- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده
این مسأله ای کلیدی است که ایرانیان، در ماندگاری فرهنگ تشیع، چه سهمی داشته و چه نقشی آفریده اند. این مسأله از جهتی که اکثریت شیعه در ایران تمرکز دارند بسیار مهم است. علی(ع) در پاسخ به گزافه گویی اشعث کندی که درباره ی ایرانیان اعتراض کرده بود، به آنها فرمود: این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می کنند و آنگاه از من می خواهند که آنها (ایرانیان) را طرد کنم!! به خدایی قسم که دانه را شکافت و آدمی را آفرید از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: به خدا هم چنان که شما ایرانیان را به خاطر کفر با شمشیر به خاطر کفر خواهید زد، بعد ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد تا مسلمانیتان راست گردانند. این گونه تکریم ها از ایرانیان، نشانگر عظمت آنان در گستره ی تاریخی است.
ایرانیان در دو قرن اولیه که( به اشتباه به دو قرن سکوت درباره ی آنان یاد شده) دو قرن حماسه و تلاش داشته اند. در این دو قرن بود که زمینه های گرایش هوشمندانه به اسلام قوت یافت. ایرانیان به قدری به اسلام جذب شدند که بزرگان علم در تاریخ سده های اولیه، زبان عربی را برگزیدند و القاب عربی برای خود انتخاب کردند. در جغرافیای سیاسی شیعه، رد پای آل بویه را می نگریم که با چه حرص و ولعی به اسلام گرایش یافته اند و در بالنده کردن آن کوشیده اند. این ها قلمروهای مطالعاتی بدیعی را پیش روی ما می نهد. ایرانیان با داشتن خط فکری خاص خود فرهنگ عرب و اسلام را مطالعه می کنند و قسمت سازگار را حذف می کنند. پاسداری از اهل بیت(ع) و فرهنگ عاشورا و فرهنگ امامت و انتظار، مساله مهمی است، ایرانیان، فرهنگ اسلامی را می پرورانند. اهل بیت را پاس می دارند. ظلم را برنمی تابند، به گونه ای که ایران، مأمن و پناهگاه سادات علوی و رضوی و حسینی می شود. اسلام ناب، خود را وامدار ایرانیان می داند. ایرانیان بسیاری از موضوعات تاریخی را رقم می زنند و سفرنامه نویسان که به بلاد اسلامی می روند، ایران را نقطه ثقل دیدارها و فعالیت های خود می دانند و در این اواخر، انقلاب عظیم اسلامی ایران، گویاترین سند بر این واقعیت است.
واژگان کلیدی: اسلام، ایران، تشیع، حماسه، علم، القاب، انتظار، امامت، انقلاب.
مقدمه
مساله ی نقش ایرانیان در ماندگاری تفکر شیعی، از مسائل کلیدی است، زیرا از طرفی اکثریت شیعه در ایران به سر می برند و از طرفی هم سرعت گرایش ایرانیان به تشیع و ماندگاری آن در ایران و نیز اوجی که همه روزه در عشق به فرهنگ شیعی در ایران حاصل می شود، ما را وامی دارد که در این باب کنکاش و پرسش و پی جویی نماییم. در همان قرن نخستین ظهور اسلام، گرایش های عمیقی از ناحیه ی ایرانیان به پذیرش فرهنگ اسلامی صورت گرفت و سبب آن شد که امامان شیعه(ع) همواره به ایرانیان با دیده ی احترام نگاه کنند.
«علی(ع) در یک روز جمعه بر روی منبری آجری خطبه می خواند. اشعث بن قیس کندی، که از سردمداران معروف عرب بود، گفت: ای امیرالمومنین! این سرخ رویان (یعنی ایرانیان) پیش روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلو این ها را نمی گیری. سپس در حالی که خشم گرفته بود گفت: امروز من نشان خواهم داد که عرب چه کاره است. علی(ع) فرمود: این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می کنند و آن گاه از من می خواهند که آنها را طرد کنم تا از ستم کاران باشم. قسم به خدا که دانه را شکافت و آدمی را آفرید که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: به خدا هم چنان که شما ایرانیان را به خاطر کفر با شمشیر خواهید زد، بعد ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد» (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۳۸به نقل از سفینه البحار، ماده ولی).
این گونه تکریم ها و تجلیل ها از ایرانیان در زبان امامان شیعه(ع) فراوان است که حکایت از اندیشه و روح بلند ایرانیان می نماید.
برخی از نویسندگان، دو قرن اولیه در ایران را، دو قرن سکوت ارزیابی کرده اند. برخی هم به این سمت رفته اند که فلسفه ی این دو قرن سکوت را بیابند. این مساله احتیاج به کار گسترده ای دارد و بدون این کار گسترده نمی توان مطلب را به درستی بررسی کرد. تاریخ این دوره احتیاج دارد به دقت مورد بررسی قرار گیرد. اگر کسی بخواهد در این زمینه کار کند، به یک مطلب پی خواهد برد و آن این که این دو قرن را نباید دو قرن سکوت نام نهاد، بلکه دو قرن حماسه و تلاش بوده است (زرین کوب، ۱۳۶۲، ۱۸۳) و باعث شده که ایرانیان به اصیل ترین مبانی دین نزدیک شوند و گرایشی عمیق به تشیع و شیعه گری پیدا نمایند. در این دویست سال ایرانیان با آن هوش تیزی که داشتند، بر آن چیزی که به آنها عرضه شده بود نظاره می کردند و آن در خالص ترین و ناب ترین شکل پذیرا شدند و حتی به قدری جذب اسلام شدند که زبان عربیت را برگزیدند (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۰۴).
لذا اگر دوره های دویست ساله را نگاه کنید، می بینید عناوین، القاب، همه جنبه ی عربیت دارند و عنوان هایی همچون ابن سینا، نظام الملک، شیخ الطائفه و… مطرح است و همه هم کتاب را به عربی می نگاشته اند (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۰۲). و بالاخره تاریخ این دوره یک تاریخ عربی- اسلامی است و یا اسلامی- عربی، این ها اسلام را گرفته اند و دارند کار می کنند، بدون این که از روح اصلی آن جدا شوند. اما آرام آرام خودش را جدا می کند و هرچه به اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم می رسیم، می بینیم ایرانی، خودش را از عرب ها جدا می کند. این خیلی مهم است که با این جدایی به عنوان یک دشمن هم نگاه نمی کند، بلکه از جنبه این که می خواهد خودش، یافته های اسلامی را غنا ببخشد (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۰۴)، تا می رسد به حکومت آل بویه که می آیند در ایران مستقر می شوند، هر چه که می گذرد جغرافیای شیعه را وسعت بیشتری می بخشد و همین مرحله ی تاریخ است که به نام persian پرشین مطرح می شود. تا این جا ایران بزرگ می شود و به قدری این حوزه وسعت می یابد که فردی مثل مامون حاضر می شود بیاید. در دورترین نقطه ی فلات ایران یا فلات persian سرمایه گذاری نموده و پایتخت درست بکند. به دلیل این که احساس کرد اینان مسلمان هستند (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۰۵) و با توجه به این که ما را هم محترم می شمارند و به عنوان خلیفه مسلمین می پذیرند، اطاعت می کنند، و نیز مامون این را فهمید در حالی که از ما اطاعت می کنند، روحاً با ما نیستند، این مطلب بسیار مهم است و باید روی آن کار کرد. چطور می شود فرهنگی بیاید، ایرانی جذب آن بشود و بعد هم بفهمد که باید به منبع فکر اسلام شیعی متصل شود و با شوری عاطفی و باطنی به این منبع گرایش یابد، چنان که تجلیات این شور عاطفی و باطنی مقدس را در گرایش به امامان، خصوصاً امام حسین(ع) و ائمه(ع) نشان بدهد؟ این مسأله مهم است که بررسی شود، چه چیز در ایرانی وجود داشته که به این شکل درآمده است. این ها یک بخش قلمرو مطالعاتی را به صورت بسیار برجسته ای نشان می دهد. بالاخره این که فرهنگ ایرانی تا این حد از جلو آمده و رشد کرده، دلایلی دارد که باید ریشه کاوی شود، همچنین یک مدتی دوره ی توقف دارد که باید ریشه کاوی بشود.
اجمالاً فردی مانند مرحوم زرین کوب، این قضیه را فقط از زاویه ی همان سکوت ایرانیان در دو قرن بحث کرده، اما بحث نکرده است که این سکوت در درون خودش چه تحولاتی در پی داشته و چه اندازه در روح ایرانی تأثیر گذاشته است. این قضیه مسکوت مانده است و جریان بالندگی اسلام به دست ایرانیان، پس از آن دو قرن حماسه، دقیقاً مدلی ابراهیمی است و ایرانیان از مدل حضرت ابراهیم(ع) بهره برده و استفاده نمودند و در واقع بت های فکری فراوانی را شکستند و گمشده ی خود را در آیین جدید یافته و آن را کحل البصر و سرمه ی چشم خود نهادند (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۰۸)، چنان که حضرت ابراهیم(ع)، به ایجاد تشکیک در دل آنها می پردازد تا مبنایی برای گرایش آنها به توحید باشد. ایرانیان با داشتن خط فکری خاصی فرهنگ عرب را مطالعه می کنند، آن قسمتی را که با سنن اسلامی سازگار است می پذیرند ولی سنت هایی که احیاناً از جاهلیت عرب باقی مانده را به دور می ریزند و در واقع همان بخش را که خصلت های کهنه اگر پاسداری می شده، ایرانیان هنگامی که به سرچشمه رسیدند، رها کدند زیرا آرام آرام یک قوه ی تشخیص در این فرهنگ ایجاد شده و دایره persian گسترده شده است. حتی این فرهنگ را منتقل نموده اند. آقای واعظ زاده تحقیق کاملی کرده که هرچه شیعه است ضمن این که دایره اش دایره ی نوادگان حضرت زهرا(س) است، که حتی جزء اهل سنت هم اگر بوده اند، جزء بنی فاطمه اند. همین حالا پادشاه برونه ای شجره نامه اش شجره نامه ی سادات است که از ایران ریشه گرفته و بالاخره هرجا ایرانیان رفته اند، حتی اگر اهل سنت هم بوده اند، سنت عاشورا را پاسداری می کنند. مثلاً در چین، همه ی اهل سنت آن جا حنفی اند، اما زیارت عاشورا را می خوانند و در مراسم عاشورا به عزاداری می پردازند و در خود شیعیان هم صفت امانت داری، راستگویی، جزء خصلت های غیرقابل انفکاک شیعه بوده و بالاخره هرجا می رفته اند اگر از سادات بوده و از دنیا می رفته اند، جایش یک امامزاده درست می شده، چون حرکت که می کرد، مردم را عوض می کرد و یک انقلاب درونی در آنها به وجود می آورد و آنها را به کانون گرمابخش معنوی نزدیک می کرد، تا این که آل بویه آمدند و قسمتی عظیم از دنیای آن روز را به شیعه نزدیک کردند. اما متأسفانه یک دگردیسی در تاریخ ما به وجود آمد و به اصطلاح تدریجاً این فرهنگ آسیب دید. حال چرا این جوری نیست؟ چرا امانت داری رخت بربسته؟ چرا صداقت گرفته شده؟ این آسیت شناسی است که می تواند ما را هدایت کند، به این که بعد چه می شود؟ کجا می خواهیم برویم(مطهری، ۱۳۶۲، ۱۱۵).
اگر این بحث ها تحلیل شود و دلایل تاریخی و ریشه های این بازگشت و رجعت به دست بیاید، به نتیجه ی بسیار خوبی دست خواهیم یافت و بالاخره ما باید آسیب هایی را که در فرهنگ شیعی پدید آمده، بیرون بکشیم و شناسایی کنیم.
تا زمانی که شیعه داشت گسترش می یافت را باید یک مقطع بزرگ بدانیم، هر آن چه کرده ایم در این دوره، مثبت است که از زوایای گوناگونی باید بحث شود، هم از زوایای اجتماعی، سیاسی و هم از زاویه ی حکومت هایی که بوده اند، و رفتارهای اجتماعی که حاکم بوده است. یعنی باید دید، در اصل جغرافیای ما کجا است؟ و در جغرافیای سیاسی ما در گذشته چه چیزهایی می گذشته و وجود داشته است. جالب است که در این دوره، چهره ی شاخص شیعی نداریم که مثلاً بگوییم این چهره ی شاخص، علمدار شیعه بوده، شیعه، فرداً فرد موثر بوده است. بالاخره پس از این دویست سال می رسیم به اواخر دوره ی امامت، که در پرتو شعاع امامت است که فرداً فرد ایرانی، می شوند شخصیت اسلامی.
پس از این دوره، دیگر عرب ها حاکم نیستند، در حکومت بنی عباس فقط اسم عرب، چرخش دارد و الا عربی در کار نیست و در قلمروهای دیگر دنیای آن روز، حکومت عثمانی هاست، ترک های عثمانی حاکم اند. در این دوره، سیاست بنی عباس در دو شیوه ادامه پیدا می کند (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۱۵).
۱) حکومت کاملاً رها است، چیزی که به نام تمدن اسلامی است، بسیار وسیع است، اما فرهنگ ایرانی که با فرهنگ اسلامی در آمیخته بر مجموعه نظارت می کند، مبادا از مسیر خارج شده و آموزه هایش در معرض گژتابی ها و تفسیرهای وارونه قرار بگیرد (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۱۸).
۲) ایرانی در نقش آفرینی خود نسبت به حکومت، نقش راه برنده و ارشادی هم ایفا کرده و از مظالم تا جایی که می تواند جلوگیری می نماید و با ظلم ها و ستم گری ها ستیزه می نماید (مطهری، ۱۳۶۲، ۱۲۰).
در همین دوره است که ایران یک پایگاه می شود، خیلی به او نگاه می کنند، فرزندان مسلمان و شیعه و به خصوص سادات از کشورهای عربی، مثل عراق و برخی اماکن دیگر، وقتی می خواهند به جایی پناه ببرند، به ایران می آیند. تمام کوه ها، تپه ها و مزارع و فلات های ایران در دو قرن اولیه و مقداری بعد از این پناه گاه این هاست و نباید خام اندیشی کنیم که این ها برای دریافت خمس به ایران آمده اند. هرگز چنین نیست، بلکه ایران مأمن و پناه گاه آنهاست، چنان که سلسله ی سادات رضوی، به همین دلیل به ایران متوجه گردیده اند.
در خود ایران تموج شیعه گری بالایی وجود دارد. در نقل های تاریخی است که از خراسان و یا از جایی دیگر از ایران، فردی حرکت می کند به مدینه می رود تا از امام مسأله بپرسد، یا سوال سیاسی مهمی را دریافت کند، و تکلیف شیعه را جویا شود. این ها خود نشانه ی یک گرایش عمیق را در دو دهه ی نخست نشان می دهد.
برای شناختن این موقعیت و پایگاه اجتماعی، تاریخی باید راهی را طی کنیم و مباحث مهمی را تعقیب نماییم. مثلاً خراسان کجا و مازندران کجا و مدینه کجا! در تاریخ داریم که از خراسان، از طبرستان و دیلم، به مدینه رفته اند. این ها قابل تأمل اند. باید بررسی شود که چگونه ایرانی در آن روز به اپوزیسیون می پیوسته، در حالی که خطر شدیدی دارد و می داند هم که خطر دارد، اما مخاطره را می پذیرد، می رود و می گوید: این ها (بنی عباس) آمدند و نقش کسری ها را دارند دوباره احیا می کنند، بنابراین تفاوتی حاصل نشده، آدم های کاخ ها عوض شده ولی کاخ ها تغییر نکرده است.
تا این جا دوره، دوره ی جذب و انجذاب است. بعد از این دوره است که می بینیم ایرانی هویت پیدا می کند و در تمام مناطق روح persian حاکم است و کم کم دولت های شیعی شکل می گیرند، و اولین جایی که دولت شیعی تشکیل می شود طبرستان است.
در گرایش به اسلام ناب، ایران باعث شد که هم فرهنگ شیعی گسترش یابد، هم کشور ایران از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، به عنوان پایگاه و قدرتی مؤثر عرض اندام کند و مطرح بشود و هم پای همه ی قدرت های جهانی و منطقه ای، بلکه جلوتر حرکت کند. چنان که می بینیم ایران و عثمانی با هم پای میز مذاکره می نشینند، اگر ایران مساوی با عثمانی ها نبود پای میز مذاکره نمی نشست، و اصلاً جنگ نمی کرد. ایران با انگلیس پای میز مذاکره می نشیند. این ها نشانه ی پیشرفتگی ایران است. در سفرنامه های فراوانی که غربی ها می نویسند، ایران مطرح است، دانمارکی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها که در کشورهای خودشان نوشته اند و منتشر کرده اند و خیلی ها را ما هنوز ترجمه نکرده ایم، می گویند: ما وارد ایران که می شویم، رونق فراوانی را در آن جا می بینیم؛ یعنی بازار ایران، کالاهای ایرانی، کتابخانه ها، علما و اندیشمندان، برای غربی ها بسیار پرتجلی بوده است. این ها که برمی گردند به کشورهای خودشان بعداً چه اتفاقی می افتد و چگونه به مدل برداری ها مبادرت می کنند و هم زمان کاخ های واتیکان درست می شود و مساجد، الگو برای کلیساهای آنان می شود. لذا باید یک کار جامعه شناسی از فرهنگ این دوره داشته باشیم و بتوانیم رونق های اقتصادی ایران را بیرون بکشیم و جنبه های فرهنگی که باعث شده در آن دوره توسعه ی اقتصادی مطرح شود را بیرون بکشیم. فرهنگ شیعه توسعه پیدا کرده است را بیرون بکشیم و… بالاخره در این دوره ها شیعه روی حساس ترین جا انگشت گذاشته و توسعه ی اقتصادی داشته، بدون این که ربا درست کند. تجار شیعه ی ایرانی به هر کجا که رفته اند، با خودشان عظمت را بردند، و وقتی به آن جا رفتند، مردم کشورهای دیگر می گفتند از این جا نروید، بمانید ما به شما همه چیز می دهیم، مکان می دهیم، بهترین نقطه ی تجارتی را در اختیارتان می گذاریم.
ایران در این دوره مرکز و محور توجه علما بوده، نمونه اش آمدن علمای جبل عامل لبنان و نیز علمایی از سوریه و مصر به ایران بوده است. اندیشمندان بزرگ از لحاظ علمی، ایران را یک پایگاه می دانسته اند، چطور شده که این پایگاه به هم خورد، این هم جای تامل و بررسی دارد (مطهری، ۱۳۶۲، ۴۳۷).
نخبه های ایران فراوان بوده اند، غیر از مشاهیری که نامشان باقی مانده است، افراد نخبه ای بوده اند که متاسفانه به فراموشی سپرده شده اند.
شیعه در این دوره در ایران برنامه ی توسعه ی اندیشه ی دینی داشته است. باید بررسی کنیم که برنامه های ایرانیان برای توسعه ی آن چه بوده است؟
فرهنگ شیعه بر حکومت اثر می گذاشت، در عین حال علمای اسلامی به حکومت ها بی اعتنا بوده اند.
و آنها همواره خود را وامدار و مدیون و مرهون علما می دانسته اند.
فلسفه رنگ شیعی داشته، از بلاد فارس و ایران رونق یافته است.
شیعه نسبت به زنان درگذشته، بسیار منطقی نگاه می کرده، هم به آنها زمینه ی فعالیت می داده و هم آنها را انگشت نما نکرده است.
نتایج و دستاوردهای بحث
چند نتیجه و دستاورد گران سنگ را از این مبحث می توان به دست آورد.
۱) تاریخ ایران را می توان تاریخ بالندگی و رشد اندیشه ی شیعی دانست. چنان که امروز هم ملاحظه می کنیم تمرکز جمعیتی شیعه در این کشور از همه جای دنیا بیشتر و پرنمودتر است. فهم این مساله و تاریخ کلان شیعه در ایران می تواند بستری باشد بر فهم آینده ی فرهنگ شیعی و اسلامی در حاکمیت آن.
۲) ایران، از همان آغاز تاریخ اسلامی خویش، حتی پیش از آن، مرکز التقای همه ی فرهنگ ها بوده و بالنده ترین آنها به عنوان فرهنگ غالب پذیرفته شده است.
۳) توحید گرایی و تشیع گرایی را ایرانیان در سطح جهان گسترش داده اند، ولی چون ایرانیان پیش از اسلام مذهب عظیمی نداشتند، نمی توانستند جهان یونان را در خود هضم نمایند. یونانی ها که شهر محور بوده اند و خدایان متعدد داشته اند و بر اساس این تکثرگرایی شرک آلود، به تولید معرفت و فلسفه پرداخته اند، با مذهب توحیدگرایی ایرانیان، که حتی پیش از اسلام موجود بوده، به تعارض پرداخته اند و اساس جنگ ایران و روم، جنگ شرک و توحید تلقی گردیده است (ر.ک.. تاریخ کمبریج).
۴) ایران پس از اسلام، چون مذهب اسلام را دریافت و با جهان بینی اسلامی، جهان را در گستره ی عظیمی مشاهده کرد، به انقلاب بعدی که یک انقلاب جهانی معرفتی بود، فرهنگ یونان باستان را در فرهنگ خود دریافت. حکمت بالنده ای با توجه به تفکرات شیعی زاده شد، چنان که اشارات بوعلی سینا و… تولید شد و دوباره غرب را به سوی خود متوجه ساخت.
۵) فلسفه ی یونانی شرک آلود، به دست ایرانی با توحید ناب، تطهیر گردید و خود را به فلسفه ی اشراقی سهروردی رساند و با آتش عشق او همراه شد تا در دوره ی بعدی به فلسفه ی ملاصدرا تبدیل شد.
۶) این فلسفه، که سنتزی عظیم از جهان، ایران، اسلام و تشیع است، نقطه ی عظیمی از شروع است که فرهنگ ایرانی را در آینده ترسیم می کند. این فلسفه ی شرق معرفتی و غرب معرفتی، جهان را به هم پیوند می دهد و یک فلسفه ی میان فرهنگی را در یک نظام عظیم ترسیم می کند.
۷) فلسفه ی فوق، نهضت های فکری ایرانیان را می سازد و آن را به بسط تاریخی گسترده ای ملحق می نماید.
۸) انقلاب عظیم اسلامی ایران، مظهر تام تفکران بنیادین فوق است که در پی این انقلاب، هم در دوره ی معاصر، انقلاب های معرفتی، دینی فراوانی را هم اکنون مشاهده می کنیم و به برکت انقلاب ملهم از مایه های شیعی در ایران، می رود که در جهان، فصلی جدید برای انسان های زجر کشیده و ستم دیده آغاز گردد.
۹) امروزه دشمنان اسلام و تشیع و انقلاب اسلامی، سعی وافری دارند که نوعی انقطاع تاریخی را برای نسل جدید به وجود بیاورند. این مساله امروز از طریق ائمه ی کفر تعقیب می شود که تلاش های همه روزه ای استکبار باید در این معنا مورد جستجو قرار داد.
۱۰) نسل ها امروز هرچه بیشتر باید با فرهنگ ناب شیعی آشنایی یابند و از ظاهرگرایی و تحریف های کلان تاریخی، در تاریخ امامت، عاشورا و انتظار جلوگیری شود و با مایه های حکمی این شناخت تلفیق گردد.
منابع:
۱) مطهری، مرتضی (۱۳۶۲)، خدمات متقابل اسلام و ایرانیان، قم، انتشارات صدرا.
۲) زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۶۲)، دو قرن سکوت، تهران، انتشارت امیرکبیر.
۳) بی تا(بی تا)، تاریخ کمبریج، بی جا.
منبع: نویسنده: احمد ضابطی پورپژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم نشریه اندیشه حوزه، شماره ۸۵