- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
عرفان اسلامی امروز دارای دو مصداق است یکی عرفان ابن عربی که همان عرفان صوفیه است و دیگر عرفانی که با بهره گیری از روایات، علمای دین و فقها به آن پرداخته است که بیشتر شباهت با مباحث اخلاقی دارد و از قدماء مانند ابن فهد حلی و علامه بحر العلوم داعیه دار آن بوده اند این نوع از عرفان عموما مورد پذیرش فقهاست. اما عرفان نوع اول یعنی عرفان ابن عربی محل بحث و نظر است.
ما به عنوان پیروان مذهب شیعه و مکتب اهل بیت مکلفیم که از آموزه های قرآن و اهل بیت پیروی کنیم و اصول عقاید خود را درست از منابع اصلی آنها به دست آوریم و به احکام عملی اسلام درست عمل نموده تا رضایت خدا را جلب کرده و مایه سعادت دنیوی و اخروی ما گردد. و با حصول این دو امر در وادی عرفان اسلامی مورد تأیید فقها قرار خواهیم گرفت.
توضیح مطلب اینکه قرآن کریم و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمهی اطهار(ع) در قالب روایات و احادیث مندرج در کتابهای معتبر، بهترین و روشنترین قانون زندگی است که از ماورای فکر و اندیشهی بشری نشأت گرفته و هیچ نقص و عیبی در آن وجود ندارد؛ از اینرو برای هدایت بشر چه در بعد معنوی و چه برای نظم و آسایش و زندگی دنیایی، به تمام و کمال کافی است و هیچ نیازی به نظریهپردازیهای تراوش شده از افکار ناقص انسانی ندارد و قرآن، تبیان هر چیزی است که انسان برای کمال انسانی، سعادت واقعی، رسیدن به مدارج معنوی، عرفان و تقرب به خداوند کریم نیازمند است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ»[۱] و هر راه و رسمی که از قرآن و روایات نباشد جز بر حیرت و گمراهی انسان منجر نمیشود: «فَذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ.»[۲]
بنابراین عرفان اسلامی که از قرآن و احادیث معصومین نشأت می گیرد عرفان اصیل بوده و مورد تأیید فقها و مراجع تقلید است و این عرفان در قالب عمل به تمام واجبات و مستحبات و اجتناب از همه محرمات و مکروهات قابل تحقق است. کتابهای مانند جامع السعادات ، معراج السعاده حلیه المتقین و امثال آنها ازکتب اخلاقی است که عمل به آنها را می توان گفت سیر و سلوک مطرح در این عرفان باشد. بنابراین کسب فضائل اخلاقی با عمل به واجبات و مستحبات که شامل امور متعدد عبادی و اخلاقی می شود و نیز دوری جستن از محرمات و مکروهات که آن هم امور بی شماری را در بر می گیرد، عرفان اسلامی مورد تأیید فقها و مراجع تقلید است.
اما عرفان ابن عربی و صوفیه که خاستگاه آن اهل سنت است دست کم مورد تأیید فقها و مراجع تقلید نیست، زیرا این عرفان از قرآن و احادیث معصومین گرفته نشده است.
در این نوع عرفان آنگونه که برخی از بزرگان آنان بازگو کردهاند، ظواهر قرآن و قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) صرفاً سنت ظاهری دانسته شده، و سنت دیگری را به نام سنت معنوی یا باطن و سرّ و حقیقت رسالت مطرح میکنند که هیچ ربطی به سنت ظاهری ندارد و میگویند آنچه در فقه اسلامی مورد نظر است صرفاً شأن رسالت یا به اصطلاح عرفانی، جنبهی «الی الخلقی» پیامبر است. از این جنبه، سنت نبوی، فقط احکام ظاهری، فردی و مدنی و به اصطلاح، احکام قالبی را شامل میشود؛ ولی باطن و حقیقت رسالت، شأن معنوی یا به اصطلاح، شأن ولایی ایشان است و به این ترتیب، بین ظواهر شریعت و باطن آن جدایی ایجاد میکنند و میگویند از جنبه رسالتی، سنت نبی، ارائهی طریق است؛ ولی از جنبهی ولایتی که همان باطن باشد، مراد، ایصال به مطلوب یا وصول به حضرت حق است و اصل، همان باطن و جنبه ولایتی است که مغز رسالت و دین است. بدینسان بین ظاهر و معنای دین، جدایی ایجاد میشود؛ در حالی که لازمهی این مبنا آن است که تمام دستورهای خداوند که در قرآن و در قالب قول، فعل و تقریر رسول خدا(ص) آمده است به علت نداشتن هیچگونه ارزش معنوی، کوچکترین نقشی در مسیر معنوی بندگان به سوی خدا نداشته باشد که البته آنان هم بر این مطلب تصریح کرده و گفتهاند که عبادات و شریعت، ناتوان و غیرمؤثر در اشباع خواستهای معنوی جوانهاست و در نهایت، تصوف را به عنوان این بعد معنوی و سنت باطنی مطرح میکنند و میگویند: تصوف، همان حقیقت است که در برابر شریعت، مغز مغز است.[۳] بر همین اساس در عرفان صوفیه در کنار شریعت اسلامی پدیده هایی بنام طریقت و حقیقت اختراع گردیده و شریعت را پوسته طریقت و طریقت را پوسته حقیقت می دانند. و معتقدند که شریعت و طریقت هر دو وسائل رسیدن به حقیقت است. و مراد از طریقت آداب سیر و سلوکی است که خودشان ابداع کرده اند و مراد از حقیقت مرحله رسیدن به خداست. صوفیه معتقدند که وقتی انسان به مرحله حقیقت رسید در بحر وحدت الهی غرق و محو می شود و از این حالت برای او بیخودی و زوال عقل حاصل می گردد و نمی تواند خود را از این غرقاب بیرون آورد. و به اتفاق همه علماء اسلام تکالیف شرعیه از کسی که عقل او زائل گشته است ساقط می باشد.[۴]
بنا بر این پندار صوفیه، تمام عباداتی که در ظواهر دین دستور به انجام آنها داده شده است مثل نمازهای یومیه و نوافل روزانه و شبانه، روزههای واجب و مستحبی، دعاها، شبزندهداریها، حج، زکات، انفاق، احسان، صبر و توکل، عاری از معنویتاند و باعث رشد معنویت و تقرب به خدا نمیشوند.
در حالی که دین مبین اسلام برای هدایت تشریعی نازل شده است و طبق فرمایش علامهی طباطبائی هر چه در اسلام هست، همین ظواهر دینی در قالب آیات و روایات است و چیز دیگری غیر از آنها برای هدایت و رستگاری وجود ندارد؛[۵] از اینرو هرگز قابل اثبات نیست که پیامبر(ص) در زمان حیات خود بدون هدایت تشریعی با استفاده از سنت معنوی، کسی را به صورت تکوینی، هدایت کرده و او را به حق، متصل ساخته باشد. بنابراین بعد از وفات پیامبر(ص)نیز دلیلی نداریم که کسانی مثل اقطاب صوفیه بودهاند و یا هستند که با استفاده از سنت معنوی که غیر دستورهای شرعی و ظواهر آیات و روایات باشد دیگران را به حق وصل کرده یا میکنند.
عرفان صوفیه مبتنی بر این است که طریقت و سنت معنوی به زبان نمیآید و اصولاً نانوشتنی است و فقط قلوب مؤمنان، آنها که اهل معرفت بودند پذیرای آن بوده، این معارف سینه به سینه منتقل میشده است و در تاریخ اسلام، عارفان و بزرگان تصوف، حاملان این سنت بودهاند[۶]. صوفیه بر این باور خود به جز ادعای خودشان، هیچ دلیلی را نمیتوانند اقامه کنند با اینکه قبلاً با بیان سخنان علاّمهی طباطبائی گفته شد که انفکاک شریعت از معنویت غیر معقول و غیر منقول است و فقط از راه ظاهر، وصول به معنا امکانپذیر است.
به هر حال این عرفان مورد تأیید مراجع تقلید نیست چه اینکه تصوف و صوفیه در روایات و احادیث معصومین مردود شمرده شده است. که در اینجا به یکی دو تا حدیث اشاره می کنیم:
۱. امام رضا(ع) در حدیثی فرموده است:«کسی که نزد وی از صوفیان سخن به میان آید و این شخص، آنها را با زبان و قلب انکار نکند از شیعیان ما نیست؛ اما اگر آنها را انکار کند ـ روش و مسلک آنها را باطل بداند ـ مانند کسی است که در کنار پیامبر(ص) با کفّار به جهاد پرداخته است».[۷]
۲. روایتی در کتاب شریف کافی و متون دیگر حدیثی تحت عنوان «باب دخول الصوفیه علی ابیعبدالله(ع) و احتجاجهم علیه فیما ینهون»، نقل شده است که سفیان ثوری و گروهی از صوفیه بر امام صادق(ع) وارد میشوند و حضرت را به سبب لباسی که پوشیده بودند، نکوهش میکنند. این حدیث، بسیار طولانی است و ما به ذکر ابتدای حدیث و یکی از فرازهای پایانی آن بسنده میکنیم. این حدیث از علی بن ابراهیم از هارون بن مسلم از مسعده بن صدقه اینگونه نقل شده است: «سفیان ثوری نزد امام صادق(ع) آمد و بر تن آن حضرت، جامههایی سپید دید که (در لطافت و تمییزی) گویا پردهی روی سپیدهی تخممرغ بود؛ برای اعتراض به آن حضرت، گفت: «این جامه، سزاوار تو نیست و نباید خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی.» امام صادق(ع) فرمود: «میخواهم سخنی به تو بگویم، خوب گوش کن و دل بسپار که از برای دنیا و آخرت تو مفید است به شرط آنکه بر سنت و حق بمیری و نه بر بدعت. اگر زندگی و خوراک و پوشاک پیامبر اکرم(ص) را ملاک قرار دهی و بر اساس آن بر من اعتراض کنی باید تو را از مطلبی آگاه سازم و آن این است که پیامبر خدا(ص) در روزگاری به سر میبرد که فقر و سختی و تنگدستی، همه را فرا گرفته بود؛ ولی اگر در عصری وسایل زندگی فراهم شد و شرایط بهرهبرداری از موهبتهای الهی موجود شد، سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمتها، نیکاناند نه بدکاران؛ مؤمناناند نه منافقان؛ مسلماناناند نه کافران.
ای ثوری! تو چه چیز را در من عیب شمردی؟! به خدا سوگند! اکنون که میبینی من از نعمتهای الهی استفاده میکنم، باید این را نیز بدانی از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیدهام، شب و روزی بر من نمیگذرد، مگر آنکه مراقب هستم اگر حقی در مالم پیدا شود که خدا مورد مصرفش را معلوم کرده است، در همان مورد مصرف کنم.»
راوی گوید: سفیان نتوانست جوابی به پاسخ منطقی امام بدهد؛ پس شکست خورده، آنجا را ترک گفت. سپس مشتی زاهدنما که از همهی مردم میخواستند مثل آنها زندگی کنند و مانند آنها ژولیدگی، سختی و عدم استفاده از نعمتهای الهی را پیشه سازند، نزد امام صادق(ع) آمدند و گفتند: «راستش این رفیق ما از سخن شما دلگیر شد و زبانش بند آمد؛ از اینرو دلیلی به نظرش نیامد (ولی ما آمدهایم تا با دلایل روشن، تو را محکوم سازیم).» امام صادق(ع) فرمود: «دلیلهای شما چیست بیان کنید.» گفتند: «دلیلهای ما از قرآن است.» امام صادق(ع) فرمود: «آنها را ارائه دهید که دلیلهای قرآنی برای پیروی و مورد عمل قرار گرفتن از هر چیز دیگری سزاوارترند.»
امام(ع) در این گفتگو بعد از ارائهی پاسخ قاطع به صوفیان و نصیحت آنها، خطاب به آنان فرمود: «پس بد راه و روشی را انتخاب کردهاید و مردم را به سوی آن میکشانید و این نیز ناشی از جهالت شما به قرآن و سنت پیامبر است؛ سنتی که قرآن، آن را تأیید میکند و همچنین شما بر اثر جهالت و عدم توجه به شگفتیهای قرآن و نکتههای لطیف آن و تفسیر قرآن از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهی، به رد آنها میپردازید… .»[۸]
فقها و مراجع تقلید نیز با پیروی از اهل بیت عرفان صوفیانه را رد کرده اند و شیعیان را از گرایش به این فرقه ها باز داشته اند که در اینجا به نظر برخی از مراجع اشاره می کنیم:
۱. حضرت امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ می فرماید: آن بیچاره که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده به لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوب علی شاه» حال جذبه و حب دست دهد. ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم این قدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کلّه گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته… خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت بلکه گاهی وقاحت را از حدّ گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته… .[۹]
۲. حضرت آیت الله صافی گلپایگانی: صوفیه با فرقه ها و انشعابات بسیاری که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند اما در مجموع منحرفند و عقاید خاصه ای که دارند غیر اسلامی است. همین موضوع توجه خاص و بیش از حد به قطب، در بعضی صورت هایش شرک و کفر است.[۱۰]
۳. آیت الله سید محمد وحیدی: روایات زیادی در ذم صوفیه که از فرق ضالّه هستند از ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ وارد شده.[۱۱]
۴. حضرت آیت الله مکارم شیرازی اصلا برای رد تصوف کتابی به «جلوه حق» نوشته و برخی عقاید صوفیان را به نقد کشیده و ریشه های غیر شیعی و حتی غیر اسلامی تصوف را تحلیل و بررسی کرده اند.
۵. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای: آن چه که (صوفیان در مورد خرقه) به رسول خدا و علی مرتضی نسبت داده اند صحیح نیست.[۱۲]
۶. علامهی حلّی(ره) بعد از بیان اینکه عقاید صوفیه مثل وحدت وجود و حلول ـ که میپندارند خداوند با بدنهای عارفان متحد میشود و یا در بدنهای آنان حلول میکند ـ عین کفر و الحاد است، میفرماید که عبادت آنها رقص، دست زدن و غنا است و من خودم از جمعی از آنها در کربلا پرسیدم که چرا صوفیان نماز نمیخوانند، شنیدم که گفتند: «نماز برای واصل به خدا حاجب بین او و خدایش است» و نیز میگوید: «صوفیه، جاهلترین جاهلاناند و عقایدشان شبیه عقاید کفار است.»[۱۳]
۷. شیخ حرعاملی(ره) در کتاب اثنیعشریه میگوید که تمام شیعیان، فرقههای صوفیه را انکار کردهاند.[۱۴]
۸. شیخ جعفر کاشف الغطا(ره) در مسألهی قبولی توبه، صوفیه را در ردیف جبریه و مفوضه قرار میدهد و میفرماید که در صورت توبه کردن، توبهشان قبول میشود.[۱۵]
۹. آیتالله سید محمد کاظم یزدی(ره) در عروه بعد از اینکه صوفیان را در کنار مجسّمه و مجبّره قرار میدهد و میفرماید صوفیانی که قائلان به وحده الوجود هستند اگر به احکام اسلامی ملتزم باشند، اقوی این است که نجس نباشند؛ مگر اینکه علم داشته باشیم آنان به لوازم مذاهب خودشان ـ که جز مفسده چیزی نیست ـ ملتزم باشند.[۱۶] آیتالله خویی در کتاب طهارت، تحت عنوان طهارت و نجاست صوفیه، طهارت آنان را به عدم التزامشان به لوازم مذهب تصوف منوط کرده است.[۱۷]
۱۰. آیتالله مرعشی نجفی; ضمن بیان برخی عقاید صوفیه و فرقههای آن میفرماید: «به نظر من مصیبت صوفیه بر اسلام از بزرگترین مصائبی است که باعث تزلزل در ارکان و بنیان اسلام گردیده است.»[۱۸]
۱۱. آیتالله گلپایگانی(ره) در جواب این سؤال که تصوف چیست، آیا پیروی از آن جایز است و آیا در میان علمای امامیه، کسی هست که به این مذهب منسوب باشد، میفرماید:
دربارهی تصوف، آراء، مختلف است و سخن فصل در این مقام این است که راه و روش حق، آن است که اصحاب ائمه علیهم السلام به تبعیت از ائمه اطهار علیهم السلام بر آن رفته و علمای ابرار و صلحای شیعه و اسلاف آنان از آنها پیروی نمودهاند و هر چه با این روش و طریق مخالف باشد بدعت و گمراهی است. هیچ روشی در عبادت و هیچ طریقی و هیچ ریاضتی در مجاهده با نفس و تزکیه و تهذیب آنان غیر از آنچه که از کتاب و سنت نبویه و ائمهی اطهار علیهم السلام استفاده میشود مشروع نمیباشد. بنابراین، احتراز و دوری از آنچه که صوفیها اختراع کردهاند ـ مثل اختراع سلاسل و پیروی از غیر فقها در امر ریاضت و جدایی بین شریعت و طریقت ـ واجب است و گردن نهادن به طریقهی آنها و رکون به سوی آنها جایز نمیباشد و از میان علمای امامیه، هیچ کسی بر مسلک آنان نرفته و عقیدهی آنها را نپسندیده است. خداوند، همهی مسلمانان را از شرور مبدعین حفظ نماید؛ انشاالله العالم.[۱۹]
بنابراین اگر مراد از عرفان اسلامی عرفان صوفیه باشد، این عرفان از نظر مراجع تقلید و عالمان شیعی مردود است و راهی نیست که انسان را به کمالات معنوی رسانده و به خدا نزدیک گرداند بلکه بهترین و تنها ترین راه کسب کمالات معنوی و تقرب به خدا دستورات شرعی و اخلاقی است که در قرآن و رهنمود های معصومین (ع) به مسلمانان سفارش گردیده اند.
از اینرو میتوان گفت عرفان ناب اسلامی چیزی است که در قرآن و رهنمود های اهل بیت ریشه داشته باشد و نظریه پردازی های برخی از شخصیت های اسلامی و اقطاب صوفیه نمی توانند به عنوان عرفان مبتنی بر قرآن و احادیث معصومین مورد قبول واقع گردد. پس عارفان واقعی کسانی هستند که با عمل به دستورهای ظاهری شرع مقدس دین مبین اسلام به معنویت اسلامی و تقوا و تقرب به خدا نایل میشوند و برای کسب خشنودی و رضایت خداوند میکوشند و در این مسیر، هیچ نیازی به گروه و تشکیلات فرقهای و خانقاه و امثال این امور ندارند؛ چه اینکه خروج و انحراف از مسیر مستقیم شریعت به گمراهی منجر میشود و دور شدن از قرآن و سنت و اهلبیت(ع) و هر نوع فرقهگرایی، مخالف با حکم شرع و عقل است.
البته جای انکار نیست که روح عرفان در اعماق جان انسان ها ریشه دارد و از درون جان ها سرچشمه می گیرد این حدیث نفس انسان ها است که از هر راه ممکن خود را به معبود خویش نزدیک و نزدیکتر سازند. انسان ها برای این که در پیمودن این راه دچار خطا و اشتباه نشوند و در جهت خلاف، قدم برندارند نیازمند راهنما هستند، پیامبران الهی و پیشوایان دینی در طول تاریخ راه شناخت و عرفان واقعی را به انسان ها نشان داده اند. منابع اسلامی قرآن و حدیث و حالات و مناجات های رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ سرشار از شور و هیجان معنوی و الهی و مملو از اشارات عرفانی است و دعاهای اسلامی مخصوصاً دعاهای شیعه گنجینه ای از معارف و عالی ترین اندیشه های معنوی است. اما آنچه که از طرف داعیه داران عرفان و تصوف مثل آموزه وحدت وجود، سماع و رقص ، خرقه پوشی و مراد و مرید بازی و امثال اینها به خورد مردم داده می شوند هیچ ربطی به این آموزه های اصیل اسلامی ندارند. بلکه این امور زاییده ذوق و سلیقه های شعری و خیالی اقطاب صوفیه می باشد که به عنوان ارکان عرفان اسلامی مطرح گردیده و سنت شرعی ترک شده تا جایی که شریعت در طرفی قرار گرفته و طریقت در طرف دیگر و کار به ارتکاب محرمات و ترک واجبات و کنار گذاشتن تکالیف شرعی منجر شده و عرفان بودایی، چینی، یونانی، هندی، زرتشتی و مسیحی جای عرفان اسلامی را گرفته و به نام عرفان اسلامی شناخته شده و باعث ظهور فرقه های متعدد تصوف و صوفی گری گردیده است. از اینرو علامه طباطبایی می فرماید: متصوفه از برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت احداث کردند و پیوسته راه های جدیدی را بر آن افزودند و شرع را کنار گذاشتند تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف قرار دادند و طریقت را در طرف دیگر و کارشان به جایی رسید که در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در نتیجه منتهی به گدایی و استعمال افیون و بنگ شدند که این حالت آخرین حالت تصوف است که عبارت از مقام فناء باشد.[۲۰]
پی نوشت:
[۱]. نحل / ۸۹.
[۲]. یونس / ۳۲.
[۳].شیخ محمدعلی مؤذن خراسانی، تحفه عباسی،ص۲۸، تهران، انس تک، اول، ۱۳۸۱ش.
[۴] . لاهیجی، شیخ محمد، شرح گفشن راز، ص ۳۵۰، انتشارات کتابفروشی محمدی، بی تا.
[۵]. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۲۸۲. قم: انتشارات جامعه مدرسین، بی تا
[۶] . رک: فصلنامه تخصصی هفت آسمان، شماره ۳۲، سال ۱۳۸۵ش، ص۱۴۳، مقاله شهرام پازوکی(باز اندیشی سنت معنوی نبی در دوره مدرن).
[۷]. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسهی آلالبیت(ع) لاحیاء التراث، سوم، ۱۴۰۸ق. ج۱۲، ص۳۲۳.
[۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۶۵.
[۹] . خمینی مصطفوی، روح الله، چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ، سی و سوم، ۱۳۸۴، صفحه ۹۱.
[۱۰] . صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، قم، دفتر معظم له، هشتم، ۱۳۸۵، جلد اول، ص ۳۵.
[۱۱] . وحیدی بهشهری، سید عباس، خرقه صوفیان، تهران، راه نیکان، اول، ۱۳۸۵، ص ۲۱۳.
[۱۲] . خرقه صوفیان، ص ۲۴۳.
[۱۳]. ابویوسف حلّی، حسن بن مطهر، نهج الحق و کشف الصدق، ص۵۷ و ۵۸.
[۱۴]. حرعاملی، الاثنیعشریه، ص۴۴.
[۱۵]. جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج۱، ص۱۸۳.
[۱۶]. سید محمد کاظم یزدی، العروه الوثقی، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶.
[۱۷]. سید ابوالقاسم خویی، کتاب الطهاره، ج۲، ص۸۱.
[۱۸]. شهابالدین مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۱، ص۱۸۳.
[۱۹]. محمدرضا گلپایگانی، ارشاد السائل، ص۱۹۷.
[۲۰] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۵ ص۳۸۲، قم: انتشارات جامعه مدرسین، بی تا.
نویسنده: حمیدالله رفیعی