- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
علوم اسلامى که مرهون تدوین علماء اسلام میباشد به دو بخش عقلیه و نقلیه منقسم می شود علوم نقلیه علومى است که مسائل آنها به نقل متکى است مانند لغت و حدیث و تاریخ و نظایر آنها و علوم عقلیه غیر آنست مانند فلسفه و ریاضیات. تردید نیست که عامل اصلى پیدایش علوم نقلیه در اسلام همانا قرآن کریم میباشد و به استثناء دو سه فن مانند تاریخ و انساب و عروض عموما خانه زاد این کتاب آسمانى هستند. مسلمانان به راهنمائى بحث و کنجکاویهاى دینى به تدوین این علوم پرداختند که عمده آنها از ادبیات عربى علم نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع، لغت، میباشد و از فنون مربوط به ظواهر دینى علم قرائت، تفسیر، حدیث، رجال، درایه، اصول، فقه میباشد.
شیعه نیز به نوبت خود در تأسیس و تنقیح این علوم سهم بسزائى دارند بلکه مؤسس و مبتکر بسیارى از آنها شیعه بوده است چنانکه نحو (دستور زبان عربى را) ابوالاسود دئلى که از صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و على (علیه السلام) بود به املاء و راهنمائى حضرت على (علیه السلام) تدوین نمود و یکى از بزرگترین مؤسسین علوم فصاحت و بلاغت (معانى و بیان و بدیع) صاحب بن عباد شیعى از وزراء آل بویه بود و اولین کتاب لغت «کتاب العین» است که تألیف دانشمند معروف خلیل بن احمد بصرى شیعى است که واضع علم عروض بوده است و هم در علم نحو استاد سیبویه نحوى میباشد.
و قرائت عاصم (اتقان سیوطی) در قرآن به یک واسطه به على (علیه السلام) و عبدالله بن عباس که در تفسیر مقدمترین صحابه شمرده میشود شاگرد على علیه السلام میباشد و مساعى اهل بیت (علیه السلام) و شیعیان شان در حدیث و فقه و اتصال فقهاء اربعه و غیر آنها به امام پنجم و ششم شیعه معروف است و در اصول فقه نیز پیشرفت عجیبى که در زمان وحید بهبهانى (متوفاى ۱۲۰۵) و بالاخص بدست شیخ مرتضى انصارى (متوفاى سال۱۲۸۱ هجرى قمری) نصیب شیعه شده هرگز با اصول فقه اهل سنت قابل مقایسه نیست.
تفکر عقلى، فلسفى و کلامى
قرآن کریم تفکر عقلى را امضاء نموده و آن را جزء تفکر مذهبى قرار داده است البته به عکس هم، تفکر عقلى نیز پس از آنکه حقانیت و نبوت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را تصدیق نموده است ظواهر قرآن را که وحى آسمانى است و بیانات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیه السلام) را در صف حجتهاى عقلى قرار داده و حجتهاى عقلى که انسان با فطرت خدادادى نظریات خود را با آنها اثبات میکند دو قسم است «برهان و جدل».
برهان حجتى است که مواد آن مقدماتى حق (واقعی) باشند اگرچه مشهود یا مسلم نباشند و به عبارت دیگر قضایائى باشند که انسان با شعور خدادادى خود اضطرارا آنها را درک و تصدیق میکند چنانکه میدانیم (عدد سه از چهار کوچکتر است) اینگونه تفکر، تفکر عقلى است و در صورتیکه در کلیات جهان هستى انجام گیرد مانند تفکر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان و جهانیان تفکر فلسفى نامیده میشود. و جدل حجتى است که همه یا برخى از مواد آن از مشهورات و مسلمات گرفته شود چنانکه در میان گروندگان ادیان و مذاهب معمول است که در داخل مذهب خود نظریات مذهبى را با اصول مسلمه آن مذهب اثبات میکنند. قرآن کریم هر دو شیوه را بکار بسته و آیات بسیارى در این کتاب آسمانى در هر یک از این دو شیوه موجود است.
اولا به تفکر آزاد در کلیات جهان هستى و در نظام کلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمین و نباتات و حیوان و انسان و غیر آنها امر میکند و با رساترین ستایش از کنجکاوى عقلى آزاد مى ستاید و ثانیا به تفکر عقلى جدلى که معمولا بحث کلامى نامیده می شود مشروط به اینکه با بهترین صورتى (به منظور اظهار حق بى لجاجت مقرون به اخلاق نیکو) انجام گیرد، امر نموده است چنانکه میفرماید: «ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن» (سوره نحل آیه ۱۲۵).
پیش قدمى شیعه در تفکر فلسفى و کلامى در اسلام
کاملا روشن است که از روز اول گروه اقلیت شیعه از اکثریت تسنن جدا شده پیوسته با مخالفین خود در نظریات خاصه اى که داشت به محاجه میپرداخت. درست است که محاجه دو طرفى است و متخاصمین هر دو در آن سهیم میباشند ولى پیوسته شیعه جانب حمله و دیگران جانب دفاع را به عهده داشته اند و پیشقدمى در تهیه وسائل کافیه مخاصمت در حقیقت از آن کسى است که به حمله میپردازد. و نیز در پیشرفتى که تدریجا نصیب مبحث کلامى شد و در قرن دوم و اوایل قرن سوم با شیوع مذهب اعتزال به اوج ترقى رسید پیوسته علماء و محققین شیعه که شاگردان مکتب اهل بیت بودند در صف اول متکلمین قرار داشتند. گذشته از اینکه (شرح ابن ابى الحدید، اوایل ج۱) سلسله متکلمین اهل سنت از اشاعره و معتزله و غیر ایشان به پیشواى اول شیعه امام على علیه السلام میرسد.
و اما کسانیکه به آثار صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آشنائى دارند خوب میدانند که در میان اینهمه آثار که از صحابه (که در حدود دوازده هزار نفر از ایشان ضبط شده) در دست است حتى یک اثر که مشتمل به تفکر فلسفى باشد نقل نشده تنها امیرالمؤمنین علیه السلام است که بیانات جذاب وى در الهیات عمیقترین تفکرات فلسفى را دارد. صحابه و علماء تابعین که بدنبال صحابه آمده اند و بالاخره عرب آن روز به تفکر آزاد فلسفى هیچگونه آشنائى نداشتند. و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجرى نمونه اى از کنجکاوى فلسفى دیده نمیشود تنها بیانات عمیق پیشوایان شیعه و بالخصوص امام اول و هشتم شیعه است که ذخائر بیکرانى از افکار فلسفى را دارا است و آنان میباشند که گروهى از شاگردان خود را با این طرز تفکر آشنا ساختند.
آرى عرب از طرز تفکر فلسفى دور بود تا نمونه اى از آن را در ترجمه برخى از کتب فلسفى یونان به عربى در اوایل قرن دوم هجرى دید و پس از آن کتب بسیارى در اوائل قرن سوم هجرى از یونانى و سریانى و غیر آن به عربى ترجمه شد و روش تفکر فلسفى در دسترس عموم قرار گرفت و با اینحال اکثریت فقهاء و متکلمین به فلسفه و سایر علوم عقلیه که مهمانان تازه واردى بودند روى خوشى نشان نمیدادند و این مخالفت اگر چه در آغاز کار بواسطه حمایتى که حکومت وقت از این علوم میکرد، تأثیر قابل توجهى نداشت ولى پس از کمى صفحه برگشت و همراه منع اکید کتب فلسفى را به دریا ریختند و رسائل اخوان الصفا که تراوش فکرى یک عده مؤلفین گمنامى است یادگارى است از آن روز و گواهى است که چگونگى وضع ناهنجار آن وقت را نشان میدهد.
پس از این دوره در اوایل قرن چهارم هجرى فلسفه توسط ابى نصر فارابى احیا شد و در اوایل قرن پنجم در اثر مساعى فیلسوف معروف بوعلى سینا فلسفه توسعه کامل یافت و در قرن ششم نیز فلسفه اشراق را شیخ سهروردى تنقیح نمود و به همین جرم نیز به اشاره سلطان صلاح الدین ایوبى کشته شد و دیگر پس از آن داستان فلسفه از میان اکثریت برچیده شد و فیلسوفى نامى بوجود نیامد جز اینکه در قرن هفتم در اندلس که در حاشیه ممالک اسلامى واقع بود ابن رشد اندلسى بوجود آمد و در تنقیح فلسفه کوشید (مطالب فوق را باید از اخبارالحکماء و وفیات و سایر کتب تراجم به دست آورد).
اهتمام شیعه به علوم عقلى و تأسیس مدارس فلسفى در زمان امام صادق علیه السلام
بهترین دلیل (بر اینکه در زمان امام صادق (علیه السلام) علوم عقلى نیز نضح گرفت) این است که در تمام کتب حدیث اهل تسنن: صحیح بخارى، صحیح مسلم، جامع ترمذى، سنن ابى داوود و صحیح نسائى، جز مسائل فرعى چیز دیگرى نیست: احکام وضو این است، احکام نماز این است، احکام روزه این است، احکام حج این است، احکام جهاد این است، و یا سیره است، مثلا پیغمبر در فلان سفر اینطور عمل کردند. ولى شما به کتابهاى حدیث شیعه که وارد مى شوید مى بینید اول مبحث و اول کتابش ” کتاب العقل و الجهل ” است. اصلا اینجور مسائل در کتب اهل تسنن مطرح نبوده. البته نمى خواهم بگویم منشأ همه اینها امام صادق بود، ریشه اش امیرالمؤمنین است و ریشه ریشه اش خود پیغمبر است، ولى اینها این مسیر را ادامه دادند. امام صادق بود که چون در زمان خودش این فرصت را پیدا کرد مواریث اجداد خودش را حفظ کرد و بر آن مواریث افزود.
بعد از ” کتاب العقل و الجهل ” وارد ” کتاب التوحید ” مى شویم. ما مى بینیم صدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شؤون الهى و قضا و قدر الهى و جبر و اختیار و مسائل تعقلى در کتب حدیث شیعه مطرح است که در کتب دیگر مطرح نیست. اینها سبب شده که گفته اند اول کسى که مدارس فلسفى را، اول کسى که مدارس عقلى را – در دنیاى اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق (علیه السلام) بود.
کوشش پایدار شیعه در فلسفه و سایر علوم عقلیه
شیعه چنانکه در آغاز، براى پیدایش تفکر فلسفى عاملى مؤثر بود در پیشرفت اینگونه تفکر و ترویج علوم عقلیه نیز رکنى مهم بود و پیوسته بذل مساعى میکرد و از این روى با اینکه با رفتن ابن رشد، فلسفه از میان اکثریت تسنن رفت هرگز از میان شیعه نرفت و پس از آن نیز فلاسفه اى نامى مانند خواجه طوسى و میرداماد و صدرالمتألهین بوجود آمده یکى پس از دیگرى در تحصیل و تحریر فلسفه کوشیدند.
همچنین در سایر علوم عقلیه کسانى مانند خواجه طوسى و بیرجندى و غیر ایشان بوجود آمدند. همه این علوم و بویژه فلسفه الهى در اثر کوشش خستگى ناپذیر شیعه پیشرفت عمیق کرد چنانکه با سنجش آثار خواجه طوسى و شمس الدین ترکه و میرداماد و صدرالمتألهین با آثار گذشتگان روشن است.
چرا فلسفه در شیعه باقى ماند
چنانکه عامل مؤثر در پیدایش تفکر فلسفى و عقلى در میان شیعه و بوسیله شیعه در میان دیگران ذخایر علمى بوده که از پیشوایان شیعه به یادگار مانده عامل موثر در بقاء این طرز تفکر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمى است که پیوسته شیعه بسوى آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه میکند و براى روشن شدن این مطلب کافى است که ذخایر علمى اهل بیت (علیه السلام) را با کتب فلسفى که با مرور تاریخ نوشته شده بسنجیم زیرا عیانا خواهیم دید که روز بروز فلسفه به ذخایر علمى نامبرده نزدیکتر میشد تا در قرن یازده هجرى تقریبا به همدیگر منطبق گشته و فاصله اى جز اختلاف تعبى در میان نمانده است.
منبع :
۱. شیعه در اسلام صفحه ۹۸ تا ۱۰۵
۲. سیرى در سیره ائمه اطهار، صفحه ۱۳۶-۱۳۵