- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 24 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
پژوهش درخصوص تألیفات مورخان شیعه و فعالیت هاى علمى شان بسیار اهمیت دارد؛ زیرا از طریق آن، مى توان به نقش بسزاى شیعیان در پیدایش و گسترش شاخه اى از علوم اسلامى، یعنى دانش تاریخ پى برد. تاریخ قم اثر مورخ شیعىِ سده ۴ ق، حسن بن محمدبن حسن قمى از جمله این تواریخ است. نگارنده با تأکید بر شهر قم و با تکیه بر منابع گوناگون و نگرش شیعى و انگیزه هاى خاصش، سودمندترین تواریخ محلى را در قلمرو تمدن اسلامى تدوین کرده است. اصل کتاب به زبان عربى و در بیست باب بوده است که اکنون تنها ترجمه اثر به فارسى و در پنج باب، به جاى مانده از قرن ۹ قمرى، موجود است. این اثر مطالب متنوعى چون، تاریخ و جغرافیاى قم، زندگى امامان شیعه و سرگذشت خاندان اشعرى را دربر مى گیرد. کتاب، در نوع خود، بى نظیر است و نخستین تألیف جامع در تاریخ قم پنداشته مى شود که موضوعات اقتصادى، مذهبى و اجتماعى قم را بررسى مى کند؛ از این رو، مى توان آن را گامى مؤثر در رشد دانش تاریخ نگارى محلى دانست. کتاب حسن بن محمد بن حسن قمى به ویژه به دلیل توجه به تاریخ منطقه اى که روزبه روز در دنیاى امامیه بر اعتبار آن افزوده شد، از اهمیت والایى برخوردار است و ناگفته پیداست که مانند هر تألیف دیگرى کاستى هم دارد. این مقاله به روش توصیفى- تحلیلى و با بهره مندى از منابع کتابخانه اى به منظور معرفى تاریخ قم و بررسى تاریخ نگارى حسن قمى نوشته شده است. نظرى بر اهداف مورخ، روش شناسى او، درون مایه کتاب و نقش قمى در دانش تاریخ نگارى از مهم ترین اهداف فرعى این جستارند.
مقدمه
تاریخ نگارى یا مطالعه سرنوشت انسان و ابعاد گوناگون حیات او، از مهم ترین شاخه هاى دانش و علوم اسلامى است که بررسى این حوزه، به منظور شناخت جنبه اى از فرهنگ و تمدن اسلامى اهمیت دارد. شیعیان همچون سایر مسلمانان به دانش تاریخ نظر داشتند و از نخستین سده هاى اسلامى، باتوجه به انگیزه ها و اهداف خود، به تألیف آثار متعددى موفق شدند. کوشش این گروه از شیعیان در شکل گیرى یا توسعه تاریخ و تاریخ نگارى و گرایش هاى مختلف آن، تأثیر چشمگیرى داشته است.
نمونه اى از تلاش مورخان شیعه که منجر به شکوفایى تاریخ نگارى محلى در قم شد، اثر حسن بن محمد بن حسن قمى معروف به تاریخ قم است. این کتاب که در سده ۴ ق نگاشته شده است، نه تنها در بین تواریخ محلى بلکه به طورکلى میان تواریخ اسلامى از جایگاه ویژه اى برخوردار است. نگرش منحصربه فرد قمى در انتخاب موضوع، پشتکار او در رجوع به منابع متنوع و شیوه تحلیل و دقت زیادش، همچنین بررسى زوایاى مختلف موضوع، خواه سیاسى و خواه غیر سیاسى، اثر قمى را تأمل برانگیز کرده است. ازاین رو، نگارندگان کوشیده اند تاریخ قم و تاریخ نویسى حسن قمى را معرفى، و بررسى کنند. بدیهى است که کتاب تاریخ قم منبع اصلى پژوهش کنونى است؛ اگرچه به ضرورت از سایر منابع مکتوب نیز استفاده شده است.
این مقاله به منظور تبیین هدف اصلى پژوهش در چهار عنوان تنظیم شده است که از این قرارند:
– زندگى و انگیزه هاى تاریخ نگارى قمى، پس از نگاهى بر زندگانى قمى، شرح داده مى شود که چه دلایلى قمى را به نوشتن تاریخ قم تشویق کرد؛
– روش شناسى و منابع؛ در این عنوان، چگونگى برخورد قمى با روایات و سعى او به قصدِ جمع آورى داده هاى متعدد بررسى مى شود؛
– مطالب و مضامین تاریخ قم؛ درون مایه اصلى تاریخ قم و جزئیاتى که قمى در نوشتن آن ها کوشیده است در بخش سوم، مفصل ذکر مى شود؛
– اهمیت تاریخ قم و تاریخ نگارى قمى؛ در عناوین قبلى هم به اهمیت تاریخ نگارى قمى و اثرش اشاره شده است؛ اما این موضوع در بخش آخر به صورت مجمل بیان مى شود.
زندگى و انگیزه هاى تاریخ نگارىِ قمى
آن گونه که مورخ در مقدمه کتاب ذکر کرده است، حسن بن محمدبن حسن قمى نام دارد.[۱] او را به خاندان معروف اشعریان هم نسبت داده اند،[۲] هرچند، هیچ کجاى اثر نویسنده خود را به نام اشعرى نمى خواند. از بزرگان قم در سده ۴ ق است [۳] و تاریخ تولد و مرگ وى را همانند بسیارى دیگر از جنبه هاى زندگى اش به طور دقیق نمى دانیم. در کتاب هم، از ولادت یا وفات وى، از طرف مترجم عربى به فارسى، تاریخى ثبت نشده است. تنها تاریخ درگذشتش را ۴۰۶ ق گمان برده اند.[۴]
به طور قطع، مى دانیم که قمى در روزگار فخرالدوله دیلمى (د ۳۸۷ ق.) و وزیر معروف آل بویه (۳۲۰- ۴۴۷ ق.) صاحب بن عبّاد (د ۳۸۵ ق.) مى زیسته است [۵] و از اشاراتى در فهرست مطالب، مبنى بر اینکه مطالبى از فصل هاى یازده و سیزده را تا سال ۳۷۸ ق بیان کرده، به یقین مى توان گفت نیمه دوم قرن چهارم زنده بوده است [۶]؛ چنان که اغلب تاریخ پژوهان سال نگارش اثر را ۳۷۸ ق دانسته اند.[۷]
حسن قمى به پیروى از آیین امامیه شهرت دارد[۸] و نشانه هاى صریح آن را در تاریخ قمِ او مى توان یافت؛ مانند باب سوم از تألیف که به حیات حضرت فاطمه علیها السلام و دوازده امام (علیهم السلام) اختصاص داده است [۹] و با یادکردن از آغاز غیبت صغرا (۲۶۰ ق.)، امامت را به دوازده تن منحصر مى داند؛[۱۰] در کنار آن، بى تردید، سکونت در قم، کوشش براى نوشتن اثرى در تاریخ آن شهر،[۱۱] یا نظرداشتن به زندگى و فضایل گروهى از طالبیه، سادات حسینى و موسوى و خاندان اشعرى [۱۲] نشانه هایى از تمایلات شیعى او است.
تألیف تاریخ قم منجر به شناخته شدن او در حوزه تاریخ نگارى شده است. به جز آن، داده هایى از کتاب، گویاى آشنایى او با دانش گاه شمارى ایرانى یا به طورکلى سال شمارى است [۱۳]؛ چنان که به استناد همین مطلب احتمال داده اند که وى شغلى دیوانى و مرتبط با محاسبه زمان براى خراج برعهده داشته است، البته چنین احتمالى، درست به نظر نمى رسد؛ زیرا تاریخ قم به این موضوع اشاره نکرده است؛ درحالى که قسمت هاى شایان توجهى از اثر به بحث خراج اختصاص دارد.[۱۴] قمى در تحصیل علوم دینى هم کوشا بوده؛ به گونه اى که از محضر ابوعبدالله حسین بن على بن بابویه (قرن ۴ ق.) بهره مند شده است و از او روایت مى آورد.[۱۵] وى هم دوره با برادر این عالم، یعنى شیخ صدوق (م ۳۸۱ ق.) بوده است.[۱۶] گردآورى دو مجموعه شعر، یکى براى ابوالفضل محمد بن حسین عمید (م ۳۶۰ ق.)، از شعرهاى جعفر بن محمد بن على العطار و دیگرى براى صاحب بن عبّاد (م ۳۸۵ ق.)، توانمندى او را در حوزه ادبى هم آشکار مى کند.[۱۷] بى گمان به زبان عربى هم آشنایى کامل داشته، که اثرش را به آن زبان نوشته است.
حسن بن على بن حسن بن عبدالملک قمى (قرن ۹ ق.)، تاریخ قم را به خواست ابراهیم بن محمود بن محمد بن على صفى (قرن ۹ ق.)، از بزرگان شیعه در قم، به فارسى ترجمه مى کند. از مقدمه دوصفحه اى مترجم برمى آید که سال ۸۰۵ یا ۸۰۶ ق آن را از عربى برگردانده تا به گفته صفى «فارسى خوانان» هم از آن سود جویند.[۱۸] دانسته هاى کنونى ما از تاریخ قم، از جمله انگیزه و چرایى نگارش اثر، با مراجعه به این برگردان حاصل مى شود. این دلایل از تمایلات شخصى و درونى نویسنده یا ترغیب نزدیکان او ناشى مى شود که نگارنده پس از پیشکش کردن اثر به صاحب بن عبّاد،[۱۹]– به منظور پاس دارى از شخصیت فرهیخته و خدمات مفید او درحق مردم قم،[۲۰] آن ها را این گونه بیان مى کند:
– شوق و حرص بشر براى جاویدماندن نامش در همه روزگاران [۲۱]؛
– نامعقول بودن فراموشى حوادث دوران؛
– ناپسندى غفلت از ثبت زندگى شخصیت هاى سیاسى و نام آور؛
– اهمیت شناخت شایستگان از مردمان ناشایست؛
– ضرورت ثبت اخبار زمانه براى آیندگان [۲۲]؛
– تأثیر سخنان ابن عمید که بارها از نبود کتابى درباره قم ابراز تعجب و تأسف کرده بود؛ چون که حمزه بن حسن اصفهانى در کتاب اصفهان خود درباره قم مطلبى ننوشته است [البته این تألیف داده هایى درخصوص قم دارد که خود قمى نیز در اثرش استفاده مى کند]
– تذکر برادرش، حاکم قم، که با وجود کوشش فراوان، کتابى در باب قم نیافته است؛
– ترغیب و حریص شدن قمى براى نوشتن چنین تألیفى که تاکنون نبود[۲۳]؛
– ذکر شخصیت هاى بزرگ قم از «طالبیه و عرب و عجم»[۲۴]؛
– بستگى و علاقه نویسنده به «شهر خود و همشهریان خود»، یعنى قم و قمى ها.[۲۵]
روش شناسى و منابع
حسن قمى به منظور نگارش کتابش، با برنامه اى منظم و نقشه اى ازپیش تعیین شده، گام برداشته است؛ چنان که پیش از تألیف کتاب، به پیشینه موضوع توجه مى کند. او سعى دارد قبل از به قلم آوردن تاریخ قم آگاهى یابد که چه جستارهایى پیش تر فراهم شده اند. وى دراین خصوص مى گوید: «… و بسیار جهد و کوشش کردم و همت مصروف داشتم بر آن که مجموع این اخبار [را] در یک کتاب بیابم یا از یک کس بدانم، مقدور و متمشّى نشد بلکه هر خبرى در کتابى دیگر و از جایى و کسى دیگر بدست آوردم…»، یا در جایى دیگر گفته است: «… و من هیچ فاضلى و بزرگى را به شهر قم نیافتم که به نزدیک او خبرى از اخبار شهر قم باشد که ازو یاد گیرم تا به سبب آن تصنیف کردن این کتاب بر من آسان آید…».[۲۶] براین اساس، نویسنده، حوزه اى که مصمم به پژوهش در آن شده است؛ یعنى اخبار و حوادث شهر قم را مشخص مى کند؛ همچنین، باتوجه به نبود کتابى جامع درباره قم، هم زمان با گفتن از سختى هاى پیش رویش در نوشتن، ارزش و ضرورت پژوهش را هم آشکار مى کند. او اثرش را «کتاب قم» مى نامد که اکنون به نام تاریخ قم شناخته مى شود.[۲۷]
در این راه مى داند که هر نوشته اى پدید آورد از نقد و نظرِ «خداوندان فضل و فهم و نقص» و «ملامت عیب جویان» در امان نمى نماند[۲۸]؛ بنابراین مى کوشد با رعایت کردن و یادآورشدن برخى نکات، اثرى جامع تر و بى نقص تر تألیف کند. ازجمله این تدابیر، روى آوردن به پروردگار و طلب شفاعت از «پیغمبر او و اهل بیت و اولاد و عترت او» است که نشان دهنده روحیه مذهبى نویسنده است و در نظر قمى مؤثرترین راهکار به منظور آسان شدن سختى هاى تحقیق به شمار مى آید.[۲۹]
ذکر منابعى که از آن ها استفاده مى کند از دیگر راهکارها است؛ آن گونه که مى گوید: «و غرض من درین سخن آن است که چون منکرى بداند و ببیند که من این کتاب و اخبار از این کتاب ها بیرون کرده ام و کتاب ساخته انکار نکند و نگوید که سخن دیگران جمع کرده است و نسبت آن با خود کرده…».[۳۰] به جز امانتدارى هدف دیگرى نیز از ارجاع دهى دارد و آن تبرئه کردن خود از هرگونه «افراط و تفریط» است که در کتابش مى آید؛ زیرا هرکدام از آن ها روایت صاحب اثر است نه حسن قمى [۳۱]؛ هرچند، خواهد آمد که نویسنده چندان هم به نقل ها بى اعتنا نیست و در برخى ارجاعات مى کوشد به درستى یا نادرستى گزارش هم توجه کند.
دیگر اقدام او به قصد اجراى بهتر طرحش، روش هاى متنوعى است که براى گردآوردى داده ها انتخاب کرده است. قمى از هر شیوه اى، که امروزه مى توان به سه نوعِ کتابخانه اى، میدانى و اسنادى تقسیم کرد، براى نگارش تاریخش استفاده کرده است. در قسمتى از تاریخ قم، این سه روش را از زبان نویسنده مى توان دید: «… من [حسن قمى ] بیشتر از آنچه در این کتاب مسطورست از کتاب هاى بلدان و بنیان و تواریخ خلفا و از کسانى که ایشان را معرفتى و خبرى و دانشى بوده بدان یاد گرفتم و از صحف و دفاتر موجوده نزدیک ایشان بیرون آوردم…».[۳۲] او مطابق وعده خود در مقدمه، بیشتر مطالب کتاب را با ذکر منبع مى آورد؛ البته در بخش هایى، منابع یا مآخذ نگارنده مبهم است و ذکرى از آن نمى آید. نمونه هایى از هرکدام به این شرح اند:
نویسنده دسته اى از مطالب را از کتب مختلف گرفته است و با ذکر نام نویسنده و کتاب او، یا در بعضى مواقع تنها با نوشتن نام او یا کتابش، خواننده را از منابع خود آگاه مى کند.
بنیان احمد بن ابى عبدالله برقى،[۳۳] اصفهان از ابوعبدالله حمزه بن حسن اصفهانى،[۳۴] کتابى از ابوبکر محمدبن یحیى صولى که بیشتر در فصل دوم به آن ارجاع مى دهد،[۳۵] ابوعبدالله ابن فقیه همدانى در البدان،[۳۶] ابوعلى عبدالرحمن بن عیسى بن حماد همدانى از کتاب همدان،[۳۷] کتاب سیرالملوک،[۳۸] فتوح اهل اسلام [فتوح الأهواز] از ابوعبیده معمر بن مثنى تیمى،[۳۹] کتاب قرآن کریم [۴۰] و… ازجمله کتبى است که به آن ها رجوع کرده است.
حسن قمى اهمیت تحقیق میدانى را هم درک کرده است و مى کوشد از طریق گفت وگو با افراد مطلع یا همان شیوه شفاهى، یا مشاهدات خود اطلاعاتى از اوضاع و احوال قم جمع آورى کند؛ چنان که در مقدمه نیز به این موضوع اشاره مى کند، «… بعضى از آن، آن بود که از افواه مردم شنیده بودم که خُذِ الْعِلْمَ من افْواهِ الرِّجَالِ و بعضى از آن خود بر آن وقوف یافته بودم…».[۴۱] قمى اخبارى را که مى شنود با این قبیل عبارت ها نشان مى دهد: «و بعضى از مشایخ روایت کردند مرا»،[۴۲] «روایت کرده اند بعضى از مردمان قم که»،[۴۳] «روایت کرد مرا حسن بن على بن حسین بن موسى بن بابویه».[۴۴] از قسمت هایى دیگر نیز این گونه استنباط مى شود که نویسنده به مشاهدات یا اطلاعات خود ارجاع مى دهد. براى نمونه، در بخشى که درب ها و مسیرهاى منتهى به قم را از کتاب برقى معرفى مى کند؛ پس از نقل برقى، معلومات و شاهدات خود را هم دراین خصوص اضافه مى کند[۴۵]؛ همچنین، از تعابیرى مانند، «که الیوم معروف است»،[۴۶] «تا بدین وقت»،[۴۷] «و آثار این ایوان باقى اند»[۴۸] و… آشکار است که قمى اطلاعات به روز خود را هم بیان مى کند.
ارجاع به برخى از اسناد نیز، به ویژه در بخش هاى اقتصادى، شیوه اى دیگر از جمع آورى داده ها است که حسن قمى برگزیده است. به نظر مى رسد، به خاطر موقعیت برادرش، حکمران قم، در دستیابى به این منابع دیوانى موفق شده است.[۴۹] او گاهى تنها با عبارت هایى چون، «که من خوانده ام در قباله نو و کهنه که»،[۵۰] «ذکر این خراج به نام هر دیه و موضعى در دیوان قم مثبت بود»،[۵۱] یا «و من از عقد نام ها نسخه اى یافتم در بعضى از دفاتر قدیمه عتیقه»[۵۲] به طورکلى استفاده خود از اسناد را یادآور مى شود. گاهى نیز، مى کوشد با جزئیات بیشترى از سندها به این دسته از داده هایش اشاره کند. مانند «به دستورى که در دیوان محمدبن على بن ابراهیم بن على و محمدبن عیسى بن عبدالله است»،[۵۳] «نسخه دیگر که آل سعد آن را نوشته اند و انشا کرده اند از براى ضیعت هایى که گردبرگرد قم اند»،[۵۴] یا «چنانچه ابراهیم بن على و محمد بن عیسى بن عبدالله اشعرى و فرزندان او محمد بن على بن ابراهیم تفصیل کرده اند و در دیوان آب قم مسطور است این است که»[۵۵] از نمونه هاى اخیرند.
قمى در بخش هایى از کتاب نیز مطالبى را بدون آن که صریح و واضح نقل کند که از چه منابعى استفاده کرده است فقط به گفتن، «و بعضى دیگر گویند»،[۵۶] «و روایتست»[۵۷] یا «از بعضى متقدمان حکایت است که»[۵۸] بسنده مى کند. گاهى اشاراتى هم دارد؛ اما اطلاعات کافى در اختیار خواننده قرار نمى دهد که نقل را از کسى شنیده است یا در مکتوبى دیده است. «شافعى گوید»،[۵۹] «و روایت کرده اند از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)»[۶۰] یا «از حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) روایت کند محمد بن عیسى یقطینى از عبدالله بن ابراهیم عفان قرشى و او از عم خود عبدالعزیز بن على و او از سعید مسیب و او از حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله)»[۶۱] ازجمله مثال هاى آن هستند.
حسن قمى فقط با ذکر نقل و روایت از نویسنده یا کتابى کار خود را پایان یافته نمى داند؛ بلکه مى کوشد آن ها را نقد و مقایسه و تحلیل هم کند یا یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. براى نمونه در پاراگراف زیر مى توان تلاش او را دراین خصوص یافت: «چنین گوید حسن بن محمد که این حکایات مجموع متفاوت اند و برخلاف یکدیگرند پس به درستى که تفصیل برقى زایدست بر همه و کلام همدانى به نسبت با آنچه در سیاقت حساب مساحت یافته اند غیر صحیح است و آنچه اصفهانى گفت که از ضیاع رى هیچ چیز با قم اضافت نکرده اند و در حوزه آن نگرفته اند غلط و سهوست به حقیقت و درستى که از رى با قم بیشتر رستاق خوى اضافت کرده اند و کتاب رى بدین ناطقست و مأمونیه که…».[۶۲] همچنین، «… و این عبارت که ما مجموع کردیم از زبان حمزه در اشتقاق عرب نام قم را از نام کمیدان بلاشک از اختراع حمزه است…»،[۶۳] «… و این روایت مستبعد است و بعضى دیگر گویند که در ایام القدیم به قم دارالضرب بوده است، فاما این روایت به صحت نپیوسته است…»،[۶۴] «و اما آنچه مردم مى گویند که على اکبر به کربلا کشته آمد غلط است زیرا که…»[۶۵] و «… و من که مصنف این کتابم چنین مى گویم که آمدن عرب درین وقت که ذکر کرده شده صحیحست و در آن هیچ شکى نیست ولیکن…»[۶۶] از دیگر مصادیق آن هستند. در برخى مواقع هم، نویسنده عبارت هایى مانند، «والله اعلم بالصواب»،[۶۷] «والله اعلم»[۶۸] یا «والله اعلم واحکم»[۶۹] را به هر تفکر و تحلیلى ترجیح مى دهد.
مطالب و مضامین تاریخ قم
قم موضوع اصلى و مهم ترین مبحث کتاب است. نویسنده نیز در مقدمه آن را بیان مى کند و یادآور مى شود که قبل از تدوین «کتاب قم» به نگارش اثرى دیگر که آن هم با تأکید بر قم بوده، یعنى «اخبار عرب اشعریه که به قم نزول کردند»، مصمم بوده است؛ اما دو کتاب جدا نمى نویسد و مطالب را در یک اثر گردآورى مى کند.[۷۰] علت آن این است که به نظر قمى دو مضمون یادشده را نمى توان از هم جدا کرد؛ «… زیرا که ایشان [خاندان اشعرى ] آن کسى بودند که مالک شهر قم شدند و آن را تکویر کردند…».[۷۱]
کتاب در بیست باب نوشته شده است؛ ولى امروزه فقط پنج باب آن و فقط فارسى آن به یادگار مانده است. مجلسى (۱۰۳۷- ۱۱۱۰) صاحب بحار ضمن آن که تاریخ قم را اثرى معتبر مى داند، این گونه بیان مى کند که تنها از ترجمه آن استفاده کرده است و در یافتن اصل اثر ناکام مانده است.[۷۲] افندى اصفهانى (۱۰۶۶- ۱۱۳۰) نیز در ریاض العلما تأکید مى کند، برگردان اثر را به فارسى، در شهر قم و در بیست باب دیده است که همان متن کامل ترجمه شده بوده؛ اما او هم عربى آن را مشاهده نکرده است. افندى کتاب را بسیار مفصل و سودمند مى داند.[۷۳] با این همه، شواهدى نیز از وجود عربى کتاب وجود دارد. سید احمد حسینى عاملى (سده ۱۱ ق.) و آقا محمدعلى بهبهانى از رجال شیعه به ترتیب در دو اثر منهاج الصفوى و حاشیه نقد الرجال از متن عربى آن استفاده کرده اند.[۷۴] براساس شواهدى، متن عربى تاریخ قم، اواسط دوره قاجار در کتابخانه سید محمد شهشهانى (م ۱۲۸۷ ق.) نگهدارى مى شده و على قلى میرزا اعتضادالسلطنه (م ۱۲۹۸ ق.)، نسخه اى از آن را سفارش مى دهد؛ اما در دوره هاى بعدتر، از عربى کتاب، اطلاعى نداریم.[۷۵] ازجمله عالمانى که به ترتیب در نیمه اول و دوم قرن ۱۴ ق به قمى ارجاع داده اند نورى طبرسى [۷۶] و آقابزرگ تهرانى هستند. تهرانى از پژوهشگرانى است که با ذکرى از کتاب تاریخ قم یادآور مى شود؛ آنچه به نام تاریخ قم معروف است اصل را اثر به عربى ندیده است.[۷۷]
از شواهدى که گذشت آشکار مى شود که در قرون متمادى حسن بن محمد بن حسن قمى در مقام نگارنده کتاب تاریخ قم معروف بوده و در صدق آن تردیدى نشده است. از سویى برخى عالمان و محققان که بدان اثر رجوع کرده اند؛ تأکید داشته اند که اصل عربى، که به قلم حسن قمى بوده، را ندیده اند. بلکه ترجمه فارسى آن را مشاهده و استفاده کرده اند. براین اساس، به تدریج متن عربى کمیاب شده و درنهایت نایاب شده است به گونه اى که کسى موفق به یافتن آن نشده است. اکنون فقط پنج باب از ترجمه فارسى تاریخ قم که باب آخر هم کامل نیست در اختیار علاقه مندان قرار دارد.[۷۸]
از فهرست به جاى مانده کتاب، مضمون سایر بخش ها را هم مى توان فهمید. فهرست بندى کتاب اقدامى ارزشمند است و مانند آن را در سده ۴ ق کمتر مى توان دید.[۷۹] در ادامه درباره هر باب خواهد آمد.
باب اول هشت فصل دارد و حدود هشتاد صفحه این کتاب ۳۰۵ صفحه اى است. نویسنده با استفاده از کتاب ها و اسناد و آیات و روایات و اشعار در این فصل، موضوع نام گذارى قم، فتح آن در صدر اسلام، طول و عرض جغرافیایى آن، راه ها و میدان ها و پل ها و مساجد این شهر را طرح و بررسى مى کند.[۸۰] در فصل دوم،[۸۱] درباره جدایى قم از اصفهان و فصل سوم، در موضوع برخى اماکن و نواحى قم، ضیاع و باروى آن به تفصیل سخن مى گوید.[۸۲] جامع و منبر قم، دارالضرب، زندان ها و امیران این شهر در فصل چهارم [۸۳] و در فصل پنجم کاریز و جوى و رودخانه و آسیاب هاى آن بررسى مى شوند. اطلاعات جالب و دقیقى هم از آب هاى قم، مدیریت منابع آبى منطقه، نحوه تقسیم بندى و اندازه گیرى و واحدهاى مرتبط با آن در این فصل آمده است.[۸۴] روستاها و مناطق اطراف و زمین هاى قم که در مالکیت قمیان، اعم از عرب و غیرعرب است در ششمین فصل کتاب بررسى و بحث مى شوند.[۸۵] در فصل هفتم درخصوص طلسمات قم، که نشان از باورهاى عامیانه مردم است؛ همچنین نمک و دریاچه نمک قم و آتشکده هاى زردشتى، مى توان داده هاى جالبى بدست آورد. همچنین، اشاره نویسنده به دو آسیب اجتماعى و اقتصادى در منطقه قم، یعنى دزدى و گرانى نان درخور توجه است.[۸۶] فضیلت قم و مردم این شهر را نیز در آخرین فصل از باب اول مى توان دید.[۸۷]
به طور کلى در باب اول اخبارى از سلسله هاى بنى امیه (۴۱- ۱۳۲ ق.)، بنى عباس (۱۳۲- ۶۵۶ ق.)، آل بویه، تاریخ اساطیرى ایران و اطلاعاتى از ایران باستان به ویژه ساسانیان (۲۲۴- ۶۲۱ م.) مى توان یافت. به جز قم به شهرها و مناطق مختلفى چون اصفهان، همدان، رى، نیشابور، دیلم، ساوه، آوه، قهستان، کوفه و… نیز اشاراتى شده است که براى تحقیق در باب هریک سودمند خواهد بود. کوشش قمى براى نوشتن معادل فارسى برخى اصطلاحات و اماکن و مَثَل هاى فارسى یا برابر گاه شمارى یزدگردى برخى از سال هاى قمرى از دیگر نکات جالب توجه آن است. در خصوص وقف در قم، روابط اعراب و ایرانیان؛ تعاملات مسلمانان و زردشتیان قم و نیز زندگى زنان مى توان اولین باب از تاریخ قم را مطالعه کرد.
باب دوم از مهم ترین متون تاریخ اقتصادى ایران و به طور خاص منطقه قم است که کمتر مانندى دارد؛ و اگر کوشش نویسنده براى حفظ و ثبت این حوزه از تاریخ قم نبود، ممکن بود اطلاعات اخیر از میان بروند. به این دلیل که اغلب داده ها با مراجعه نویسنده به اسناد دیوانى تأمین شده است یا در نتیجه گفت وگو با مردم قم ازجمله مشایخ حاصل آمده است. محقق این بخش را به پنج فصل تقسیم کرده است و موضوع مساحت گیرى قم و انواع خراج و مالیات شهر تا ۳۳۵ ق و… توصیف و تحلیل مى کند. در فصل اول تاریخ اندازه گیرى قم و مساعى کاگزاران آن براى این امر بررسى مى شود و براى تاریخ عباسیان و روابط آن ها با این ناحیه مفید است.[۸۸] فصل هاى دوم،[۸۹] سوم،[۹۰] چهارم [۹۱] و پنجم [۹۲] نیز درخصوص خراج قم نوشته شده است. کاربرد اصطلاحاتى به زبان محلى مردم قم در موضوع خراج و صدقات و ضیاع در این فصول ارزشمند است؛ همچنین براى تحقیق در باب کشاورزى قم، چگونگى زمین دارى، واژگان نجومى، سال شمارى به فارسى باستانى و اسلامى و معیارهاى اندازه گیرى در مباحثى که گذشت مى توان به این بخش ها نگاه کرد. این پنج فصل بادقت و جزئیات بسیارى، به ویژه در نام بردن از اسامى روستاها و نواحى مختلف قم و اطلاعات مالى، به قلم آمده است.[۹۳]
حسن قمى باب سوم را در دو فصل به بزرگان دین و شخصیت هاى مذهبى تخصیص داده است و البته بار دیگر با تأکید بر شهر قم نگاشته شده است. مطابق آن، حیات مشاهیرى بررسى شده اند که زندگى شان با این شهر پیوند داشته است. با توجه به، گزینش خاص نویسنده در انتخاب شخصیت ها مى توان آن را متأثر از گرایش هاى شیعى او دانست. قمى در فصل اول، حیات حضرت زهرا (علیها السلام)، حضرت على (علیه السلام) و دیگر ائمه (علیهم السلام) تا امام مهدى (علیه السلام) را با اشاراتى به مادران و همسران و فرزندان آن ها بررسى مى کند.[۹۴] در فصل دوم از باب سوم، پس از نظرى بر اهمیت پاسدارى خاندان پیامبر و فرزندان معصومین، زندگانى آن گروه از فرزندان ابوطالب و سادات، خواه زن یا مرد را روایت مى کند که قم و مناطقى نزدیک به آن را براى هجرت برگزیدند. این فصل همچنین به منظور کاوش در تاریخ علویان، شیعیان اثناعشرى و آیین حنفیه خواندنى است.[۹۵]
باب هایى که گذشت از نکاتى درباره خاندان اشعرى خالى نیست؛ اما باب چهارم به طور خاص به بررسى حیات این گروه از شیعیان اختصاص دارد. به دیگر سخن، مضمون اصلى آن، مهاجرت خاندانى عرب، معروف به آل مالک بن عامر اشعرى و انگیزه هاى مهاجرتشان به قم و آوه است. نویسنده در فصل اول [۹۶] و دوم [۹۷] این باب توضیحاتى جامع درباره مهاجرت اعراب به قم، ازجمله تأثیر حکومت حجاج (د ۹۵ ق.) در عراق، بر ترک دیارشان و نحوه استقرارشان در قم نوشته است. این دو فصل همچنین دربرگیرنده دانسته هایى در خصوص روابط اعراب تازه وارد و ایرانیان است. نویسنده به جز قم، درباره مطالعه تاریخ کوفه و اصفهان، همدان، رى، ساوه، طبرستان، اهواز، بصره و کوفه در ایام یادشده، اطلاعاتى در اختیار خوانندگان قرار مى دهد.
باب پنجم نیز درباره خاندان اشعرى و به گفته قمى در مقدمه آن، در دو فصل نگاشته شده است. ابتدا ذکرى از خاندان اشعرى در یمن، تمایل آنان به دین اسلام و هجرتشان از یمن آمده است. فضایل و برترى هاى این قوم و برگزیدن آیین تشیع، مسئله خمس و اوقاف بین اشعریان از دیگر مباحث این قسمت است. در این بخش، همچنین درخصوص جایگاه و برترى قبیله اشعرى و طوایف مختلف آنان و دارایى هایشان در یمن، به روزگار جاهلى و اسلامى مى توان مطالبى یافت. نویسنده به نقش این خاندان در صدر اسلام، مانند هجرت به مدینه و تأثیر آن ها در فتوح نخستین اسلامى هم نظر دارد. فصل اول از این بخش در حالى به پایان مى رسد، که اهداف و نوشته هاى نویسنده هنوز کامل نشده بود؛ به عبارتِ دیگر، فصل اول از باب پنجم آخرین قسمت از کتاب بیست بابى حسن قمى است که تاکنون از آن اطلاع داریم.[۹۸] در ادامه موضوعات پانزده باب دیگر خواهد آمد که تنها با خواندن مقدمه مؤلف مى توان از آن ها آگاه شد و متأسفانه با توجه به همین موضوع نمى توان چندان آن ها را تحلیل کرد. این ابواب به این شرح اند:
باب ششم، در پنج فصل درباره انساب عرب و فضایل یمن؛
باب هفتم نیز، داراى پنج فصل است، این باب به عرب هاى مهاجر به قم اختصاص یافته است که در قم مناصبى یافتند؛
باب هشتم، فقط با یک فصل، حوادث و وقایع مشهور در زمان عرب هاى یادشده را بررسى مى کند؛
باب نهم، در یک فصل به حیات آنان که در قم ریاستى داشته اند، خواه عرب یا ایرانى، تخصیص یافته است، با ذکرى از کاتبان دیوانى؛
باب دهم، در موضوع ظهور اسلام در قم نگاشته شده است؛ همچنین فضیلت و جایگاه عجم یا ایرانیان در منطقه قم، از روزگار قدیم، بررسى مى شود. این بخش درباره شخصیت هایى که قم سرزمین مادرى شان بوده است یا به قم مهاجرت کرده اند نیز مطالبى دارد، این باب در سه فصل است؛
باب یازدهم؛ در یک فصل به موضوع تاریخ والیان و حکام قم، جریب ها و خراج و مسافت قم تا سال ۳۷۸ ق اختصاص دارد؛
باب دوازدهم، در یک فصل تاریخ منصب قضاوت را در قم شرح مى دهد؛
باب سیزدهم، درباره رسوم خلفا و وزیران شهر قم و سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، فقط در یک فصل [۹۹]؛
باب چهاردهم، در ذکر ضیاع و بخشش هاى سلطان براى دو ناحیه قم و آوه و انواع آن ها؛ همچنین درباره خراج مطالبى دارد و در یک فصل به نگارش آمده است؛
باب پانزدهم نیز با یک فصل درخصوص اموال وقف شده در قم و متولیان آن از عرب و ایرانى و همین طور درباره خراج آن ناحیه نوشته شده است؛
باب شانزدهم، زندگانى ۲۶۶ نفر از خواص و علماى قم و چهارده نفر از عوام این شهر که شهرتى یافته بودند را در دو فصل بررسى مى کند[۱۰۰]؛
باب هفدهم، در یک فصل در حیات ادیبان، کاتبان، فیلسوفان، مهندسان، منجمان، ناسخان و وراقان نوشته شده است؛
باب هجدهم، نظرى بر زندگانى شاعران دارد که در ستایش قم شعر گفته اند یا شاعرانى که در قم و آوه پرورش یافته اند. این باب سه فصل دارد؛
باب نوزدهم، در یک فصل و درخصوص حیات یهودیان و زردشتیان و مسیحیان در قم نوشته شده است، با ذکر جزئیاتى از زندگانى آنان؛
باب بیستم، نویسنده در آخرین باب مى کوشد، برخى ویژگى هاى مخصوص به شهر قم را بنویسد. به جز آن درباره عجایب دنیا، تعداد پیامبران الهى و عمر هرکدام، تواریخ ملوک عرب و عجم، سرگذشت امت ها از آدم تا خاتم (صلی الله علیه و آله)، روزگار جاهلى، قوم قریش، بنى هاشم، شهرهاى مکه و مدینه و خبرهاى نادرى از قول شیعیان و غیرشیعیان مطالبى مى آورد. آشکار است که برخلاف سایر ابواب، بخش کوچک ترى از باب پایانى به قم اختصاص یافته است. باب بیستم، پنج فصل دارد.[۱۰۱]
اهمیت تاریخ قم و تاریخ نگارى قمى
اگرچه، تاریخ قم به شهرت تاریخ بیهقى یا مسعودى دست نیافته است و همانند آن توجه تاریخ پژوهان را جلب نکرده است؛ اما از معدود آثارى است که آن را با این کتاب مقایسه کرده اند.[۱۰۲] بدیهى است که این دو اثر از نظر سبک متفاوت اند، یکى دودمانى و دیگرى محلى؛ اما از نظر دقت در تاریخ نگارى و نوع نگارش مشابه اند. به لحاظ تاریخ نگارى و ارزش کار مورخ، مى توان آن را بى مانند یا کم نظیرترین اثر در سده هاى میانه دانست که مؤلف الگوى مناسب و جالبى در اختیار علاقه مندان به دانش تاریخ و تاریخ نویسى قرار داده است.[۱۰۳] سه ویژگى مهم اثر که نویسنده و کتابش را در تاریخ اسلام و شیعه در سده ۴ ق شاخص مى کند، به آن شرح است:
نخستین اهمیت کار قمى، نوشتن اثرى در موضوعى است که پیش تر نمونه اى در تاریخ نگارى محلى نداشته است و او را مى توان پیشتاز تاریخ نگارى محلى با تأکید بر قم پنداشت. اهمیت این انتخاب زمانى بیشتر مى شود که نویسنده نه تنها به دلیل دلبستگى به شهرش؛ بلکه با تحقیق و درک صحیح، از ضرورت نوشتن اثرى در تاریخ قم به نگارش آن اقدام کرده است؛
نگرش انتقادى او به منابع و مآخذ منتخبش نیز شایسته توجه است؛ اگرچه در اثر، نقل هایى بدون تحلیل و فقط توصیفى هم وجود دارد. استفاده از داده هاى گوناگون، اعم از مکتوب یا غیرمکتوب، به ویژه رجوع به اسناد دولتى و گفت وگو با مردم قم، نشان مى دهد نویسنده اهمیت بهره بردن از منابع مختلف آگاه بوده است. این تلاش او به حفظ و ثبت اطلاعاتى منجر شد که ممکن بود در گذر زمان از میان بروند یا فراموش شوند؛
حوزه کار مورخ فقط به بررسى حوادث سیاسى و حکومتى قم محدود نمى شود. او برخلاف بسیارى از آثار تاریخى در دنیاى اسلام، با دقت و با ذکر جزئیات فراوان به دیگر مسائل جامعه نیز نظر دارد. گزارش هاى او در حوزه اقتصادى با ثبت ارقام و آمار متعدد یا یادکردن از مسائل اجتماعى مردم قم از هر نژاد و دین و جایگاهى نمونه آن است.
نتیجه گیرى
در این مقاله کوشش شد کتاب تاریخ قم و تاریخ نگارى مؤلف آن، یعنى حسن قمى معرفى و بررسى شود. تاریخ قم از متون تاریخ محلى سده ۴ ق است و به قلم قمى، تاریخ دان و ادیب و عالم شیعى، نوشته شده است. کتاب با تکیه بر منطقه قم در بیست باب و به زبان عربى نگاشته شده بود که تاکنون فقط پنج باب آن و ترجمه آن به زبان فارسى موجود است. نویسنده با توجه به درکى که از اهمیت تاریخ نویسى و ضرورت نوشتن اثرى مستقل در تاریخ قم داشت، اولین اثر جامع را درخصوص این ناحیه تألیف کرد. او در استفاده از منابع متعدد همتى عالى داشته است و از هیچ مأخذى اعم از کتاب و سند و گفت وگو با صاحب نظران غفلت نکرده است. چه بسا داده هایى که اگر ثبت و ضبط نشده بود، تاکنون از میان رفته بودند. او غالبا نگاهى انتقادى دارد و تلاش مى کند در بین چند روایت، آن نقلى که در نظرش صحیح ترین است با تحلیل از سایر روایات برترى دهد. وى همچنین، برخلاف سبک متداول تاریخ نویسى در تمدن اسلامى، که بیشتر به ثبت حوادث سیاسى و حکومتى گرایش داشت، مى کوشد حیات اقتصادى، اجتماعى و دینى مردم قم را هم تدوین کند. تاریخ و جغرافیاى قم از نخستین ادوار آن، حیات دوازده امام (علیهم السلام) و حضرت فاطمه علیها السلام و مهاجرت خاندان اشعرى از سرزمین هاى عربى به آن دیار از مهم ترین مباحث کتاب است. دراین بین، بیش از همه به دلیل ثبت آمار و ارقام و جزئیات بسیار از اوضاع زمین دارى، کشاورزى، خراج و وضعیت مالى و آبیارى قم و ذکر برخى امثال و واژگان از زبان فارسى باستانى حائز اهمیت است. باتوجه به، ویژگى هاى یادشده، مى توان تاریخ قم را از برترین آثار تاریخى، و کوشش حسن قمى را در تألیف آن، گامى مؤثر در شکوفایى و گسترش دانش تاریخ نگارى پنداشت.
پی نوشت:
[۱]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۴ در مقاله« تاریخ قم» از دائرهالمعارف بزرگ اسلامى به نادرستى آمده است که نگارنده کتابِ تاریخ قم خود را« المنجّم» مىنامد( دایى رضایى مقدم، دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۴، ص ۳۰۱).« المنجّم» جزئى از نام یا القاب نویسنده نیست؛ بلکه آنگونه که از مقدمه اثر دریافت مىشود،« المنجّم» لقب شخصى دیگر به نام حسنبنعلى قمى از درباریان آلبویه است( قمى( حسن بن محمد)، ص ۸). در بخشى دیگر از کتاب نیز از ابونصر حسنبنعلى قمى منجّم یاد شده است و او را نگارنده کتابى به اسم تاریخ خلفا و روزگارها و عیدىهاى ایشان معرفى مىکند( قمى،( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۴۵).
[۲]. دایى رضایى مقدم،« تاریخ قم»، ص ۳۰۱ و قنوات، تاریخنگارى محلى ایران در دوره اسلامى( تا سده هفتم هجرى)، ص ۱۱۲.
[۳]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۴ و ۵.
[۴]. بروکلمان، تاریخ الأدب العربى، ج ۳، ص ۲۹.
[۵]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱، از مقدمه مصحح.
[۶]. همان، ص ۱۷.
[۷]. بروکلمان، تاریخ الأدب العربى، ج ۳، ص ۲۹ و انوشه،« تاریخ قم»، ص ۴۳ و قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱، از مقدمه مصحح.
[۸]. فقیهى،« تاریخ قم»، ص ۲۴۱ و دایى رضایى مقدم،« تاریخ قم»، ص ۳۰۱.
[۹]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۶ و ۱۹۱.
[۱۰]. همان، ص ۲۰۵.
[۱۱]. همان، ص ۱۶.
[۱۲]. همان، ص ۲۰۵، ۲۱۱ و ۲۲۱.
[۱۳]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، مثلًا نک. ص ۸۵، ۱۴۶، ۲۱۸ و ۲۱۹ قمى در تاریخش برخى روزها را چنین آورده: پنجشنبه، روز دى در مهر( قمى( حسن بن محمد)، ص ۲۱۹). این سالشمارى یادگار ایران باستان است که هر روز از هر ماه نامى مخصوص خود داشت. نهتنها از تقویم یزدگردى و قمرى بلکه از سالشمارى سریانیان هم نگاشته است که معلومات او را در علم گاهشمارى آشکار مىکند( قمى( حسن بن محمد)، ص ۱۴۶).
[۱۴]. دایى رضایى مقدم،« تاریخ قم»، ص ۳۰۱.
[۱۵]. فدایى عراقى، حیات علمى در عهد آلبویه، ص ۳۲۹.
[۱۶]. مقدسزاده، رجال قم و بحثى در تاریخ آن، ص ۱۴۰.
[۱۷]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۱.
[۱۸]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۲ و ۳، از مقدمه مترجم.
[۱۹]. همو، تاریخ قم، ص ۱۰، بعضى نوشتهاند که قمى، تاریخ قم را به دستور یا تشویق یا خواهش صاحب بن عباد نوشته است( مقدسزاده، رجال قم و بحثى در تاریخ آن، ص ۱۴۰، انوشه، تاریخ قم، ص ۴۳ و فقیهى، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص ۴۵۰) که ناصحیح است؛ به نظر مىرسد، نقل این مسئله در مقدمه مصحح باعث شده است که دیگر نویسندگان هم آن را تکرار کنند. چنانکه آوردهاند باید بگوییم کتاب به اسم صاحب تألیف شده است( چهرازى، جلوههاى تاریخ اقتصادى ایران، ص ۷۳).
[۲۰]. براى آگاهى از خدمتگزارى صاحب بن عباد درحق مردم قم و این شهر ر. ک: قمى( حسن بن محمد)، تاریخ، ص ۵- ۱۰ و بهمنیار، احمد و صاحببنعباد: شرح احوال و آثار، ج ۲، ص ۷۰.
[۲۱]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۰ و ۱۱.
[۲۲]. همو، تاریخ قم، ص ۱۱.
[۲۳]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۱.
[۲۴]. همان، ص ۱۳.
[۲۵]. همان، ص ۱۴.
[۲۶]. همان، ص ۱۲.
[۲۷]. همان، ص ۱۲.
[۲۸]. همان، ص ۱۳.
[۲۹]. همان، ص ۱۵.
[۳۰]. همان، ص ۱۳ و ۱۴.
[۳۱]. همان، ص ۱۴.
[۳۲]. همان، ص ۱۳.
[۳۳]. همان، ص ۲۰، ۲۲، ۲۶، ۵۶ و ۵۹.
[۳۴]. همان، ص ۲۳، ۲۸، ۳۲ و ۵۷.
[۳۵]. همان، ص ۱۰۸، ۱۶۸، ۱۷۲ و ۱۷۷.
[۳۶]. همان، ص ۲۳، ۵۶ و ۹۰.
[۳۷]. همان، ص ۲۵، ۲۹ و ۱۸۹.
[۳۸]. همان، ص ۲۲، ۲۶ و ۶۲.
[۳۹]. همان، ص ۲۹۵.
[۴۰]. همان، ص ۹۰ و ۹۱.
[۴۱]. همان، ص ۱۲.
[۴۲]. همان، ص ۳۹.
[۴۳]. همان، ص ۴۷.
[۴۴]. همان، ص ۹۱ و ۹۲.
[۴۵]. همان، ص ۲۷.
[۴۶]. همان، ص ۳۸.
[۴۷]. همان، ص ۷۹.
[۴۸]. همان، ص ۸۱.
[۴۹]. همان، ص ۱۱ و ۱۲.
[۵۰]. همان، ص ۳۲.
[۵۱]. همان، ص ۱۳۵.
[۵۲]. همان، ص ۱۴۹.
[۵۳]. همان، ص ۴۴.
[۵۴]. همان، ص ۴۵.
[۵۵]. همان، ص ۵۱.
[۵۶]. همان، ص ۲۲.
[۵۷]. همان، ص ۴۰.
[۵۸]. همان، ص ۷۹.
[۵۹]. همان، ص ۱۷۱.
[۶۰]. همان، ص ۱۷۷.
[۶۱]. همان، ص ۲۰۵ و ۲۰۶.
[۶۲]. همان، ص ۵۸.
[۶۳]. همان، ص ۲۵.
[۶۴]. همان، ص ۳۹.
[۶۵]. همان، ص ۱۹۵ و ۱۹۶ نویسنده حضرت زینالعابدین (علیه السلام) را به نام علىاکبر مىشناسد، نه علىاکبر فرزند ارشد امام حسین (علیه السلام).
[۶۶]. همان، ص ۲۴۲.
[۶۷]. همان، ص ۳۶.
[۶۸]. همان، ص ۹۶.
[۶۹]. همان، ص ۱۲۵.
[۷۰]. همان، ص ۱۲.
[۷۱]. همان، ص ۱۲.
[۷۲]. افندى اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ص ۳۸۰.
[۷۳]. همو، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ص ۳۶۰.
[۷۴]. فقیهى،« تاریخ قم»، ص ۲۴۲.
[۷۵]. انوشه،« تاریخ قم»، ص ۴۳.
[۷۶]. محدث نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۳، ص ۴۳۲.
[۷۷]. آقابزرگ طهرانى، الذریعه إلى تصانیف الشیعه، ج ۳، ص ۲۷۹ و ۲۳۳.
[۷۸]. فقیهى،« تاریخ قم»، ص ۲۴۲.
[۷۹]. قنوات، تاریخنگارى محلى ایران در دوره اسلامى( تا سده هفتم هجرى)، ص ۱۱۷.
[۸۰]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، نک. ص ۲۲- ۲۸.
[۸۱]. همان، ص ۲۸- ۳۱.
[۸۲]. همان، ص ۳۱- ۳۷.
[۸۳]. همان، ص ۳۷- ۴۰.
[۸۴]. همان، ص ۴۰- ۵۶.
[۸۵]. همان، ص ۵۶- ۸۶.
[۸۶]. همان، ص ۸۶- ۹۰.
[۸۷]. همان، ص ۹۰- ۱۰۰.
[۸۸]. همان، ص ۱۰۱- ۱۰۶.
[۸۹]. همان، ص ۱۰۶- ۱۲۲.
[۹۰]. همان، ص ۱۲۲- ۱۴۲.
[۹۱]. همان، ص ۱۴۲- ۱۷۸.
[۹۲]. همان، ص ۱۷۸- ۱۹۱.
[۹۳]. درباره تاریخ اقتصادى قم و ایران از نگاه تاریخ قم در مقالههاى زیر مباحث ارزشمندى آمده است: معدنکن، و منیره پویاى ایرانى،« خراج به روایت تاریخ قم»، زبان و ادب فارسى، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانى تبریز، س ۵۰، ش ۸۶، بهار و تابستان ۱۳۸۶، از ص ۱۹- ۴۳؛ لمبتون،« شرح و گزارشى از تاریخ قم»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ترجمه نصرالله صالحى، ش ۴۶ و ۴۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۰، از ص ۶۴- ۷۱؛ چهرازى، منصور،« جلوههاى تاریخى اقتصادى ایران در کتاب تاریخ قم»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۴۶ و ۴۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۰، ص ۷۲- ۸۲.
[۹۴]. قمى( حسن بن محمد)، تاریخ قم، ص ۱۹۱- ۲۰۵.
[۹۵]. همو، تاریخ قم، ص ۲۰۵- ۲۳۹.
[۹۶]. همو، تاریخ قم، نک، ص ۲۴۲- ۲۴۴.
[۹۷]. همو، تاریخ قم، نک، ص ۲۴۴- ۲۶۵.
[۹۸]. همان، ص ۲۰۶- ۳۰۵.
[۹۹]. همان، ص ۱۷.
[۱۰۰]. همو، تاریخ قم، ص ۱۸.
[۱۰۱]. همان، ص ۱۹.
[۱۰۲]. مقدسزاده، رجال قم و بحثى در تاریخ آن، ص ۱۴۰ و قنوات، تاریخنگارى محلى ایران در دوره اسلامى( تا سده هفتم هجرى)، ص ۱۲۰.
[۱۰۳]. قنوات، تاریخنگارى محلى ایران در دوره اسلامى( تا سده هفتم هجرى)، ص ۱۲۰.
منابع
۱.افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، ترجمه، محمدباقر ساعدى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶ ش.
۲.انوشه، حسن، «تاریخ قم»، دائرهالمعارف تشیع ، ج ۴، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادى، کامران فانى، بهاالدین خرمشاهى و حسن یوسفى اشکورى، تهران، سعید محبى، ۱۳۷۳ ش، صفحه ۴۳
۳.آقا بزرگ طهرانى، محمدمحسن، الذریعه إلى تصانیف الشیعه ، ج ۳، بیروت، دارالأضوا، [بى تا].
۴.بروکلمان، کارل، تاریخ الأدب العربى ، ج ۳ و ۴، ترجمه، عبدالحلیم النجار، [بى جا]، دارالکتاب الاسلامى، چ ۲، [بى تا].
۵.بهمنیار، احمد، صاحب بن عباد: شرح احوال و آثار، به کوشش، محمدابراهیم باستانى پاریزى، تهران، دانشگاه تهران، چ ۲، ۱۳۸۳ ش.
۶.چهرازى، منصور، «جلوه هاى تاریخ اقتصادى ایران در کتاب تاریخ قم»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۴۶ و ۴۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۰ ش، ص ۷۲- ۸۲
۷.دایى رضایى مقدم، شادى، «تاریخ قم»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۴، زیر نظر کاظم موسوى بجنوردى، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامى ، ۱۳۸۵ ش، از صفحه ۳۰۱ تا صفحه ۳۰۲.
۸.فدایىِ عراقى، غلامرضا، حیات علمى در عهد آل بویه ، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ ش.
۹.فقیهى، على اصغر، «تاریخ قم»، دانشنامه جهان اسلام ، ج ۶، زیر نظر غلامعلى حدّاد عادل، تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، ۱۳۸۰ ش، ص ۲۴۱- ۲۴۳
۱۰.آل بویه و اوضاع زمان ایشان با نمودارى از زندگى مردم در آن عصر، گیلان، صبا، ۱۳۵۷ ش.
۱۱.قمى، حسن بن محمد، تاریخ قم ، ترجمه، حسن بن على بن عبدالملک قمى، تصحیح و تحشیه، سید جلال الدین تهرانى، تهران، توس، ۱۳۶۱ ش.
۱۲.قنوات، عبدالرحیم، تاریخ نگارى محلى ایران در دوره اسلامى (تا سده هفتم هجرى)، ویراستار، سعیدرضا على عسکرى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاه ها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانى، ۱۳۹۳ ش.
۱۳.لمبتون، آن. ک. اس، شرح و گزارشى از تاریخ قم ، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ترجمه نصرالله صالحى، ش ۴۶ و ۴۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۰، ص ۶۴ تا ص ۷۱
۱۴.محدث نورى طبرسى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، بیروت، مؤسسه آل البیت الاحیا التراث، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۸ ش.
۱۵.معدن کن، معصومه و منیره پویاى ایرانى، خراج به روایت تاریخ قم ، زبان و ادب فارسى: نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانى تبریز، س ۵، ش ۸۶، بهار و تابستان ۱۳۸۶، از صفحه ۱۹ تا صفحه ۴۳
۱۶.مقدس زاده، سید محمد، رجال قم و بحثى در تاریخ آن ، تهران، چاپخانه مهر ایران، ۱۳۳۵ ش.
منبع: کتاب نقش شیعیان در تاریخ پژوهى و تمدن.
نویسندگان: على اکبر عباسى و مونا فاطمه نژاد.