- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
مخاطب این نامه آن گونه که از تاریخ یعقوبى و تاریخ بلاذرى استفاده مى شود عمر بن ابوسلمه (مسلمه) ارحبى است که به گفته بعضى حاکم بر فارس و بحرین بود که نسبت به بعضى از گروه هایى که تحت حاکمیّت او قرار داشتند و از طایفه مجوس بودند، خشونت به کار برده بود و آنها شکایت نامه اى خدمت امام(علیه السلام) فرستادند. امام(علیه السلام) ناراحت شد و نامه مورد بحث را براى او مرقوم داشت و او را دعوت به رعایت اعتدال و ترک خشونت فرمود.
و من کتاب له علیه السلام إلى بعض عُمّاله:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَهً وَ قَسْوَهً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَهً؛ وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَ لَا أَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ؛ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّهِ، وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَهِ وَ الرَّأْفَهِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
واژه شناسی:
الدَّهَاقِین: دهقانان.
لَانْ یُدْنَوْا: براى نزدیک شدن.
أنْ یُقْصَوْا: دور کردن.
أنْ یُجْفَوْا: با خشونت رفتار کردن، جفا کردن.
تَشُوبُهُ: آن را مخلوط میکنى.
دَاوِلْ: (در میان ایشان) راه اعتدال را پیش گیر.
یُقصَوا: دور زده شوند
دَاوِل: گاهى این طور کن و گاهى آن طور، مبادله و معارضه کن
ترجمه
از نامه هاى آن حضرت علیه السّلام است ببعض اشخاصى که از جانب آن بزرگوار حاکم و فرمانروا بودند (در باره مماشات با رعیّتهایى که مشرک بوده و از آنجا کم شکایت نموده بودند):
(۱) پس از ستایش خدا و درود بر پیغمبر اکرم، کشاورزان (داراى آب و زمین) شهرى که تو در آن حکمفرما هستى از درشتى و سخت دلى و خوار داشتن و ستمگرى تو شکایت نموده اند (از رفتارت مرا آگاه ساخته اند) و من (در شکایت ایشان) اندیشه نمودم آنان را شایسته نزدیک شدن تو (اکرام و مهربانى زیاده) ندیدم بجهت آنکه مشرک هستند (گفته اند: آنها آتش پرست بوده اند) و نه درخور دور شدن و ستم کردن بجهت آنکه (با مسلمانان) پیمان بسته اند (جزیه مى دهند و در پناه اسلامند)
(۲) پس با ایشان مهربانى آمیخته با سختى را شعار خود قرار ده، و با آنها بین سخت دلى و مهربانى رفتار کن (گاهى سخت و گاهى مهربان باش) و بر ایشان درهم کن بین نزدیک گردانیدن و زیاده نزدیک گردانیدن و دور ساختن و بسیار دور ساختن (حدّ اعتدال را از دست مده) اگر خدا بخواهد.
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) گروهى از زعما و کدخدایان اهل شهر تو از خشونت و قساوت و تحقیر و بدرفتارى تو شکایت کردند و من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن (بیش از حد) یافتم، زیرا مشرکند و نه سزاوار دورى و بدرفتارى; چرا که با آنان پیمان بسته ایم (و اهل ذمّه هستند) بنابراین لباسى از نرمش همراه کمى شدت و خشونت براى آنان بر خود بپوشان و با رفتارى میان شدت و نرمش با آنها معامله کن و نزدیک ساختن و تقریب را با دور نمودن و ابعاد آنها با هم بیامیز; إن شاء الله.
شرح
نامه در یک نگاه:
مخاطب این نامه آن گونه که از تاریخ یعقوبى و تاریخ بلاذرى استفاده مى شود عمر بن ابوسلمه (مسلمه) ارحبى است که به گفته بعضى حاکم بر فارس و بحرین بود که نسبت به بعضى از گروه هایى که تحت حاکمیّت او قرار داشتند و از طایفه مجوس بودند، خشونت به کار برده بود و آنها شکایت نامه اى خدمت امام(علیه السلام) فرستادند. امام(علیه السلام) ناراحت شد و نامه مورد بحث را براى او مرقوم داشت و او را دعوت به رعایت اعتدال و ترک خشونت فرمود.
جالب اینکه توصیه امام(علیه السلام) در این نامه درباره غیر مسلمین است، آنهایى که به عنوان «اهل ذمّه» در داخل کشور اسلام زندگى مسالمت آمیز داشتند و باید مورد رأفت و محبّت اسلامى قرار گیرند و جان و مال و عرض آنها محفوظ باشد، امام هیچ گونه خشونت را در حقّ آنها نمى پذیرد. ولى از آنجا که نزدیکى بیش از حدّ به آنها ممکن بود سبب مشکلات دیگرى شود امام(علیه السلام) دستور رعایت اعتدال را به این فرماندار مى دهد.
شمول رأفت اسلامى نسبت به همه شهروندان:
مخاطب این نامه فرماندار فارس و بحرین بود که نسبت به گروهى از مجوس که در آنجا مى زیستند با خشونت رفتار مى کرد و آنها چون معتقد به عدالت و خلق نیکوى امام(علیه السلام) بودند به امام(علیه السلام) شکایت کردند، امام(علیه السلام) این نامه را که در عین کوتاهى، بسیار پر محتواست و مى تواند برنامه اى براى همه زمامداران باشد براى او مرقوم داشت. فرمود: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) گروهى از زعما و کدخدایان اهل شهر تو از خشونت و قساوت و تحقیر و بدرفتارى تو شکایت کردند و من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن (بیش از حد) یافتم، زیرا مشرکند و نه سزاوار دورى و بدرفتارى، چرا که با آنان پیمان بسته ایم (و اهل ذمّه هستند)»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ(۲) أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَهً وَ قَسْوَهً، وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَهً، وَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لاَِنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَلاَ أَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ).
امام(علیه السلام) در تعبیرات خود روى چهار نقطه از اعمال نارواى آن فرماندار انگشت نهاده; نخست خشونت و دیگر قساوت و بى رحمى و سوم تحقیر کردن آنها و چهارم بدرفتارى نسبت به آنهاست; گرچه این چهار مفهوم با هم نزدیکند ولى تفاوتهاى دقیقى با هم دارند. لذا امام(علیه السلام) به تمام آنها اشاره کرده و به دنبال آن نظر مبارک خود را چنین اعلام مى کند که از یک سو باید توجّه داشت آنها مشرکند، زیرا مجوس به عنوان دوگانه پرست و ثنوى شناخته مى شود، چون معتقد به دو مبدأ خیر و شر و یزدان و اهریمن بوده اند، هرچند زرتشتى هاى امروز مدعى هستند که ما موحّدیم نه مشرک، امّا منابع دینى آنها غیر از این را مى گوید. به هر حال امام(علیه السلام) با ملاحظه تفاوت اعتقادى، نزدیک شدن بیش از حد به آنها را نهى مى کند و در عین حال این نکته را یادآور مى شود که آنها تحت پیمان ذمّه هستند; یعنى با مسلمانان هم زیستى مسالمت آمیز دارند آنها متعهدند که به اسلام احترام بگذارند و حکومت اسلامى نیز متعهد است که از جان و ناموس آنها دفاع کند و نسبت به آنان خوش رفتارى نماید، بنابراین به خاطر این پیمان ذمّه، جفا کردن و بدرفتارى در حق آنها جایز نیست.
آن گاه امام(علیه السلام) مطلب را روشن تر ساخته و چنین مى فرماید: «بنابراین لباسى از نرمش همراه کمى شدت و خشونت براى آنان بر خود بپوشان و با رفتارى میان شدت و نرمش با آنها معامله کن و نزدیک ساختن و تقریب را با دور نمودن و ابعاد آنها با هم بیامیز; ان شاء الله»; (فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً(۳) مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَف مِنَ الشِّدَّهِ، وَ دَاوِلْ(۴) لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَهِ وَ الرَّأْفَهِ، وَامْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَالاِْدْنَاءِ، وَالاِْبْعَادِ الاِْقْصَاءِ. إِنْ شَاءَ اللهُ).
بدیهى است این گونه رفتار با افرادى که مسلمان نیستند ولى در سایه حکومت اسلامى باید زندگى سالمى داشته باشند، بهترین رفتار است; از یک سو به آنان آرامش مى دهد و هر گونه فکر طغیان و سرکشى را از وجودشان بر مى چیند و از سویى دیگر رفتار حکومت اسلامى را حمل بر ضعف و ناتوانى که ممکن است آن هم سرچشمه طغیان گردد نخواهند کرد. این بهترین طریق رفتار با این اقلیت هاست.
روشن است آنچه امام(علیه السلام) در این نامه بیان فرموده منحصر به اشخاص و یا زمان و مکان معینى نیست بلکه برنامه حساب شده اى است که در همه جا کارآیى دارد، بلکه مى توان گفت حکومت نسبت به افراد خودى نیز باید همین گونه معامله کند. اگر زیاد در مقابل آنها نرمش نشان دهد، ممکن است حمل بر ضعف او کنند و گروهى جرأت بر قانون شکنى پیدا نمایند و اگر قوانین را با خشونت و شدت اجرا کند، سبب رمیدن مردم و از دست دادن عشق و علاقه آنها نسبت به حکومت خواهد شد. به هر حال اعتدال در میان نرمش و خشونت، یکى از اصول ثابت مدیریت و فرماندهى در تمام سطوح است.
حتى در مورد خداوند و سیاست الهى نسبت به بندگان همین اصل رعایت شده و خداوند متعال آنها را بین خوف و رجا نگه مى دارد، قرآن مجید مى فرماید: «(نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ * وَأَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الاَْلِیمُ); اى پیامبر! بندگانم را آگاه کن که آمرزنده مهربان منم * و (اینکه) عذاب من همان عذاب دردناک است».(۵)
و در دعاى معروف افتتاح مى خوانیم: «وَأَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَأَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَالنَّقِمَه; یقین دارم تو در جاى رحمت، ارحم الراحمین و در جاى کیفر، اشد المعاقبین هستى».
بعضى از مفسّران نهج البلاغه در اینجا سؤالى مطرح کرده اند و آن اینکه امام(علیه السلام) چگونه دستور مى دهد که غیر مسلمانان را زیاد به خود نزدیک نکن در حالى که قرآن با صراحت مى گوید: آنهایى که از درِ جنگ با شما در نیامدند و شما را از سرزمین خود آواره نساختند (و هیچ گونه عداوت و دشمنى با شما نداشتند) خداوند از نیکى با آنها و اجراى عدالت در حقشان نهى نمى کند (لا یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِم).(۶)
پاسخ این ایراد روشن است و آن اینکه امام(علیه السلام) نمى فرماید به آنها نیکى نکن، بلکه مى فرماید اعتدال را رعایت کن; نه بیش از حد نزدیک شوند که جرأت بر مخالفت پیدا کنند و نه دور شوند که سبب رنجش و طغیانشان گردد.
نکته:
اسلام و اهل ذمه:
رابطه اسلام و مسلمین را با غیر مسلمانان مى توان در چهار صورت خلاصه کرد:
- اهل ذمه: آنها صاحبان کتب آسمانى هستند که در داخل کشورهاى اسلامى به صورت اقلیتى مذهبى زندگى مى کنند هرگاه آنها تظاهر بر خلاف قوانین اسلام نکنند و به مسلمین احترام بگذارند مسلمانان نیز موظّفند آنها را محترم بشمارند. حکومت اسلامى نیز موظف است جان و مال و ناموس آنها را حفظ کند. ذمه به معناى پیمان است در واقع آنها پیمان هم زیستى مسالمت آمیز با مسلمین دارند که یکى از شرایطش پرداختن مالیات کوچک و مختصرى است به نامه «جزیه» که در برابر این وجه مختصر، حکومت اسلامى خدمات مهمى را در مورد آنها متعهد است و همان گونه که در نامه بالا دیدیم، امیر مؤمنان على(علیه السلام) نامه اعتراض آمیزى به فرماندارش در مناطقى که اهل ذمه بودند مى نویسد و او را دعوت به خوش رفتارى با آنها مى کند. احکام اهل ذمه در کتب فقهى در ذیل کتاب جهاد به صورت گسترده آمده است.
- کفار حربى: آنها همان گونه که از نامشان پیداست کسانى هستند که در حال جنگ با مسلمانانند و به همین دلیل نه تنها احترامى ندارند بلکه مسلمانان مأمور به جهاد در مقابل آنان هستند. احکام کفّار حربى نیز در فقه اسلام در کتاب الجهاد به طور مشروح آمده است.
- کفار معاهد: آنهایى هستند که در داخل کشورهاى اسلامى زندگى نمى کنند ولى روابطى با مسلمانان از نظر تجارى، سیاسى و امثال آن دارند و حقوق یکدیگر را محترم مى شمارند. مصداق بارز آن زمان ماست، تمام کشورهایى که رابطه سیاسى با مسلمانان دارند و مبادله سفیر، کاردار و امثال آن در کشور یکدیگر انجام مى دهند. آنها نیز در هر کجا باشند چه به داخل کشورهاى اسلامى سفر کنند چه در خارج تماس داشته باشند، همه چیزشان محترم است. احکام این گروه نیز در همان کتاب جهاد و در کتب تفسیر، در تفسیر سوره برائت آمده است.
- کفار مهادن: آنهایى هستند که در بیرون کشورهاى اسلامى زندگى مى کنند و معاهده و رابطه خاص سیاسى با مسلمانان ندارند ولى در حال جنگ و پیکار و مبارزه و مخالفت نیز نیستند. اسلام درباره آنها نیز دستور به خوش رفتارى و مسالمت داده از جمله در آیه ۸ سوره ممتحنه درباره آنها فرموده است که نهى نمى کند خداوند از نیکى کردن و رفتار عادلانه با کسانى که با شما در حال جنگ نیستند و شما را از خانه و کاشانه خود بیرون نراندند.
پی نوشت ها:
۱ . سند نامه: این نامه در کتاب هایى قبل از سیّد رضى نیز آمده است از جمله در انساب الاشراف بلاذرى (متوفاى ۲۷۹) و ابن واضح (معروف به یعقوبى متوفاى ۲۸۴) در تاریخ خود با تفاوت هایى و اضافاتى نسبت به آنچه در نهج البلاغه آمده آورده است (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۴۲).
۲ . «دهاقین» جمع «دهقان» از ریشه فارسى «دهگان» یا «دهبان» گرفته شده که به معناى بزرگ ده، رییس، کدخدا و زعیم به کار مى رود و گاه به هر کشاورزى نیز اطلاق مى شود; ولى در عبارت بالا معناى اوّل مناسب تر است، زیرا شکایت را رؤسا و بزرگان محل مى نویسند.
۳ . «جلباب» به کسر و فتح جیم هر دو قرائت مى شود و براى آن معانى مختلفى ذکر شده گاه به معناى چادر «ملحفه» و گاه به معناى روسرى «مقنعه» و گاه به معناى پیراهن بلند و گشاد معنا شده و در نامه مورد بحث جنبه کنایى دارد و منظور از آن پوشش معنوى است که مدیر و فرمانده گروه بر خود مى پوشد که امام(علیه السلام) مى فرماید ترکیبى از نرمش و شدت باشد.
۴ . «داوِل» صیغه امر است از «مُداوله» به معناى گردانیدن و گردش دادن و چیزى را به جاى دیگرى نشاندن و یا شخصى را به جاى شخص دیگرى قرار دادن و در نامه بالا منظور این است که گاه با محبّت با آنها رفتار کن و گاه با کمى خشونت.
۵ . حجر، آیه ۴۹ و ۵۰ .
۶ . ممتحنه، آیه ۸ .