- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
منظور از نسبی بودن احکام اخلاقی آن است که حکم اخلاقی برای یک موضوع، نسبت به شرایط و قیود خاصی که آن موضوع در واقع پیدا میکند، متفاوت و تغییرپذیر است.(۱) به بیان دیگر نسبیگرایی اخلاقی یعنی اینکه بپذیریم اعتبار همۀ احکام اخلاقی شرایطی دارد و این احکام با نظر به همان شرایط معتبرند. به طوری که اگر آن شرایط را از هر گزاره اخلاقی حذف کنیم، گزاره متناقض با آن نیز میتواند ـ در شرایطی دیگر ـ قابل قبول باشد. مثلاً به نظر برخی از نسبیتگرایان اخلاقی، حکم اخلاقی «حجاب برای زن خوب است» تنها برای جامعه خاصی اعتبار دارد. پس میتوان پذیرفت که گزاره «حجاب برای زنان خوب نیست» نیز ـ برای جامعه دیگرـ همین قدر معتبر باشد.
طبق این بیان هیچ حکم اخلاقی، ثابت و واقعی نیست. یعنی حکم ارتباطی با واقعیات ندارد تا در همه یا برخی از شرایط واقعی ثابت باشد. بلکه با هر قید و شرطی قابل تغییر است و لذا شیوه معقول و معتبری برای موجّه دانستن یک حکم یا نظام اخلاقی در مقابل دیگری وجود ندارد در نتیجه ممکن است دو حکم اصلی متعارض اعتبار یکسانی داشته باشند.(۲)
در مقابل منظور از اطلاق این است که احکام اخلاقی تابع شرایط و قیود و وابسته به سلیقه و قرارداد افراد نیستند بلکه تابع شرایط واقعی خودشان هستند.(۳) مثلاً اگر عدالت خوب است در تمام اعصار و برای همۀ انسانها و در همۀ جوامع بشری خوب است. نه اینکه عدالت، تنها برای فردی خاص یا جامعهای معین، یا در زمانی محدود خوب باشد. از ظاهر عبارات مکاتب اخلاقی قدما بر میآید که احکام اخلاقی را مطلق میدانستند، مثلاً سقراط که به یک معنا مؤسس مکتب سعادتگرایی در اخلاق است بر این باور بود که فضایل اخلاقی، که شرط لازم و کافی برای دستیابی به سعادت هستند.(۴) اموری ثابت و غیر قابل تغییرند. هر چند آدمیان به دلیل برخورداری از شرایط زمانی و مکانی مختلف، دارای تفاوتهای ظاهریاند، امّا طبیعتی یکسان و ثابت دارند و لازمۀ این طبیعت پایدار، این است که نیازها و انگیزههای ثابتی نیز داشته باشند. بنابراین فضایل اخلاقی، همیشه ثابت و تغییر ناپذیرند.(۵)
در میان متاخرین نیز، بیش از همه کانت از آموزۀ مطلقگرایی در اخلاق دفاع کرده است، به عقیدۀ او ارزشهای اخلاقی مطلقند و در هیچ شرایطی تغییر نکرده و هیچ استثنایی را هم بر نمیتابند. خوبی افعالی مانند راستگویی و وفای به عهد همگانی، همه جایی و همه زمانی است.(۶)
طبق مبانی اسلامی نیز، تمامی احکام اخلاقی، به این معنا مطلقند: یعنی احکام واقعی اخلاق تابع سلیقه و قرارداد افراد نیستند و با تغییر شرائط و قراردادها نیز تغییر نمیکنند. گزاره هایی مانند «عدل خوب است» «ظلم بد است» «عبادت خدا پسندیده است» و… همیشه ثابتند و با تغییر شرایط و سلیقه ها قابل تغییر نیستند. حال اگر کسی بگوید شما دربارۀ قضیه «راست گویی خوب است» چه میگویید آیا این حکم، مطلق است؟ یعنی همیشه، در همهجا و تحت هر نوع شرایطی، محمول «خوب» برای فعل «راست گویی» صادق است. اگرچه آن راستگویی موجب قتل انسان بیگناهی باشد؟
در پاسخ به این سوال باید بگوییم در چنین مواردی که راست گویی موجب فسادهای اجتماعی نظیر کشته شدن افراد بیگناه میشود، دو عنوان دارد: یکی راست گفتن و دیگری عامل قتل بودن. از آن جهت که راستگویی است خوب است و از آن جهت که عامل قتل انسان یا انسانهای بیگناهی میشود، بد است از آنجا که حسن و قبح دارای مراتب شدید و ضعیف است وقتی هر دو عنوان نیک و بد در یک عملی جمع شوند باید برآیند آن دو را محاسبه نمود. چنانچه مرتبه حسن آن عمل با مرتبۀ قبحش مساوی باشد، در این صورت آن دو تعارض کرده و هیچ کدام فعلیت پیدا نمیکند و آن عمل نه ممدوح است و نه مذموم. و امّا اگر مرتبۀ حسن آن قویتر و شدیدتر از قبحش باشد. آن عمل خوب و ممدوح است و اگر مقدار قبحش قویتر باشد، آن فعل بد و نکوهیده تلقی میشود. بنابراین با توجه به این پاسخ، راستگویی همیشه خوب است و استثنایی ندارد، هر چند گاهی خوبی آن مقهور و محکوم خوبی بزرگتر و شدیدتری میشود و چون جمع هر دو خوبی، غیر ممکن است لذا به حکم عقل، خوبی بزرگتر و قویتر را گرفته و از خوبی ضعیفتتر و خفیفتر صرفنظر میکنیم.(۷)
اینک با روشن شدن نسبیت یا اطلاق احکام اخلاقی، باید گفت از نظر مبانی اسلامی، احکام اخلاقی مطلقند و تابع سلیقه و قرارداد و شرایط نیست . دروغگفتن همیشه و تحت هر شرایطی بد است هر چند گاهی قبح آن مقهور خوبی شدیدتری میشود و چون جمع هر دو ممکن نیست به حکم عقل، خوبی قویتر را گرفته و از قبح خفیف صرفنظر میکنیم.
پی نوشت:
۱. مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه اخلاق، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۸۱، ص۱۶۱ـ۱۶۳.
۲. وپلیام کی فرانکنا، فلسفۀ اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم، طه، ۱۳۷۶، ص۲۲۸.
۳. فلسفۀ اخلاق، همان.
۴. دوره آثار افلاطون ج۱، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۷، ج۲، ص۲۹۵.
۵. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی سروش، ۱۳۶۸، ج۲، ص۱۳۲.
۶. ایمانوئل کانت، بنیاد ما بعد الطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۹، ص۲۷ـ۳۰.
۷. فلسفه اخلاق، همان، ۱۶۳ـ۱۶۶.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.