- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
سرنوشت نرجس مادر امام زمان (علیه السلام) به اراده خداوند رقم خورده است که از دربار قیصر روم به منزل امام معصوم می رسد. داستان این زند پاکدامن و قدیسه مسیحی انسان را به حیرت می آوردکه چگونه امکان دارد یک دختر مسیحی همسر امام معصوم شده و تا فرزندی را دنیا بیاورد که جهان را پر از عدل و قسط نموده پس از آنکه پر از جور و ظلم می شود. در این مقاله به داستان زندگی و کیفیت ورود این بانوی بزرگ به خانه اهل بیت پیامبر (صلیالله علیه و آله) پرداخته شده است.
سفرهای باطنی برای رسیدن به محبوب
شاهزاده روم تا قبل از رسیدن به بیت امام هادی(علیه السّلام) فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشته است؛ فراز و نشیبهایی که همگی مقدمات رسیدن به محبوب و تولد منجی و مصلح عالم بشریت میباشند. سیزده سال اول زندگی این دختر نیک صورت و زیبا اندام، در ناز و نعمت فراوان با تجملات خیره کننده مادی، در کاخ سلطنتی قیصر روم بوده است که با حادثه وحشتناک و پر از رمز و راز جشن برپا شده برای ازدواج او، به نقطه عطفی مهم و حیاتی رسید. در پی این دوران، عشق سوزان و مخفی سوسن در فراق محبوب، وی را به بیماری علاج ناپذیر مبتلا ساخت. سوسن با رازداری، صبر و شکیبایی و نیز ادب و متانت ورود به مرتبه ی بعدی را دارد. با رؤیای دوم، در معرض یکی از سخت ترین آزمایشهای الهی قرار گرفت و سومین مرحله از زندگی سوسن، یعنی طی کردن سفری باطنی آغاز شد؛ سفری که باید از همه مادیات، تجملات، محبوبیت های درون قصر، وابستگی های خانوادگی، عقاید پیشین و تحریف شده و در مجموع از همه دنیایی که تاکنون با آن آشنا شده و به آن دلبستگی داشته و از هر چه رنگ و بوی دنیا زدگی دارد، دل برکند و یکپارچه تسلیم محبوب شود. (رمز رسیدن به محبوب اسلام است) و او باید هر چه دارد رها کند و تماماً پذیرای توحید، رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و امامت ائمه اطهار(علیهم السّلام) گردد و با اسلام آوردن به هر آن چه محبوب است برسد.
محبوب یعنی همه ی خوبی، تمام سعادت و اوج کمال. محبوب یعنی در آغوش کشیدن خوشبختی؛ یعنی درک همهی نعمتها و لذتها، چه دنیایی و چه اخروی. و اسلام اقیانوس بیانتهایی است که هر چه محبوب و خواستنی است در آن صید میشود. آزادی و حریت، سیادت و آقایی، علم ودانش، صمیمیت و محبت و سرانجام فنای در حق، همه و همه در اسلام و با اسلام دست یافتنی است. شاهزاده روم با گذر موفقییت آمیز خود از این مرحله و رسیدن به مقام تسلیم بودن در برابر حق، بزرگترین گام را برای رسیدن به مرتبه قدیسه شدن برمیدارد و به تمامی مسلمانان و شیعیان نشان میدهد که تنها راه رسیدن به پاکی و زلالی، تسلیم بودن کامل در برابر فرامین الهی است تا آن جا که قدیسان و پاکان حتی خواست محبوب را هم بر میل و خواست خود ترجیح میدهند.
ملیکا از مرحله وهم، شک و گمان میگذرد و سیر تکامل انسانی خویش را آغاز میکند و با گفتن شهادتین از این امتحان نیز با سربلندی بیرون میآید. اما او تازه به مرز یقین رسیده و باید باگذر از آزمونهای سخت دیگر وارد دریای مواج یقین گردد و یکی پس از دیگری مراتب آن را طی کند. نشیب و فرازها، تلخی ها و هزاران درد و محنت را باید تحمل کند؛ دوستی ها، دشمنی ها، جنگ و جدالها را ببیند تا کم کم عقل او پخته گردد و یک انسان با تجربه، با استقامت ، حکیم وتوانا تربیت شود. بدین گونه، سوسن از میان لجنزار مادیت و شهوت پرستی، از میان دنیای تجملات و محبوبیت ها و قدرتهای دنیایی پا بیرون میگذارد و با ترک لذتهای جسمانی و راحتی و تن پروری درون قصر،به مرحله دیگر زندگی خویش وارد میشود. او به امر معشوق خویش تن به اسارت میدهد. رنج و مرارت شرکت در صحنه نبرد، تلخی سفر از روم تا بغداد به عنوان یک کنیز، حقارت اسارت و خریده شدن در برابر دویست و بیست دینار را با جان و دل میپذیرد. در هیچ لحظه ای امید خویش را از دست نمیدهد و بجز محبوب خویش فکر و خیالی ندارد و فقط در راه اطاعت فرامین او گام برمیدارد. با تمامی نجابت و اصالت خانوادگی، آداب و کمالات ارثی و اکتسابی، خویشتنداری و غنای طبع، در برابر محبوب با کمال ادب، احترام و عزت نفس، متواضعانه و خردمندانه سر تسلیم فرود میآورد. با شجاعت، استقامت وعزمی راسخ، تن به مهلکه میدهد و کیمیای وجود خویش را زلالتر از پیش میسازد وآن چنان در راه عشق و معرفت پاک و صحیح ره مینوردد که به اوج قله کمال و سعادت نایل میگردد.(همان، ص ۷۹، ص۸۷)
پیک امام هادی(علیه السّلام) و خریداری نرگس
دختری باید از سرزمین روم شرقی، آن هم از خاندان امپراتور، برای همیشه قدم در ساحت دنیای اسلام میگذاشت. از این ماجرا هیچکس آگاه نبود بجز امام هادی(علیه السّلام) که علم امامت داشت. تنها او بود که میدانست عروس والاتبارش به حکم خدای بزرگ از دنیای مسیح به دنیای اسلام میآید. (انجمن ادبی حضرت حجت، ۱۳۳۵، ص ۵۹)
هنگام ظهر در کنار رود گل آلود دجله، بر سر بازار برده فروشان برخی از گماشتگان اشراف بنیعباس، عده ای از جوانان بغداد و گروهی از مردم بیکار و تماشاگر در انتظار رسیدن کشتی هایی بودند که غلامان و کنیزان را از سرزمینهای دوردست به پایتخت کشورهای اسلامی، یعنی بغداد بزرگ، آراسته و پرجمعیت، می آورد.(همان، ص ۱۲) در این میان، بُشر پسر سلیمان و از نواده های ابوایوب انصاری مأموریتی بزرگ و دقیق به عهده داشت؛ زیرا چند شب پیش ،کافور غلامهای امام هادی(علیه السّلام) نزد وی آمده و او را به نزد امام فراخوانده بود. امام (علیه السّلام) در حضور وی نامهای به خط رومی نوشت، آن را بست و مهر کرد. آن نامه را با دویست و بیست سکه طلا(دینار) به او سپرد و با لحنی آرام و متین گفت: ای بشر! باید در فلان روز در بازار بردهفروشان در کنار پل بغداد حاضر باشی و در میان برده فروشان به جست و جوی عمرو پسر یزید باشی که کنیزان را برای فروش عرضه میدارد. در میان آنان در پی کنیزی باش که جامهای از حریر پوشیده، خزی به گردن انداخته، نگاهی نافذ دارد و به زبان بیگانه سخن میگوید.
بشر در پی انجام مأموریت خویش، دختر زیبا و نازنینی را پیدا کرد که تمامی نشانههایی را که امام ذکر کرده بودند در وی دیده میشد و سخت از وضع خود ناراضی و در انتظار عنایت خداوند بود. از دیدن خریداران در عذاب بود و با فروشنده خود به خشم و عتاب سخن میگفت و اجازه نمیداد او را به خریداران طالب او حتی به بهای زیاد بفروشد. وقتی تمام نشانه ها درباره این کنیز کامل گشت، بُشر پیش رفت و نامهی امام را به برده فروش داد تا به آن کنیز بدهد. او با دستی لرزان نامه را باز کرد و با خواندن چند سطر از آن با صدای بلند شروع به گریستن کرد و با آهنگی مصمم به برده فروش اعلام کرد که اگر مرا به صاحب این نامه نفروشی، خود را خواهم کشت و سود تو در کار زیان تو خواهد بود. پس از گفتگوی بسیار، سرانجام برده فروش مبلغ پیشنهادی بُشر را قبول کرد و دختر نازنین را که سرشک شوق از گونه های زیبابش جاری بود به دست بُشر سپرد.
در بین راه، بُشر از وی پرسید: چگونه نامه ای را که صاحبش برای تو مجهول است این قدر میبوسی؟! دختر زیبا با نگاهی ملامت آمیز به بشر نگریست و به او پاسخ داد: ای بی خبر از حال بزرگان! بشنو قصه مرا تا بدانی که این نامه فرخنده را پیش از شناختن نویسنده بزرگوارش نمی بوسم! و آن گاه ماجرای زندگی خویش تا آن لحظه را برای او بازگو کرد.( صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص ۴۱۷)
در کوی جانان
دو مسافر که یکی به نور عشق دلش تابان بود و دیگری به فروغ ایمان،شتابان راه میان بغداد و سامرا را طی کردند و سرانجام هر دو به کوی جانان رسیدند. بُشر، ملیکا را به خدمت مولای خود امام علی النقی(علیه السّلام) برد و نگاه رضایتآمیز امام (علیه السّلام) دل او را آرامش بخشید و دانست خدمت صادقانه او مورد قبول قرار گرفته است.(انجمن ادبی حضرت حجت، ۱۳۳۵، ص ۲۱)
نرجس از دیدن امام هادی(علیه السّلام) در کمال حجب و شرم، از مسرت بیتاب بود که با دو آزمون در دو بُعد نظر و عمل محک خورد. در نخستین دیدار، امام دهم (علیه السّلام) از او پرسید: چگونه خداوند عزت اسلام، ذلّت نصرانیت و شرف حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان او را به تو نشان داد؟
با این سؤال، نرجس خاتون از نظر عقیده و ایمان به توحید، نفی شرک و ولایت رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السّلام) که شرط توحید و مکمل آن است مورد سنجش قرار گرفت؛ سنجش از آن چه او را از زوم تا بغداد کشانیده بود؛ یعنی علاقه و رغبت به دین جدید، انزجار و تنفر از دین تحریف شده قبلی و عشق به امامت و ولایت که چگونگی سلوک و طی طریق را بر او روشن کرده بود. سوسن در پاسخ به امام، کمال ادب و معرفت خویش و عمق اعتقادش را هویدا می سازد و می گوید: ( چه عرض کنم دربارهی موضوعی که شما داناتر از من به این امر هستید؟)
با توفیق شاهزاده روم در امتحان اول، امام هادی(علیه السّلام) میزان گسستن او از دنیا و مظاهر آن به ویژه از مال و ثروت را مورد سؤال قرار میدهند و میفرمایند: ( میخواهم به تو احسانی کنم، هر کدام که در نزد تو دوست داشتنی است انتخاب بنما؛ ده هزار دینار! یا بشارت و مژده ای مسرت بخش؟) بار دیگر ملیکا ادب و متانت خویش و نیز انقطاع کاملش از دنیا و متعلقات آن را به اثبات میرساند و میگوید: طالب مژده و بشارتم.
امام (علیه السّلام) نیز او را بشارت میدهند به فرزندی که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را از عدالت پر کند، پس از آن که آکنده از ظلم و جور شده است.
آموزش در مکتب حکیمه خاتون
امام هادی(علیه السّلام) ملیکا و حکیمه خاتون را به یکدیگر معرفی کرد خطاب به حکیمه خاتون فرمود: از دختر رسول خدا! او را به منزل خود ببر و واجبات دین و آداب و سنن اسلام را به او بیاموز؛ همانا که او همسر ابا محمد و مادر قائم آل محمد است. (صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص ۴۱۷)
حکیمه خاتون، تازه وارد عزیز و محبوب را به خانه برد تا معارفی که خود در مکتب سه امام(حضرت جواد(علیه السّلام) امام هادی(علیه السّلام) و امام حسن عسکری(علیه السّلام) فرا گرفته بود به او بیاموزد. حکیمه خاتون سرآمد زنان علوی و هاشمی بود و ازمجموعه فضایل و مناقبی بهره داشت که او را محرم اسرار امامت ساخت.(محلاتی، ۱۳۷۳، ج۴، ص ۱۵۷) وی با شفقت و مهربانی فراوان، توجه کامل به تعلیم و تربیت نرجس داشت و با اهتمام کامل به این امر پرداخت.
نرجس خاتون چند روز پیش از ازدواج، با توجه به استعداد عالی و زمینههای موروثی و اکتسابی پیشین خود، آن چه لازم و شایسته بود، از معلم و مربی بزرگ خویش فراگرفت. با گذراندن این دورهی فراق مجدد از محبوب و فراگرفتن تعالیم لازم، یکی دیگر از مراحل زندگی نرجس خاتون رقم خورد و او از چنان شخصیت برجسته و والایی بهرهمند گشت و دارای فضایل و معنویتی شدکه حکیمه خاتون دختر امام جواد(علیه السّلام)، خواهر امام هادی(علیه السّلام) و عمه امام حسن عسکری(علیه السّلام) وی را سرآمد و سرور خاندان خویش خواند و خود را خدمتگزار او نامید.( درودگر، ۱۳۸۲، ص۱۳)
ایام وصال
مدتی از اقامت سوسن در سامرا و در خانه حکیمه خاتون گذشت و وی همواره با دلی بیتاب دیدار ابا محمد را آرزو میکرد. او با سرور ویژه ای، بی صبرانه منتظر دیدن یار و رفتن به خانه دوست بود تا آن که لحظه موعود فرا رسید.
روزی جوانی زیبا چهره، گندمگون، خوشقامت ، با هیبتی نیکو، جذاب و بیمانند و اخلاقی همانند خلق و خوی رسول الله(صلی الله علیه و آله) که تعظیم همگان را برمی انگیخت، به منظور دیدار عمهی خویش، حکیمه خاتون، پای به سرای او گذاشت.
در خانه عمه، نگاه این جوان بی همتای هاشمی به نرگس افتاد و لحظهای به او خیره شد. حکیمه خاتون که منتظر فرصت و در پی بهانه بود، این پیشامد را غنیمت دانست و از آن امام والامقام کسب اجازه نمود تا نرگس را برای همسری نزد ایشان بفرستد. امام با ذکر این مطلب که نگاه ایشان از تعجب بر نرگس خیره مانده بود؛ چرا که به زودی از او فرزندی متولد میشود که در نزد خداوند سرفراز است و همان کسی است که زمین را مملو از عدل و داد میکند، فرمود: در مورد ازدواج، از پدرم اجازه بگیر.
نگاه خبرهی امام (علیه السّلام) به نرجس خاتون ، برای توصیف مقام والای ایشان کفایت می کند؛ زیرا هرگز ممکن نیست زیبایی های جسمی وی باعث شگفتی امام (علیه السّلام) گردد، بلکه این تعجب و مجذوبیت، فقط می تواند به لحاظ کمالات معنوی، فضایل اخلاقی و سعهی وجودی نرجس خاتون باشد؛آن چنان ویژگیهایی که وی را شایستهی مادری امام عصر(عجل الله تعالی) بسازد. در این زمینه توجه به این مطلب مفید است که پدر و مادر، هر دو در تکوین جنین از نظر ویژگیهای جسمانی و از جهات صفات و استعدادهای روحی و درونی شریک و سهیم میباشند.وجود مادر، صدف پرورش فرزند است که تأثیرات فراوانی بر مولود خویش باقی میگذارد. شخصیت فوق العادهی اخلاقی، معنوی و دینی نرجس خاتون به حدی بوده است که او را همکفو و شایسته همسری امام حسن عسکری(علیه السّلام) ساخته و لیاقت و افتخار مادری برای مولودی را یافته است که جهان و بشریت مانند آن را تاکنون به خود ندیده و نخواهد دید.
جایگاه رفیع و بلند مرتبه این قدیسه دینی و اسوه اخلاقی در بین شیعیان،برگرفته از مقام والای ایشان و در جهت تعالیم و روایات اهل بیت(علیهم السّلام) میباشد. با وجود تقیه فراوان و برنامههای جدی برای مخفی داشتن سیمای نرجس خاتون، برای محافظت جان وی و فرزند بلند مرتبه اش، باز هم کمالات اخلاقی و مقامات معنوی حضرت نرجس، از لابه لای روایات پرتوافشانی میکند و سبب منزلت ویژهی ایشان نزد شیعیان گشته است . برای نمونه، در روایات فراوانی، حضرت حجت(عجل الله تعالی) به عنوان فرزند دختر قیصر روم، پسر بهترین کنیزان( ابن خیره الاماء) و یا فرزنده سیده بزرگ کنیزان( ابن سیده الاماء) معرفی شده است. در ذکر منزلت ایشان نزد شیعه، تعبیر و توصیف حکیمه خاتون، دختر والاگهر امام محمد جواد(علیه السّلام) با آن همه عظمت و شرافت، نسبت به وی کفایت میکند که خطاب به ایشان فرمودند:
( بلکه تو خانم و صاحب اختیار من هستی؛ به خدا نمیگذارم که کفش از پای من درآوری خدمت من کنی، بلکه من به روی چشم خدمت به شما را انجام میدهم.) (مجلسی،۱۰۳۷، ج۵۱، ص۱۲)
با کسب اجازه از پدر داماد و انجام مقدمات لازم، سرانجام نرگس در منزل حکیمه خاتون همسری ابا محمد(علیه السّلام) درآمد و سپس در بیت نور و ولایت، منزل امام هادی(علیه السّلام) سکنا گزیدند و زندگی مشترک و شیرینی را آغاز کردند.(صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص ۴۲۶ / مجلسی، ۱۳۰۷، ج۵۱، ص ۱۱)
دوران همسری نرگس با ابا محمد(علیه السّلام) به سرعت سپری میشد و خاطرههای خوش و شیرین در آن رقم خورده و ماندگار میگشت تا آن که در رجب ۲۵۴ق، امام هادی(علیه السّلام) در اثر مسمومیت به شهادت رسید و امام حسن عسکری(علیه السّلام) در ۲۲ سالگی مقام الهی امامت را به عهده گرفت و همسر با وفای حضرت در این مقطع نیز همچون گذشته، خود را مهیای فداکاری و پذیرش خطرات و تهدیدها کرد و بیش از پیش متوجه اهمیت زمان و نقش خویش شد. (پورامینی،۱۳۷۸ ، ص ۷۰)
در این دوران، تهدیدها و ستمها بر امام یازدهم و همسر گرامی اش شدت یافت. حکومت عباسی نظارت بر امام را شدیدتر و جدیتر ساخت و امام را ملزم به حضور مکرر در دربار میکرد. در ادامه، دستور بازداشت و حبس امام صادر گردید و حتی توطئه قتل ایشان تدارک دیده شد که موفق نبود.
بانوی بزرگوار و همسر امام، سنگینی این محنتها و ستمها را لمس کرده، آن را به جان میخرید. رنج و فشار حاکمان ظلم و جور در این دوران بیش از هر وقت دیگری بود و سعی جدی در قتل اهل بیت(علیهم السّلام) و قطع نسل ایشان داشتند تا به خیال خود به هدفشان ممانعت از تولد امام قائم (علیه السّلام) نایل گردند.
گل نرگس
اگرچه امام حسن عسکری(علیه السّلام) از تولد فرزند خویش در برابر دشمنان و در نزد عامه مردم سخن نمی گفت، اما به یاران خاص خویش تولد منجی موعود را بشارت میداد و مادر او را نرجس معرفی میکرد.(شیخ صدوق، ۱۳۶۳، ج۱، ص۳۷)
سرانجام غروب چهاردهم شعبان سال ۲۵۵ قمری فرارسید و امام (علیه السّلام) حکیمه خاتون را که محرم اسرار امامت و ولایت قرار داده بود، امر کرد که نزد نرجس بماند؛ زیرا امشب مولود شریف و ارجمند او متولد میشود و این فرزند از نرگس، و نه از غیراو خواهد بود. این در حالی بود که هیچ آثار حملی در نرگس دیده نمیشد و امام، او را به مادر موسی و فرزند خویش را به حضرت موسی تشبیه فرمود که آثار حمل او آشکار نبود و هیچکس تا هنگام تولد اطلاع نداشت؛ زیرا فرعون در جستوجوی حضرت موسی، شکم زنان حامله را می شکافت.( الخصیبی، ۱۳۸۰،ص ۳۵۳)
در پی امر امام (علیه السّلام)، حکیمه خاتون نزد نرگس رفته، به وی میگوید: ( تو سرور من و سالار خانوادهام هستی! … امشب خداوند به تو فرزندی عطا خواهد کرد که سید دنیا و آخرت خواهد بود.)
تا سحرگاه نیمه شعبان هیچ آثاری از حمل و تولد و کودک در نرگس ظاهر نگشت تا آن که نرگس با اضطراب از خواب بیدار شد در حالی که در خود دردی احساس میکرد. به هنگام ولادت مهدی(علیه السّلام) هاله ای از نور بین حکیمه خاتون و نرگس فاصله شد و وقتی حکیمه به خود آمد، نوری خیره کننده در جبین نرگس مشاهده کرد و در کنارش کودکی که رو به قبله، سر به سجده گذاشته بود.(صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص ۴۲۶)
بدین ترتیب ، گل نرگس در سحرگاه نیمه ی شعبان، در شهر سامره به دنیا آمد که نام زیبایش نام پیامبر و لقبش مهدی، قائم، امام زمان و ولی عصر میباشد.
در نیمه شعبان که جهان داشت سکون
گفتا صنمی، سرو قدی، رخ گلگون
کاین بوی خوش، از کجا واز کیست، بگو
گفتم ز گل نرگسِ نرجس خاتون
پایان سفر
بیش از پنج سال از عمر فرزند دلبند نرگس نگذشته بود که زندگی پر از مهر و معنویت و در اوج صفا و صمیمیت نرگس در کانون ملکوتی امام حسن عسکری(علیه السّلام)، با آتش فتنههای دجال صفتان وظلم پیشگان ، مورد تهدیدها و فشارهای جدیتر قرار گرفت و امنیت جان امام بیش از پیش در مخاطره افتاد، به گونه ای که تصور اندیشه ی غروب شوهر و غیبت فرزند، دل نرگس را بیش از هر زمانی آزرده و رنجیده میساخت و دنیا را به قفسی برای او مبدل میکرد که هر لحظه رهایی از آن را از خدای خویش خواستار میشد.
در مورد وفات نرجس خاتون اقوال متعددی نقل گشته است:
۱٫ در نقل صریحی چنین آمده است: ( … حضرت عسکری(علیه السّلام) آن چه را که بر سر خانوادهاش خواهد آمد، به صیقل فرموده بود و او از حضرت خواسته بود که دعا کند تا خدواند مرگش را پیش از رحلت آن حضرت قرار دهد، امام دعا فرمود و او پیش از شهادت آن بزرگوار از دنیا رفت.) (صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص۴۳۱ / مجلسی، ۱۰۳۷، ج۵۱، ص ۵)
۲٫ نرجس خاتون در زمان شهادت امام حسن عسکری(علیه السّلام) در قید حیات بود و بر بالین او حضور داشته است. بنابراین، وفات این بانوی مکرمه بعد از شهادت شوی گرامی اش میباشد.
۳٫ اقوالی از زندانی شدن نرجس خاتون بعد از شهادت امام (علیه السّلام) خبر میدهند. (صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص ۴۷۴ / قمی، ۱۳۷۴، ج۲، ص ۷۳۲)
۴٫ بعضی از اقوال نیز درگذشت ایشان را چند سال پس از رحلت امام(علیه السّلام) ذکر میکنند. ذهبی به نقل از این حزم چنین میگوید: ( معتضد عباسی در بیست و چندسال از رحلت شوی صیقل، او را زندانی کرد و وی در قصر خلیفه، تحت الحفظ نگه داشته شد، تا آن که در دوره حکومت مقتدر درگذشت.) ( الذهبی، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص ۵۰۷)
دیدگاه ابن حزم، به دلیل معتبر نبودن سخن وی، قابل پذیرش نیست. از این رو، میتوان نقل صریحی را که به فوت نرگس، پیش از شهادت امام اشاره داشت، بر دو گفتار دیگر ارجح دانست؛ زیرا اگر او در زمان وفات امام حسن عسکری(علیه السّلام)(۲۶۰ ق) زنده بود، هر آینه در قضیه مهاجرت مادر امام حسن عسکری(علیه السّلام) در سال ۲۵۹ قمری به مکه و به همراه بردن مهدی(علیه السّلام) با خود از نام ، یاد و حتی حضور او در میان آن دو نقل حدیثی میبود.(پور امینی، ۱۳۷۸، ص ۹۹)
سرانجام فرزندی والاتبار از نسل شمعون، مهاجر قصر روم، هدایت یافته در خاندان نبوت و امامت، بزرگ همسر امام یازدهم(علیه السّلام) و مادر عظیمالشأن امام دوازدهم(علیه السّلام)، سفر ظاهری و باطنی خویش در مسیر زندگی و سیر الی الله را به پایان رسانید و به اوج ملکوتها پرگشود تا در جوار قرب الهی مأوا گیرد.
پیکر مطهر او در کنار مرقد مطهر همسر مهربانش و در نزدیکی قبر منور حکیمه خاتون، مدفون است. این محل مبارک در شهر سامرا برای همیشه، زیارتگاه عاشقان و دلدادگان به اهل بیت(علیهم السّلام) میباشد که منتظر ظهور فرزند پاکش بوده و آرزوی دیدار او را در جان و دل میپرورانند.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننمودهای و بینم
همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی
نتیجه
پروردگار توانای جهان ، صفات جمال و جلال و کمال و اسمای حسنای خود را به صورت رمزی قرار داد و به آن تجسم بخشید و آن چه از صفات و سجایای نیک در عرب و ایران روم بود، همه را جمع فرمود و از این ترکیب عالی، زیبا و عجیب، موجودی را آفرید به نام حضرت مهدی(عجل الله تعالی) که مصلح جهان بشریت خواهد بود.
مقام والای نرجس خاتون، کمالات دینی و معنوی ایشان و فضایل و سجایای اخلاقی آن حضرت را شاید جز معصوم نتواند به درستی بیان و توصیف کند، اما با اندک توجهی در چگونگی زندگی و مراحل رشد و تکامل آن شخصیت برجسته، به راحتی میتوان اسوه و الگو بودن ایشان را، آن هم در مقام و جایگاه پاکان و قدیسان منتخب و برگزیده خداوند، دریافت. در این مطالعه و توفیق، آن چه بیش از همه جلب توجه میکند، رسیدن ایشان به عالیترین درجات کمال در پرتو هدایت و ولایت ائمه اطهار(علیهم السّلام) است. در حقیقت، زندگی نرجس خاتون یک پویش مستمر در جهت رسیدن به قرب الهی از طریق عشق به خدا و ولی خدا و نیز تسلیم محض اوامر الهی بودن است؛ تنها راهی که میتواند آدمی را به سر منزل مقصود برساند. مسلمانان میتوانند در فراز و نشیبهای تند زندگی ، ایشان را سرمشق خود قرار داده و با تکیه بر دو بال محکم ایمان و خرد، به اوج سعادت، یعنی محو و فنای کامل در عشق الهی و رسیدن به مقام رضا و تسلیم محض در برابر حق، نایل آیند.
فهرست منابع:
- الخصینی، حسین بن حمدان، الهدایـه الکبری، تهران ، مؤسسه الصادق، ۱۳۸۰٫
- اذهبی، محمد بن احمد بن عثمان،سیر اعلام النبلاء،بیروت دارالکفر، ۱۴۱۷ق.
- انجمن ادبی حضرت حجت، گل نرگس، تهران، انجمن ادبی حضرت حجت،۱۳۳۵٫
- بحرینی، سید مجتبی، حدیث قبل از میلاد، تهران، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، ۱۳۸۱ ش.
- بشر، سید عبدالله، جلاء العیون، نجف المطبعـه الحیدریه، ۱۳۷۳ ق.
- پورامینی، محمد باقر، نرگس همدم خورشید، قم، انتشارات نورالسجاد، ۱۳۷۸ ش.
- جاسم، حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السّلام)، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت الهی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۷۷ ش.
- درودگر، یوسف، زندگانی امام مهدی(علیه السّلام) ،تهران، انتشارات فیض کاشانی، ۱۳۸۰ ش،
- صادق میرزا مهدی، تاریخی زندگانی حضرت مهدی(علیه السّلام)، تهران، انتشارات فیض کاشانی، ۱۳۸۰ ش.
- صالحی، سید محمد، سیری در زندگانی حضرت مهدی(علیه السّلام)، تهران، نشر معیار علم، ۱۳۸۴ ش.
- صدوق، ابی جعفر محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمـه، قم ، انتشارات جامعـه المدرسین، ۱۳۶۳٫
- طبری، محمد بن حریر، تاریخ الطبری ( الامم و الملوک) ، بیروت، مؤسسه العزاالدین، ۱۴۰۷ ق.
- ـــــــــــــــــــ ، دلایل الامامـه، نجف، المطبعـه الحیدریـه، ۱۳۸۲ ق.
- طوسی، ابی جعفربن محمد بن الحسن، الغیبـه، قم، مؤسسـه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.
- قمی. شیخ عباس، منتهی الامال، قم ، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۳۷۴٫
- کلینی، ابی جعفر، محمدبن یعقوب، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۰۶۷٫
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران دارالکتب اسلامیه، ۱۰۳۷٫
- محلسی، محمد باقر، مهدی موعود، ترجمه علی دوانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۰۳۷٫
- محلاتی، شیخ ذبیح الله ، ریاحین الشریعه، تهران ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۳ش.
- مسعودی ، ابوالحسن علی بن حسین، اثبات الوصیه، قم، انتشارات انصاریان، ۱۴۱۷ ق.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۰ش.
- مفید، شیخ محمد بن نعمان، الارشاد ، قم، مؤسسه آل بیت، ۱۴۱۳ق.
- موسوی، سید محمد باقر، زیباترین داستان جهان،قم، انتشارات ارم، ۱۳۷۴٫
منبع :پایگاه نور پورتال
نفیسه ساطع