- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
قرآن کریم، کتاب انسانسازى است. این بحر بیکران علم و معرفت و کتاب جاوید حضرت حق تعالى، سرشار از روش هاى متعدد تربیتى براى کمال انسان است. در نوشته حاضر، نویسنده کوشیده است به نمونههایى از روش هاى تربیتى قرآن کریم، اشاره داشته باشد. اینک مطلب را با هم از نظر مىگذرانیم.
مفهوم تربیت
تربیت به معناى پرورش انسان ها در راستاى ایجاد و تصحیح رفتارهاى اجتماعى است. از این رو، هرچند که از برخى جهات ارتباط تنگاتنگى با حوزه اخلاقى نیز پیدا مىکند که ایجاد فضایل و منشهاى پسندیده عقلانى و عقلایى و شرعى در خود شخص است ولى توجه به دیگرى و اجتماع و رفتارهاى اجتماعى در آن اصالت مىیابد.
از این روست که تربیت را به معناى پرورش دیگرى و فعلیت بخشیدن استعدادها و قواى درونى دانستهاند. مربى مىکوشد تا با توجه به استعدادها و قواى موجود در شخص از راه به کارگیرى روشهاى خاص آن را به فعلیت برساند.
خداوند در آیات بسیارى خود را به عنوان رب العالمین معرفى مىکند که به معناى پرورشدهنده است. خداوند افزون بر آفریدگارى به نقش پروردگارى نیز توجه مىدهد؛ زیرا پروردگارى به معناى تربیت و پرورش هر آفریدهاى به گونهاى است تا به کمال شایسته و لایق خویش دست یابد.
این روشها شامل مجموعهاى از کنشها و واکنشهاى تکوینى و یا آموزههاى دستورى است. روشهایى که مىتوان آن را از حوزه فتنهها و بلاها و ابتلائات تا حوزههاى امتحان و آزمایش و مانند آن ردگیرى و شناسایى کرد.
کمالطلبى انسان
انسان ها به طور طبیعى مىکوشند تا خود را از نقص برهانند و به کمال برسانند. حتى نوجوانانى که به نظر رفتارهاى شکننده و خطرسازى را در پیش مىگیرند در راستاى دستیابى به کمال گام برمىدارند هرچند که ممکن است که در شناخت مصداقى امر کمالى و یا غیرکمالى اشتباه کرده و به خطا روند.
انسان در حوزه اخلاقى مىکوشد منشهاى خویش را به گونهاى درآورد که از نقص به دور و فضیلتهاى انسانى را در خود نهادینه کند. بخشى از امور اخلاقى و فضایل منشى انسان، اختصاصى و مربوط به ذات آدمى است و به نظر مىرسد که بازتاب اجتماعى آن کم باشد ولى برخى از آنها ارتباط با حوزه اجتماعى مىیابد که بیشترین اصول و فضایل اخلاقى را در برمىگیرد.
از این روست که عالمان علم اخلاق و تربیت از مجموعهاى همانند سخن مىگویند و تنها اختلاف میان فضایل اخلاقى و تربیتى در آن است که شخص در علم اخلاق مىکوشد تا فضایل را شناسایى و آن را در خود نهادینه کرده و به شکل منش خویش درآورد. از این روست که مىتوان گفت که در حوزه خودسازى قرار مىگیرد.
اما اصول تربیتى ناظر به رفتارهاى اجتماعى آدمى است و از این روست که دیگرسازى و یا مسایل و اصول اخلاقى مرتبط با جامعه و رفتارى مراد و منظور در علوم تربیتى است.
دانش رشدى
در قرآن داستانهایى از پیامبران گزارش شده است که آنان براى آموزش رفتارهاى اجتماعى و کمالیابى به سراغ دیگرانى رفتهاند که به نظر ایشان الگوهاى عینى و عملى بودند. اکتسابى بودن رفتارها و هنجارهاى اجتماعى عامل مهمى است که مردمان را به سوى استادانى رهنمون مىسازد که مىتوانند آدمى را در ایجاد و یا تصحیح رفتارهاى درست اجتماعى یارى رسانند.
هنگامى که سخن از آموزش به میان مىآید، تنها دانشهاى نظرى مراد نیست بلکه دانشهایى نیز مراد و منظور است که آدمى را به رفتارهاى درست رهنمون مىسازد. از این دانش به دانش رشدى و کمالى نیز یاد مىشود. حضرت موسى (علیه السلام) براى دستیابى به رفتارهاى درست اجتماعى همراه و همگام با عالم ربانى مىشود که از دانش رشدى و لدنى برخوردار بوده است.
آن حضرت (علیه السلام) نشان مىدهد که تغییر رفتارى تنها اختصاص به زمان خاصى ندارد و انسان در هر سن و یا سطح علمى باشد نیازمند بهرهگیرى از دانشهاى رفتارى و مربیان و استادانى است که بتوانند با کنترل و نظارت نزدیک رفتارى آن را شناسایى و ارزیابى و تحلیل خود را از رفتار بیان دارند.
به سخن دیگر، هر چند که آدمى در برخى از سنین به سادگى و آسانى مىتواند رفتارهاى خویش را بازسازى و تصحیح نماید و یا در سطوح علمى و سنى پایینتر نیازمندى بیشترى به آموزش و تربیت دارد ولى نیاز به استاد و آموزش و پرورش اختصاصى به سن و یا سطح خاص علمى ندارد و انسان همواره مىبایست نیازمندى خویش را به آموزش و پرورش تقویت کند.
رابطه علم و عمل
استاد علامه حسن زاده آملى مىفرماید: انسان حد یقف ندارد و هیچ زمان و سنى و سطح علمى نمىبایست به این باور برسد که به پایان راه رسیده است و دیگر نیازى به بالا رفتن ندارد. به نظر ایشان کسى که به این باور رسیده باشد که دیگر نیازى به آموزش و پرورش ندارد به بیمارى کماشتهایى و بىاشتهایى معنوى دچار شده است و مىبایست او را درمان کرد؛ زیرا انسان آفریده و عمل خداوندى است که او بىنهایت است و حد و اندازهاى را نمىتوان تصور کرد که در آن پایانى است.
خداوند مىفرماید: کل یعمل على شاکلته؛ هر کسى بر اساس شخصیت و ذات خویش عمل مىکند که این حکم و قانون شامل خداوند نیز مىشود و از آن جایى که خداوند بىنهایت است عمل او که وجود انسانى است نیز بىنهایت است و آدمى مىبایست همواره در جستوجوى بیشتر کمالات علمى و عملى باشد و حد یقفى را براى خود تصور نکند.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) به فرزند خویش محمد حنفیه مىفرماید: ارق فارق؛ بخوان و بالا رو؛ به این معنا که عمل کتبى خداوند که قرآن است را بخوان و بر درجات شناختى و ذاتى خویش بیافزا؛ زیرا قرآن نیز عمل خداوندى است که بىنهایت است و انسان مىتواند با خواندن آن هر دم به معنا و درجه و مرتبهاى برسد که پیش از آن نرسیده است.
این خواندن و خوانش مىبایست همراه با عمل باشد؛ زیرا عمل است که دانش را به شکل علم حضورى جزو ذات بشر مىسازد.
هرگاه دانشى ذاتى شود و از راه عمل صعود کند: العمل الصالح یرفعه، در آن زمان دریچه دیگرى از معرفت و شناخت به روى او گشوده مىشود و به معرفت تازهاى دست مىیابد و این گونه است که با هر دانش و عمل به آن در حوزه رفتارى مىتوان دریچهاى دیگر از دانش گشود و به زاویه تازهاى دست یافت که پیش از آن بر آن نایستاده بود.
به سخن دیگر، هر دانشى با رفتار و عمل است که آدمى را به درجهاى بالاتر مىبرد و در آنجاست که آدمى مىتواند امور دیگرى را ببیند و بشناسد.
به هر حال رفتار آدمى تاثیر به سزایى در ترقى ذات و دستیابى به دانشها و کمالات تازه دارد. البته از آن جایى که دانشها و معرفتهاى آدمى همانند رفتارهاى وى دو دسته متضاد مىباشد مىبایست در پى دانشها و رفتارهایى بود که از آن به دانشهاى مفید و رفتارهایى صالح و نیکو یاد مىشود.
از این روست که حضرت موسى (علیه السلام) خواستار دانشهاى رشدى مىشود که قابل عمل باشد و درهاى تازهاى از علم و دانش و شناخت و بصیرت را بر وى بگشاید. (کهف آیه ۶۶)
رفتارهاى صالح و نیک برخاسته از دانشهاى رشدى و کمالى است. بنابراین در اصل تربیت مىبایست به این نکته توجه شود که تنها دانشهاى رشدى و کمالى را به تربیت شونده انتقال داد و از او خواست تا آن را به شکل عملى در خود تقویت کند.
بنابراین ممارست، اصلى اساسى در آموزش و پرورش قرآنى است. قرآن بر این اساس همواره هر آموزهاى را زمانى تجویز مىکند که شخص با تکرار و ممارست توانسته است آن را به شکل منش خویش درآورد. شاید تجربه نبوى در ایجاد امت الگوى عصر خویش بر این اساس و پایه بوده است و قرآن از آن به نزول تدریجى براى آموزش امت یاد مىکند.
در آیات چندى چون ۱۹۲ سوره شعراء و آیه ۸۰ سوره واقعه و ۹ سوره حدید سخن از روش تربیتى تدریجى است که از آن به نام تنزیل یاد مىشود. تنزیل به معناى نزول تدریجى آموزههاى وحیانى است که در یک فرآیند زمانى اتفاق مىافتد.
شخصى که در تحت آموزش و پرورش تدریجى قرار مىگیرد گام به گام آموزشها را دریافت و با پرورش آن در خود به شکل منش ثابت رفتارى درمىآورد. هدف از تدریجى بودن آموزش و پرورش آن است که شخص با ممارست آن را به شکل ثابت درآورد.
آزمونهاى پیاپى مىتواند براى تثبیت آموزش و پرورشى که انجام شده است موثر باشد. از این روست که هرازگاهى شخص تربیت شونده با آزمونهایى مواجه مىشود تا آن چه آموخته و یا عملیاتى کرده را در خود بروز و ظهور دهد. در آیه ۱۵۵ و ۱۵۷ سوره بقره سخن از آزمونهاى مختلف براى شناخت اهل اهتدا و راهیافتهگان است.
شخصى که در مسیر هدایت است و مىکوشد تا با بهرهگیرى از آموزشهاى استادان تربیتى خود را چنان که شایسته خود و جامعه انسانى است بسازد در هنگام آزمونها خود و توانایى خویش را محک مىزند و به این راه و روش توانایىهاى خویش را مىسنجد و به داورى مىگذارد.
خداوند در آیه ۱۶۴ و ۱۶۵ سوره انعام بیان مىدارد که امکانات و مزایاى هر انسانى وسیله آزمون او از سوى خداوند مطرح مىشود تا هر شخصى با فعلیت بخشى توانایىها بالقوه در هنگام آزمونهاى سخت و دشوار راه رشد و تکامل را بپیماید.
رابطه ابتلا با پرورش استعدادها
در حقیقت هر گونه بلا و ابتلایى را نمىبایست شر دانست و با آن معامله شر نمود؛ بلکه از جمله بلایا و ابتلائات آن دسته از بلایایى هستند که در راستاى پرورش استعدادها و ظهور و بروز آن انجام مىشود. چنان که این مسئله براى حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیش آمده و خداوند در آیه ۱۲۴ سوره بقره به آن اشاره کرده است.
بسیارى از مردم نسبت به آزمونها برخورد منفى و سلبى داشته و واکنش درستى در برابر آن انجام نداده و موضعگیرى منفى بروز مىدهند؛ زیرا به نظر ایشان هر گونه آزمونى در راستاى خوار و ذلیل کردن وى است که در سوره فجر به این نگرش منفى مردمان نسبت به آزمونها اشاره شده است.
در همین سوره بیان مىشود که برخى آزمونهایى را کرامت و تکریم خویش مىشمارند که آنها نیز این گونه نیست؛ زیرا هدف از آزمونها حتى اگر به شکل خیر و کرامت باشد و یا به شکل از دست دادن نعمتى صورت گیرد به قصد اهانت و یا تکریم نیست بلکه هدف اصلى از آزمون دستیابى اشخاص به کمالات و بروز و ظهور قوا و استعدادهاى ایشان است.
به نظر مىرسد که حتى آن دسته از بلایا که در دنیا به شکل مجازات و تنبیهات مىباشد نیز براى بازگردان شخص به مسیر تکاملى است.
بر این اساس است که خداوند تنبیهات و مجازاتى را به عنوان مجازات پرورشى یاد مىکند. از این رو نمىتوان هر گونه مجازاتى را مجازات تعذیبى شمرد بلکه مىتوان آن را در دسته تنبیهات و تذکرات الهى دستهبندى کرد.
هر مربى مىبایست در هنگام خطا تربیتشونده، او را آگاه و متنبه کند که مجازات محدود و متعین یکى از راههاى بیدار کردن و هوشیار نمودن شخص است.
روش تشویق از دیگر روشهایى است که قرآن براى تربیت افراد از آن بهره مىگیرد و به دیگران مىآموزد که از آن بهره گیرند.
در روشهاى تربیتى قرآن تشویق بر تنبیه و انذار مقدم است. (انعام آیه ۱۴۷ و فصلت آیه ۴۳) از مربیان نیز مىخواهد که نسبت به تربیتشوندگان در عمل رفتارى را نشان دهند تا آنان از آن پند گیرند. در حقیقت آموزش و پرورش عملى بسیار مفید و سازنده است.
در گذشته هر شخصى که به جایگاهى دست مىیافت مىکوشید تا دستگیر دیگران شود و به حکم امر به معروف و نهى از منکر راهنماى علمى و عملى دیگران شود. از این رو بود که در گذشته، انسان هاى کامل بیشترى پدید مىآمد و استادان خود را موظف مىدانستند تا شاگردانى اخلاقى و کامل تربیت کنند.
درسهاى کوچک و افراد با استادان به نوعى زندگى مىکردند. از استاد میرزاهاشم قزوینى حکایت مىشود که وى شاگرد خویش را به میان مردم مىبرد تا در عمل کنشها و رفتارهاى او را زیر نظر گیرد و مىگفت که برخى از این آموزشها نمىتواند در اتاق و بیرون از جامعه انجام پذیرد.
پرورش عملى
اگر به روش خضر (علیه السلام) نیز توجه شود، این گونه بوده است که وى به جاى این که آموزش رشدى خویش را به مجموعهاى از دانشهاى مفهومى و انتقال آن به شکل علم حصولى اکتفا و بسنده کند، حضرت موسى (علیه السلام) را با خود به میان جامعه مىبرد و در عمل، هم خود کارها و رفتارهاى خاص آموزشى را در پیش مىگیرد و هم شاگرد را به کار عملى وادار مىسازد.
در داستانى که قرآن گزارش مىکند حضرت موسى (علیه السلام) ناچار مىشود که تن به کار سپارد و کارگرى مجانى و رایگان بکند و بىمزدى به دستور استاد دیوارى را بنا گذارد. این پرورش عملى بود که روش خضرى (علیه السلام) و حضرت موسى (علیه السلام) از آن به آموزش و پرورش رشدى و الهى یاد مىکند.
آموزشها در هر علم و دانشى مىبایست افزون بر دانشهاى نظرى که از راه گفتوگو و جدل احسن و استدلال انجام مىشود به شکل عملى صورت گیرد. آنچه دانشى را پایدار و به شکل علم حضورى و ذاتى در مىآورد، شکل عملى آن است. به نظر مىرسد که در حوزهها و مراکز آموزشى کنونى کمتر به آموزشهاى عملى توجه مىشود.
آنچه در دانشگاهها و حوزههاى کنونى تدریس مىشود، علم اخلاق و علم تربیت است نه پرورش اخلاقى و تربیتى افراد. استاد علامه حسن زاده آملى همواره هنگام تدریس شرح فصوص الحکم ابن عربى و مصباح الانس، به شاگردان خویش تاکید مىکردند آنچه در این کلاسها آموخته مىشود، مفاهیم عرفانى است که دانش تعلیمى است و آنچه باید تحقق یابد و انسان را محقق به عرفان کند، دانش رشدى و پرورشى است که مىبایست زیر نظر استاد انجام شود.
در گذشته هر استادى شاگردى را با خود همراه داشت و یا شمارى از شاگردان به شکل نوکر حتى شبانهروز او را همراهى مىکردند و این گونه است که حضرت امیرمومنان (علیه السلام) مىفرماید: انا عبد من عبید محمد؛ من بندهاى از بندگان و نوکرى از نوکران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم.
روش آموزشى رشدى که در آن زمان به کار مىرفت، موجب مىشد تا شاگردان همه رفتارها و کنشها و واکنشهاى استاد را در هنگام خشم و خوشى و سختى و راحتى زیرنظر داشته باشند و استاد نیز شاگردان خویش را نظارت مستقیم نماید.
این گونه است که حتى در آموزشهاى رسمى نیز موفق بودند و استاد آیت حق حائرى یزدى به عنوان نمونه از ۵۰۰ شاگرد خویش سیصد مجتهد مسلم تحویل اجتماع داد که بسیارى از ایشان الگوهاى رفتارى و اخلاقى زمانه خویش بودند.
همچنان که استاد سید قاضى طباطبایى از استادان معروف که هنوز شاگردانى از ایشان چون آیت الله بهجت باقى ماندهاند توانسته است دهها استاد مسلم و عارف کامل و مکمل تحویل اجتماع دهد.
بنابراین نظارت مستقیم و کنترل رفتارهاى شاگردان از نزدیک، از اصول اصلى آموزش و پرورش قرآنى است که در داستانهاى بسیارى بدان اشاره شده است و تجربیات نیز به خوبى تاثیر آن را نشان داده است. در حالى که در دانشگاهها و حوزههاى امروز این روش تربیتى به کلى به فراموشى سپرده شده است و کلاسهاى اخلاق و حتى آموزشهاى دینى به صورت هزارى برگزار مىشود و شاگردان خاص و خصوصى وجود ندارد.
اکنون دیگر نمىتوان رفتار عملى استادان را در حوزههاى خانوادگى و اجتماعى ردگیرى کرد و آنان را الگوهاى عینى و عملى خویش قرارداد. این گونه است که بسیارى از آموزشها به شکل قول بىعمل و بىنظارت است.
اینها بخشى از روشهاى تربیتى قرآن است که در این مجال کوتاه بدان پرداخته شده است و روشهاى قرآنى را مىتوان به بیش از ۵۰ مورد برآورد کرد که امید است تا در آینده و در نوشتارى دیگر بدانها پرداخته شود.
باشد با بهرهگیرى از این روشهاى قرآنى بتوانیم در الگوسازى و جامعهپذیرى نسلهاى آینده نقش سازنده و مفیدى داشته باشیم و با عمل به آموزههاى قرآنى، از مشکلات گوناگون کنونى در آموزشهاى تربیتى رهایى یابیم.
منبع: روزنامه کیهان؛ رجب شرفاللهى