- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : < 1 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
مردی از بنی حنیفه گوید: در اولین سال خلافت معتصم عباسی که امام جواد (علیه السلام) به حج رفته بود، با وی رفیق راه بودم روزی در سر سفره طعام که عدهای از رجال خلیفه نیز بودند، گفتم: فدایت شوم، والی ما مردی است که شما اهل بیت را دوست دارد و من به دفتر او مالیات بدهکارم، اگر صلاح بدانید نامهای بنویسید که به من ارفاق کند. امام فرمود: من او را نمیشناسم،گفتم: فدایت شوم، او همانطور است که گفتم: از دوستان شماست، نامه شما به حال من مفید است، امام (علیه السلام) کاغذ به دست گرفت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم آورنده نامه من از تو مذهب خوبی نقل کرد، از حکومت فقط کار نیک برای تو میماند، به برادرانت نیکی کن، بدان خدای تعالی از اندازه ذره و خردل از تو سؤال خواهد کرد. آن مرد گوید: چون وارد سجستان شدم، به حسین بن خالد که والی آنجا بود خبر داده بودند که از جانب امام صلوات الله علیه نامهای برای او میآورم، والی در دو فرسخی شهر خودش را به من رسانید نامه را به او دادم، گرفت و بوسید و آن را بر دو چشم خویش گذاشت. گفت: حاجتت چیست؟ گفتم: در دفتر تو مالیات بدهکارم، آن را از دیوان محو کرد و گفت: تا بر سر کار هستم دیگر مالیات مده، بعد گفت: خانوادهات چند نفر است؟ گفتم: فلان قدر، فرمود به من و آنها احسان کردند، تا او زنده بود دیگر مالیات ندادم، و تا زنده بود مرتب به من احسان میکرد. [۱] .
پی نوشت:
[۱] کافی: ج ۵ ص ۱۱۱ ؛کتاب المعیشه باب عمل السلطان و جوائزهم.
منبع :سید علی اکبر قریشی؛نمونه هایی از فضایل و سیره فردی امام محمد بن علی الجواد