- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مقدمه
یکى از مباحث بسیار مهم و چالش برانگیز درباره پیشینه و زمینه هاى فلسفه اسلامى، فهم فلسفه اسلامى در نسبت آن با دین، و سهم دین در شکل کیرى این نحو از تفکر است. در این میان سهم فرق مذهبى و کلامى نیز بى تاثیر نمى باشد، زیرا پیروان هر یک از این مذاهب با توجه به فهمى که از اسلام دارند، دست به تفکر مى زنند. این اقدام آنها نیز رابطه مستقیم با نحوه نگرش ایشان به شخص اول دین، یعنى پیامبر آن دین دارد. شیعیان مدعى اند که پیشواى اول ایشان علاوه بر نسبت خویشاوندى با پیامبر داراى نسبت اجتماعی- سیاسى وثیقى با پیامبر است، چرا که امام على (علیه السلام) اولین فرد حامى پیامبر چه قبل و چه بعد از رسالت است. از سوى دیگر به زعم شیعیان، امام على (علیه السلام) نسبت معنوى و عقلانى با پیامبر در قبل از آفرینش و بعد از آن در حیات دنیوى، دارد. حال آنکه پیامبر که از دیدگاه مسلمین عقل اول و اولین مخلوق، محسوب مى شود. در نزد شعیان این نسبت معنوى – عقلانى امام علی(علیه السلام) با پیامبر به دیگر اولاد ایشان و حتى علماى حقیقى دین در طول تاریخ انتقال مى یابد. ایشان از این نسبت تعبیر به ولایت مى کنند، ولایتى که باطن رسالت محسوب شده، و با ختم نبوت وظیفه رسالت به آن انتقال مى یابد. با این مقدمه به نظر علامه طباطبایى در خصوص نقش شیعه در شکل گیرى تفکر و علوم عقلى اسلامى توجه مى کنیم؛
قرآن کریم و تفکر عقلى:
قرآن کریم تفکر عقلى را امضاء نموده و آن را جزء تفکر مذهبى قرار داده است البته به عکس هم، تفکر عقلى نیز پس از آنکه حقانیت و نبوت پیغمبر اکرم (ص ) را تصدیق نموده است ظواهر قرآن را که وحى آسمانى است و بیانات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیه السلام) را در صف حجتهاى عقلى قرار داده و حجتهاى عقلى که انسان با فطرت خدادادى نظریات خود را با آنها اثبات میکند دو قسم است «برهان و جدل». برهان حجتى است که مواد آن مقدماتى حق (واقعى ) باشند اگرچه مشهود یا مسلم نباشند و بعبارت دیگر قضایائى باشند که انسان با شعور خدادادى خود اضطرارا آنها را درک و تصدیق میکند چنانکه میدانیم ( عدد سه از چهار کوچکتر است) اینگونه تفکر تفکر عقلى است و در صورتیکه در کلیات جها هستى انجام گیرد مانند تفکر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان و جهانیان تفکر فلسفى نامیده میشود.و جدل حجتى است که همه یا برخى از مواد آن از مشهورات و مسلمات گرفته شود چنانکه در میان گروندگان ادیان و مذاهب معمول است که در داخل مذهب خود نظریات مذهبى را با اصول مسلمه آن مذهب اثبات میکنند. قرآن کریم هر دو شیوه را بکار بسته و آیات بسیارى در این کتاب آسمانى در هریک از این دو شیوه موجود است.
اولا: به تفکر آزاد در کلیات جهان هستى و در نظام کلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمین و نباتات و حیوان و انسا و غیر آنها امر میکند و با رساترین ستایش از کنجکاوى عقلى آزاد مى ستاید وثانیا به تفکر عقلى جدلى که معمولا بحث کلامى نامیده میشود مشروط باینکه با بهترین صورتى ( بمنظور اظهار حق بیلجاجت مقرون باخلاق نیکو ) انجام گیرد، امر نموده است چنانکه می فرماید « ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن » (سوره نحل، آیه ۱۲۵ ).
پیش قدمى شیعه در تفکر فلسفى و کلامى در اسلام:
کاملا روشن است که از روز اول گروه اقلیت شیعه از اکثریت تسنن جدا شده پیوسته با مخالفین خود در نظریات خاصه اى که داشت بمحاجه میپرداخت. درست است که محاجه دو طرفى است و متخاصمین هر دو در آن سهیم میباشند ولى پیوسته شیعه جانب حمله و دیگران جانب دفاع را بعهده داشته اند و پیشقدمى در تهیه وسائل کافیه مخاصمت در حقیقت از آن کسى است که بحمله میپردازد. و نیز در پیشرفتى که تدریجا نصیب مبحث کلامى شد و در قرن دوم و اوایل قرن سوم با شیوع مذهب اعتزال به اوج ترقى رسید پیوسته علماء و محققین شیعه که شاگردان مکتب اهل بیت بودند در صف اول متکلمین قرار داشتند. گذشته از اینکه (شرح ابن ابى الحدید، اوایل ج۱) سلسله متکلمین اهل سنت از اشاعره و معتزله و غیر ایشان به پیشواى اول شیعه امام على علیه السلام می رسد.
و اما کسانیکه بآثار صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آشنائى دارند خوب میدانند که در میان اینهمه آثار که از صحابه ( که در حدود دوازده هزار نفر از ایشان ضبط شده ) در دست است حتى یک اثر که مشتمل بتفکر فلسفى باشد نقل نشده تنها امیرالمؤمنین علیه السلام است که بیانات جذاب وى در الهیات عمیقترین تفکرات فلسفى را دارد. صحابه و علماء تابعین که بدنبال صحابه آمده اند و بالاخره عرب آن روز به تفکر آزاد فلسفى هیچگونه آشنائى نداشتند. و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجرى نمونه اى از کنجکاوى فلسفى دیده نمیشود تنها بیانات عمیق پیشوایان شیعه و بالخصوص امام اول و هشتم شیعه است که ذخائر بیکرانى از افکار فلسفى را دارا است و آنان میباشند که گروهى از شاگردان خود را با این طرز تفکر آشنا ساختند.
آرى عرب از طرز تفکر فلسفى دور بود تا نمونه اى از آن را در ترجمه برخى از کتب فلسفى یونان به عربى در اوایل قرن دوم هجرى دید و پس از آن کتب بسیارى دراوائل قرن سوم هجرى از یونانى و سریانى و غیر آن به عربى ترجمه شد و روش تفکرفلسفى در دسترس عموم قرار گرفت و با اینحال اکثریت فقهاء و متکلمین به فلسفه و سایر علوم عقلیه که مهمانان تازه واردى بودند روى خوشى نشان نمیدادند و این مخالفت اگر چه در آغاز کار بواسطه حمایتى که حکومت وقت از این علوم میکرد، تأ ثیر قابل توجهى نداشت ولى پس از کمى صفحه برگشت و همراه منع اکید کتب فلسفى را بدریا ریختند و رسائل اخوان الصفا که تراوش فکرى یکعده مؤلفین گمنامى است یادگارى است از آن روز و گواهى است که چگونگى وضع ناهنجار آن وقت را نشان میدهد.
تلاش هاى فارابى، ابن سینا و سهروردی:
پس از این دوره در اوایل قرن چهارم هجرى فلسفه توسط ابى نصر فارابى احیا شد و در اوایل قرن پنجم در اثرمساعى فیلسوف معروف ابوعلى سینا فلسفه توسعه کامل یافت. با تأمل کافى در کلمات این دو فیلسوف بزرگ اسلامى، بسیار روشن است که اینان پى برده بودند که به حقایق کلیه آفرینش، با هر یک از سه راه؛ یعنى از راه دین و ظواهر بیانات انبیا علیهم السلام و راه فلسفه و برهان، و راه ذوق و کشف مى توان نائل گردید. البته چون راه ظواهر دینى، منتهى به وحى آسمانى است که به منظور تکمیل و هدایت عموم مردم به انبیا رسیده و آنان مأموریت تبلیغ آن را به عموم مردم از عالم و جاهل و حضرى و بدوى یافتند، در نتیجه حقایق آفرینش و دقایق اسرار هستى با ساده ترین بیان در همان ظواهر دینى ذکر شده که هر کس به اندازه سطح فهم خود چیزى دریافت داشته باشد، ولى مطالب فلسفى، در خور فهم عامه – غیر اختصایین این فن – نبوده و در انحصار جمعى است که با ریاضات عقلى ورزیده شده و مى توانند میان برهان منطقى و میان افکار اجتماعى و قیاسات جدلى و خطابى تمیز دهند. همچنین مطالب کشفى و ذوقى، مخصوص کسانى است که با تعلیمات دینى و ریاضات شرعى، بدون ضم ضمایم، آئینه نفوس خود را صیقل زده و طبق عنایت هاى باطنى خدایى، حقایق را مشاهده نمایند.
بارى، در اثر همین انتقال فکرى، این دو فیلسوف، قدم هاى نخستین را در این راه برداشتند و پس از آنها و در قرن ششم نیز فلسفه اشراق را شیخ سهروردى تنقیح نمود و بهمین جرم نیز باشاره سلطان صلاح الدین ایوبى کشته شد و دیگر پس از آن داستان فلسفه از میان اکثریت برچیده شد و فیلسوفى نامى بوجود نیامد جز اینکه در قرن هفتم در اندلس که در حاشیه ممالک اسلامى واقع بود ابن رشد اندلسى بوجود آمد و در تنقیح فلسفه کوشید(مطالب فوق را باید از اخبارالحکماء و وفیات و سایر کتب تراجم به دست آورد).
کوشش پایدار شیعه در فلسفه:
چنانکه عامل مؤثر در پیدایش تفکر فلسفى و عقلى در میان شیعه و بوسیله شیعه درمیان دیگران ذخایر علمى بوده که از پیشوایان شیعه بیادگار مانده عامل موثر دربقاء این طرز تفکردر میان شیعه نیز همان ذخایر علمى است که پیوسته شیعه بسوى آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه میکند و براى روشن شدن این مطلب کافى است که ذخایر علمى اهل بیت (علیه السلام) را با کتب فلسفى که با مرورتاریخ نوشته شده بسنجیم زیرا عیانا خواهیم دید که روز بروز فلسفه بذخایر علمى نامبرده نزدیکتر میشد تا در قرن یازده هجرى تقریبا به همدیگر منطبق گشته و فاصله اى جز اختلاف تعبى درمیان نمانده است.
شیعه چنانکه در آغاز , براى پیدایش تفکر فلسفى عاملى مؤثر بود در پیشرفت اینگونه تفکر و ترویج علوم عقلیه نیز رکنى مهم بود و پیوسته بذل مساعى میکرد و از این روى با اینکه با رفتن ابن رشد، فلسفه از میان اکثرت تسنن رفت هرگز ازمیان شیعه نرفت و پس از آن میان شیعه نرفت و در قرن هفتم هجرى، فیلسوف و متکلم و ریاضى دان معروف، خواجه نصیرالدین طوسى به توفیق میان شرع و عقل پرداخت و پس از آن در قرن هشتم هجرى، شمس الدین محمد ترکه همین مسلک را با طرزى عمیق تر، پى ریزى کرده و آثارى از خود به یادگار گذاشت. پس از اینها در قرن یازده هجرى، میرمحمدباقر داماد، مسلکى قریب به مسلک اشراقیین پیمود و پس از آن صدرالمتألهین شیرازى به تحدید فلسفه اسلامى پرداخته و حقایق آفرینش را از هر سه راه (ظواهر دینى و برهان و کشف) مورد بحث قرار داد و کتبى در توفیق میان ظواهر دینى و برهان، و کشف، و همچنین میان ظواهر دینى و کشف تألیف نمود.
زنده و پویا یى حکمت متعالیعه:
مکتب صدرالمتألهین هنوز زنده است و سه قرن و کمى بیشتر که از عهد این فیلسوف مى گذرد، فلسفه او مورد بحث و فحص بوده و جمع کثیرى را پرورش داده است که دسته اى از آنها مباحث فلسفى را از راه توفیق میان ظواهر شرع و برهان تعقیب مى کنند، و از مشاهیر این دسته، قاضى سعید قمى و آخوند ملاعلى نورى و آقاعلى ذنورى را باید شمرد و دسته اى از آنها از راه توفیق میان عقل و ذوق وارد شده اند، مانند آقامحمد بیدآبادى و آقامحمدرضا قمشه اى و دسته اى از آنها از راه توفیق میان ظواهر دینى و ذوق بحث مى کنند، مانند فیض کاشانى و بعضى مانند حاجى سبزوارى به هر سه قسمت پرداخته اند. این مکتب، به واسطه نزدیک کردن این سه مسلک به همدیگر، موفقیت هایى یافته که فلسفه در تاریخ چند هزار ساله خود از آنها محروم بوده، و از مشکلاتى که از هر جانب به واسطه تهیدستى خود دامنگیرش مى شد و بن بست هایى که پیش مى آمد، پیوسته در شکنجه بود.
تحول مسلمین در فلسفه و علوم عقلی:
کلید رمزهایى به دست فلسفه اسلامى افتاده که هرگز در فلسفه هاى کهن کلده، مصر، یونان و اسکندریه به دست نمى آید، در نتیجه:
اولا: مسایل فلسفى که به حسب آنچه از کتب فلسفى گذشتگان، به عربى ترجمه شده و به دست مسلمین رسیده، تقریبا دویست مسأله بوده، در این مکتب فلسفى تقریبا به هفتصد مسأله بالغ مى شود.
ثانیا: مسایل فلسفى که مخصوصا در مکتب مشائین از یونانى ها به طور غیرمنظم توجیه شده و نوع مسائل از همدیگر جدا و به همدیگر نامربوط بودند، در این مکتب فلسفى، حالت مسایل یک فن ریاضى را پیدا کرده و به همدیگر مرتبط و بر یکدیگر مترتب شده اند، به نحوى که با حل دو سه مسأله اولى که فلسفه را افتتاح مى کنند، همه مسایل فلسفى را مى توان حل و توجیه نمود. به همین جهت به آسانى مى توان رابطه فلسفه را از طبیعیات قدیم و هیأت قدیم قطع کرد و در نتیجه هیچ گونه برخورد و منافاتى میان این مکتب فلسفى و علم امروز اتفاق نمى افتد. ثالثا: فلسفه (تقریبا) جامد و کهنه، به واسطه روش این مکتب فلسفى، به کلى تغییر وضع و قیافه داده و مطبوع طبع انسانى و مقبول ذوق و عقل و شرع مى باشد، و مسایلى را که علم جدید، تازه موفق به کشف آنها شده یا امید حل آنها را دارد، این مکتب فلسفى با مایه شگرف خود به طور عموم و کلیت، به حل آنها موفق شده یا شالوده حل آنها را مى ریزد؛ چنان که به واسطه حل شدن مسأله حرکت جوهرى که سیصد سال پیش با این روش فلسفى حل شده است، مسأله بعد چهارم در اجسام، به طور روشن به دست آمده و مسأله نظریه نسبیت (البته در خارج از افکار نه در افکار) روشن گردیده است و مسایل دیگرى که هنوز از راه علم، مورد بحث واقع نشده، به طور کلیت خاتمه یافته است.
پى نوشتها:
۱. شیعه در اسلام، علامه طباطبایى، انتشارات حوزۀ علمیه،۱۳۸۳.
۲. شیعه (مذاکرات ومکاتبات با هانرى کربن)، موسسۀ پژوهشى حکمت و فلسفه، ۱۳۸۳.