- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
امام هادی یا امام علی النقی (۲۱۲-۲۵۴ق) دهمین امام شیعیان و فرزند امام جواد(علیه السلام) است. او از ۲۲۰ تا ۲۵۴ق به مدت ۳۳ سال، امامت را به عهده داشت. امام هادی با چند تن از خلفای عباسی از جمله متوکل همزمان بود و بیشتر سالهای امامت را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراند. از امام هادی(علیه السلام) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت شده و بخشی از آنها درباره مباحث کلامی همچون تشبیه و تنزیه و جبر و اختیار است. زیارت جامعه کبیره و غدیریه از امام دهم شیعیان نقل شده است.
یکى از درباریان متوکّل – به نام زرافه – حکایت کند:
روزى درباریان متوکّل عبّاسى شخصى را از اهالى هندوستان که شعبده باز و جادوگر بود، نزد متوکّل آورده تا با بازى هاى خویش او را سرگرم کند، چون وى اهل هوى و هوس بود.
روزى از روزها متوکّل به آن شخص هندى گفت : چنانچه علىّ بن محمّد هادى (صلوات اللّه و سلامه علیه ) را در جمع عدّه اى شرمنده و خجالت زده کنى ، هزار دینار هدیه خواهى گرفت .
آن شخص شعبده باز هندى نیز درخواست متوکّل – خلیفه عبّاسى – را پذیرفت .
و آن گاه حضرت را در جمع عدّه اى دعوت کردند؛ و چون همگان در آن جلسه حضور یافتند، متوکّل مرا کنار خود نشانید؛ و دستور داد تا سفره اطعام گسترانیدند.
همین که خواستند مشغول خوردن غذا شوند، شعبده باز هندى متوجّه حضرت هادى علیه السلام شد و حرکات مخصوصى را انجام داد، که چون حضرت دست به سوى نان دراز مى نمود، نان پرواز مى کرد؛ و تمامى افراد مى خندیدند.
و این کار چند مرتبه تکرار شد، به ناچار، چون امام علىّ هادى علیه السلام چنین دید، به عکس شیرى که بر پرده دیوار نقش بسته بود، دستى زد و آن را مخاطب قرار داد و فرمود: اى شیر! این دشمن خدا را بگیر و نابود کن .
پس ناگهان شیر به حالت یک حیوان واقعى در آمد و آن مرد شعبده باز هندى را بلعید.
و سپس حضرت خطاب به شیر کرد و فرمود: اکنون به حالت اوّل بازگرد و همانند قبل روى پرده مجسّم شو.
تمام افراد حاضر در مجلس با تماشاى ابن صحنه ، وحشت زده شده و متحیّرانه به یکدیگر نگاه مى کردند.
پس از آن ، امام علیه السلام از جاى برخاست که از مجلس خارج شود، متوکّل گفت : یاابن رسول اللّه ! خواهش مى کنم بفرما بنشین و دستور دهید تا شیر آن مرد هندى را بازگرداند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دیگر او را نخواهید دید، آیا دشمن خدا را بر دوستان خدا مسلّط و چیره مى کنید؟!
و آن گاه ، حضرت از آن مجلس خارج شد.(۱)
پی نوشت:
۱. إ ثبات الهداه : ج ۳، ص ۳۷۴، ح ۴۱، هدایه الکبرى حضینى : ص ۳۱۹٫