- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
زندگى امام، آینه تمام نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است. یکى از بارزترین ویژگیهاى امام جامعیت اوست.
توجه به علم، او را از اخلاق و فضایل روحى غافل نمىسازد و روى آورى به معنویات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمى دارد .
در حالى که انسانهاى معمولى، در بیشتر زمینه ها گرفتار افراط و تفریط مى شوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشینى کشیده مى شوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته وظایف عبادى و معنوى، دور مى مانند!
کار و تلاش در اوج زهد و تقوا
انسانهاى کم ظرفیت و کوته اندیش، گمان مى کنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقه اى پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتى را انتخاب کنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند!
اینان گمان مى کنند که تلاش براى تأمین معاش و کسب روزى، مخالف زهد و توکل است، و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مى باشد و روزى از هر جا که باشد مى رسد ! ولى برنامه امامان (علیه السلام)، و از جمله امام باقر (علیه السلام) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگى خدا، اهل کار و تلاش بوده اند، و از این که دیگران روزى آنها را تأمین کنند و خرج زندگى ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بوده اند.
محمد بن منکدر یکى از زهاد معروف عصر امام باقر (علیه السلام) است که همانند طاووس یمانى و ابراهیم بن ادهم و عدهاى دیگر، داراى گرایشهاى صوفیانه بوده است.او خود نقل مى کند:
«در یکى از روزهاى گرم تابستان، از مدینه به سمت یکى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (علیه السلام) را ملاقات کردم که با بدنى فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین وضعیت جسمى، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.»
به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.
او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت.
فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم:
«خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنین شرایطى به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در چنین حالتى به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد!»
امام باقر (علیه السلام)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود:
«به خدا سوگند، اگر در چنین حالتى مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بى نیاز مى سازم (تا دست حاجت و تمنا به کسى دراز نکنم).
من زمانى از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منکدر مى گوید:
«پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: «خداى رحمتت کند، من مى خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایى کردید.» (۱)
حضور سازنده و مؤثر در جامعه
امام باقر (علیه السلام) با این که توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام مى نهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.
این درست است که نباید براى تأمین زندگى، سربار دیگران بود، ولى این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلى و عالى زندگى، دستیابى به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهاى دنیوى، از ارزشهاى اصیل زندگى غافل بود.
امام باقر (علیه السلام) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمى و عملى را براى جامعه خویش داشت.
حضور در مجامع علمى و تأسیس جلسات فرهنگى، یکى از بهترین و ارزنده ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و…منوط به تکامل فکرى و فرهنگى است.
براى تبیین نقش حیاتى امام باقر (علیه السلام) در جامعه اسلامى، یاد همین نکته کافى است که:
جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیه ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) بشمار مى آیند.(۲) و سخن حسن بن على الوشاء(۳) که از معاصران امام رضا (علیه السلام) مى باشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست که مى گوید: نهصد شیخ و بزرگ راوى حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگى از امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) نقل حدیث مى کردند.(۴)
محققان بر این عقیده اند که امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت هستند که حدود شش هزار رساله علمى از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .
اصول اربعمائه همان رساله هاى چهار صد گانهاى است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته مى شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مى آید، و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله هاى اربعمائه گرفته شده باشد .(۵)
مرجعیت و پاسخگویى به پرسشهاى مردم
ابو بصیر مى گوید:« امام باقر (علیه السلام) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زیادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این هنگام طاووس یمانى به همراه گروهى به من نزدیک شد و پرسید: آن مردم در اطراف چه کسى حلقه زده اند؟»
گفتم: «محمد بن على بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده اند.»
طاووس یمانى گفت:« من نیز به او کار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آیا اجازه مى دهید مطالبى را از شما بپرسم؟»
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «آرى بپرس!»( ۶ ) طاووس یمانى سؤالهایش را مطرح کرد و امام (علیه السلام) به او پاسخ بایسته را ارائه داد. ابو حمزه ثمالى نیز مى گوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردى پیش آمد، سلام کرد و گفت: «تو کیستى؟»
به او گفتم: «مردى از اهل کوفه ام.چه مى خواهى و در جستجوى چه هستى؟»
مرد گفت: «آیا ابو جعفر، محمد بن على (علیه السلام) را مى شناسى؟»
گفتم: «بلى، به آن گرامى چه کار و حاجتى دارى؟»
گفت: «چهل مسأله آماده کرده ام تا از وى سؤال کنم و آن چه حق بود بپذیرم.»
ابو حمزه مى گوید:« از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را مى دانى؟»
مرد گفت: «آرى…»
در این هنگام امام باقر (علیه السلام) وارد شد در حالى که گروهى از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وى بودند و مسایل حج را از آن حضرت مى پرسیدند.
آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت.(۷)
این نمونه ها و موارد دیگر، بروشنى مى نمایاند که امام باقر (علیه السلام) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهاى مختلف آنان رسیدگى مى کرده است.
رسیدگى به محرومان
درباره امام باقر (علیه السلام) گفته اند: «هرگز شنیده نشد که نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد»
امام باقر (علیه السلام) همواره توصیه مى کرد که وقتى نیازمندان به شما رو مى آورند و یا شما مى خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید و با عناوین و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ایشان برخورد نکنید.(۸)
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:«پدرم با این که از نظر امکانات مالى، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق مىکرد و مى فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر سایر روزها برترى دارد. (۹)
و نیز این سخن را هم امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
در یکى از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالى که میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته بود. (۱۰)
گروهى از مردم به حضور امام باقر (علیه السلام) رسیدند، در حالى که امام خضاب کرده بود.
تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند. امام (علیه السلام) فرمود: «چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مىشوند، من براى همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته ام»
سخاوت و مروت نسبت به دوستان
عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید مى گویند:« ما هرگز به ملاقات امام باقر (علیه السلام) نرفتیم، مگر این که به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالى، از ما استقبال و پذیرایى کرده،» مى فرمود :« اینها را از قبل براى شما تدارک دیده بودم.» (۱۱)
ظاهرا منظور امام از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانى نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگى شخصى امام باقر (علیه السلام) کم و کاستى را تحمیل کرده اند.سلمى یکى از خدمتکاران خانه امام باقر (علیه السلام) است.او مى گوید:
برخى از دوستان و آشنایان امام باقر (علیه السلام) به میهمانى آن حضرت مىآمدند و از نزد وى بیرون نمى شدند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دریافت مى کردند.
شکیبایى و بردبارى در روابط اجتماعى
شرط اصلى حضور سازنده و مفید در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شکیبایى است.این ویژگى به عالیترین شکل آن در زندگى امام باقر (علیه السلام) مشهود است.
شخصى به او خطاب مى کند:« اى سگ، و اى سگ زاده!»
اما او در پاسخ مى گوید:« این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه مى رود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمى اندیشد، ولى من چنین نیستم و….»(۱۲)
صمیمیت و محبت با دوستان
یکى از دوستان امام باقر (علیه السلام) به نام ابى عبیده مى گوید: «در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (علیه السلام) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب مى شدم و سپس آن حضرت بر مرکب خویش سوار می شد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود.)
زمانى که بر مرکب مى نشستیم و در کنار یکدیگر قرار مى گرفتیم، آن چنان با من گرم مى گرفت و از حالم جویا مى شد که گویى لحظاتى قبل در کنار هم نبوده ایم ودوستى را پس از روزگار دورى جسته است.
به آن حضرت عرض کردم:
«اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه اى رفتار مى کنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.»
امام باقر (علیه السلام) فرمود:« آیا نمى دانى که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مى ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند. (۱۳)
محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعایت ارزشهاى دینى و الهى، چیزى است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیحترین شکل آن دیده مى شود.کسانى که از مکتب اهل بیت (علیه السلام) دور ماندهاند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کرده اند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شده اند.
گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى هستند که همه قوانین و ارزشهاى دینى و اجتماعى را فداى آن مى کنند، و دستهاى آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده اند که گمان کرده اند، توحید و محبت به خدا مستلزم بى عاطفگى و بى مهرى نسبت به غیر خداست.این گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مى دانند و در مرگ عزیزانشان، حتى از قطره اى اشک دریغ دارند، ولى در مکتب امام باقر (علیه السلام) خبرى از این افراط و تفریطها نیست.
گروهى نزد امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یکى از فرزندان خردسال امام باقر (علیه السلام) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضى فرزند به گونه اى نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت. آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طورى بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (علیه السلام) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملهایى نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم. در همین اندیشه بودند که ناگهان صداى شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او مى گریند، اما همچنان از وضع امام باقر (علیه السلام) بی خبر بودند که ایشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
میهمانان گفتند: « وقتى که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!»
امام (علیه السلام) فرمود: «ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى که امر الهى سر رسید و تقدیر خداوندى محقق شد، خواست خداوند را می پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (۱۴)
این بیان، مى نمایاند که برخوردارى از روحیه رضا و تسلیم به معناى کنار نهادن عواطف و احساسهاى طبیعى نیست، بلکه عواطف در جاى خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهى را نیز باید حفظ کرد.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: پدرم با این که از نظر امکانات مالى، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه بود،هر جمعه به نیازمندان انفاق مى کرد و مى فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر سایر روزها برترى دارد.
احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان
زراره گوید:« امام باقر (علیه السلام) براى تشییع جنازه مردى از قریش، حضور یافت و من هم با ایشان بودم. در میان جمعیت تشییع کننده عطاء نیز حضور داشت.
در این میان، زنى از مصیبت دیدگان فریاد و ناله بر آورد.
عطاء به زن مصیبت زده گفت: «یا ساکت مى شوى، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شرکت نخواهم جست.»
اما، آن زن ساکت نشد و به زارى و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.
من براى امام باقر (علیه السلام) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عکس العمل امام بودم) .امام فرمود:« به راه ادامه دهیم و جنازه را همچنان تشییع کنیم، زیرا اگر بنا باشد که به خاطر مشاهده یک عمل اشتباه و سر و صداى بیجاى یک زن، حقى را کنار بگذاریم (و به وظیفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نکنیم) حق مسلمانى را نادیده گرفته ایم.»
زراره گوید:« پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت.در این میان، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر (علیه السلام) سپاسگزارى کرد و به ایشان عرض کرد: «شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه که لطف کرده و در تشییع جنازه شرکت کرده اید، متشکریم و اکنون بازگردید!»
زراره مى گوید: من به امام گفتم: «اکنون که صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگردید، زیرا من سؤالى دارم که مى خواهم از محضرتان استفاده کنم.»
امام فرمود:« به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامده ایم تا با اجازه او بازگردیم.تشییع جنازه یک مؤمن، فضل و پاداشى دارد که ما به خاطر آن آمده ایم.به هر مقدار که انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مى گیرد. (۱۵)
رعایت حقوق و نیازهاى روحى همسران
زاهد نمایان و تنگ نظرانى که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود مى بینند و با ترک شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهیابى به مقامات معنوى هستند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جاى پیروى از تمامیت وحى، تشخیصهاى نادرستشان را، ملاک حق مى شمرند، تشکیل زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهاى طبیعى و واقعى همسران را در خور دنیا گرایان مى دانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستى بر مى خیزند،
اما در مکتب اهل بیت (علیه السلام) و در زندگى امام باقر (علیه السلام) اثرى از این گونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتى در جاى خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نیازهاى روحى همسران است که معمولا در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بی مهرى قرار مى گیرد، ولى در زندگى امامان (علیه السلام) به عنوان یک واقعیت مورد توجه بوده است.
گروهى از مردم به حضور امام باقر (علیه السلام) رسیدند، در حالى که امام خضاب کرده بود. (۱۶)
تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند.
امام (علیه السلام) فرمود: «چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مى شوند، من براى همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته ام.(۱۷)
عدم تحمیل ایده هاى خویش بر همسران
حسن زیات بصرى مى گوید:« من به همراه یکى از دوستانم به منزل امام باقر (علیه السلام) رفته، بر او وارد شدیم.
برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وى پارچه اى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده کردیم.محاسن را قدرى کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشیده بود. (باید توجه داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است) .
ما مسایل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: « همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید.»
گفتم: «بسیار خوب، خواهیم آمد».
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتى نبود و امام پیراهنى خشن بر تن داشت.
در این هنگام امام به رفیق من رو کرد و فرمود: «اى برادر بصرى! اتاقى که دیشب مشاهده کردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم بود که تازه با او ازدواج کرده ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتى است که او آورده است.»
اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونها ى رفتار مى کنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود. امام باقر (علیه السلام) فرمود:« آیا نمى دانى که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مىریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند»
او خودش را براى من آراسته بود و من نیز مى بایست عکس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بیارایم و بى تفاوت نباشم.امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.
رفیق من در پاسخ امام گفت: «به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اکنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم.(۱۸)
آنچه از این حدیث استفاده مى شود، این است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند.
امام با این که در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهیز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نیازهاى روحى همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمى شمارد و در مواردى لازم هم مى داند.
حکم بن عتیبه مى گوید:« بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم در حالى که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه مى کردم.»امام که آثار شگفتى را در من مشاهده کرده بود، فرمود: «اى حکم نظرت درباره آنچه مى بینى چیست؟»
عرض کردم: «درباره عمل شما چگونه مى توانم داورى کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمى دهید)، ولى در محیط ما، جوانان کم سن و سال چنین مى پوشند، نه بزرگسالان!
امام فرمود:« اى حکم، چه کسى زینتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیک، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کرده ام و تو مى دانى که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقى است.»(۱۹)
رعایت جمال و زى شرافتمندانه
ائمه (علیه السلام) به تناسب شرایط زمانى و مسؤولیتهاى اجتماعى خود، زندگى مى کرده اند.
در حالات على (علیه السلام) دیده شده است که آن حضرت در دوران حکومت و فرمانروایى خویش، کفشهایش را خود وصله مى زد و از ساده ترین و کم بهاترین جامه ها استفاده مى کرد، ولى آن حضرت شیوه زندگى خود را براى همگان تجویز نمى نمود و مى فرمود: «من چون حاکم جامعه هستم، وظیفه خاصى دارم و باید در حد پایینترین طبقات جامعه زندگى کنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضایت کنند.»
اما سایر امامان، از آنجا که مسؤولیت حکومت را بر عهده نداشته اند و در شرایط اجتماعى ویژهاى زندگى مى کرده اند، که چه بسا استفاده از لباسهاى کم بها و وصله دار موجب تضعیف موقعیت اجتماعى آنان و توهین به شیعه مى شد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظیفه، آداب صحیح اجتماعى را رعایت کرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مى ورزیده اند .
امام باقر (علیه السلام) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خویش به مرد پیرایشگر رهنمود مى دهد. (۲۰) و در انتخاب لباس براى خویش، عزت و شرافت و زى شایسته را در نظر دارد! چنان که گاه لباس فاخر و تهیه شده از خز مى پوشد.(۲۱) و براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مى کند.(۲۲)
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
کتاب: زندگى سیاسى امام باقر (علیه السلام)، ص ۲۱۱
نویسنده: احمد ترابى
۱ ـ رأیت الباقر (علیه السلام) و هو متکىء على غلامین اسودین.فسلمت علیه فرد على على بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحک الله لوجاءک الموت و انت على هذه الحال فى طلب الدنیا، فخلى الغلامین من یده و تساند و قال: لو جاءنى و انا فى طاعه من طاعات الله اکف بها نفسى عنک و عن الناس، و انما کنت اخاف الله لو جاءنى و انا على معصیه من معاصى الله، فقلت: رحمک الله اردت ان اعظک فوعظتنى.ارشاد مفید ۲/۱۵۹، مناقب ۴/۲۰۱، کشف الغمه ۲/۳۳۰، الفصول المهمه ۲۱۳، بحار ۴۶/ .۲۸۷
۲ ـ المناقب ۲/۲۹۵، ائمتنا ۱/ .۳۵۱
۳ ـ حسن بن على الوشا از شخصیتهاى برجسته امامیه و از اصحاب امام رضا (علیه السلام) مىباشد که نجاشى درباره او گفته است «کان من وجوه هذه الطائفه» و «کان عینا من عیون هذه الطائفه» .اعیان الشیعه ۵/ .۱۹۵
۴ ـ اعیان الشیعه ۵/ .۱۹۴
۵ ـ سیره الائمه الاثنى عشر ۲/ .۲۰۲
۶ ـ کان ابو جعفر الباقر (علیه السلام) جالسا فى الحرم و حوله عصابه من اولیائه، إذ اقبل طاووس الیمانى فى جماعه، فقال: من صاحب الحلقه؟ قیل: محمد بن على…قال: ایاه اردت، فوقف علیه و سلم و جلس ثم قال: اتأذن لى فى السؤال؟ فقال الباقر (علیه السلام) قد اذناک فسلم قال: …بحار ۴۶/ .۳۵۵
۷ ـ عن ابى حمزه الثمالى قال: کنت جالسا فى مسجد رسول الله (ص) اذ اقبل رجل فسلم فقال من انت یا عبد الله…بحار ۴۶/ .۳۵۷
۸ ـ کان علیه السلام لا یسمع من داره یا سائل بورک فیک، و یا سائل خذ هذا، و کان علیه السلام یقول: سموهم باحسن اسمائهم.احقاق الحق ۱۲/ .۱۸۹
۹ ـ عن ابى عبد الله (علیه السلام) : کان ابى اقل اهل بیته مالا و اعظمهم مؤونه و کان یتصدق کل جمعه بدینار و کان یقول الصدقه یوم الجمعه تضاعف کفضل یوم الجمعه على غیره من الایام .بحار ۴۶/۲۹۵، الانوار البهیه ۱۲۲، اعیان الشیعه ۱/ .۶۵۳
۱۰ ـ روى عن ابى عبد الله (علیه السلام) قال: دخلت على ابى یوما و هو یتصدق على فقراء اهل المدینه بثمانیه آلاف دینار، و اعتق اهل بیت بلغوا احد عشر مملوکا…بحار ۴۶/ .۳۰۲
۱۱ ـ قال عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید بن عمیر، مالقینا ابا جعفر محمد بن على (علیه السلام) الا و حمل الینا النفقه و الصله و الکسوه، و یقول: هذه معده لکم قبل ان تلقونى.بحار ۴۶/۲۸۷، کشف الغمه ۲/ .۳۳۴
۱۲ ـ ر ک: الانوار البهیه .۱۲۳
۱۳ ـ عن ابى عبیده قال: کنت زمیل ابى جعفر (علیه السلام) و کنت ابدا بالرکوب ثم یرکب هو، فاذا استوینا سلم و ساءل مساءله رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و کان اذا نزل نزل قبلى فاذا استویت انا و هو على الأرض سلم و ساءل مساءله من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول الله انک لتفعل شیئا ما یفعله من قبلنا، و ان فعل مره لکثیر، فقال: اما علمت ما فى المصافحه، ان المؤمنین یلتقیان فیصافح احدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما کما یتحات الورق عن الشجر و الله ینظر الیهما حتى یفترقان.
۱۴ـ کان قوم اتوا ابا جعفر (علیه السلام) فوافقوا صبیا له مریضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا یقر، قال فقالوا: و الله لئن اصابه شىء إنا لنتخوف ان نرى منه ما نکره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصیاح علیه فاذا هو قد خرج علیهم منبسط الوجه فى غیر الحال التى کان علیها فقالوا له: جعلنا الله فداک لقد کنا نخاف مما نرى منک ان لو وقع ان نرى منک ما یغمنا فقال لهم: إنا لنحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.عیون الأخبار، ابن قتیبه ۳/۶۶، بحار ۱۱/ .۸۶
۱۵ـ حضر ابو جعفر (علیه السلام) جنازه رجل من قریش و انا معه و کان فیها عطاء فصرخت صارخه فقال عطاء: لتسکتن او لنجرعن قال: فلم تسکت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبى جعفر (علیه السلام) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخه فقال لها: لتسکتن او لنرجعن فلم تسکت فرجع فقال : امض بنا فلو انا اذا رأینا شیئا من الباطل مع الحق ترکنا له لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلى على الجنازه قال ولیها لابى جعفر: ارجع مأجورا رحمک الله فانک لا تقوى على المشى فأبى ان یرجع، قال فقلت له: قد اذن فى الرجوع و لى حاجه ارید ان اسالک عنها فقال: امض فلیس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فبقدر ما یتبع الجنازه الرجل یؤجر على ذلک.بحار ۴۶/۳۰۱ ـ
۱۶ ـ خضاب، نوعى آراستن موها یا پوست بدن با تغییر دادن رنگ آن به وسیله حنا یا سایر داروهاى رنگى است.
۱۷ ـ عن ابى الحسن (علیه السلام) قال: دخل قوم على ابى جعفر (علیه السلام) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: انى رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن.بحار ۴۶/ .۲۹۸
۱۸ ـ دخلت على ابى جعفر (علیه السلام) انا و صاحب لى فاذا هو فى بیت منجد، و علیه ملحفه وردیه، و قد حف لحیته و اکتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لى: یا حسن! قلت: لبیک قال : إذا کان غدا فأتنى أنت و صاحبک، فقلت: نعم جعلت فداک، فلما کان من الغد دخلت علیه و اذا هو فى بیت لیس فیه الا حصیر و اذا علیه قمیص غلیظ، ثم اقبل على صاحبى، فقال: یا اخا البصره! انک دخلت على امس و انا فى بیت المرأه و کان امس یومها، و البیت بیتها، و المتاع متاعها، فتزینت لى، على ان اتزین لها کما تزینت لى، فلا یدخل قلبک شىء، فقال له صاحبى: جعلت فداک قد کان و الله دخل فى قلبى، فأما الآن فقد و الله اذهب الله ما کان، و علمت ان الحق فیما قلت.بحار ۴۶/ .۲۹۳
۱۹ ـ دخلت على ابى جعفر (علیه السلام) و هو فى بیت منجد و علیه قمیص رطب و ملحفه مصبوغه قد أثر الصبغ على عاتقه، فجعلت انظر الى البیت و انظر فى هیئته فقال لى: یا حکم و ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول و أنا أراه علیک، فأما عندنا فانما یفعله الشاب المرهق، فقال: یا حکم من حرم زینه الله التى اخرج لعباده؟ فأما هذا البیت الذى ترى فهو بیت المرأه، و انا قریب العهد بالعرس، و بیتى البیت الذى تعرف.الکافى ۶/۴۴۶، بحار ۴۶/ .۲۹۲
۲۰ـ عن محمد بن مسلم، قال: رأیت ابا جعفر (علیه السلام) و الحجام یأخذ من لحیته فقال: دورها.بحار ۴۶/ .۲۹۹
۲۱ ـ قال: رأیت على ابى جعفر محمد بن على (علیه السلام) جبه خز و مطرف خز.طبقات ابن سعد ۵/۳۲۱، سیر اعلام النبلاء ۴/ .