- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 22 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
تاریخ و تاریخ نگارى میان مسلمانان پیشینه درازى دارد؛ یعنى از زمانى که اسلام ظهور کرد و در زندگى مردم سریان یافت، مسلمانان به دلایلى بیشتر دینى، به این رویکرد توجه کردند. مسلمانان در زمانى نه چندان طولانى، گونه هاى مختلفى از تاریخ را چون: مغازى، سیره، اخبار، انساب و… به وجود آوردند، هر چند مطالعات برون تاریخى (تاریخ پژوهى= فلسفه علم تاریخ) که به چیستى، گونه ها، روش، علمیت و معرفت بخشى و… آن مى پردازد، در دوره هایى متأخرتر؛ یعنى در عهد شکل گیرى تمدن اسلامى پدید آمد. میان مسلمانان، شیعیان درهر دو عرصه تاریخ نگارى و تاریخ پژوهى گام هاى بلندى برداشته اند و آثار درخورى پدید آوردند که مایه سرمشق دیگر نویسندگان تاریخ و تاریخ اندیشان شده است. مقاله حاضر با این پرسش که نقش شیعه در مباحث نظرى و روش شناختى تاریخ و تاریخ نگارى در عهد شکوفایى تمدن اسلامى چه میزان بوده است، وارد مطالعه و تأمل شده، و با این فرضیه پیش رفته است که شیعه به حکم ضرورت هاى سیاسى اجتماعى، بیش از دیگران به تاریخ پرداخته و عملا الگوسازى قابل اتباعى براى مورخان دیگر انجام داده است. البته این که آن ضرورت ها چه بوده، خود مقوله مهمى است که نیازمند بررسى و تحقیق جداگانه است. به زعم این نوشتار، دورى از کانون قدرت و سیاست، و دغدغه حذف تاریخى و فرهنگى داشته ها و احساس حقانیت، ایشان را بر آن داشت تا بر تاریخ صحیح به لحاظ روشى و اتقان بخش از نظر معرفتى پافشارى کند، از این رو هم به تاریخ توجه کرد و هم در اعتبار شناخت تاریخى کوشید.
مقدمه
مسلمانان، مثل همه اقوام دیگر، البته با تأثیرپذیرى از آموزه هاى قرآنى و روایى ازیک سو[۱] و بهره گیرى از داده هاى علمى اقوام و ملل غیرمسلمان از دیگرسو،[۲] به زودى دریافتند که براى حفظ میراث اسلامى باید به تاریخ یا خبر روى آوردند و از آن بهره بگیرند؛ البته عرب جاهلى با آهنگى کند به سمت حفظ داشته هاى خویش پیش مى رفت،[۳] اما آن چه بیش از همه ذهن او را به خود مشغول مى کرد، پاسداشت افتخارات اجدادى و نسبى او بود که از یک طرف در ایام العرب ها خودنمایى مى کرد، ازسوى دیگر در حفظ انساب و اصالت خونى؛ لذا دو دسته اخبار میان آنان به صورت شفاهى و بیشتر در قالب شعر و کلام موزون یا ادیبانه که بهترین طریق حافظه سپارى خاطره ها و اخبار گذشته بود، ماندگارى یافته بود. ایام العرب، جنگ ها و خون ریزى ها را در خود جاى مى داد و نسابى، رابطه خونى و پیوند خویشاوندى آدمیان با یکدیگر را.[۴] این شیوه در عهد اسلامى شکل و شمایل دیگرى یافت، هر چند هم چنان اثرگذارى خود را داشت؛ کتاب هاى مغازى و نبردهاى اولیه دوره اسلامى و نیز آثار ناظر به سلسه انساب، دنبال کردن همان مسیر بود، ولى چیزى نگذشت که گونه هاى جدیدى از تاریخ نگارى یا ثبت گذشته، میان مسلمانان راه یافت و آثار درخورى را شکل داد.[۵] البته بسیارى از آن آثار امروزه در اختیار پژوهنده قرار ندارد، چون در گذر زمان، تابع علل و عواملى ناخواسته و گاه به طور عمدى از بین رفته است و تنها نامى از آن ها در کتاب هاى فهرست نگارى باقى مانده یا گزاره هایى از آن ها در مطاوى منابع دیگر جا یافته اند، در عین حال بر اساس آثار باقى مانده و در اختیار، مى توان نسبت به اهمیت، جایگاه و وجاهت علمى آن ها به تحلیل هایى دست زد، چنان که نوشته هایى با همین رویکرد پدید آمده و ابعادى از آن را گشودند.[۶] این مقاله مى کوشد تا به اجمال، بر اساس آثار موجود، نظرى به تاریخ نگارى شیعه در بازه زمانى عهد شکوفایى تمدن اسلامى افکنده و نقش آن را در تاریخ نگارى دیگر فرق اسلامى و ادوار بعدى نشان دهد.
مفهوم شناسى تاریخ و شیعه
ابتدا وضوح بخشى دو نکته ضرورى مى نماید: اول آن که مراد از تاریخ در این مقاله، معناى عام آن است، نه معناى خاص امروزى و طبعا همه نوع مطالعات مربوط به گذشته، اعم از سیره، مغازى، خبر، فتوح، انساب و… را شامل مى شود. دوم آن که مراد از شیعه در این نوشتار، مفهومى عام تر از شیعه اى است که در نوشته ها و اندیشه هاى کنونى دنبال مى شود. توضیح آن که شیعه با همه اقسامى که در عهد تمدنى اسلام پدید آمد با آن چه در فرهنگ اولیه مسلمانان وجود داشت، تا حدى متفاوت است، چون آنان گاه افرادى را که در سپاه امام على علیه السلام، به عنوان خلیفه چهارم قرار داشت، یا مشى سیاسى و اجتماعى آن حضرت را مى پذیرفت، شیعه مى خواندند، بى آنکه به عقاید او نظر کنند، ازهمین رو چه بسا برخى از افراد در جرگه شیعیان شناسایى شده باشند، درحالى که شاخصه هاى شیعه امروز، مثل تنصیص، نصب و تعیین، علم و عصمت یا تقدم بر دیگران و به تعبیر دیگر اعتقاد به امامت ائمه را دارا نباشند. برخى بر اینان نام شیعه محبتى داده اند،[۷] گر چه چندان دقیق به نظر نمى رسد.
تاریخ در ذهنیت مسلمانان
وقتى محمد ابن اسحاق (م ۱۵۷ ق.) شیعى به عنوان پیشتاز نویسندگان اسلامى،[۸] اثر پرارج خود را با عنوان السیره النبویه بر پایه رویکرد و روشى علمى تألیف مى کرد، هنوز دانش انتظام یافته اى به نام تاریخ در فرهنگ و تمدن اسلامى شکل نگرفته بود. کتاب او آغاز پیدایى دانش گذشته نگر به نام تاریخ گردید.[۹] هر چند امروزه دانش تاریخ بر پایه اصول و قواعدى تحقیق و تدوین مى شود که با روش پیشینیان تفاوت هایى دارد، اما بى گمان پیشرفت و ژرفایى این دانش بر پایه تجاربى است که از دیرباز آغاز شده بود.
مسلمانان در دوره هاى اولیه با این گونه از تاریخ پردازى آشنایى نداشتند،[۱۰] همان طور که اقوام و جوامع دیگر چیزى از آن نمى دانستند. تاریخ نویسى شکل گرفته در سنت اسلامى، بیشتر در قالب بیان خبر و با روش روایى به شکل حدیث نگارى رواج داشته [۱۱] و بعدها که کتب سیره، مغازى، فتوح و نوشته هاى تاریخى پدید آمد، باز هم چنان سبک و سیاق حدیث نویسى بر آن ها حاکم بوده است و گویى این تنها محتواى یک حدیث بوده که دانشى را از دانش هاى دیگر متمایز مى ساخته و مرزى میان آن ها مى افکنده است، بى آن که [۱۲]
روش دریافت یا ارائه متفاوتى داشته باشد. نگاهى به آثار تاریخى اولیه مسلمانان، آشکارا نشان مى دهد که این دست آثار با کتاب هاى حدیثى چندان متفاوت نبوده، جز آن که محتوا یا پیام متفاوتى در بر داشته اند؛ کتاب هاى حدیثى، حاوى مطالب عقیدتى، اخلاقى یا احکام شرعى بوده است و نوشته هاى تاریخى یا اخبار، به سیر و سلوک گذشتگان، اعم از پیامبر یا پیامبران، پادشاهان یا بزرگان و گاه جامعه اسلامى مى پرداختند. به بیان دیگر، آن چه به عنوان نوشته تاریخى شناخته مى شد، محتواى توصیفى از واقعیت بیرونى و هویت گزارشگرى داشته است.
تاریخ و تاریخ نگارى میان مسلمانان، ازجمله شیعه، تابع چند عامل، شکل و رواج یافت؛ فراوانى داده هاى تاریخى (شبه تاریخى) در قرآن،[۱۳] هویت تاریخى قرآن،[۱۴] شناخت آموزه هاى دینى،[۱۵] شناسایى مشروعیت مذهبى،[۱۶] ضرورت پیروى از دستورات و سیره نبوى [۱۷] و نیز پیروى از توصیه ها و دستورات قرآنى. مجموعه این عوامل موجب رویکرد آنان به این شاخه دانشى شده بود، هر چند وجه دینى و شناخت حقیقت دیانت در ذهنیت مسلمانان بر دیگر ابعاد تاریخ سیطره داشته و مورخان یا اهل خبر یا سیره نویسان، مى کوشیدند تا حقیقت اسلام را در پرتو این دست از مطالعات به تصویر بکشند. دراین میان شیعیان بیش از دیگران براى حفظ میراث خود مى کوشیدند، به ویژه آن که به هر دلیلى تدوین حدیث و حفظ میراث نبوى میان اهل سنت مورد بى مهرى واقع شده و هراس از اندراس آن ها ذهنیت شیعه را آزار مى داد.[۱۸] زمانى گذشت تا اهداف تاریخ نگارى گسترده شد و به مثابه دانش فرادینى در هندسه فکرى مسلمانان جاى گرفت و طبعاً شکل و شمایل دیگرى پیدا کرد. تاریخ به معناى اصطلاحى امروزین، از قرن سوم هجرى به بعد پاى به عرصه وجود نهاد و آثارى به این نام یا نشان پدید آمدند. واقعیت آن است که شیعیان جلودار این حرکت بوده و آثار درخورى پدید آوردند که نویسندگان دیگر، اعم از تاریخ نگاران مثل طبرى و تاریخ پژوهان، چون ابن خلدون از آن پیروى کرد.
شیعه و تاریخ نگارى
چنان که بیان شد، توجه به تاریخ میان مسلمانان از شئون مسلمانى به شمار مى آمد، ازآن رو که شناخت اصالت قرآن، درک سنت نبوى و دریافت شریعت اسلامى با آن میسر مى گردید. به ویژه آن چه به عنوان سیره رسول خدا صلى الله علیه وآله شناخته مى شد[۱۹] بیش از دیگر شاخه ها اذهان مسلمان را به خود معطوف مى داشت و این دانش اولین موضوعى بود که مورد عنایت اهل خبر قرار گرفته بود،[۲۰] اما در این میان شیعه هم در توجه به تاریخ بیش از دیگران دغدغه داشته است؛[۲۱] هم چگونگى تاریخ نگارى. براى شیعه تدوین تاریخ ضابطه مند و اصولى یا روش دار که مفید معرفت و قابل دفاع باشد، اهمیت ویژه داشت، چرا که با تاریخ درست و روشمند امکان شناخت و شناسایى حقایق گذشته و درستى عقاید امکان پذیر مى شد[۲۲] و الا آن چه به نام تاریخ، اما دستورى یا سیاسى عرضه مى شد، بى گمان دستمایه تقویت انحراف ها و سودجویى حاکمان و مدعیان مى شد که نه تنها موجب عبرت و معرفتى نبود، بلکه سبب گمراهى و جهالت مى گردید.
این که به راستى چرا این شاخه از مسلمانان بیش از دیگران و پیش از همگان به تاریخ و تاریخ نگارى روى کردند، خود پرسشى اساسى و درخور تأمل است. به زعم نویسنده، جدا از اسباب عمومى پیش گفته، سه عامل، بیش از همه در عنایت شیعه به تاریخ و الگومندسازى آن تأثیرگذار بوده است؛ پیش از همه یافتن پشتوانه اى براى تثبیت و حجیت مرام و عقیده اى که برگزیده بودند، زیرا براى اثبات حقانیت شیعه به اقامه دلایلى از سنت و سیره نبوى نیاز داشتند و همین امر توجه آنان را بیشتر به داده هاى تاریخى جارى شده در سنت نبوى و بیان خصوصیات استخراج و استنباط آن جلب مى کرد، دلیل دیگر حفظ جریان ها و رخدادهاى گذشته عهد نبوى و پس از آن، از تحریف و برساختگى مشروعیت خواهان سیاسى بود که در تعارض با اندیشه امامتى شیعى هرگونه اقدامى را انجام مى دادند. دلیل سوم اعتماد نداشتن به داده هاى دیگران بود که به زعمشان مشحون از ناراستى و کژى بود. شیعه براى صیانت از اخبار گذشته، به تدوین تاریخ (در معناى عام) روى کرده بود همچنین بر روش درست براى اعتباربخشى بیشتر پافشارى مى کرد.
گرچه رویکرد اصلى مقاله شناسایى نقش مباحث نظرى و روش شناختى شیعیان است، اما ارائه این بحث، بدون شناخت سهم شیعه در تاریخ نگارى میسر نیست. داده هاى تاریخى حاکى از آن است که اولین تاریخ نگاران و اهل خبر از شیعه بوده اند. سید حسن صدر در کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، صفحات نسبتا زیادى را ذیل عنوان تقدم الشیعه فى علم السیر والتاریخ الاسلامى به این بحث اختصاص داده و نزدیک به نود نفر را در این حوزه شناسایى مى کند که پیشگام این عرصه بوده اند.[۲۳] گرچه ایشان بیشتر با دغدغه و انگیزه تبلیغى به تألیف کتاب دست زده [۲۴] و براى مدعیات خویش سند و منبع ارائه نمى کند، اما آن چه عرضه داشته، شایسته امعان نظر است. وى بر آن است که شیعه در تاریخ نگارى بر دیگر فرق اسلامى فضل تقدم دارد و براى اثبات ادعاى خود، به ذکر اسامى اولین مورخان اسلامى پرداخته، و نشان مى دهد تمامى آنان پیرو مکتب تشیع بوده اند.
او از عبیدالله ابن ابى رافع که اولین کتاب سیره را نگاشته و محمد بن اسحاق واقدى در مغازى، عبدالله بن جبله بن حیان در علم رجال، حسن بن موسى نوبختى در علم فرق و مذاهب یاد مى کند[۲۵] که همگى بعدها مورد اتباع و سرمشق تاریخ نویسان دیگر قرار گرفته اند. وى در ادامه از نویسندگان بعد این دوره وآثارشان یاد مى کند.[۲۶] نگاهى به این افراد نشان مى دهد تاریخ نگارى اسلامى مرهون اسلوب و الگوى آنان بوده، و اساسا طراحى شاخه هاى مختلف تاریخ نگارى با همینان شکل گرفته است.
ادعاى صدر گرچه در نگاه اولیه اندکى شگفت آور به نظر مى رسد، اما با کاوش در منابع و داده هاى تاریخى، آشکار مى شود که وى چیزى جز واقعیت ها را انعکاس نداده است. نگاهى به زندگى نامه اولین نویسندگان این عرصه نشان مى دهد که برترین ها و تأثیرگذارتر ینشان از شیعه بوده است یا به شیعه بودن شناخته شده اند، چنان که برخى دیگر از نویسندگان با بیان شواهد و مستندات تاریخى، بر آن مهر تأیید زده اند.[۲۷] در تأیید این گفته ها، ادعاى یاقوت حموى تأمل برانگیز است. وى درباره محمد بن یسار از قول شاذکانى مى نویسد: «او فردى قدرى و شیعى مسلک است». در ادامه نکته اى از قول احمد بن یونس مى آورد که مؤید مدعاى پیش گفته است. او مى نویسد: اصحاب مغازى همگى اهل تشیع اند؛ مثل ابن اسحاق، یحیى بن سعید اموى، و دیگران و از اصحاب تفسیر مثل سدى و کلبى و دیگران.[۲۸] این ادعا که به طور مطلق بیان شده نشان مى دهد شیعیان چه نقشى در عرصه تدوین دانش مغازى (تاریخ نگارى) داشته، و طبعا چه تأثیرى بر نویسندگان ادوار بعدى داشته اند.
روش تاریخ نگارى شیعه و تأثیر آن بر مورخان دیگر
اگر پیش گامى شیعه در پدیدآورى آثار تاریخى در معناى اعم، پذیرفته باشد، تأثیرگذارى آنان بر نوشته هاى ادوار بعدى امرى مسلم خواهد بود. حضور پررنگ شیعه در عرصه تاریخ نگارى و اثرگذاریشان بر ادوار بعدى، مایه نقد و انتقاد دسته اى از نویسندگان وهابى مشرب شده است. محمد نورولى یکى از آن افراد است که رساله دکتراى خویش را به این مقوله اختصاص داده و با عنوان اثر التشیع فى الروایات التاریخیه فى القرن الاول الهجرى منتشر کرده است. وى در این اثر غرض ورزانه کوشیده تا ردپاى باورهاى شیعه را در نوشته هاى تاریخى برنماید. او اقدام خویش را در راستاى سه کار دیگر یاد مى کند که با همین رویکرد نوشته شده اند. آن سه کار که در مقدمه به آن ها اشاره کرده، عبارت است از ما ادخلته الشیعه فى التاریخ الاسلامى از دکتر صالح بن عبدالله المحیسن، دیگرمیزگردى با حضور چند تن از اساتید با عنوان اثر التشیع فى کتابه التاریخ که انتشار یافته و سومین آن، کتاب سلیمان العوده با عنوان نزعه التشیع و اثرها فى الکتابه التاریخیه است.[۲۹]
این دسته از آثار انتقادى، هرچند با قصدوغرض غیرعلمى و تخریبى نوشته شده اند، اما آشکارا از نقش تاریخ نگارى شیعه در قرون اولیه پرده مى دارد و نشان مى دهد چگونه شیعیان توانستند نوشته هاى تاریخى زمان خویش و دوره هاى بعدى را تحت تأثیر قرار دهند.
البته روشن است که این مقاله یکایک مورخان شیعى را نمى تواند بررسى کند، فقط براى نمونه، نکاتى نظرى و روشى از چند تن از آنان که پیشگام این عرصه بوده است و طبعا تأثیر مستقیم ترى داشته اند ذکر مى کند؛ ابن اسحاق، یعقوبى و مسعودى. گرچه برخى، اینان را مورخین طرفدار تشیع خوانده اند نه شیعه،[۳۰] ولى در بیشتر آثار به شیعه بودنشان تأکید شده است.
۱. تأثیر در حوزه نظر و دیدگاه
گرچه نشان دادن تأثیر نظر و دیدگاه یک مورخ بر دیگران چندان آسان نیست، اما درعین حال برابر قاعده تقدم زمانى تاحدى مى توان به حقیقت نزدیک شد. ابن واضح یعقوبى (اواخر قرن سوم هجرى) که یکى از مورخان برجسته شیعى [۳۱] و از پیش گامان یا پایه گذاران مطالعات تاریخى به سبک متفاوت و تاحدى نزدیک به تاریخ نگارى نوین است، در کتاب تاریخ خود که امروزه به تاریخ الیعقوبى شناخته شده، به نکاتى توجه شده که از اهمیت به سزایى برخوردار است. وى ذیل اخبار پادشاهان فارس، یکى از شرایط پذیرش گزاره تاریخى را معقول بودن آن ذکر مى کند. او در آنجا به دسته اى از باورهاى عامه مردم درخصوص پادشاهان اشاره مى کند که چگونه در خلقت آنان سخنانى عجیب ذکر مى کردند، آن گاه مى گوید این ها از امورى است که عقل آن ها را قبول نمى کند.[۳۲] این سخن با توجه به نگره اى که در آن دوره، بلکه دوره هاى بعدتر حاکم بود و سنجش داده تاریخى (خبر) را با عقل جایز نمى شمردند،[۳۳] قابل تأمل و ارزشمند است، چنان که ابن خلدون شش قرن بعد به آن توجه کرده و بر آن پاى فشرده است.[۳۴]
سپس یعقوبى به نکته دقیق دیگرى اشاره مى کند که مى تواند در تاریخ نگارى به کار بسته شود و آن نظرخردمندان و دانایان و بزرگان زمان است. او درخصوص قضیه پیش گفته، مى نویسد: چنان که خردمندان و دانایان و بزرگان ایرانى از آن دورى مى گزینند. به زعم ایشان، پذیرش عقلا، علاوه بر عقل مى تواند ملاک تاریخ قلمداد شود، چرا که آنان به آسانى تسلیم سخنان گزافه و سست نمى شوند.
نکته سومى که یعقوبى آن را ملاک پذیرش خبر ذکر مى کند، پسند مردم زمانه است که شاید بتوان آن را انطباق با فرهنگ زمانه نام نهاد. او در همین بخش از کتاب خود، مى نویسد که براى فارس ها اخبار زیادى وجود دارد که بیشتر مردم آن را ناپسند شمرده و از آن ها صرف نظر مى کنند؛ ازاین رو ما هم از ذکر آن ها خوددارى کردیم، چون بناى ما بر حذف مطالب ناشایسته است.[۳۵] علاوه بر اینها، تأکید بر علم آموزى است نه شهرت جویى در تاریخ نگارى؛ نیز تلاش براى دانستن چیزى که ندانستنش نارواست،[۳۶] از نکات دیگر رویکردهاى ایشان است. ابن خلدون این سخنان را در قالب و ادبیات دیگرى عنوان مى کند[۳۷] که بسیارى با شگفتى به آن مى نگرند، درحالى که تبار آن ها در ادوار پیشتر و در اندیشه تاریخى شیعه قابل پى جویى است.
على بن حسین مسعودى (م ۳۴۶ ق.) مورخ شیعى دیگر است که در آغاز کتاب مروج الذهب خویش که درواقع تلخیصى از نوشته ها و رسالات همراه با جغرافیاى جهان است،[۳۸] در بیان چگونگى تألیف کتاب، نکاتى را بر مى شمرد که شایان توجه است. وى اصل مشاهده و معاینه با سفر به مناطق دیگر و کشف اختصاصات اقالیم را به عنوان یکى از راه هاى دریافت اطلاعات خود ذکر مى کند که طبعا براى محقق تاریخ، راهى بسیار گره گشاست، همچنین مطالعه پیمایشى و گفت وگو با بزرگان و شاهان مختلف که دیارشان دور از هم بود، در گشودن مشکلات و رفع ابهامات مى تواند موثر باشد. وى مى نویسد «با آن ها هم سخن شدیم که آثار علم برفته و نور آن خاموشى گرفته، رنج آن فراوان شده و اهل فهم کمتر شده اند که همه متظاهران نادانند یا مشتغلان ناقص که به پندار قناعت کرده و از یقین دور مانده اند». سه دیگر مقوله تجربه علمى است که او بدان توجه مى دهد، چنان که خود پس از نوشتن کتاب هایى چند در حوزه هاى مختلف به این دانش روى کرد.[۳۹]
مسعودى علاوه بر این موارد، در نقد روایت سنان بن ثابت بن قره، بر ویژگى تخصص محورى پاى مى فشرد و بر آن است که او از فن خویش بیرون رفته است [۴۰] و این ضعف یک نویسنده است که پاى در حوزه هاى غیر تخصصى خویش بگذارد. بعدها دیگر مورخان به نکته هاى مذکور، توجه کرده اند. بنابر آن چه گفته شد، به صراحت مى توان بیان داشت آن چه متاخران در خصوص شرایط مورخ و چگونگى تاریخ نگارى آورده اند، برگرفته از تجربه تاریخ ورزى مورخان شیعى بوده، هرچند، گونه ارائه پسینیان، به ویژه آن چه ابن خلدون عرضه کرده، شایسته ارج گذارى است، ولى نمى توان نقش پیشینیان را در دستیابى وى به این الگو نادیده گرفت، خصوصا تأکید وى بر عنصر عقلانیت، عقلایى بودن و نیز استناد به منابع و تثبت مورخ که در ادامه به آن ها اشاره مى شود.
۲. تأثیر در حوزه روش و الگوى تحقیق
شناسایى روش تاریخ نویسى و تأثیر آن در ادوار بعدى، به ناچار گذرا خواهد بود. بایسته است نخست از محمد ابن اسحاق که اولین سیره نسبتا جامع را با نظم منطقى نوشته، یاد کرد که با انتساب شیعى است.[۴۱] اثر وى الگویى براى نویسندگان پس از او شده و همه کتاب هاى سیره اى شکل گرفته، مانند کتاب او تألیف شده اند.[۴۲] او کسى بود که استادش زهرى درباره اش گفت: «اگر او درمیان باشد علم باقى است»؛[۴۳] سخنى که نشان از توانایى و نقش آفرینى ابن اسحاق حکایت دارد. همچنین سهیلى تصریح مى کند که دسته زیادى از کتاب ابن اسحاق پیروى کرده اند. او در ادامه از افرادى چون بکایى، بخارى و طبرى یاد مى کند که متأثر از او بوده اند.[۴۴] یاقوت حموى به نقل از شافعى مى نویسد: «هرکسى بخواهد در مغازى تبحر یابد لاجرم باید به ابن اسحاق در آویزد».[۴۵]
روش ابن اسحاق در سیره نگارى (تاریخ نگارى) را مى توان چنین برشمرد: فراگیرى و شمول در بهره گیرى از همه منابع، ذکر سند اخبار، استفاده از شعر، تنوع مصادر و توجه به فرهنگ زمانه بود.[۴۶] نکته مهم دیگرى که مى توان به مثابه نوآورى وى دانست، بهره گیرى از سنت ترکیبى [۴۷] در نقل است که برخلاف شیوه حدیث نگارى، دنبال کرده است.[۴۸]
واقعیت هاى تاریخى نیز نشان داده که روش تاریخ نگارى او براى همه پسینیان سرمشق شده است؛ اما گذشته از ایشان، روش علمى یعقوبى و مسعودى که بعدها سرمشق مورخان شده، شایان مداقه است. کاربست شیوه هاى علمى آنان، هم چنان روشى مطلوب و علمى شمرده مى شود. گذشته از اعتماد به اسناد گزارش ها که ریشه در شیوه حدیث نگارى دارد و توجه به راویان از حیث عدالت و وثاقت، سنجیدن داده ها با عقل و گزینش امر معقول از وجوه قابل اعتناى تاریخ نگارى اینان است، چنان که توجه به آثار پیشینیان و ذکر منابع اخبار خویش، ویژگى هاى دیگر این آثار تاریخى است. براى روشن تر شدن مدعا، نگاهى به آن ها افکنده مى شود.
یعقوبى که در مباحث مرتبط با تاریخ امت هاى گذشته به گونه اى عمل کرده که پیش از او کسى چنین نکرده بود،[۴۹] در تاریخ عهد اسلامى نیز متفاوت عمل کرده است. خود در مقدمه البلدان خویش تصریح مى کند که در اخذ گزارش ها به وثاقت راوى توجه داشته، هم از افراد پرس وجو مى کرده و هم از مردم مورد وثوق اخبارى را ثبت کرده است.[۵۰] این شیوه البته در اتقان داده ها موثر است. استناد به منابع اولیه و مرتبط با هر واقعه،[۵۱] نقد گزارش ها و روایات تاریخى، مستندسازى، بى طرفانه بودن [۵۲] از ویژگى هاى نوشته اوست. اما از همه این ها برجسته تر، نوع تنظیم مطالب تاریخى است که به اصطلاح امروزى به شیوه ترکیبى [۵۳] عمل کرده است. تا پیش از او آثار تاریخى بیش تر به صبغ و سیاق حدیث نگارى و به صورت تقطیعى نوشته مى شد، اما آغاز شیوه جدید با تنى چند از مورخان، ازجمله ایشان بوده و مسعودى نیز با همین شیوه پیش رفته است. جامع نگرى [۵۴] و بهره گیرى از اسناد[۵۵] و نیز توجه به یافته هاى پیشینیان به عنوان منابع تاریخ نگارى خویش و یادکرد از آن ها، ویژگى هاى دیگر کتاب یعقوبى است که در دیگر تاریخ نگارى ها مورد توجه قرار گرفته است. مسعودى نیز مانند او منابع اثر خویش را در آغاز ذکر مى کند. وى در آغاز کتابش مى نویسد: مردم سلف و خلف در تاریخ و حوادث کتاب ها آورده اند که بعضى به صواب و بعضى دیگر به خطا رفته اند و هریک به قدر توان خویش کوششى کرده، و گوهر نهان هوش وانموده اند، چون وهب بن منبه و ابومخنف لوط بن یحیى و…،[۵۶] چنان که پیش از او یعقوبى در کتابش، راویان خود را برشمرده بود.[۵۷]
شیوه تاریخ نگارى یعقوبى و مسعودى و نیز ابن اسحاق و بعدتر ابوعلى مسکویه و دیگران که به شیعه بودن شناخته بودند، در ادوار بعدى تاریخ نویسى مسلمانان اثر گذاشت، به ویژه در اصول و قواعدى که ازسوى ابن خلدون و دیگران بیان شده مى توان ردپایى از این ها را نشان داد.
قواعد تاریخ نویسى و اعتبار شناخت آن
در مطالعات تاریخى، روشمندى و اعتبار داده هاى آن از مباحث بنیادین و مهم است. این که آیا اساسا براى تاریخ، مى توان معرفتى قایل شد یا نه؟[۵۸] گرچه این سخن در فلسفه انتقادى تاریخ، امرى نوپدید و در این معنا دانشى نوپاست، ولى نگاهى به نوشته هاى فیلسوف مورخان یا مورخ فیلسوفان گذشته نشان مى دهد این دست از تأملات از توجه آنان دور نبوده است، چنان که ابن خلدون با نگاهى انتقادى به نوشته هاى پیشینیان، فن تاریخ را داراى روشى مى داند که هرکسى بدان دست نیابد؛ سپس دو عنصر اصلى را در مطالعات تاریخى بر مى شمرد: یکى، منابع متعدد و دانش هاى گوناگون؛ دیگر، داشتن حسن نظر و پافشارى و تثبت خاص (در صحت سند و چگونگى روات)؛ که وقتى هردو رخ دهد مورخ را به حقیقت رهبرى کند،[۵۹] چنان که یعقوبى و مسعودى به آن اشاره کرده بودند.
ابن خلدون هم چنین به بیان شرایط مورخ مى پردازد و دانستن قواعد سیاست، طبایع موجودات، اختلاف ملت ها، سرزمین ها و اعصار گوناگون را از لحاظ سیرت ها، اخلاق، عادات، مذاهب، رسوم و دیگر کیفیات و نیز آگاهى کامل به وقایع حاضر و موجود براى دریافت اسرار و رموز و کشف علل اختلاف اقوال و تضاد دیدگاه ها لازم مى داند. درک اصول و شالوده هاى دولت ها و ملت ها و مبادى و مبانى پدید آمدن آن ها و شناخت عادات و رسوم زمان و اخبار زمامداران، از دیگر اصول است که به زعم وى موجب مى شود تا بتواند هر خبر منقول را بر قواعد و اصولى که به تجربه ومطالعه آموخته است عرضه کند تا سره از ناسره بازشناسد.[۶۰] بى گمان او در بیان این قواعد، چشمى به داده هاى پیش از خود که در زمره نویسندگان شیعى بودند، داشته است.
سبکى، نویسنده معاصر ابن خلدون نیز در کتاب طبقات الشافعیه الکبرى، ذیل عنوان قاعده فى المورخین، براى اعتباربخشى به داده هاى تاریخى، نه شرط را ذکر مى کند که همه آن ها متخذ از الگوى تاریخ نگارى پیشینیان است. صدق عدالت، اعتماد به لفظ نه معنا،سرعت در نوشتن، ذکر نام سند، احاطه کامل به زندگى فرد از نظر علمى و دینى و اوصاف دیگر، مهارت در عبارت پردازى و آگاهى نسبت به مدلولات الفاظ، قدرت تصور حالات فرد، پرهیز از مطالبه هواى نفس، حضور تصور.[۶۱]
قواعد و اصول بیان شده براى مورخ در نگارش تاریخ، در تاریخ نویسى شیعه و پیش از آن دو ملحوظ بوده است و حتى در پاره اى موارد، دقایق بیشترى را مطرح کرده بودند، چنان که به اجمال به مواردى از آن ها اشاره شد. قواعدى که ابن اسحاق، یعقوبى و پس از آن ها مسعودى به آن پایبندى نشان داده بودند، جدا از پافشارى بر یافتن اخبار صحیح که در صحت سند و انتساب خودنمایى مى کرد، اصرار بر بیان حقایق گذشته، وراى تعلقات و گرایش ها بود که اعتماد به داده هاى تاریخ، صرفا در سایه آن حاصل شدنى است.
نتیجه گیرى
پیشتازى شیعه در تاریخ نگارى مسلمین که مورد وفاق نویسندگان کهن و کنونى است، توانست طرحى نو در عرصه ساختار، روش و محتوا ارائه کند، چنان که در اخلاق تاریخ نگارى نیز توصیه هایى را عرضه دارد که براى همیشه سرمشق مورخان باشد. نقش شیعه در این عرصه ها، آن چنان چشمگیر بوده که برخى از نویسندگان عرب به نقد آن نشسته و آثارى را پدید آوردند. میان مورخان بزرگ، ابن اسحاق اولین شخصیت تاریخ اسلام در حوزه سیره نویسى، یعقوبى و مسعودى از مورخان سرشناس شیعى در نوشتن کتاب هاى تاریخى از آن جمله اند. ارائه تاریخ ترکیبى، تأکید بر رویکرد تخصصى، شناسایى سره از ناسره با منطق عقل، عقلا و پسند مردم و نیز اعتنا کردن به منابع از مهم ترین دستاوردهاى نویسندگان شیعى بود که مورخ فیلسوفان قرون بعدى به آن توجه کرده، و در تفصیل و تعمیق آن کوشیدند.
پی نوشت:
[۱]. آیات فراوان قرآنى مبنى بر سیر در زندگى پیشینیان( انعام/ ۱۱، نمل/ ۶۹، عنکبوت/ ۲۰ و…)، الگو بودن پیامبربا این فرض که او براى همه آدمیان و همه زمان هاست( احزاب/ ۲۲) و درک آیه هایى که درخصوص وقایع مختلف تاریخى بوده است و بیش از همه پیوند فهم قرآن با شأن نزول یا توصیه هاى نبوى مبنى بر نوشتن آن چه از او مى شنوند،( دینورى، تأویل مختلف الحدیث، ص ۲۳۶؛ کاشف الغطاء( على)، النور الساطع، ج ۲، ص ۵۷۶) در این راستا قابل توجه و استنادند.
[۲]. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص ۱۷- ۲۵.
[۳]. گیپ، تاریخ نگاری در اسلام، ص ۱۲.
[۴]. ر. ک: روزنتال، تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ج ۱، ص ۳۱- ۳۳.
[۵]. الندیم از عبید بن شریه جرهمى یاد مى کند که پیامبر را درک کرده بود و براى معاویه از اخبار پیشینیان و پادشاهان عرب و عجم مى گفت و اثرى به نام کتاب الملوک و اخبار الماضیین داشت، همچنین از فرد خوشنام و دانشمندى به نام عبدالله بن عروض( ابن کواء) از تیره بنى یشکر یاد مى کند که شیعه امام على و از اصحاب او بوده است. فهرست، ص ۱۰۲.
[۶]. آثارى مثل میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى اثر سیدحسین مدرسى و تاریخ تاریخ نگاری در اسلام اثر روزنتال و….
[۷]. سبحانى، موسوعه طبقات الفقهاء، ۳/ ۴۶۸ برخى نیز از شیعه روحى سخن به میان آورده و ادعا کرده اند که قدمتى بیش از شیعه سیاسى امامى دارد، اما شهید صدر آن را سخنى بى پایه دانسته و پیشینه شیعه حقیقى کامل را از عهد رسول خدا ذکر مى کند که پیش تر از آن تصور نمى شود. ر. ک: صدر( سید محمدباقر)، نشأه التشیع و الشیعه، ص ۹۳.
[۸]. حموى، معجم الادباء، ۱۸/ ۵- ۶.
[۹]. البته روشن است که این ادعا نافى وجود رساله هاى کوچک یا روایات تاریخى پیش از او نیست.
[۱۰]. همو، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ج ۱، ص ۱۹ به بعد و ص ۴۴.
[۱۱]. عبدالحمید، علم التاریخ، ص ۱۵۱.
[۱۲] الویرى، محسن، نقش شیعیان در تاریخ پژوهى و تمدن، ۱جلد، امام على بن ابى طالب (علیه السلام) – قم – ایران، چاپ: ۱، ۱۳۹۷ ه.ش.
[۱۳]. ر. ک: روزنتال، تاریخ تاریخنگارى در اسلام، ج ۱، ص ۳۹.
[۱۴]. قرآن طى بیست و سه سال و متناسب با نیازها و اقتضائات زیست مسلمانى نازل شد و همین امر مقتضى دانستن فضا و بستر نزول قرآن( شأن نزول) بود.
[۱۵]. فهم حقیقت آموزه هاى دینى به شناخت زمان صدور و کیفیت آن پیوند داشت.
[۱۶]. چنان که پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پیش بینى کرده بود، پس از ایشان مسلمانى به فرقه هاى مختلفى تقسیم شد، اما این که کدام یک بر حقند یا به تعبیر حدیث نبوى فرقه ناجیه اند، نیازمند کاوش هاى تاریخى بود. ر. ک: صنعانى، افتراق الامه، ص ۴۸؛ مجلسى، بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۳ به بعد.
[۱۷]. خداوند در قرآن پیامبر صلى الله علیه وآله را الگو براى مسلمانان( لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)،( احزاب/ ۲۱) و پیروى از او را فرض کرده بود//( ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)،( حشر/ ۷)؛ و این امر مقتضى شناخت سیره و سلوک آن بزرگ مرد بود.
[۱۸]. منع کتابت حدیث از سوى خلیفه دوم، به هر انگیزه اى صورت گرفته باشد، اطلاعات زیادى را از گذشته را به فراموشى سپرد.
[۱۹]. سیره پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در معناى عامش، اولین حوزه مطالعات تاریخى بود که ذهن مسلمانان را به خود مشغول کرده بود. ر. ک: جعفریان، سیره رسول خدا، ص ۲۴ و ۴۸ به بعد و سجادى، تاریخ نگاری در اسلام، ص ۱۰۹.
[۲۰]. آیینه وند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، ص ۱۷۵ و ۱۷۶.
[۲۱]. ر. ک: مدرسى، میراث مکتوب شیعه، ص ۴۴ به بعد و فصل دوم به بعد. نویسنده در این کتاب نشان مى دهد که شیعه چه تلاش هایى در حوزه نگه داشت پیشینه داشته است.
[۲۲]. این روایت از امام سجاد علیه السلام شایسته مداقه است:« کنا نعلم مغازى النبى کما نعلم السوره من القرآن» و زهرى که یکى از شیعیان است( طوسى، رجل، ص ۱۱۹) مى گوید:« در علم مغازى، علم آخرت و دنیا وجود دارد».( ابن کثیر، البدایه و لنهایه، ج ۳، ص ۲۹۷ و سیوطى، المحاضرات، ص ۳۰۶) آیا چنین ارزش گذارى هایى جز به منظور شناخت حقایق ایمانى در سایه بیان واقعیات گذشته است؟
[۲۳]. صدر( سید حسن)، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۲۳۲ تا ۲۷۸.
[۲۴]. او به اتفاق دو شخصیت علمى زمانه؛ مرحوم آقابزرگ تهرانى و شیخ جعفر کاشف الغطاء متعهد شدند تا در پاسخ به ادعایى از جرجى زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه که به این مضمون نوشته بود: شیعه طایفه اى بود کوچک و آثار قابل اعتنایى نداشت و اکنون شیعه اى وجود ندارد، پاسخ درخورى دهند. نتیجه آن تعهد، همین کتاب شد از سوى مرحوم صدر و نقدى بر کتاب جرجى زیدان از سوى کاشف اغطاء و کتاب الذریعه الى تصانیف الشیعه از آقا برزگ تهرانى. ر. ک: حکیمى، آقابزرگ طهرانى، ص ۲۲- ۲۴.
[۲۵]. صدر( سید حسن)، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۲۳۲- ۲۳۴.
[۲۶]. همان، ص ۲۵۰- ۲۵۵.
[۲۷]. جعفریان، سیره رسول خدا صلى الله علیه وآله، ص ۴۵ به بعد.
[۲۸]. حموى، معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۷.
[۲۹]. نورولى، محمد، اثر التشیع فى الروایات التاریخیه فى القرن الاول، مدینه المنوره، دارالخضیرى، ۱۴۱۷ آقاى رسول جعفریان گزارشى انتقادى از این کتاب را ابتدا در مجله آیینه پژوهش سپس در کتاب منابع تاریخ اسلام، منتشر کرده است. ر. ک: جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص ۲۵۳- ۲۶۴ آقاى محمد غفورى نیز در اقدامى مشابه به نقد روشى، سندى و محتوایى اثر پرداخته است. فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ۳۹، ۱۳۹۰.
[۳۰]. جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ص ۴۲.
[۳۱]. کاهن، در آمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ص ۱۶۶.
[۳۲]. یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج ۱، ص ۱۵۸.
[۳۳]. طبرى در آغاز کتابش به صراحت مى گوید که چون تاریخ علمى نقلى است، چاره اى جز استناد به منقولات راویان نیست و پاى عقل را در این دست از مطالعات وارد نمى سازد، هر چند آن داده ها نامعقول و ناپسند باشند. ر. ک: طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۱، ص ۵.
[۳۴]. ر. ک: ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۸ وى درباره اخبارى که به دور از عقائد مى گوید در چنین مواردى نوبت به بررسى راویان نمى رسد، چون مشخص است خبر نادرستى است.
[۳۵]. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۱۵۹.
[۳۶]. یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۵ ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۳۵۶.
[۳۷]. بحث عمران بشرى که ابن خلدون بر آن پاى مى فشرد، یکى از ابعاد آن همین است. ر. ک: ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۹.
[۳۸]. کاهن، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى، ص ۱۷۲.
[۳۹]. مسعودى، مروج الذهب( ترجمه)، ج ۱، ص ۲.
[۴۰]. همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۱، ص ۲۵.
[۴۱]. حموى، معجم الادباء، ج ۱۸، ص ۷.
[۴۲]. سیره ابن هشام که اساسا مبتنى بر کتاب ابن اسحاق است. ر. ک: ابن هشام، السیره النویه و…..
[۴۳]. ابن معین، تاریخ، ابن معین، ج ۱، ص ۱۵۷.
[۴۴]. سهیلى، الروض الانف، ج ۱، ص ۶.
[۴۵]. حموى، معجم الادباء، ۱۸، ص ۵- ۶.
[۴۶]. عبدالحمید، علم لتاریخ و مناهج المورخین، ص ۱۶۱- ۱۶۲.
[۴۷]. سنت ترکیبى، درهم آمیختن و ترکیب چند روایت براى ارائه تصیرى کامل از یک واقعه است؛ ر. ک: سجادى، تاریخ نگاری در اسلام، ص ۴۳.
[۴۸]. ابن هشام، السیره النبویه، ج ۳، ۵۸۱- ۸۸۲.
[۴۹]. روزنتال، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ج ۱، ص ۱۰۹.
[۵۰]. یعقوبى، البلدان، ص ۲.
[۵۱]. روزنتال مى نویسد وى در نوشتن تاریخ ادیان به منابع اصلى مراجعه مى کرد. ر. ک: روزنتال، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ج ۱، ص ۱۱۰، ۱۵۶- ۱۵۷.
[۵۲]. اشپولر، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۲۹.
[۵۳]. در این شیوه مورخ به جاى ذکر روایات مختلف و اسانید یک واقعه، از راه مقایسه و ترکیب و ایجاد سازگارى میان آن روایات گوناگون، واقعه مذکور را طى یک روایت توضیح مى دهد. ر. ک: سجادى، تاریخ نگاری در اسلام، ص ۴۳.
[۵۴]. زرین کوب کتاب یعقوبى را دائرهالمعارف قرن سوم دانسته است. زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۲۴.
[۵۵]. یعقوبى از چند سند زمان خویش بهره مى برد. وصیت منصور در باب ولیعهدى مهدى، ج ۲، ص ۳۹۲ و نامه طاهر به مأمون درباره کشته شدن امین، ج ۲، ص ۴۴۱ و….
[۵۶]. مسعودى، مروج الذهب( ترجمه)، ج ۱، ص ۴- ۶.
[۵۷]. ر. ک: یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۶.
[۵۸]. ر. ک: مکالا، بنیادهاى علم تاریخ، ص ۱۹ به بعد.
[۵۹]. ابن خلدون، مقدمه، ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۳.
[۶۰]. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص ۵۱.
[۶۱]. سبکى، طبقات الشافعیه، ج ۲، ص ۲۲- ۲۴.
منابع
۱.قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، قم: انتشارات امام على بن ابى طالب، ۱۳۸۹ ش.
۲.ابن جریر طبرى آملى، ابوجعفر محمد، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبرى)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ ق.
۳.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، هفتم، ۱۳۶۹ ش.
۴.ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه ، تحقیق على شیرى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۸ م.
۵.ابن معین، یحیى، تاریخ ابن معین ، تحقیق عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم للطباعه و النشر و التوزیع، بى تا.
۶.ابن هشام حمیرى، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۸۳ ش/ ۱۹۶۳ م.
۷.اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى ، ترجمه جواد فلاطورى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۹ ش.
۸.آیینه وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ۱۳۸۷ ش.
۹.جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، اول، ۱۳۷۳ ش.
۱۰.جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام ، قم، انتشارات صدر، ۱۳۷۶ ش.
۱۱.حموى، یاقوت، معجم الادباء، بیروت، دارالفکرللطباعه و النشر، ۱۴۰۰ ق.
۱۲.دینورى، ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث ، بیروت، دارالکتب العلمیه، بى تا.
۱۳.روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخ نگارى در اسلام ، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، دوم، ۱۳۶۵ ش.
۱۴.زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام ، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۸ ش.
۱۵.سبحانى، جعفر، موسوعه طبقات الشیعه ، قم، اعتماد، اول، ۱۴۱۸ ق.
۱۶.سبکى، تاج الدین ابونصر عبدالوهاب بن على، طبقات الشافعیه الکبرى ، تحقیق عبدالوهاب محمد الحلو و محمود محمد الطناحى، دار احیاء التراث العربیه، بى تا.
۱۷.سجادى، سید صادق و هادى عالم زاده، تاریخ نگارى در اسلام ، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى (سمت)، ۱۳۸۰ ش.
۱۸.سهیلى، عبدالرحمن بن عبدالله، الروض الانف ، تحقیق طه عبدالرحمن سعد، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۹ م.
۱۹.صدر، سید حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام ، عراق، مرکز النشر و الطباعه العراقیه المحدوده، بى تا.
۲۰.صدر، سید محمد باقر، نشأه التشیع و الشیعه ، تحقیق عبدالجبار شراره، مکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، دوم، ۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۷ م.
۲۱.صنعانى، محمد بن اسماعیل، افتراق الامه ، تحقیق سعد بن عبدالله، ریاض، دارالعاصمه، ۱۴۱۵ ق.
۲۲.طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسى (الابواب)، تحقیق جواد قیومى، قم، موسسه نشر اسلامى، ۱۴۱۵ ق.
۲۳.عبدالحمید، صائب، علم التاریخ ومناهج المورخین ، بیروت، الغدیر، اول، ۱۴۲۱ ق/ ۲۰۰۱ م.
۲۴.کاشف الغطاء، على، النور الساطع فى الفقه النافع ، نجف اشرف، مطبعه الاداب، ۱۳۸۱ ش/ ۱۹۶۱ م.
۲۵.کاهن، کلود، درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى ، ترجمه دکتر اسدالله علوى، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۰ ش.
۲۶.گیپ، هامیلتون، و دیگران، مقاله تطور تاریخنگارى در اسلام (تاریخ نگارى در اسلام)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، ۱۳۶۱ ش.
۲۷.مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الأئمّه الأطهار علیهم السلام، بیروت، مؤسسه الوفاء، بى تا.
۲۸.محمد، جعفرى، سید حسین، تشیع در مسیر تاریخ ، ترجمه سید محمد تقى آیت اللهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۶ ش.
۲۹.مدرسى، سید حسین مدرسى، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى ، ترجمه سید على قرائى و رسول جعفریان، قم، چاپ اعتماد، ۱۳۸۳ ش.
۳۰.مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق یوسف اسعد داغر، بیروت، دارالکتب اللبنانیه، ۱۳۸۵ ق/ ۱۹۶۵ م.
۳۱.مروج الذهب ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، ۱۳۶۵ ش.
۳۲.مکالا، سى بى ین، بنیادهاى علم تاریخ ، ترجمه احمد گل محمدى، تهران، نشر نى، ۱۳۸۷ ش.
۳۳.ندیم، محمد بن ابى یعقوب، فهرست ، تحقیق رضا تجدد، مصر، چاپ فلوگل، بى تا.
۳۴.یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، البلدان ، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۶ ش.
۳۵.تاریخ الیعقوبى ، بیروت، دارصادر، بى تا.
۳۶.تاریخ یعقوبى ، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، ۱۳۷۱ ش.
منبع: کتاب نقش شیعیان در تاریخ پژوهى و تمدن
نویسنده: سید على رضا واسعى