- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکی از آثار ارزشمند فارسی در زمینه ی زندگی پیامبر اکرم و پیامبران الهی «حیوه القلوب» علامه محمد باقر مجلسی است. این کتاب بارها توسط ناشران مختلف چاپ شده است. بخش زندگی نبی اکرم ۶ از کتاب حیوه القلوب در سال ۱۳۷۶ ش. در دو جلد بزرگ، هر کدام حاوی هشتصد صفحه وزیری، به همت انتشارات سرور قم منتشر شده است. شایسته دیدیم، فصل نخست کتاب علامه را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم داریم و دل را با حیوه القلوب او زندگی بخشیم.
ابن بابویه به سند معتبر از جابرانصاری روایت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود که: من شبیه ترین مردم به حضرت آدم علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام شبیه ترین مردم بود به من در خلقت و خلق؛ و حق تعالی مرا از بالای عرش عظمت و جلالت خود به ده نام نامیده و صفت مرا بیان کرده و به زبان هر پیغمبری بشارت مرا به قوم ایشان داده است، و در تورات و انجیل نام مرا بسیار یاد کرده است وکلام خود را تعلیم من نمود و مرا به آسمان بالا برد، و نام مرا از نام بزرگوار خود اشتقاق نمود.
یک نام او «محمود» است و مرا «محمد» نام کرده، و مرا در بهترین قرن ها و در میان نیکوترین امت ها ظاهر گردانید و در تورات مرا «احید» نامید زیرا که به توحید و یگانه پرستی خدا جسدهای امت من بر آتش جهنم حرام گردیده است، و در انجیل مرا «احمد» نامید زیرا که من محمودم در آسمان و امت من حمد کنندگانند، و در زبور مرا «ماحی» نامید زیرا که به سبب من از زمین محو می نماید عبادت بت ها را، و در قرآن مرا «محمد» نامید زیرا که در قیامت همه امت ها مرا ستایش خواهند کرد به سبب آن که به غیر از من کسی در قیامت شفاعت نخواهد کرد مگر به اذن من. و مرا در قیامت «حاشر» خواهند نامید زیرا که زمان امت من به حشر متصل است، و مرا «موقف» نامید زیرا که من مردم را نزد خدا به حساب می دارم، و مرا «عاقب» نامید زیرا که من عقب پیغمبران آمدم و بعد از من پیغمبری نیست، و منم رسول رحمت و رسول توبه و رسول ملاحم یعنی جنگ ها و منم «مقفی» که از قفای انبیا مبعوث شدم، و منم «قثم» یعنی کامل جامع کمالات. و منت گذاشت بر من پروردگار من و گفت: ای محمد! من هر پیغمبری را به زبان امت او فرستادم و بر اهل یک زبان فرستادم و تو را بر هر سرخ و سیاهی مبعوث گردانیدم و تو را یاری دادم به ترسی که از تو در دل دشمنان تو افکندم و هیچ پیغمبر دیگر را چنین نکردم، و غنیمت کافران را بر تو حلال گردانیدم و برای احدی پیش از تو حلال نکرده بودم بلکه می بایست غنیمت ها که از کافران بگیرند، بسوزانند. و عطا کردم به تو و امت تو گنجی از گنج های عرش خود را که آن سوره فاتحه الکتاب و آیات آخر سوره بقره است، و برای تو و امت تو جمیع زمین را محل سجده و نماز گردانیدم بر خلاف امت های گذشته که می بایست نماز را در معبدهای خود بکنند، و خاک زمین را برای تو پاک کننده گردانیدم، و الله اکبر را به تو و امت تو دادم، و یاد تو را به یاد خود مقرون کردم که هر گاه امت تو مرا به وحدانیت یاد کنند، تو را به پیغمبری یاد کنند، پس طوبی برای تو باد ای محمد و برای امت تو. (۱)
و در حدیث معتبر دیگر روایت کرده است که: گروهی از یهود به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم آمدند و سؤال کردند که: به چه سبب تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعی نامیده اند؟
فرمود که: مرا «محمد» نامیدند زیرا که ستایش کرده شدم در زمین؛ و «احمد» نامیدند برای آن که مرا ستایش می کنند در آسمان ؛ و «ابوالقاسم» نامیدند برای آن که حق تعالی در قیامت، بهشت و جهنم را به سبب من قسمت می نماید، پس هر که کافر شده است و ایمان به من نیاورده است از گذشتگان و آیندگان به جهنم می فرستد و هر که ایمان آورد به من و اقرار نماید به پیغمبری من، او را داخل بهشت می گرداند ؛ و مرا «داعی» خوانده است برای آن که مردم را دعوت می کنم به دین پروردگار خود؛ و مرا «نذیر» خوانده است برای آن که می ترسانم به آتش هر که را نافرمانی من کند؛ و «بشیر» نامیده است برای آن که بشارت می دهم مطیعان خود را به بهشت. (۲)
و در حدیث موثق روایت کرده است که حسن بن فضال از حضرت امام رضاعلیه السلام پرسید که: به چه سبب حضرت رسالت پناه صلی الله علیه وآله وسلم را ابوالقاسم کنیت کرده اند؟
فرمود که: زیرا فرزند او قاسم نام داشت.
حسن گفت: عرض کردم که: آیا مرا قابل زیاده از این می دانی؟
فرمود که: بلی، مگر نمی دانی که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود که: من و علی پدر این امتیم؟
گفتم: بلی.
فرمود: مگر نمی دانی که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم پدر جمیع امت است ؟
گفتم: بلی.
فرمود که: مگر نمی دانی که علی قسمت کننده بهشت و دوزخ است؟
گفتم: بلی.
فرمود: پس پیغمبر پدر قسمت کننده بهشت و دوزخ است و به این سبب، حق تعالی او را به «ابوالقاسم» کنیت داده است.
گفتم: پدر بودن ایشان چه معنی دارد؟
فرمود که: یعنی شفقت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به جمیع امت خود مانند شفقت پدران است بر فرزندان، و علی علیه السلام بهترین امت آن حضرت است، و همچنین شفقت علی علیه السلام بعد از آن حضرت برای امت مانند شفقت آن حضرت بود زیرا که او وصی و جانشین و امام و پیشوای امت بعد از آن حضرت بود؛ پس به این سبب فرمود که: من و علی هر دو پدر این امتیم. و حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم روزی بر منبر بر آمده فرمود که: هر که قرضی و عیالی بگذارد بر من است و هر که مالی بگذارد و وارثی داشته باشد، مال او از وارث اوست. پس به این سبب آن حضرت اولی بود نسبت به امت خود از جان های ایشان و همچنین امیرالمؤمنین بعد از آن حضرت اولی بود به امت از جانهای ایشان. (۳)
و در حدیث موثق دیگر روایت کرده است از امام محمد باقرعلیه السلام که: حضرت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم را ده نام بود، پنج نام در قرآن هست و پنج نام در قرآن نیست، اما آن ها که در قرآن است: محمد و احمد و عبدالله و یس و نون ؛ و اما آن ها که در قرآن نیست: فاتح و خاتم و کافی و مقفی و حاشر. (۴)
و علی بن ابراهیم روایت کرده است که حق تعالی آن حضرت را «مزمل» نامیده است زیرا که وقتی وحی بر آن جناب نازل شد، خود را به جامه ای پیچیده بود (۵) ؛ و خطاب «مدثر» به اعتبار رجعت آن حضرت است پیش از قیامت، یعنی: ای کسی که خود را به کفن پیچیده ای! زنده شو و برخیز و بار دیگر مردم را از عذاب پروردگار خود بترسان. (۶)
و در روایات معتبره بسیار وارد شده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود که: حق تعالی من و امیرالمؤمنین را از یک نور خلق کرد و از برای ما دو نام از نام های خود اشتقاق کرد، پس خداوند صاحب عرش، «محمود» است و من «محمد»، و حق تعالی «علی اعلا» است و امیرالمؤمنین «علی» است. (۷)
و ابن بابویه به سند صحیح از امام محمد باقرعلیه السلام روایت کرده است که: نام حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم در صحف ابراهیم «ماحی» است و در تورات «حاد»، و در انجیل «احمد» و در قرآن «محمد».
پس پرسیدند که: تاویل ماحی چیست؟
فرمود: یعنی محو کننده بتها و قمارها و صورت ها و هر معبود باطلی؛ و اما «حاد» یعنی دشمنی کننده با هر که دشمن خدا و دین خدا باشد، خواه خویش باشد و خواه بیگانه ؛ و اما «احمد» برای آن گفتند که حق تعالی ثنای نیکو گفته است برای او به سبب آنچه پسندیده است از افعال شایسته ی او؛ و تاویل «محمد» آن است که خدا و فرشتگان و جمیع پیغمبران و رسولان و همه امتهای ایشان ستایش می کنند او را و درود می فرستند بر او و نامش بر عرش نوشته است: «محمد رسول الله» (۸).
و صفار روایت کرده است به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام که: حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم را ده نام است در قرآن: محمد و احمد و عبدالله و طه و یس و نون و مزمل و مدثر و رسول و ذکر؛ چنانچه فرموده است که «و ما محمد الا رسول» (۹) و «و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (۱۰) و «لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا» (۱۱) و «طه؛ ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» (۱۲) «و یس؛ والقرآن الحکیم» (۱۳) و «ن والقلم و ما یسطرون» (۱۴)، و «یا ایها المزمل» (۱۵) و «یا ایها المدثر» (۱۶) و «انا انزلنا الیکم ذکرا رسولا».
پس حضرت صادق علیه السلام فرمود که «ذکر» از نام های آن حضرت است و مائیم «اهل ذکر» که حق تعالی در قرآن امر کرده است که: «هر چه ندانید از اهل ذکر سؤال کنید». (۱۷)
و بعضی از علما از قرآن مجید چهارصد نام برای آن حضرت بیرون آورده اند، و مشهور آن است که نام آن حضرت در تورات «مودمود» است و در انجیل «طاب طاب» و در زبور «فارقلیط» و بعضی گفته اند در انجیل «فارقلیط» ؛ و اما اسما و القاب که اکثر علما از قرآن استخراج کرده اند – به غیر از آنچه سابق مذکور شد – این هاست: «شاهد» و «شهید» و «مبشر» و «بشیر» و «نذیر» و «داعی» و «سراج منیر» و «رحمه للعالمین» و «رسول الله» و «خاتم النبیین» و «نبی» و «امی» و «نور» و «نعمت» و «رؤوف» و «رحیم» و «منذر» و «مذکر» و «شمس» و «نجم» و «حم» و «سما» و «تین». (۱۸)
در کتاب سلیم بن قیس مسطور است که: چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ صفین برمی گشت، به دیر راهبی رسید که از نسل حواریان عیسی علیه السلام و از علمای نصارا بود، پس از دیر فرود آمد و کتابی چند در دست داشت و گفت: جد من بهترین حواریان عیسی بوده است و این کتاب ها به خط اوست که عیسی گفته و او نوشته است، و در این کتاب ها مذکور است که پیغمبری از عرب مبعوث خواهد شد از فرزندان ابراهیم خلیل علیه السلام از شهر مکه و او را چند نام خواهد بود: محمد و عبدالله و یس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحی و قائد و نبی الله و صفی الله و حبیب الله. و هر گاه نام خدا مذکور شود باید که نام او مذکور شود، و او محبوب ترین خلق است نزد خدا. و حق تعالی خلق نکرده است احدی را نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل از آدم تا آخر پیغمبران که بهتر و محبوب تر باشد نزد خدا از او. و حق تعالی در قیامت او را بر عرش خود خواهد نشانید و او را شفیع خواهد گردانید، و برای هر که شفاعت نماید قبول خواهد کرد. و به نام او جاری شده است قلم بر لوح که: محمد رسول الله. (۱۹)
و در احادیث معتبره بسیار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام منقول است که: حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم چون نماز می کرد، بر انگشتان پاهای خود می ایستاد تا آن که پاهای مبارکش ورم می کرد؛ پس حق تعالی فرستاد که: «طه × ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» (۲۰)، یعنی: «ای محمد! ما قرآن را بر تو نفرستادیم که خود را به تعب افکنی.» و «طه» به لغت طی به معنی «محمد» است. (۲۱)
و در حدیث دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: «طه» یعنی ای طلب کننده حق و هدایت کننده به سوی حق! «یس» یعنی ای سامع و شنونده وحی من! (۲۲) و در حدیث دیگر: یعنی ای سید! (۲۳)
و اخبار بسیار از طریق خاصه و عامه منقول است که: «یس» نام محمدصلی الله علیه وآله وسلم است و «آل یس» اهل بیت آن حضرتند که حق تعالی در قرآن بر ایشان سلام فرستاده است و فرموده است که: «سلام علی آل یس» (۲۴) وبر غیر پیغمبران در قرآن سلام نفرستاده است مگر بر ایشان (۲۵)، و در قرائت اهل بیت علیهم السلام چنین است.
و در روایت دیگر وارد شده است که: «یس» را نام مکنید که نام آن حضرت است و رخصت نداده اند که دیگری را نام کنند. (۲۶)
و در حدیث معتبر از حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام منقول است در تفسیر «حم؛ والکتاب المبین» (۲۷) فرمود که: «حم» نام محمدصلی الله علیه وآله وسلم است در کتابی که خدا بر هودعلیه السلام فرستاده بود، و «کتاب مبین» امیرالمؤمنین علیه السلام است. (۲۸)
و در روایات معتبره وارد شده است در تفسیر قول حق تعالی «والنجم اذا هوی» که حق تعالی قسم یاد فرمود به پیغمبر در هنگامی که به معراج رفت یا از دنیا رفت و مراد از «نجم» آن حضرت است که نجم فلک هدایت است. (۲۹)
و همچنین احادیث وارد شده است در تفسیر قول حق تعالی «و علامات و بالنجم هم یهتدون» (۳۰) که «علامات»، ائمه علیهم السلام اند که نشانه های راه هدایتند؛ و «نجم»، حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم است که ایشان به او هدایت یافته اند. (۳۱)
و اخبار بسیار وارد است در تفسیر «والشمس و ضحیها» (۳۲) که مراد از «شمس»، خورشید فلک رسالت است ؛ و مراد به «قمر»، ماه اوج امامت است یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام که تالی آن است ؛ و مراد به «نهار»، ائمه اطهارند که جهان به نور هدایت ایشان روشن است. (۳۳)
و در تفسیر «والتین» وارد شده است که مراد از «تین»، سید المرسلین صلی الله علیه وآله وسلم است که بهترین میوه های شجره نبوت است ؛ و «زیتون»، امیرالمؤمنین علیه السلام است که علم او روشنی بخش هر ظلمت است ؛ و «طور سینین»، حسن و حسین علیهما السلام اند که کوه وقار و تمکین اند: و «بلد امین»، ائمه مؤمنانند که شهرستان علم یزدانند. (۳۴)
و از حضرت امام رضاعلیه السلام منقول است که به راس الجالوت فرمود: «در انجیل نوشته است که فارقلیط بعد از عیسی خواهد آمد و تکلیف های گران را بر شما آسان خواهد کرد و شهادت به حقیت من خواهد داد چنان چه من شهادت به حقیت او دادم و او تاویل هر علم را برای شما خواهد آورد.» راس الجالوت گفت: بلی چنین است. (۳۵)
و از طریق عامه از انس بن مالک روایت کرده اند که: روزی حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود که: ای گروه مردم! هر که آفتاب را نیابد، دست از ماه برندارد. و هر که ماه را نیابد، زهره را غنیمت شمارد. و هر که زهره را نیابد، در فرقدان چنگ زند. پس فرمود که: منم شمس، و علی است قمر، و فاطمه زهره است، و حسن و حسین فرقدانند. (۳۶)
پی نوشت:
۱) علل الشرایع، ۱۲۸؛ خصال، ۴۲۵ ؛ معانی الاخبار، ۵۱.
۲) علل الشرایع، ص ۱۲۷؛ امالی، شیخ صدوق، ص ۱۵۸ و ۱۵۹؛ معانی الاخبار، ص ۵۱.
۳) علل الشرایع، ص ۱۲۷؛ معانی الاخبار، ص ۵۲.
۴) خصال، ص ۴۲۶.
۵) همان، ص ۳۹۲.
۶) تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۳.
۷) علل الشرایع، ص ۱۳۴ و ۱۳۵؛ معانی الاخبار، ص ۵۶.
۸) امالی، شیخ صدوق، ص ۶۷؛ من لایحضر. الفقیه، ۴/۱۷۷.
۹) آل عمران/۱۴۴.
۱۰) صف/۶.
۱۱) جن/۱۹.
۱۲) طه/۱ و ۲.
۱۳) یس/۱ و ۲.
۱۴) قلم/۱.
۱۵) مزمل/۱.
۱۶) مدثر/۱.
۱۷) بصائر الدرجات، ص ۵۱۲، و در آن برای دهمین نام، آیه «ما انت بنعمه ربک بمجنون» آمده است.
۱۸) مناقب ابن شهر آشوب ۱/۱۹۵ با (اندکی تفاوت).
۱۹) کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۱۵ – ۱۱۷ (بااندکی تفاوت) ؛ غیبت نعمانی، ص ۷۱ – ۷۳.
۲۰) طه/۱ و ۲.
۲۱) تفسیر قمی ۲/۵۷ و ۵۸.
۲۲) معانی الاخبار، ص ۲۲.
۲۳) شرح الشفا ۱/۴۹۰.
۲۴) اشاره به آیه ۱۳۰ سوره صافات.
۲۵) عیون اخبار الرضا ۱/۲۳۶ و ۲۳۷. و نیز رجوع شود به تفسیر فرات کوفی، ص ۳۶ و تفسیر ابن کثیر ۴/۲۱ و شواهد التنزیل ۲/۱۶۵.
۲۶) کافی ۶/۲۰.
۲۷) دخان/۱ و ۲.
۲۸) کافی ۱/۴۷۹.
۲۹) تفسیر قمی ۲/۳۳۳ ؛ تفسیر فرات، کوفی، ص ۴۴۹.
۳۰) نحل/۱۶.
۳۱) کافی ۱/۲۰۶ ؛ مجمع البیان ۳/۳۵۴ ؛ شواهد التنزیل ۱/۴۲۵.
۳۲) شمس/۱.
۳۳) تفسیر قمی ۲/۴۲۴ ؛ تاویل الآیات الظاهره ۲/۸۰۵ ؛ شواهد التنزیل ۲/۴۳۲.
۳۴) تفسیر قمی ۲/۴۲۹.
۳۵) توحید شیخ صدوق، ص ۴۲۸ ؛ احتجاج ۲/۴۱۶.
۳۶) فرائد السمطین ۲/۱۷ ؛ شواهد التنزیل ۲/۲۸۸.
منبع :فرهنگ کوثر – بهار ۱۳۸۰، شماره ۴۹.