- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 19 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ضرورت وجود حکومت در جامعه بشرى که موجب جمع متفرقات، تنظیم امور فردى و اجتماعى، بیان و اجراى حدود و حقوق، تامین عزت و حفظ موجودیت و صیانت آزادى و استقلال مردم و اجراى وظایف مردم در برابر خود و دیگران می گردد، از امور بدیهى و مسائل ضرورى جامعه انسانى است؛ حکومت براى تحقق اهداف آرمان خود به حاکمى با ویژگی ها و توانمندی هاى خاص تربیتى، اخلاقى، علمى و سیاسى نیاز دارد. در این میان ارزش هاى معنوى و اخلاقى بیش از دیگر ویژگی ها خود را می نمایاند. در این مقاله با استفاده از رهنمودهاى ارزشمند امام على (علیه السلام) و آثار فردى، تربیتى و اجتماعى تقوا و تاثیر آن در شخصیت اخلاقى و سیره حکومتى آن حضرت به بیان ویژگی هاى کارگزار در نظام الهى می پردازد.
ضرورت تشکیل حکومت
دلایل عقلى و نقلى، گواه نیاز جامعه بشرى به حکومتى است که امورش را راه برد، کیانش را حفظ کند، آن را از عوامل فساد و زوال باز دارد، در جهت مصالح آن برنامه ریزى کند، زورمند را از تجاوز به حقوق ناتوان نگه دارد، ستمگران را از آن دور کند، عدالت را در آن حاکم و راه ها را ایمن و همگان را در برابر قانون یکسان سازد.
بى گمان براى انسان، حالتى رنج آورتر از هرج و مرج نیست و دین اسلام که کاملترین ادیان و داراى پیشرفته ترین قوانین و سازمانهاست، هیچ یک از امور معنوى یا مادى زندگانى انسان را رها نکرده و براى هر مساله اى حکمى تعیین کرده است.
مهمترین مساله زندگى اجتماعى، ضرورت وجود حکومت است که اجراى بسیارى از احکام اسلام به آن وابسته است. در اثبات نیاز به حکومت و تشکیلات وابسته به آن از آیات شریف قرآن استفاده می شود که حکومت بر مردم و اداره جامعه اسلامى از ابتداى ظهور اسلام مطرح بوده و پیامبر خدا با الهام از آیات الهى به این امر مهم عنایت داشته است. خداوند متعال در مورد علت نزول قرآن می فرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله.» (۱)
این آیه بر مساله حکومت در اسلام دلالت صریح دارد.
قرآن کریم آنجا که به رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمان می دهد که خلافت و ولایت على (علیه السلام) را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند، می فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته (۲)؛
«به کدام موضوع اسلامى به این اندازه اهمیت داده شده است؟ کدام موضوع دیگر است که ابلاغ نکردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوى باشد؟»
حضرت على (علیه السلام) در مورد ضرورت وجود رهبر در جوامع بشرى می فرماید: و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر، یعمل فى امرته المؤمن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلغ الله فیها الاجل، و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدو، و تامن به السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوى حتى یستریح بر و یستراح من فاجر (۳)؛ «از مقتضیات احکام الهى آن است که باید در میان مردم حکمرانى باشد، نیکوکار یا بدکار، که در آن صورت مؤمن در حکومت او به طاعت مشغول و کافر از زندگى بهره مند می شود. خداوند در زمان او (حاکم) هر که را به اجل مقدر می رساند. به وسیله او مالیات جمع و با دشمن جنگ می شود. راه ها امن و حق ضعیف از قوى گرفته می شود تا نیکوکار در رفاه قرار گیرد و از شر بدکار آسوده ماند.
در واقع امام على (علیه السلام) در این خطبه به برخى از آثار مادى و معنوى حکومت اشاره می کنند:
۱. در سایه حکومت حاکم، مؤمن به کار خویش ادامه می دهد.
۲. کافر نیز در حکومت حاکم، از مواهب مادى بهره مند می شود.
۳. خداوند به مردم فرصت می دهد که در دوران حکومت او زندگى طبیعى خود را تا پایان در سلامت نسبى طى کنند.
۴. به وسیله حاکم اموال بیت المال جمع آورى می گردد.
۵. به کمک حاکم با دشمنان مبارزه می شود.
۶. به وسیله او جاده ها امن و امان می گردد.
۷. به کمک او حق ضعیفان از زورمندان گرفته می شود.
و نتیجه انجام این وظایف از سوى حکومت این است که: «نیکوکاران در رفاه و از دستبدکاران در امان خواهند بود.»
على (علیه السلام) پیوسته لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است و با فکر خوارج که در آغاز امر مدعى بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم، مبارزه کرده است. على (علیه السلام)، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوى که اشباع کننده حس جاه طلبى بشر و هدف و ایده آل زندگى می باشد، سخت تحقیر می کند و آن را مانند سایر مظاهر مادى دنیا از استخوان خوکى که در دست انسان خوره اى باشد بى مقدارتر می شمارد؛ اما همین حکومت را در مسیر اصلى و واقعیش به عنوان وسیله اى براى اجراى عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدس می شمارد.
ابن عباس در دوران خلافت على (علیه السلام) بر آن حضرت وارد شد در حالى که با دست خودش کفش کهنه خویش را پینه می زد. امام از ابن عباس پرسیدند: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمودند: ارزش همین کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است مگر آنکه به وسیله آن عدالتى را اجرا کنم، حقى را به ذى حقى برسانم، یا باطلى را از میان بردارم. (۴)
نقش اخلاق فردى حاکم در حکومت
با مرور تاریخ و سیر تحولات حکومتى مشاهده می شود که چگونه مردم در زیر سایه حکومتى صالح به صلاح گرایش یافتهاند. نقش اخلاق فردى حاکم و نوع تربیت او، نقشى آشکار است. به بیان امام على (علیه السلام) با تغییر قدرت و حکومت، زمانه و همه چیز تغییر می یابد: اذا تغیر السلطان تغیر الزمان. (۵)
در حاکمیت ستم، میدان عمل براى نیکان بسته و حرمت ها شکسته است، بدکاران از هر قیدى رسته و درستکاران به خوارى نشسته اند، چنانکه امیر مؤمنان فرموده است: تنهد فیه الاشرار و تستذل فیه الاخیار. (۶)
چنانچه زمامداران خود سر و حاکمان خیره سر، رشته امور را به دست گیرند شایستگان، خوار و بی مقداران بلند مرتبه خواهند گشت. و بالعکس در سایه حکومتى شایسته با زمامدارى که متخلق به اخلاق الهى باشد، شایستگان اجر و قرب پیدا خواهند کرد، اوامر و مشکلات مردم به اصلاح خواهد گرایید و حق و عدالت در جامعه سایه خواهد گستراند.
تقوا به عنوان یک هدف واسطه اى تربیتى در نظام اسلامى
معیار و ملاکى که دین اسلام در چارچوب نگرش خود به انسان ارائه می دهد، حاکى از توجه به ساختار وجودى اوست؛ ساختارى که فطرت در آن نقش اساسى ایفا می کند.
با توجه به این معیار می توان اهداف تربیتى را در نظام اسلامى به سه طبقه کلى اهداف غایى (نهایی، اهداف واسطه اى و اهداف جزیى تقسیم کرد. (۷)
هدف غایى تربیت در هر مکتبى، کمال مطلوب آدمى است و باید تمام فعالیت هاى آدمى متاثر از آن باشد. هدف غایى که حقیقتى بى نهایت و جامع تمام ارزشهاست، از دید اسلام همانا خداوند تعالى است. اوست که بى نهایت و کامل است و می تواند محور تمام افعال انسان قرار گیرد.
منظور از اهداف واسطه اى، برخى غایت هاى کلى است که براى تبدیل شدن به رفتارهاى جزیى باید مشخص تر شوند. این اهداف نسبت به هدف نهایى وسعت و محدوده کمترى دارند و حد وسط بین هدف نهایى و اهداف رفتارى و جزئیاند.
هدف هاى واسطه اى مسیر حرکت انسان را تاحدى مشخص تر می کنند و مجموعه اى را تشکیل می دهند که از به هم پیوستن آنها پیکره هدف نهایى ساخته می شود.
اهداف واسطه اى تربیتى از دیدگاه اسلام را می توان به چهار گروه کلى خلاصه کرد: (۸)
الف. هدف هاى تربیتی اى که در آنها خدا محور توجه است.
ب. هدفاى تربیتی اى که در آنها خود فرد محور توجه است.
ج. هدف هاى تربیتی اى که دیگران محور توجه اند.
د. هدف هاى تربیتی اى که در آن طبیعت محور توجه است.
محورهاى کلی: اهداف تربیتى در رابطه با خداوند در معرفت خدا، ایمان به او، تقواى الهى، عبودیت خدا، احساس تکلیف و شکرگزارى خلاصه می شود.
تقوا به عنوان یکى از خصوصیات مهم اخلاقى فردى امام على علیه السلام
تقوا از خصوصیات مهم اخلاقى است که متخلق بودن حاکم به آن باعث اجراى عدالت و کمال عقول می گردد. تقوا از مهمترین خصوصیات اخلاقى و فردى حضرت على (علیه السلام) و از رایجترین کلمات در نهج البلاغه است. (۹) این کلمه از ریشه «وقی» به معناى حفظ، صیانت و نگهدارى گرفته شده است.
«تقوا» یعنى خود را محفوظ نگه داشتن، و «متقین» یعنى کسانى که خود نگهدار هستند. تقوا نیرویى روحانى است که بر اثر تمرین هاى زیاد پدید می آید و به روح انسان شخصیت و قدرت می دهد و آدمى را مسلط به خویشتن می کند و آثار و نتایج مفیدى دارد. آرامش حاصل از تقوا، فرد را در برابر حوادث روزگار. چه حوادثى که اراده انسان در آنها دخالت دارد و چه حوادثى که از اختیار او خارج است. مصون می سازد.
تقوا شخصیت انسان را تحت سیطره قرار می دهد و با وصل او به قدرت لایزال الهى زمینه هاى تامین نیازها و رفع مشکلاتش را فراهم می کند.
آثار فردى، تربیتى و اجتماعى تقوا و نقش آن در حکومت امام على علیه السلام
۱. روشنى بینى و بصیرت
«بدانید هر که تقوا پیشه کرده از خدا بترسد، حق تعالى راه بیرون شدن از فتنه و تباهی ها و روشنایى از تاریکی ها (ى نادانى و گمراهی. را به او نشان می دهد.» (۱۰)
چگونه تقوا که فضیلتى اخلاقى و مربوط به طرز عمل انسان است، در عقل و فکر و قوه قضاوت انسان تاثیر دارد و منشا درک حکمت می گردد؟
نخست آنکه نیروى عقل انسان براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از طمع، شهوت، خودبینى، حسدو عشق هاى افراطى به مال، خانواده و جاه و مقام دیده آن را می پوشاند و انسان چهره حق و باطل را نمی تواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود، دیدن چهره حق آسان است.
دوم آنکه هر کمالى در جهان هستى، پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیکتر شود، پرتو بیشترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت؛ لذا هر علمى از حکمت او سرچشمه می گیرد و هرگاه انسان در پرتو تقوا و پرهیز از گناه به او نزدیکتر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد، سهم بیشترى از حکمت الهى بر خواهد گرفت.
سوم آن که از نظر عقلى نیز پیوند میان تقوا و درک حقایق قابل فهم است؛ زیرا در جوامعى که بر محور هوا و هوس می گردد، تمیز حق از باطل مشکل است؛ بکارگیرى نیروها و انرژی ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب کم شدن درک مردم می شود، هر چند در زندگى مادى، پیشرفت کنند.
حکمت، روشن بینى و بصیرتى که در اثر تقوا پیدا می شود، حکمت عملى است نه حکمت نظرى. راز روشنگرى عقل و روشن بینى حاصل از تقوا این است که تقوا زمینه فکر و اندیشه و تشخیص راه درست را فراهم می سازد. حاکم با تقوا در سایه روشن بینى و بصیرت حاصل از تقوا، به روش صحیح و منطقى، مسائل را مورد بررسى قرار می دهد و به نتیجه مطلوب دست می یابد.
۲. جلوگیرى از شک و شبهه
«بر عهده خویش میدانم که این مطالب را بگویم که خود نیز به این مطالب پایبندم. آن کس که در مقابل حوادث و پیشامدهاى روزگار قرار گیرد و از آنها پند بگیرد، تقوا او را از سرنگون شدن در شبهات نگه میدارد.» (۱۱)
شبهه تنها از این جهت شبهه نامیده شده است که شباهتى به حق دارد و به همین دلیل سبب فریب گروهى از ساده لوحان و دستاویزى براى شیطان صفتان براى فرار از حق می شود. در حقیقت امورى که در زندگى فردى و اجتماعى براى انسان پیش می آید از سه حال خارج نیست، گاهى حقى آشکار و گاهى باطلى روشن است، گاهى نیز مطلب باطلى در لباس حق عرضه می شود؛ ظاهرش حق است و باطنش باطل و از همین پوشش براى فریب مردم یا استدلال هاى بى اساس استفاده می شود.
اما افرادى که به سلاح تقوا مجهز هستند چون گرفتار هوا و هوس نیستند و عقل سلیم بر وجودشان حاکم است می توانند در پرتو نور آن، ظلمات شبهه را بشکافند و در مسیر هدایت گام نهند.
اگر باطل در چهره اصلى اش ظاهر شود، بر کسى مخفى نمی ماند و وجدان هاى بیدار و طبع سلیم انسانها هرگز آن را پذیرا نمی شود و تنها کسانى به سراغ آن می روند که دلى بیمار و فکرى منحرف دارند؛ اما هنگامى که باطل را در لباس حق بپیچند و آن را با حق بیارایند، کار مشکل می شود و گاه حق طلبان گرفتار این فریب و نیرنگ شده به آن روى می آورند و این یکى از انواع شبهه است. گاهى نیز مقدارى از حق با مقدارى از باطل آمیخته گردد و چهره زشت و شوم باطل در این میان پنهان گردد.
نوع دیگر شبهه آن است که باطل را از طریق توجیهات فریبنده در نظرها حق جلوه دهند بى آن که به حق آمیخته شده باشد.
تاریخ بشر پر از مشکلات و مصایبى است که از طریق شبهات و وسوسه هاى شیطانى دامان انسانها را گرفته است. شیادان و فریبکاران با ایجاد شبهات، خود را بر مردم صالح ساده دل تحمیل می کنند.
جنگ هاى سه گانه معروفى که در بصره، صفین و نهروان رخ داد و گروه زیادى را به کام مرگ کشاند، نمونه هاى روشنى از سوء استفاده شیادان از شبهه براى پیشرفت مقاصدشان محسوب می شود.
امام (علیه السلام) در این خطبه می فرمایند با چراغ تقوا، تاریکی هاى شبهات را برطرف سازید و در پناه این سنگر مطمئن از ضربات هولناک شیاطین و نفس اماره در امان بمانید.
۳. دریافت عطاها و بخشش هاى بسیار از جانب حق تعالى
«تقواى خدا کلید هدایت و رستگارى (دنیا و آخرت. و اندوخته براى روز قیامت و سبب آزادى از هر بندگى (شهوت ها و خواهش هاى نفس. و رهایى از هر تباهى است، به واسطه تقوا، حاجت درخواست کننده روا می گردد و گریزان (از عذاب و سختی. رهایى می یابد و عطاها و بخشش هاى بسیار (از جانب حق تعالى دریافت می شود.» (۱۲)
ذات اقدس خداوند، ایمان و تقوا را نخستین سبب روزی هاى زمینى و آسمانى معرفى می کند: و چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان می آوردند و با تقوا می شدند، همانا ما درهاى برکات آسمان و زمین را بر روى آنها می گشودیم. (۱۳)
هر کس که از محرمات الهى به خاطر خدا و ترس از او بپرهیزد، خداى متعال او را از تنگناى وهم و زندان شرک نجات می دهد و رزق مادى و معنویش را فراهم می کند و آنچه را که امیدوار بود به وسیله سعى و کوشش خود به دست آورد، خداى تعالى برایش فراهم می کند؛ زیرا او به خدا توکل کرده است و کسى که بر خدا توکل کند، خداوند کفیل او می شود.
۴. غلبه بر سختی هاى دنیا و آخرت
«پس هر که تقوا پیشه کند، سختی ها بعد از نزدیک شدن و رو آوردن به او، از او دور و کارهایش از تلخى براى او شیرین و موج ها (فتنه و تباهکاری ها. پس از پى در پى رسیدن بر او برطرف می شوند. دشواری ها پس از رنج دادن، براى او آسان و کرامت و لطف (خداوند متعال. بعد از نایابى براى او بسیار و رحمت و مهربانى پس از دور شدن، به او بازگشت می کنند و نعمت ها پس از کم شدن بر او فراوان می گردند و برکت مانند باران بزرگ قطره پس از اندک باریدن به او برسد.» (۱۴)
هر کس تقواى الهى را پیشه کند، خداى تعالى برایش راه نجاتى از تنگناى مشکلات زندگى فراهم می کند. انسان متقى از سوى خدا به نیروى دفاعى خاصى مجهز می شود که هم از جنبه درونى. در مواجهه با صفات نفسانى. و هم از جنبه بیرونى. در مواجه با حوادث گوناگون. قدرت فائق آمدن بر مشکلات را به او می دهد.
انسان متقى در کوران حوادث و امواج کوبنده یاس و ناامیدى با تمسک به ریسمان الهى خود را نجات می دهد و چون از انوار الهى بهره می گیرد از فیوضات الهى برخوردار شده، معضلات و مشکلات پیش آمده را از سر راه خود برمیدارد.
تاثیر تقوا در رفع سختی ها و مشکلات
سختی ها دو نوع است: سختی هایى که اراده و اختیار انسان هیچگونه دخالتى در آنها ندارد، مانند طوفانى شدن دریا و غرق شدن کشتى، و نوع دیگر گرفتاری هایى است که اراده و اختیار انسان در آنها دخالت دارد؛ مانند گرفتاری هاى اخلاقى و اجتماعى؛ تقوا تاثیر بسیارى در رفع گرفتاری هاى نوع دوم دارد؛ زیرا گرفتاری ها و سختی ها در تاریکى پیدا می شود؛ آنگاه نور تقوا در ظلمت معاصى پدیدار گردد، راه از چاه تمیز داده می شود؛ همچنین تقوا سبب می شود که انسان نیروهاى ذخیره وجود خود را در راه هاى لغو و لهو و حرام هدر ندهد و همیشه نیروى ذخیره داشته باشد. بدیهى است که انسان نیرومند و با اراده بهتر تصمیم می گیرد و راحت تر می تواند خود را از بند گرفتاری ها نجات دهد. (۱۵)
۵. صبر کردن در سختی ها
فالمتقون فیها هم اهل الفضائل:… فى الزلازل وقور، و فى المکاره صبور، و فى الرخاء شکور، لا یحیف على من یبغض (۱۶)….؛ «پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلت ها هستند:… در سختی ها باوقار و بردبار، و در ناگواری ها شکیبا و در خوشى و آسایش سپاسگزارند، کسى را که دشمن دارند بر او ستم ننمایند…»
صبر و حلم یکى از مهمترین نتایج تقواست. انسان متقى می تواند عواقب امور را با بینشى الهى مورد تحلیل قرار داده، راه درست را از راه باطل تشخیص دهد و در مقام عمل به دلیل داشتن قدرت ایمانى و اعتقادى با تمام مشقات و نابسامانی هاى درونى و بیرونى مواجه و به هدف خود نایل شود.
صبر و خویشتندارى در برابر حوادث گوناگون ارزش تربیتى زیادى دارد و براى کمال و رشد جسمى و روانى انسان مفید و ضرورى است. جایگاه صبر در تربیت اسلامى و نسبت آن به این همانند نسبت بدن به سر است؛ همان طور که بدن بدون سر، ارزش و فایدهاى ندارد؛ ایمان بدون صبر نیز ارزش ندارد؛ وقتى ایمان کامل است که همراه آن صبر و خویشتندارى در همه حالات و رفتار و کردار باشد.
۶. مصونیت از گناه
«بندگان خدا بدانید، تقوا سراى حصار و دار ارجمندى است، و گناه، سراى حصار و دار خوارى که ساکن خود را (از بلا و سختی. نگاه نمیدارد، و هرکه به آن پناه برد، حفظ نمی کند. آگاه باشید به سبب تقوا، نیش و هر دار گناهان دور می شود و به یقین و باور پایان بلند مرتبه به دست می آید.» (۱۷)
یکى دیگر از آثار بارز تقوا حفظ خود از معاصى است: اگر چه روشن بینى حاصل از این صفت الهى، انسان را نسبت به ضلالت و گمراهى آگاه می سازد، اما نقش تقوا صرفا آگاهى دادن نیست و فراتر از علم و آگاهى، گرایش عملى نیز مدنظر است. منظور نخست از این اثر تربیتى نقش فعال تقوا در حیات انسانى است.
در بینش اسلامى، انسان متقى تمایل درونى و باطنى به خدا دارد و نیرویى، حرکت او را به سوى خدا تنظیم می کند و از انحراف در مسیر زندگى نجات می دهد.
۷. زره محکم و سپر مطمئن
«بندگان خدا شما را به تقوا سفارش می کنم؛ زیرا تقوا حق خدا بر شماست. و حق شما را بر خدا لازم و برقرار می نماید، و شما را سفارش می کنم به اینکه از خدا براى تقوا کمک بطلبید و از تقوا براى (قرب به) خدا همراهى درخواست نمایی؛ زیرا تقوا، امروز (دنیا) پناه و (در برابر سختی ها و گرفتاری ها) سپر است و فردا (قیامت) راه بهشت است؛ راه آن آشکار، و رونده در آن سود برنده، و امانتدار آن (خداوند) حافظ و نگهدار است.» (۱۸)
۸. پناهگاه استوار و دستگیره محکم
«پس به تقوا دست اندازید؛ زیرا تقوا ریسمانى محکم و پناهگاهى استوار است.» (۱۹)
توجه امام در این کلام به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى که بر روح می گذارد معطوف است؛ به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس تنفر از گناه و پلیدى را در فرد به وجود می آورد.
۹. حرص در علم
«از نشانه هاى انسان متقى آن است که در امر دین تواناست، و در نرمى و خوشخویى دوراندیش و در ایمان با یقین و در (طلب) علم حریص و در بردبارى داناست…» (۲۰)
دین اسلام انسان را به کسب علم توصیه کرده است. اسلام علم را نور و بینایى و جهل را ظلمت و کورى می داند. فرد متقى نیز به دلیل آنکه داراى روشن بینى و بصیرت است به همین خاطر به دنبال نور و روشنایى خواهد رفت و در راه کسب آن حریص خواهد بود.
۱۰. میانه نگه داشتن در توانگرى
«از نشانه هاى یک فرد متقى این است که در توانگرى میانه رو (اسراف نکرده، دارایى خود را بى جا صرف نمی کند) و در بندگى و عبادت فروتن است و در فقر و نیاز مندى آراسته جلوه می کند.» (۲۱)
هر حرکت و فعل تربیتى باید بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بیرون نرود و به افراط و تفریط کشیده نشود تا حرکت و فعلى مطلوب باشد. آیین تربیتى دین اسلام به اعتدال در هر امرى فرامیخواند و مجموعه قوانین و مقررات و آداب دینى به گونه اى است که مردم، متعادل تربیت شوند. خداوند اموال و دارایی ها را وسیله اى براى برپایى امور انسانها و بسترى مناسب براى حرکت متعادل ور شد آنان قرار داده است.
فزون خواهى و تکاثرطلبى، فرد و جامعه را به سوى تباهى می کشاند. امیر مؤمنان على (علیه السلام) در نامه اى که به کارگزار آذربایجان می نویسد، چنین می فرماید: «مبادا بپندارى که حکومتى که به تو سپرده شده است شکارى است که به چنگت افتاده است! خیر! امانتى است در گردن تو (که بایستى آن را مواظبت نمود، در راه آن قدمى بر خلاف دستور دین برنداری) و خواسته اند که تو نگهبان باشى، براى کسى که از تو بالاتر است، تو را نمی رسد که در کار رعیت به میل خود رفتار کنى.» (۲۲)
در نامه اى که آن حضرت به سران لشگرهایش نوشته است، چنین می فرمایند: «لازم است والى را که هرگاه امتیازى کسب می کند و به افتخارى نائل می شود آن فضیلت ها و موهبت ها او را عوض نکند، رفتار او را با رعیت تغییر ندهد بلکه باید نعمت ها و موهبت هاى خدا بر او، او را به بندگان خدا نزدیکتر و مهربانتر گرداند.» (۲۳)
على (علیه السلام) در دوره خلافت و حکومت خویش، بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگى می کردند و می فرمودند: «خداى تعالى به پیشوایان حق واجب گردانیده که خود را با مردم تنگدست برابر نهند تا اینکه فقیر و تنگدست را پریشانش فشار نیاورده، نگران نسازد.» (۲۴)
و همچنین در نامه اى به حاکم بصره می فرمایند: «آیا قناعت می کنم که به من بگویند زمامدار و سردار مؤمنان در حالى که به سختی هاى روزگار با آنان همدرد نبود یا در تلخکامى جلو ایشان نباشم؟» (۲۵)
و در ادامه همان نامه می فرمایند: «ولى چگونه ممکن است هواى نفس بر من غلبه کند و مرا به سوى انتخاب بهترین خوراک ها بکشاند، در صورتى که شاید در حجاز یا یمامه افرادى یافت شوند که امید همین یک قرص نان را هم ندارند و دیر زمانى است که شکمشان سیر نشده است. آیا سزاوار است شب را با سیرى صبح کنم در صورتى که در اطرافم شکم هاى گرسنه و جگرهاى گرم (تشنه) قرار دارد؟» (۲۶)
۱۱. بهداشت جسمى و روانى
«همانا تقواى خدا داروى درد قلب ها و روشنى بخش کورى دلها و بهبودى بیمارى تنها و اصلاح فساد سینه ها و پاکیزگى آلودگى نفسها و روشنى پوشش دیده ها و ایمنى ترس دل و نور سیاهى تاریکى (نادانی) شماست.» (۲۷)
رابطه تقوا با سلامت جسم و روان
انسان با تقوا که به حد و حق خود قانع و راضى است روحى مطمئن تر و اعصابى آرامتر و قلبى سالمتر دارد. دائما در فکر این نیست که کجا را ببلعد، ناراحتی هاى عصبى او را به زخم روده و معده مبتلا نمی سازد، افراط در شهوت او را ضعیف و ناتوان نمی کند و عمرش طولانی تر می شود.
۱۲. پرهیز از طمع
«از نشانه هاى متقین آن است که می بینى در سختى شکیبا و حلال را جویا و در هدایت و رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور هستند.» (۲۸)
امیر مؤمنان على (علیه السلام) در مورد بیت المال مسلمانان دقت بسیار مبذول می کردند و چون مالى می رسید، آن را تقسیم می کردند و چیزى در بیت المال باقى نمی ماند، فقط در مواردى که فرصت نبود تقسیم را به روز بعد موکول می کردند. ایشان هیچ گاه چیزى از غنائم را براى خود انتخاب نمی کردند و براى دوستان و خویشان خود تبعیض قائل نمی شدند. و در وصیت به امام حسن (علیه السلام) می فرمایند: «و بر حذر باش از اینکه شترهاى طمع و آز تو را به تندى به آبشخورهاى تباهى ببرند (بر اثر طمع به دنیا و کالاى آن، مرتکب حرام مشو که به عذاب الهى گرفتار خواهى شد).» (۲۹)
۱۳. عمل کردن به نیکى و مداومت بر انجام آن
«از نشانه هاى متقین این است که مردم به نیکویى او چشم داشته و از بدیش آسوده اند، کار نکوهیده از او دیده نشده کار پسندیده اش هویداست، نیکویى به او روى آورده و بدى به او پشت کرده است.» (۳۰)
على (علیه السلام) در طلیعه حکومت بر حق خود به اصلاح اجتماع قیام کرد و در این باره چنین فرمود: «سوگند به کسى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را به حق فرستاد، هر آینه در هم آمیخته و غربال شوید و جدا گردیده و بر هم زده شوید؛ مانند بر هم زدن کفگیر آنچه را که در دیگ طعام است تا اینکه پست ترین شما به مقام بلندترین شما و بلندترین شما به مقام پست ترین شما برگردد. » (۳۱)
حضرت با چنین بینشى شروع به اصلاحات ادارى و اجتماعى کرد. وى استانداران و فرماندارانى را که نسبت به مردم ستم کرده بودند از کار برکنار کرد. افرادى که در زمان عثمان، درآمد ملت را چپاول و ثروت مردم را ذخیره می کردند در حکومت على (علیه السلام) تحت تعقیب قرار گرفتند.
على (علیه السلام) به دنبال آن بود که عدالت را در میان اجتماع توسعه دهد و ستمگرى را از میان بردارد و حکومتى ایجاد کند که بر اصول صحیح اقتصادى، اجتماعى و اخلاقى استوار گردد.
۱۴. ایجاد خیر و نیکى
«دنیا و آنچه در آن است می فریبد، فانى است و هر که در آن است نابود می شود، خیر و نیکویى در هیچ یک از توشه هاى آن نیست مگر در تقوا.» (۳۲)
به راستى که براى حرکت در مسیر زندگى دنیوى، هیچ ره توشه اى نیکوتر از تقوا نیست. امیر مؤمنان (علیه السلام) با تمام وجود این حقیقت را دریافته بود و این چنین بود که توانست با یارى این توشه که جز خیر و نیکى ثمرى ندارد، حکومت عدل را در دوران خلافت خویش برقرار سازد.
۱۵. برترین توشه
«امام على (علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفین، به گورستان کوفه رسید، روبه قبرها کرد و پس از توصیف دنیا سؤال فرمود: پس خبر آنچه نزد شماست چیست؟ پس از آن به سوى یارانش نظر افکنده فرمود: بدانید اگر ایشان را در سخن اجازه و فرمان بود به شما خبر می دادند که بهترین توشه (در این راه) تقواست.» (۳۳)
۱۶. سبقت در انجام کار نیکو و رستگارى کردار
«پس کسى که تقوا را اشعار قلبش قرار دهد، در خیر و نیکویى از دیگرى پیشى گیرد و رستگار گردد، غنیمت دانید بهره هاى تقوا را.» (۳۴)
۱۷. استوارى در برابر لغزش ها
«همت و اندیشه من در این است که نفس خود را با تقوا تربیت و خوار گردانم تا در روزى که ترس و بیم آن بسیار است (قیامت) آسوده باشد، و در لبه لغزشگاه استوار ماند.» (۳۵)
۱۸. قوت در دین، خوشخویى و نرمى
«از نشانه هاى پرهیزگاران آن است که تو می بینى در امر دین توانا و در نرمى و خوشخویى دور اندیش و در ایمان با یقین هستند. خداوند در نظر آنان بزرگ، و غیر او. هرچه هست. در دیده آنها کوچک است. یقین و باورشان به بهشت مانند یقین و باور کسى است که آن را دیده و ایمانشان به آتش همچون ایمان کسى است که آن را دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند.» (۳۶)
یکى از خصوصیات مهم یک زمامدار مسلمان این است که فهم صحیح دینى داشته باشد تا بتواند دستورات و فرامین دینى را در جنبه هاى مختلف آن به نحو صحیح و شایسته در جامعه برپا سازد و علاقه و دلبستگى مردم را به دین روز به روز بیشتر کند؛ البته این مهم زمانى امکانپذیر خواهد بود که زمامدار بتواند با بیان نرم، رشته محبت بین خود و مردم را محکم گرداند که در این صورت مردم به او امیدوار می شوند و در سایه حکومتش، عدالت برقرار خواهد گشت.
۱۹. برترین دارایى
«و بدانید که از جمله نعمت ها، دارایى فراوان است و بهتر از دارایى فراوان تندرستى است و بهتر از تندرستى تقواى قلب است.» (۳۷)
۲۰. بازداشتن از کار حرام (خودسازی)
«بندگان خدا! تقوا، دوستان خدا را از ارتکاب حرام بازمیدارد و خوف و ترس. از عذاب. در دلهایشان قرار می دهد، به طورى که آنان را شبها. براى نماز. بیدار و در شدت گرمى روزها (براى روزه. تشنه نگاه می دارد؛ پس آسایش. آخرت. را به رنج. دنیا. و سیرابى. آن روز. را به تشنگى. امروز تبدیل نمودند و مرگ را نزدیک دانسته به انجام عمل نیکو شتافتند و آرزو را دروغ پنداشته به سر رسیدن عمر را در نظر گرفتند.» (۳۸)
نتیجه
به راستى مادامى که تفکرات و گفتار و کردار شخص مستند به عامل تقوا نباشد نتیجه هاى به دست آمده همانند امواج و طوفان هایى است که تحت تاثیر عوامل بیرون از ذات انسانى، فرو می نشیند و از بین می رود.
تمام حق کشی ها، دروغگویی ها، بی عدالتی ها، تجاوزها و ستمگری ها و نادانی ها در عرصه حکومت ها بشرى نشات گرفته از عدم پایبندى زمامداران به اصول اخلاقى و مجهز نبودن آنان به سلاح تقوا و در نتیجه عدم مصونیت روحى و اخلاقى آنان است.
نخستین شرط تشکیل یک حکومت دادگر، وجود یک زمامدار باتقواست تا جامعه در سایه تصمیم گیری ها و فرمان هاى او داراى امنیت، عدالت، فضیلت، بصیرت و مصونیت گردد.
حاکمى که از یک سو به مدد نور حاصل از روشن بینى و بصیرت تقوا و بینش و معرفت زیاد از وقوع در شبهات مصون میماند و در مواجه با شدائد و سختی ها و لغزش ها به مدد زره محکم و سپر مطمئن تقوا صبر و تامل می نماید تا بتواند خود و مردم تحت حکومت خویش را، از عواقب ناشایست آن مصون دارد و با سلامت به دست آمده از بهداشت جسمى و روانى حاصل از تقوا، حد اعتدال را در زندگى فردى و اجتماعى رعایت کرده و با پرهیز از طمع هیچ گاه به افراط و تفریط کشیده نمی شود و در همه حال حق و عدالت را آنگونه که شایسته است، برپا میدارد.
همچنین با توجه به فهم دینى برآمده از تقوا و ایمان به پایان پذیرى عمر به خودسازى خویش می پردازد و در مواجهه با مردم با خوشخویى و نرمى برخورد می کند و امور آنان را به خوبى حل و فصل می نماید
فهرست منابع
- . قرآن کریم
- . بیست گفتار: مرتضى مطهرى، تهران ، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸
- . پیام امام شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه: مکارم شیرازى با همکارى جمعى از فضلا، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۹، ج۱ و ۲
- . ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: محمد تقى جعفرى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲، ج ۳ و ۴ و ۶ و ۱۱ و ۱۲و ۲۰ و ۲۱
- . تفسیر المیزان: علامه سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى با همکارى مرکز نشر فرهنگى رجاء، ۱۳۶۳، ج ۷ و ۹ و ۱۹
- . تفسیر نمونه: مکارم شیرازى با همکارى جمعى از دانشمندان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲
- . ترجمه و شرح نهج البلاغه: فیض الاسلام
- . درآمدى بر تعلیم و تربیت اسلامی: اهداف تربیت از دیدگاه اسلام: دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، انتشارات سمت، ۱۳۷۶
- . ده گفتار: مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۹
- . سیرى در نهج البلاغه: تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸
- . سیرى در تربیت اسلامی: مصطفى دلشاد تهرانى، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۶
- . مراحل اخلاق در قرآن: آیه الله جوادى آملى، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸
- . المعجم المفهرس (الفاظ نهج البلاغه.: سید کاظم محمدى، محمد دشتى، نشر امام على (ع)، قم، چاپخانه مهر، ۱۳۶۹
- . مقدمه اى بر روش هاى تعلیم و تربیت در نهج البلاغه: محمد جواد لیاقتدار، پایان نامه کارشناسى ارشد، دانشگاه تربیت مدرس
- . نگرشى بر اخلاق از دیدگاه قرآن: ناصر خدایارى، صادق مرادى، تبریز، انتشارات سالار، ۱۳۷۹
- . نشریه حکومت اسلامى، ویژه اندیشه و فقه سیاسى اسلام: سال اول، ۱۳۷۵، ج ۱. ۲
پی نوشت ها
۱. نساء، ۱۰۵
۲. مائده، ۶۷
۳. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۴۰
۴. همان، خطبه ۳۳
۵. همان، نامه ۳۱
۶. همان، حکمت ۴۶۰
۷. درآمدى بر تعلیم و تربیت اسلامی؛ اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص ۲۹
۸. اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص۴۰
۹. ده گفتار، مرتضى مطهرى، ص ۱۵
۱۰. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲
۱۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۶
۱۲. همان منبع، خطبه ۲۲۱
۱۳. اعراف، ۹۶
۱۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹
۱۵. ده گفتار، مرتضى مطهرى، ص ۶۰
۱۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴
۱۷. همان منبع، خطبه ۱۵۶
۱۸. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۲
۱۹. همان منبع، خطبه ۲۳۲
۲۰. همان منبع، خطبه ۱۸۴
۲۱. همان منبع
۲۲. نهج البلاغه، نامه ۵
۲۳. همان منبع، نامه ۵۰
۲۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰
۲۵. همان منبع، نامه ۴۵
۲۶. همان منبع، نامه ۴۵
۲۷. همان منبع، خطبه ۱۸۹
۲۸. همان منبع، خطبه ۱۸۴
۲۹. همان منبع، نامه ۳۱
۳۰. همان منبع، خطبه ۱۸۴
۳۱. همان منبع، خطبه ۱۶
۳۲. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
۳۳. همان منبع، کلام قصار ۱۲۵
۳۴. همان منبع، خطبه ۱۳۲
۳۵. همان منبع، نامه ۴۵
۳۶. همان منبع، خطبه ۱۸۴
۳۷. همان منبع، کلام قصار ۳۸۱
۳۸. همان منبع، خطبه ۱۱۳
منبع: فصلنامه نداى صادق؛ شماره۲۰؛ سوسن کشاورز