- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
وقتی در نامه ها و مکتوب های مربوط به پیامبرخدا، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)دقت و تأمل می کنیم، به نکات ظریف و دقیقی در لابه لای آنها برمی خوریم که در نوع خود، کم نظیر یا بی نظیر است. مرحوم آیت الله احمدی میانجی به چند نکته اساسی و ویژگی مهم در نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره کرده است که ما در اینجا آنها را مرور می کنیم.
۱. آغاز با نام خدا
همه نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با « بسم الله الرحمن الرحیم» شروع شده است؛ زیرا خدای متعال پیامبر خود را این گونه تعلیم داد و در قرآن آورد:« اقرا باسم ربک»(۱). خود پیامبر هم تأکید داشت و می فرمود:« هر کاری بدون نام خدا آغاز شود، به آخر نمی رسد و ناقص خواهد بود.»(۲)
در زمان جاهلیت و قبل از اسلام، مشرکان نامه ها و کارهای خود را با لفظ « باسمک اللهم» شروع می کردند. بعد از بعثت، پیامبر اعظم آن را تبدیل به « بسم الله الرحمن الرحیم» کرد و تنها در ماجرای انعقاد « صلح حدیبیه»، آن هم به اصرار و سماجت نماینده مشرکان، « سهیل بن عمرو»، حضرت برای مصلحت اسلام و مسلمین اجازه داد که لفظ « باسمک اللهم» بیاید. بنابراین یکی از ویژگی های مهم نامه ها و سایر مکتوبات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
این است که با « بسم الله الرحمن الرحیم»آغاز شده است.(۳)
۲.مقدم کردن نام خود
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در نامه به سلاطین، اسقف ها، استانداران، فرمانداران و سایر اشخاص، بعد از ذکر بسم الله، نام خود را می آورد؛ مانند اینکه می فرمود:« من محمد رسول الله إلی فلان» یا « من محمد رسول الله لفلان» یا « هذا کتاب من محمد النبی لفلان» یا « هذا ماکتبه النبی محمد لفلان» و این نه به منظور بزرگداشت خویش، بلکه تعظیم مقام نبوت و رسالت بود و می خواست شخصیت حقوقی خویش را اعلام فرماید و مانع از تحقیر آن بشود؛ چنان که در تشهد نماز، خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با گفتن « اشهد ان محمداً عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد» شهادت به رسالت خود می دهد؛ همان طور که بر دیگران واجب است او را این گونه تعظیم و تکریم کنند و به رسالتش شهادت بدهند. این کار در حقیقت به معنای قراردادن شیء در موضع واقعی خود به شمار می آید.
البته گاهی هم در نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به جای جمله های مذکور، جمله ها و ترکیب هایی از قبیل:« سلم انت»یا « سلام علیک » یا « سلام علی من آمن بالله» یا « هذا ما اعطی محمد رسول الله لفلان» یا « احمد الله إلیک» یا « احمد الیک الله» ذکر شده است.(۴)
در تاریخ آمده است وقتی نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به دست پادشاهان ایران و روم رسید و آنها دیدند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام خود را مقدم بر نام آنها ذکر کرده است، غافلگیر و شگفت زده شدند؛ چون در آن زمان طبق رسم، پادشاهان و بزرگان قوم چنین می کردند. مورخان نوشته اند: کسرا،( پادشاه ایران)، خشمگین شد و نامه حضرت را پاره کرد. برادر یا پسرعموی قیصر(پادشاه روم)هم که نامه را برای قیصر می خواند، وقتی متوجه موضوع شد، از شدت عصبانیت به خود می پیچید و می خواست آن را پاره کند، اما قیصر مانع شد و گفت: تو احمق و دیوانه ای! می خواهی قبل از آنکه من نامه را ببینم، آن را پاره کنی؟! به جان خودم قسم! پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حق دارد خود را بر من مقدم بدارد.(۵)
این سیره و روش در زمان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز ادامه داشت. خلفا به این سیره عمل می کردند. عمّال و کارگزاران وقتی به خلفای سه گانه و حضرت امیر نامه می نوشتند، نام آنان را بر خود مقدم می داشتند؛ مثلاً در نامه محمد بن ابی بکر به امام علی آمده است:« إلی عبدالله امیرالمؤمنین من محمد بن ابی بکر.»
علاوه، در میان مسلمانان هم این امر رواج پیدا کرد. وقتی مسلمانی به فرد یهودی یا نصرانی و یا مجوس نامه ای می نوشت، نام خود را بر آنان مقدم می داشت، مگر اینکه ضرورت، مصلحت و یا تقیه ای در میان بود.(۶)
۳. تصریح به اسم مخاطب
آن حضرت در اکثر نامه های خود، بعد از ذکر بسم الله و نام خویش، به طور صریح از مخاطب نامه اسم می برد؛ مانند« هذا کتاب من محمد رسول الله إلی النجاشی»یا « من محمد رسول الله إلی أکثم بن صیفی» یا « من محمد بن عبدالله إلی هرقل.»
گاهی هم دیده می شود که به شهرت تنها بسنده شده است؛ مانند قیصر که لقب پادشاهان روم، و یا کسرا که لقب پادشاهان ساسانیان بود. در بعضی نامه های مربوط به پادشاهان و سلاطین، بعد از ذکر اسم آنها، لقب هایی مانند « بزرگ حبشه» یا « بزرگ قوم فلان» یا « پادشاه قوم فلان» یا « صاحب کشور فلان» نیز به چشم می خورد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در لابه لای نامه ها، از خود با ضمیر مفرد مانند: إنی، لی، جاءنی و علیّ تعبیر می کرد. گاهی نیز ضمیر جمع به کار می برد: نظیر: بلغنا، جاءنا. همان گونه که مخاطب نامه را هم اگر یک فرد بود، با کاف، ضمیر یا تاء خطاب می آورد؛ مثل: لک، علیک و أنت و جعلت و اگر دو نفر بودند، با ضمیر تثنیه، و اگر جمع بودند، با ضمیر جمع مورد خطاب قرار می داد.(۷)
۴. بلاغت نامه ها
نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر بلاغت در حد اعلی قرار دارد. اکتفا کردن به قدر ضرورت و بیان اصل مطلب، نپرداختن به امور جزئی، استفاده از الفاظی که بدون تکلف معنا را به ذهن مخاطب منتقل بکند، رعایت ایجاز، پرهیز از طول دادن بی مورد سخن ضمن حفظ ملاحت، شادابی و استواری لفظ، مانند:« اسلم تسلم، ای إن لم تسلم فلا سلامه لک»(۸) از نمونه های بارز بلاغت در نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می آیند. به علاوه، اگر مخاطب نامه عرب فصیح است، می بینیم نامه با الفاظ محکم و استوار و با اسلوب بلیغ نوشته شده است و اگر مخاطب عجم است، الفاظ موجز و سهل در آن به کار رفته است تا برای هرکسی که اندک اطلاعی از زبان عربی دارد، قابل فهم و آسان باشد.
در آغاز و انجام نامه های رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، پراکنده گویی اصلاً معنا و مفهومی ندارد. با بسم الله شروع می شود. بعد فوری سر موضوع اصلی می رود. در آخر هم با « السلام» یا با « السلام علی من اتبع الهدی» یا با عبارت « شهد
بذلک فلان» به پایان می رسد. از این جهت، نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با نامه های سایرین مثل سلاطین عباسی، فرق بسیاری دارد و از نظر فصاحت و بلاغت هرگز قابل مقایسه با کسان دیگر نیست.(۹)
اقسام نامه ها
نامه ها و نوشته های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)از نظر مخاطب و موضوع، به چند دسته کلی تقسیم می شوند. بعضی نامه های حضرت به سلاطین، شاهزادگان، اسقف ها، سران قبایل و افراد دیگر نگارش یافته و در آنها، مخاطبان دعوت به توحید و دین اسلام شده اند. بعضی دیگر، توصیه های رسول الله به افراد مختلف است. تعداد دیگری از نامه ها، به منظور تأمین امنیت جانی و مالی افراد نوشته شده اند و یا مربوط به استفاده زمین هایی اند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را به بعضی از انصار و مهاجران داده است. در این بخش، تعدادی از آنها را شرح می دهیم.
۱. دعوت به توحید و اسلام
در ذیقعده سال ششم هجری که قرارداد صلح حدیبیه میان مشرکان مکه و آن حضرت منعقد شد، درگیری های چند ساله پایان یافت و آرامش نسبی در میان مسلمانان حاکم شد. این معاهده تاریخی به نفع اسلام رقم خورد و یک فتح بزرگ به شمار آمد؛ چنان که وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بازگشت، آیه مبارک « إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً»(۱۰) برای آن حضرت نازل شد. بنابراین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب مشرکان آسوده خاطر گشت و از این فرصت بهره گرفت تا به تبلیغ دین و ترویج رسالت و نشر توحید در سطح جهانی اقدام ورزد و حجت را بر همه تمام کند.(۱۱)
آن حضرت در محرم سال هفتم هجری در یک روز، شش نامه به پادشاهان روم، ایران، حبشه، مصر، اردن و یمامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامه ها، همه به زبان عربی بود، ولی سفیران و حاملان نامه ها از کسانی برگزیده شدند که آشنایی کامل به زبان
و رسم و رسوم مخاطبان داشته باشند و بتوانند به زبان آن قوم صحبت کنند و اهداف مقدس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به آنان برسانند(۱۲).
بدین منظور، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)انگشتری از جنس نقره تهیه کرد که در آن نقش « محمد رسول الله» یا « لا اله الا الله، محمد رسول الله» نوشته شده بود. آن حضرت نامه ها را به وسیله آن، مهر و موم می کرد تا کسی به غیر از مخاطب اصلی از محتوای آن باخبر نشود و یا چیزی به آن افزوده و کم نگردد. محتوای نامه ها معنا و هدف واحدی داشتند، اگرچه در لفظ و ظاهر با هم متفاوت بودند. معنا و مفهوم این نامه ها را دعوت به توحید و ترویج اسلام تشکیل می داد. در اینجا چند نمونه از این نامه ها را مرور می کنیم.
الف) نامه به پادشاه ایران
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد، فرستاده خداوند، به کسرا، بزرگ ایران فارس.
سلام بر کسی که پیرو حق باشد، به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا ایمان آورد و شهادت دهد که جز خدای یگانه، خدایی نیست و شریک ندارد و یقین کند که محمد، بنده و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اوست.
من به دستور خدای متعال، تو را به او دعوت می کنم؛ زیرا من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم تا آنها را انذار کنم، مادامی که زنده هستند و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر امتناع کنی، گناه مجوس بر ذمه توست.»(۱۳)
ب) نامه به قیصر روم
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد پسر عبدالله، به هرقل، بزرگ روم.
سلام بر کسی که از حق پیروی کند. پس من، تو را به دین اسلام فرا می خوانم. مسلمان شو تا در امان باشی و در این صورت، خداوند به تو دو ثواب می دهد(ثواب ایمان خود و ایمان ملت) و اگر از این کار امتناع ورزی، گناه زیردستانت نیز بر گردن توست.(۱۴) « قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون.»(۱۵)
نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به پادشاهان مصر و جاهای دیگر نیز تقریباً به همین مضمون است، الا این که در آنها استناد به آیه ۶۴ سوره آل عمران ذکر نشده است.
چند نکته ظریف
اول: همان طور که روشن است، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار تبلیغ و ارشاد مردم، به هدایت و ارشاد سران حکومت ها و امپراتوری های بزرگ اقدام و
برای آن برنامه ریزی می کند و این دو را در کنار هم مورد توجه قرار می دهد؛ زیرا توجه به یکی و غفلت از دیگری، هرگز نمی توانست در ترویج اسلام، ثمربخش باشد.
دوم: از لابه لای مجموع نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به پادشاهان، به خوبی استفاده می شود که بنا بر اصل « الناس علی دین ملوکهم» مردم تابع رهبران و مدیران سیاسی، اجرایی و مذهبی خویش هستند و اگر حکم رانان اصلاح شوند، مردم نیز اصلاح خواهند شد، و اگر گمراه و فاسق باشند، مردم هم گرفتار انواع و اقسام رذایل اخلاقی و اجتماعی می شوند.
از این رو، اگر رهبران جامعه خود هدایت شوند و عملکرد خداپسندانه داشته باشند، خداوند دو پاداش به آنها خواهد داد: یکی، برای عمل خودشان و دیگری، برای عملکرد مردمی که از آنان پیروی کردند. در مقابل، اگر گمراه شوند، عذابشان دو برابر می شود؛ چون علاوه بر خود، مردم را نیز به گمراهی می کشند.
سوم: در مکتب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)اولویت با امر به معروف و نهی از منکرهای سیاسی و بین المللی است. اگر در مرحله نخست، مبارزه با منکرهای کلان در سطح جهانی انجام نگیرد و حکومت های عدالت محور به جای حاکمیت های استکباری جایگزین نشوند، اجرا و تحقق امر به معروف و نهی از منکر فردی با مشکل جدی مواجه خواهد شد و چندان تأثیری نخواهد داشت. به همین سبب، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مرحله نخست به سراغ سران و پادشاهان می رود و در صدد اصلاح حاکمیت ها برمی آید.
چهارم: از محتوای نامه، این اصل مسلم اسلامی نیز استفاده می شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص به امت اسلامی ندارد و بلکه منجی همه انسان هاست و برای هدایت و رهبری همه بشر مبعوث شده است؛ چنان که در قرآن هم آمده است:« و ما أرسلناک إلا رحمه للعالمین[۱۶]».(۱۷)
آثار مثبت نامه ها
در مدت کوتاهی « نامه های یامبر» آثار مثبت و معنوی خود را به خوبی نشان داد. قیصر روم به تفکر و اندیشه روی آورد. او در زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تحقیق کرد و به شدت تحت تأثیر آن حضرت قرار گرفت. نامه ای به رسول خدا نوشت و مراتب ایمان و اخلاص خود را به اطلاع پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رساند.(۱۸) در ایران هم، اگرچه نخست خسروپرویز وقتی دید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام خودش را مقدم بر وی داشته، خشمگین شد و نامه را پاره کرد، ولی فرستادگانش به فرماندهی فردی به نام « باذان» و همراهانش وقتی به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند، تحت تأثیر آن حضرت قرار
گرفتند و اسلام آوردند(۱۹) و این، سرآغاز و نقطه ی عطف ظهور اسلام در سرزمین ایران شد.
همین طور، مقوقس( پادشاه مصر)، نجاشی ( پادشاه حبشه) و زمامداران شام، یمامه و جاهای دیگر، تمایل قلبی به اسلام و پیامبراز خود نشان دادند و زمینه را برای گرایش مردم این مناطق به دین اسلام و گسترش توحید فراهم کردند.(۲۰) علاوه بر اینها، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)نامه های فراوان دیگری به سران عشایر، طوایف و قبایل و اشخاص سرشناس دیگر در مناطق مختلف نوشت و آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرد. آیت الله احمدی میانجی، بیش از پنجاه مورد از این نامه ها را در کتاب خود جمع آوری و معرفی کرده است.(۲۱) اغلب مخاطبان این نامه ها جواب مثبت به آن حضرت دادند و متمایل به اسلام شدند و همه اینها را می توان جزء دستاوردهای مکاتبات پیامبر در عرصه های تبلیغی- فرهنگی صدر اسلام به شمار آورد.
۲. انتصاب ها و بخشنامه ها
بخش مهم دیگر نامه های رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مربوط به نصب استانداران، فرمانداران و شرح وظایف آنان در برابر مردم و حکومت است که شامل بخشنامه ها و احکام حکومتی گوناگون می شود و به نوبه خود، مجموعه نفیس و گران سنگی را تشکیل می دهند.
در این نامه ها، پیامبر ضمن نصب افراد سرشناس و کارآمد به منصب های حکومتی در رده های مختلف، دستورالعمل ها و توصیه هایی را برای اداره امور کشوری، چگونگی برخورد با مردم، جمع آوری خمس، زکات، اقامه نماز جمعه، تهذیب نفس، رعایت حقوق اشخاص و حدود الهی بیان می دارد. حدود چهل مورد از نامه ها در کتاب «مکاتیب الرسول» جمع آوری و ارائه و شرح و تفصیل داده شده است. در اینجا فقط به دو نمونه بسنده می شود.
الف) بخشنامه به استاندار و مردم یمن
پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی معاذ بن جبل را به استانداری یمن منصوب کرد، طی نامه ای خطاب به او و مردم یمن چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. هذا عهد من محمد بن عبدالله رسول الله إلی معاذ بن جبل و أهل الیمن… امرته بتقوی الله العظیم و العمل بکتابه و سنه رسوله و أن یکون لهم أباً رحیماً. یتفقد صلاح أمورهم یجزی المحسن بإحسانه و یأخذ علی ید المسیء بالمعروف.
إنی لم أبعث علیکم معاذاً رباً و إنما بعثته أخاً و معلما منفداً لامرالله و معطیاً الذی علیه من الحق مما فعل. فعلیکم له السمع و الطاعه و النصیحه فی السر و العلانیه.
فإن تنازعتم فی شیء أو ارتبتم فیه فردوه الی الله و إلی کتابه عندکم. فإن اختلفتم فردوه الی الله و الی الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر. ذلکم خیرلکم و أحسن تأویلا…»(۲۲)
پیامبر در این بخشنامه، وظیفه اصلی معاذ را تقوای الهی، عمل به کتاب و سنت پیامبر، مردم داری و برخورد پدرانه با مردم بیان می کند. سپس در فراز دوم نامه خطاب به مردم تأکید می فرماید که: من معاذ را به عنوان مالک و سلطان به سوی شما نفرستادم، بلکه او در عین ریاست و مسئولیت خطیر، برادر شما و در کنار شما و خدمتگزار و معلم شماست و مسئولیت دارد که آموزه های دینی و ارزش های اسلامی را به شما و فرزندانتان تعلیم دهد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ادامه این بخشنامه، احکام خمس، زکات و چگونگی تبلیغ و ارشاد مردم را به معاذ ابلاغ می کند و در نهایت با عباراتی، استاندار یمن را دوباره به تقوای الهی، صداقت در گفتار، وفای به عهد، دوری از خیانت، امانت داری، صله رحم، نیکی به همسایه و تلاوت قرآن توصیه می فرماید.(۲۳)
ب) بخشنامه به استاندار و مردم بحرین
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در بخشنامه دیگری، خطاب به علاء بن حضرمی( استاندار خود در بحرین) و مردم آن سامان چنین می نویسد:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. این نامه از محمد رسول خدا- که پیامبر امّی، قرشی هاشمی است و به سوی همه مردم فرستاده شده است- به علاء بن حضرمی و کسانی که با وی عهد می بندند و در حکومت او زندگی می کنند. ای مسلمانان! هرچه قدرت دارید، تقوا پیشه کنید. پس همانا من علاء بن حضرمی را به عنوان والی به سوی شما فرستادم و به او دستور دادم که از خدای یکتا بترسد و در میان شما با خوش رفتاری، تواضع و عدالت رفتار کند. اگر چنین کرد، شما هم از دستورهای وی پیروی کنید.»(۲۴)
از متن این نامه چند نکته اساسی استفاده می شود:
اول: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مخاطب نامه را عموم مردم بحرین قرار داده و این به نوعی، تعظیم و تکریم توده مردم و محوریت آنان در سیره و سنت پیامبر را نشان می دهد.
دوم: بعد از تأکید به تقوا و توحید، توصیه بر حسن خلق و تواضع والی می کند. به عبارت دیگر، به حسن خلق و تواضع در کنار تقوا توجه می دهد که حکایت از موازنه آنها دارد.
سوم: از ظاهر عبارت استفاده می شود که حسن خلق با مردم، ثمره و نتیجه تقوای الهی و توحید هم می تواند باشد. اگر مسئول و
فرمانروایی با تقوا و موحد نباشد، نمی تواند با مردم خوش رفتاری و تواضع کند.
در ادامه این نامه، حضرت تذکرات و توصیه های دیگری در ابعاد گوناگون حکومتی بیان می کند که از موضوع این نوشتار، خارج است.(۲۵)
۳. اقطاعات
این اصطلاح به مجموعه زمین ها، خانه ها و باغ هایی گفته می شود که در صدر اسلام به وسیله پیامبر تفکیک می شد و در اختیار انصار، مهاجران و بعضی اصحاب دیگر قرار می گرفت تا در آن زندگی کنند و به کار کشاورزی و سایر فعالیت های روزمره زندگی بپردازند. برای اینکه صاحب و مالک هر کدام مشخص باشد و بعداً به فرزندان آنها منتقل شود، سند مالکیت این زمین ها و خانه ها نیز از جانب آن حضرت به نام اشخاص و صاحبان صادر می شد. بنابراین بخش مهم دیگری از نامه های پیامبر را همین اسناد مالکیت زمین ها و خانه ها تشکیل می دهند که خود مجموعه مستقل و قابل توجهی است.
آقای احمدی میانجی این بخش از نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به چهار قسمت تقسیم کرده است:
اول: سندهایی که مورخان و راویان به نگارش آنها به وسیله پیامبر تصریح کرده اند، ولی متن آنها در کتب روایی و تاریخی نیامده است. وی حدود ۲۵ نمونه از این گونه نامه ها را نقل می کند.(۲۶)
دوم: مواردی که اقطاع به وسیله پیامبر انجام گرفته، ولی تصریح به نگارش سند به وسیله پیامبر نشده است. در این بار، ۵۵ نمونه بیان شده است.(۲۷)
سوم: سندهایی که در مورد خانه ها به وسیله پیامبر صادر و به اصحاب تحویل داده شده اند. از این نامه ها ۲۸ نمونه ذکر شده است.(۲۸)
چهارم: اسنادی که هم تصریح به نگارش آنها شده و هم متن آنها در کتب روایی و تاریخی موجود است. مؤلف مکاتیب الرسول، ۳۳ نمونه از آنها را آورده است.(۲۹)
۴. اسناد تأمین جانی و مالی
بخش دیگری از نامه ها و سندهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، مربوط به امان نامه هایی است که در برخی موارد در جهت تأمین امنیت جانی و مالی افراد از سوی آن حضرت صادر شده اند. به خصوص کسانی که تازه مسلمان می شدند، نیاز به تأمین مالی و جانی داشتند تا از تعرض در امان باشند. این مورد شامل وثیقه ها و پیمان هایی هم هست که در پی رفع اختلاف ها در میان دو نفر، یا دو گروه و یا دو قبیله، منعقد
می شد و موضوع آنها می توانست جان، مال، عرض، ناموس، اراضی و حقوق اجتماعی باشد.(۳۰)
۵. موضوعات مختلف
این بخش از نوشته ها و نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، شامل سند برخی خرید و فروش های کنیز و غلام و شتر یا مربوط به چگونگی تقسیم غنایم و اموال جنگ خیبر و امثال اینهاست.(۳۱)
۶. علم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
این بخش مربوط به علم رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است که طبق احادیث و روایات معتبر، آن حضرت به امام علی(ع) املا فرمود و آن امام معصوم نیز همه را با دست خط خود یادداشت کرد. این یادداشت ها بعداً به امامان بعدی منتقل می شد که در بعضی از روایات از آن به عنوان «مصحف» نام برده شده است.
پی نوشت ها:
۱. علق/۱.
۲. تفسیر صافی، ج۱، ص ۷۰.
۳. ر.ک: مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ج۱، ص ۵۵-۶۶.
۴. همان، ص ۶۷.
۵. همان، ص ۶۹.
۶. همان، ص ۷۰ و ۷۱.
۷. همان، ص ۶۸.
۸. در نامه به مقوقس بزرگ مصر، ر.ک: مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۴۱۷.
۹. همان، ج ۱، ص ۷۷.
۱۰. فتح/۱.
۱۱. مکاتیب الرسول، ج۱، ص ۱۸۱.
۱۲. ر.ک: فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج۲، حوادث سال هفتم.
۱۳. مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۳۱۶.
۱۴. همان، ص ۳۹۰.
۱۵. آل عمران/۶۴.
۱۶. انبیاء/۱۰۷.
۱۷. فروغ ابدیت، ج۲، ص ۶۴۱.
۱۸. مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۴۰۴.
۱۹. فروغ ابدیت، ج۲، ص ۴۱۸ و مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۳۲۹.
۲۰. ر.ک: فروغ ابدیت، ج۲، ص ۶۰۵ و ۶۳۶؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۴۱۷-۴۵۳.
۲۱. مکاتیب الرسول، ج۱، ص ۱۹۵-۲۲۵.
۲۲. همان، ج۲، ص ۵۹۵.
۲۳. همان، ص ۵۹۸.
۲۴. همان، ص ۶۱۸.
۲۵. برای آگاهی از متن کامل این نامه، ر.ک: همان، ص ۶۱۹ و ۶۱۸.
۲۶. همان، ج۲، ص ۳۱۲-۳۲۴.
۲۷. همان، ص ۳۲۵-۳۴۸.
۲۸. همان، ص ۳۵۰-۳۵۵.
۲۹. همان، ج۳، ص ۴۳۳-۵۲۰.
۳۰. همان، ج۱، ص ۲۲۴-۲۶۲ و ج۳، ص ۵-۴۳۱.
۳۱. همان، ج۱، ص ۲۶۳ و ج۳، ص ۵۴۵.
منبع: عبدالرحیم اباذری ؛نشریه فرهنگ کوثر، شماره ۷۷.