورندگان آن کاهن است. گاهی می گویند قرآن شعر است و آورنده آن شاعر است و گاهی می گویند قرآن افتراء است و گاهی می گویند آن را بشری به پیامبر آموخته است و گاهی می گویند قصه ها و داستان های گذشتگان است که آن را به کتابت در آورده است.[۱۰]
این در حالی است که هیچ ساحری در طول تاریخ بشریت ادعای نبوت نکرده است. چون اگر با سحر و جادوگری امکان تثبیت ادعای نبوت وجود می داشت، سحره فرعون این کار را می کردند و لکن آنان نه تنها چنین کاری را نکردند، بلکه به مجرد دیدن معجزه حضرت موسی (علیه السّلام) به خدا ایمان آوردند و به خاطر ایمان شان بلافاصله توسط فرعون به قتل و اعدام تهدید شدند، ولی آنان در جواب گفتند باکی نیست ما رو به سوی پروردگار خود می آوریم.[۱۱]
۲. انکار رسالت پیامبر اسلام با بهانه شعر و جنون
کفار برای این که رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار کنند در ضمن بهانه ای دیگری برای فرار از حقیقت شعر و شاعری را به پیامبر اسلام نسبت می دادند. خداوند می فرماید: «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیأْتِنا بِآیهٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ[۱۲]؛ آن ها گفتند: « (آنچه محمد (صلی الله علیه و اله) آورده وحى نیست؛) بلکه خواب هایى آشفته است! اصلا آن را به دروغ به خدا بسته؛ نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست مى گوید) باید معجزه اى براى ما بیاورد؛ همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!»
در این آیه چهار نوع بهانه جویی کفار در راستای انکار رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر شده است. آنان یا می گفتند قرآن و وحی پیامبر خواب هاى آشفته و پراکنده اى بیش نیست و گاه این سخن خود را عوض مى کنند و مى گویند:
او مرد دروغ گویى است که این سخنان را به خدا افترا بسته و گاه مى گویند: نه او یک شاعر است و این آیات مجموعه اى از تخیلات شاعرانه او است. در آخرین مرحله مى گویند: از همه این ها که بگذریم اگر او راست مى گوید که فرستاده خدا است باید معجزه اى براى ما بیاورد همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند.
بررسی هاى این نسبت هاى ضد و نقیض به پیامبر (صلی الله علیه و اله) خود بهترین دلیل بر آن است که آن ها حق طلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جویى و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است. گاه ساحرش مى خواندند، زمانى شاعر، گاه مفترى، و گاه (العیاذ باللَّه) یک آدم خیالاتى که خواب هاى پریشانش را وحى به حساب آورده! گاه مى گویند چرا تو انسانى؟! و گاه با دیدن آن همه معجزات باز بهانه معجزه دیگر مى گیرند.[۱۳]
۳. خواسته های بیهوده در راستای نفی رسالت پیامبر اسلام (ص)
پس از آن که خداوند متعال اعجاز قرآن را بیان می کند و می فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً[۱۴] بگو: «اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.»، مشرکان به بهانه جویی پرداختتند و مطالبی از پیامبر خواستند که اصلا در شان پیامبر نیست.
آنان گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم تا این که چشمه جوشانى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى … یا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابه لاى آن جارى کنى … یا قطعات (سنگ هاى) آسمان را- آن چنان که مى پندارى- بر سر ما فرود آرى؛ یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى … یا براى تو خانه اى پر نقش و نگار از طلا باشد؛ یا به آسمان بالا روى؛ حتى اگر به آسمان روى، ایمان نمى آوریم مگر آنکه نامه اى بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم! بگو: منزه است پروردگارم (از این سخنان بىمعنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟!»[۱۵]
به هر حال کافران و مشرکان با عنادی که با پیامبر اسلام داشتند و هرگز به دنبال حق و پذیرش رسالت پیامبر اسلام نبودند و معجزات پیامبران را هم قبول نمی کردند. بلکه به خاطر معجزات پیامبران آنان را به سحر و جادو و جنون متهم می کردند. در حالی که با سحر و جادوگری، علم و نبوغ علمی، قدرت و نیروی بدنی و امثال این امور مادی و غیر مادی، نبوت قابل اثبات نیست؛ چون همه این امور در دسترس مردم قرار دارند.
از این رو هیچ پیامبری علم و دانش خود را به رخ مردم نکشیده اند و قدرت و نیروی بدنی و سحر و جادوگری را دلیل بر نبوت شان قرار نداده اند. تنها معجزه است که از حوزه قدرت علمی و غیر علمی بشر خارج است و در نفس هر که خدا بخواهد این قدرت را ایجاد می کند.
قرآن کریم علاوه بر معجزات دیگر ـ از نظر استقامت و محکمی معارف آن و از نظر نظام تشریعی و اتقان معانی و اخبار غیب و اسرار خلقت، معجزه الهی و جاوید است که رسالت پیامبر اسلام را به اثبات می رساند. و معجزه که برای اثبات منصب الهی به کار می رود باید چیزی باشد که ناموس طبیعت را خرق کند و دیگران از آوردن آن عاجز باشد.[۱۶]
اگر به قرآن کریم رجوع شود و اندک دقتی در مطالب آن صورت گیرد و لجاجت و سماجت و جهل مرکب در کار نباشد، به وضوح برای مراجعه کننده ثابت خواهد شد که قرآن از اندیشه و فکر بشری چه ساحر و چه غیر ساحر نمی تواند تراوش کرده باشد.
از این رو بزرگترین دانشمندان قرن حاضر که قرن علم، فرهنگ و تکنولوژی است در برابر حکمت ها و مطالب بلند و پر از ارزش های انسانی، علمی، اخلاقی، عبادی، تربیتی، اقتصادی و …. سر تعظیم و تسلیم فرود می آورند و با پیشرفت علم هر روز مطلب تازه ای از آن به دست می آید. و صد ها کتاب تفسیر توسط مفسرین بزرگ برای آن نوشته شده است. با وجود چنین کتابی نمی توان رسالت پیامبر اسلام را در معرض خدشه قرار داد.
نتیجه گیری
از آنچه بیان شد این نتیجه به دست می آید که برای رد رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ دلیلی وجود ندارد جز بهانه گیری و لجاجت که از دشمنی مشرکان و کفار در برابر رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ناشی می شود. به هر حال دشمنی دشمنان اسلام نسبت به حق به قدری شدید بود که در عین حالی که به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) علم و اگاهی داشتند، باز هم او را انکار می کردند و حق را کتمان می نمودند. آنان اتهاماتی به پیامبر اسلام (ص) نسبت می دادند و یا اموری غیر معقول را از آن حضرت می خواستند که همه این ها در واقع بهانه ای برای فرار از حقیقت بود.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱] . اعراف، ۱۵۸.
[۲] . انعام، ۷.
[۳]. ، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص ۲۲.
[۴] . اسراء ۹۳.
[۵] . فصلت، ۴۳.
[۶] . الذاریات، ۵۲.
[۷] . غافر، ۲۴.
[۸] . صف، ۶.
[۹] . الذاریات، ۷- ۸.
.[۱۰] ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۵۵۰.
[۱۱] . شعراء، ۵۰.
[۱۲]. انبیاء، ۵.
[۱۳]. تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۵۷.
[۱۴] . اسراء، ۸۸.
[۱۵] . اسراء، ۹۰ – ۹۳.
[۱۶] . البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۱ و ۳۵.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهرا، چهارم، ۱۳۹۵ ق.
۳. طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى ، چ۵، ۱۳۷۴ش.
۴. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، چ ۱۰، ۱۳۷۱ ش.