- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
خواجوى کرمانى
کمال الدین محمّد خواجوى کرمانى (متوفاى ۷۵۳هـ . ق) مکنّى به ابوالعطاء از غزل سرایان چیره دست و تواناى سده هشتم هجرى است که منزلت ادبى او ناشناخته باقى مانده است و ظهور سخنوران پرآوازه اى همچون شیخ اجل سعدى (متوفاى ۶۹۱هـ . ق) و لسان الغیب حافظ شیرازى (متوفاى ۷۹۱ هـ . ق) در سده هاى هفتم و هشتم هجرى در عرصه سخن و سخنورى به ناشناخته ماندن مقام و منزلت ادبى وى و شاعران هم طراز و هم روزگار او کمک کرده است.
خواجو به سال ۶۷۹ هـ . ق در کرمان به دنیا آمد و پس از پنجاه سال آموختن و سوختن و سرودن سرانجام در سال ۷۵۳ هـ . ق در حالى که هفتاد و چهار بهار را پشت سر نهاده بود، در شیراز بدورد حیات گفت و قالب خاکى او در نزدیکى دروازه قرآن به خاک سپرده شد تا مزارش زیارتگاه صاحب دلان سخن شناس باشد.
وى پس از آن که علوم مقدماتى را در زادگاه خود ـ کرمان ـ به پایان برد، به سیر و سیاحت پرداخت و ضمن دیدار با بزرگان کازرون، سمنان، تبریز، اصفهان، شیراز، بغداد، مصر و مکّه به تکمیل معلومات عقلى و نقلى خود نایل آمد و از محضر عارفان بزرگ خصوصاً شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانى (متوفاى ۷۳۶ هـ . ق) استفاده ها برد و سرانجام در شیراز رحل اقامت افکند و در همان جا نیز دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود باقى شتافت۱.
خواجو نیز همانند شعراى هم روزگار خود ممدوحانى داشته و در ستایش آنان قصایدى ساخته و پرداخته است، از قبیل: سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶ ـ ۷۳۶هـ . ق) و وزیرش غیاث الدین محمّد; و شیخ ابواسحاق اینجو (۷۴۲ ـ ۷۵۸هـ . ق) و وزیرش شمس الدین محمّد و مبارزالدین محمّد زید، شیخ امین الدین محمّد کازرونى، عضدالدین ابوعلى، صاحب شمس الدین محمود هرموزى، خواجه زین الدین على و عمیدالملک۲.
از خواجوى کرمانى آثار منظوم گرانْ سنگى در دست است که فهرست وار از آن ها یاد مى کنیم:
۱ ـ دیوان کامل خواجوى کرمانى، شامل بیست هزار بیت و داراى قالب هاى مختلف شعرى.
۲ ـ منظومه «هماى و همایون» در بحر تقارب (بیدلانه).
۳ ـ منظومه «گل و نوروز» در وزن خسرو و شیرین سروده حکیم نظامى گنجوى (عاشقانه).
۴ ـ منظومه «کمال نامه» در وزن هفت پیکرِ پیر گنجه (عارفانه).
۵ ـ منظومه «روضه الانوار» در وزن مخزن الاسرار حکیمِ گنجه (عارفانه).
۶ ـ منظومه «گوهرنامه» در وزن خسرو شیرین (حکیمانه)۳.
در ستایش خواجوى کرمانى همین بس که لسان الغیب حافظ شیرازى از شیوه شعرى و غزلیات او تأثیر پذیرى داشته است. سبک شعرى خواجه، سبک متداول آن زمان: سبک عراقى بوده است.
در دیوان خواجو به انواع شعرنبوى(صلى الله علیه وآله) در قالب هاى مختلف دسترسى داریم که به نقل برگزیده اى از آن ها در حدّ گنجایى این مقال بسنده مى کنیم.
برگزیده اى از یک قصیده نبوى(صلى الله علیه وآله)
صَلِّ عَلى محمَّد دُرّهِ تاجِ الاِصطفا *** صاحب جَیْشِ الاِهتدا، ناظِم عِقْد الاِتّقا
بلبل بوستان شرع، اختر آسمان دین *** کوکب دُرّىِ زمین، دُرّىِ کوکب سما
تاجْ دِه پیمبران، باج ستان قیصران *** کارگشاى مرسلین ، راهنماى انبیا
سیّد اولینْ رُسل، مُرسَل آخرین زمان *** صاحب هفتمین قران، خواجه هشتمین سرا
هستىِ امر «کُن فَکان»، مقصد حرف کاف و نون *** برقْ روِ بُراق ران، خاکىِ عرشْ متَّکا
شمع سراچه «اَبِیْت»۴ اختر برج «لَودَنوْتُ»۵ *** تارِک دنیىِ دنى، مالک ملکت دَنى
تازى شیر بى لقب، مَکّىِ هاشمىْ نسَب *** معتکف سراى وحى، امّىِ اُمَّتى سرا
روضه آدم صفىّ، آدم روضه رضا *** صوفى مهْ مثال او، یافته مشترى بها
مشتعل از جبین او، شمع سراچه هُدى *** مُنتَسِم۶ از نسیم او، غنچه باغِ اِهْتِدى
خورده به آب روى او نوحِ درود گر قسم *** کرده به خاک کوى او، آدم خاکى التجا
مُنهدِم۷ از عروج او، قبّه قصر قیصران *** مُنهَزِم۸ از خروج او، خسرو خطه ختا
اَبْطَحیى که چون علَم بر حرم وجود زد *** از پى پاىْ بوس او گشت نُه آسمان دو تا
صومعه اى که نیستش زمزمه درود او *** هست چو دیر موبدان لایق نفت و بوریا
چو دُرّ اگر یتیم شد، بود بهاى او فزون *** زان که خرد فزون نهد دُرّ یتیم۹ را بها
اى ز مَضیق۱۰ کُن فکان، سوى مکانِ لامکان *** رانده و، باغ سِدْرَه را دیده به دیده مُنتها
روى تو : قبله مَلک، کوى تو: کعبه فلک *** مختلف۱۱ تو: قَدْهَلَک۱۲، معتقد تو: قَد نَجى۱۳
شاهْ نشان قدسیان، تختْ نشین شهر قدس *** اى شه ملک اِصْطِفا، وى لقب تو مصطفى
آینه سپهر را، مهر رخ تو، صیقلى *** دیده آفتاب را، خاک درِ تو، توتیا
روح امین چو عرض۱۴ کرد آب رخ تو بر رُسل *** در تَکِ چاه۱۵، آب شد یوسف مصرى از حیا
اى شده آب، زمزم از خاک درِ سراى تو *** کعبه ز توست با شرف، مروه ز توست با صفا
عقل چو دید کآسمان پیش تو در رکوع شد *** نزد قیام قامتت داد صلوه را صلا
دست عنایتى که ما مفتقِریم۱۶ و تنگدست *** خوان شفاعتى که ما مُشتهییم۱۷ و ناشتا
(خواجو) اگر نداشتى برگ بهار عشقِ تو *** بلبل باغ طبع او، هیچ نداشتى نوا۱۸
برگزیده اى از مسمَّط مُثَمَّن نبوى(صلى الله علیه وآله)
صبحدم چون نوبت سلطان اختر مى زدند *** خیمه زرّینْ ستون بر طاق اخضر مى زدند
خاکیان، لاف از هواى آتش تر مى زدند *** و آتش اندر خرمن زهد مُزَوَّر۱۹ مى زدند
حلقه زر بر درِ پیروزهْ منظر مى زدند *** وین کلاه سایبان را قبّه از زر مى زدند
شب نشینان چون دم از مَهروى خاور مى زدند *** صبحدم بر مى کشید از مهر، آه آتشین
رخْت بیرون بردم از مطموره۲۰ کون و مکان *** توسن۲۱ همت براندم تا به اوج لا مکان
خطّه اى دیدم برون از شهرْ بند۲۲ جسم و جان *** ساکنانش بى سکون و، قائلانش بى زبان
مجتمع۲۳ بر عرصه۲۴ آن، جمله کرّوبیان *** وز زَبَرْجد، منبرى عالى نهاده در میان
من ز جام بیخودى سرمست و، بر بالاى آن *** واعظى مى گفت هر ساعت به آواز حزین:
یا جمیعَ المسلمین! صَلُّوا عَلى خَیْرِالْوَرى۲۵ *** قائدِ الغُرِّ الَّذى فاحَت بِهِ ریحُ الهُدى۲۶
مصطفى، مسند نشین بارگاه اصطفا *** مَطلع صبح نُبوّت، آفتاب انبیا
مفتى درس الهى، صوفى صفِّ صفا *** معنى گیسوى او «وَاللَّیل» و عارض «وَالضُّحى»
خسرو عرشْ آستان، کرسى نشین کبریا *** مَهبط۲۷ ناموس اکبر۲۸، رَحْمهٌ لِلْعالمین
اى علَم بر تختگاه عالم بالا زده *** نوبت صبح «دَنى» بر بام «اَوْ اَدنى»۲۹ زده
بارگاه اِجْتبا بر ذروه عُلیا۳۰ زده *** خیمه «لولاک»۳۱ برنُه خرگه مینا۳۲ زده
در دل شب بانگ «سُبحانَ الَّذى اَسرى»۳۳ زده *** بر درِ قصر «فَاَوْحى» کوس «ما اَوْحى» زده۳۴
آدم خاکى هنوز از آب و گل دم نا زده۳۵ *** خاک پایت بود کُحل۳۶ «قاصراتِ الطَّرْفِ عِیْن۳۷»
اى بَغَلْ طاق۳۸ «لَعَمْرُک۳۹» بر قدِ قدر تو راست *** چون تو شمشادى ز باغ «قُم فَاَنْذِر۴۰» برنخاست
در هواى خاکبوست،قامت گردون دوتاست *** بى درودت صومعه در خوردِ نفت و بوریاست
ابر اگر سقّاى درگاهت نگردد، بى حیاست *** مشک چین هر نکته کز بویت نمى گوید، خطاست
بر سر دوش تو، آن مَرغول۴۱ جَعْد مشک ساست؟ *** یا فراز شاخ سدره، شهپر روح الامین؟
یا شفیعَ المُذْنبین۴۲! عذر گناه ما بخواه *** زان که بیرون از تو نبود عاصیان را عذر خواه
چون مَحاسن۴۳ در مَقابح۴۴ شد سپید و دلْ سیاه *** مى کنم خرگاه زنگارى۴۵، کبود از دود آه
دارم از حسرت، دلى آشفته و حالى تباه *** وین قدِ همچون الف، نون گشته از تاب گناه۴۶
دست «خواجو» گیر و، بیرون آر ازین تاریکْ چاه *** تا شود با ساکنان عالم عِلوى، قرین۴۷
خواجوى کرمانى ترکیب دوازده بندى دارد در توحید و مناقب پنج تن آل عبا(علیهم السلام) و عبّاس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) که ما به نقل سه بند از آن اکتفا مى کنیم:
سه بند از یک ترکیب بند
اى از تو پرگهر، کف دریاى پرخروش *** هندوى درگهت شب شامّى دُر فروش
استاد کارخانه صنعت، زدوده زنگ *** از روى نُه طبقچه چرخىّ هفت جوش
هر شب، چراغ کوکب عالمْ فروز را *** کرده ز آبنوس مشبّک چراغْ پوش
حلوا گرى که تندى بازار شهد ازوست *** نیش تو را به یاد تو از ذوق کرده نوش
گاهى ز برق، بر جگر کُه زنى سنان *** گاهى ز رعد، در دل ابر افکنى خروش
چون یاد کرد از آتش دلسوز قهر تو *** زد خون لعل در جگر کوهسار، جوش
اى دیدهْور۴۸ به صُنع تو نرگس، ولى ضریر۴۹ *** وى ده زبان به ذکر تو سوسن، ولى خموش
گر جرم ما چو رحمت و فضل تو بى حَدست *** آخر شفیع ما نه به محشر محمَّدست؟!
آن مَحرمان مخزن اسرار کردگار *** وان مالکان تختگه ملک افتقار۵۰
پیران نوجوان و، جوانان پیرْ طبع *** دیوانگان عاقل و مستان هوشیار
بایسته همچو کوه و، جهانگرد چون فلک *** بخشنده همچو نخل و، تهیدست چون چنار
سَرور، ولى چو ابروىِ خوبان در اِنحنا۵۱ *** دلبر، ولى چو زلف عروسان در انکسار۵۲
هم ناظران روضه و، هم روضه را نظیر *** هم زایران کعبه و، هم کعبه را مزار۵۳
از ورطه مضایق۵۴ تقلیدشان، عبور *** در سایه سُرداق۵۵ تحقیقِ شان قرار
اى پادشاه اگر زمن آمد جریمه اى۵۶ *** از راه لطف در گذر از آن و، در گذار
این جمله را به حضرتت آورده ام شفیع *** یا ربّ! ببخش کز تو نباشد کرم بدیع۵۷
یک شمّه۵۸ از حدیقه رضوان به ما فرست *** درد گناه خسته دلان را، دوا فرست
بیمار معصیت شده ایم اى حکیمِ حَىّ! *** ما را، ز گنجْ خانه غفران شفا فرست
منْ ناشتا و، مطبخ لطفت پراز ابا۵۹ *** آخر نواله اى۶۰ به منِ ناشتا فرست
یک ره۶۱ نوازشى کن و، بر دست باد صبح *** بوى تفضّلى به منِ بینوا فرست
از چین زلف شاهد رحمت، شَمامه اى۶۲ *** سوى منِ هوایىِ راه خطا فرست
«خواجو» که کمترینهْ گدایى ز کوى توست *** نُزْلى۶۳ بِدو ز بارگه کبریا فرست
ما مُشْتَهىّ۶۴ و، خوان عطاى تو بى حساب *** سَرْ جوش مطبخ کرم، آخر به ما فرست
بیرون ز رحمت تو نداریم دست گیر۶۵ *** از پا فتاده ایم، به فضلت که دست گیر۶۶
* * *
براى آگاهى بیشتر از شرح احوال و آثار این شاعر پرآوازه سده هشتم، مى توانید از این منابع استفاده کنید:
دیوان کامل خواجوى کرمانى، مقدمه آقاى مهدى افشار، از ص ۲ تا ۹; تاریخ ادبیات دکتر رضازاده شفق، ص ۱۴۱، تاریخ ادبیات هرمان اته، ص ۸۶; طرایق الحقایق، ج ۲، ص ۲۹۲; مجالس النفائس، ص ۳۳۳; مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۶۴۲; ریحانه الادب، ج ۱، ص ۳۶۸; بهارستان جامى، ص ۱۱۹; از سعدى تا جامى، ص ۳۰۱; تذکره میخانه، ص ۷۳; تذکره مرآت الخیال، ص ۴۹; تذکره مجمع الفصحا، ج ۴، ص ۲۷; آثار عجم، ص ۴۸۲; تذکره ریاض العارفین، ص ۳۰۶; تذکره آتشکده آذر، ص ۱۲۳; تذکره دولتشاه سمرقندى، ص ۲۷۷; تاریخ گزیده، ص ۸۱۸; دویست سخنور، نظمى تبریزى، ص ۹۱ تا ۹۴٫
* * *
پی نوشت ها:
۱ ـ دیوان کامل خواجوى کرمانى، با مقدمه مهدى افشار، تهران، انتشارات زرین، بى تا، ص ۳٫
۲ ـ همان، ص ۳ و ۴; دویست سخنور، نظمى تبریزى، ص ۹۱٫ ۹۲٫
۳ ـ همان.
۴ ـ اَبیتُ: اشاره دارد به حدیث نبوى(صلى الله علیه وآله): اَبیتُ عِنْدَ رَبّى.
۵ ـ لَوْدُنوت: اشاره دارد به معراج نبوى(صلى الله علیه وآله).
۶ ـ مُنْتَسِم: شکوفا، متبسّم، خندان.
۷ ـ مُنهَدِم: ویران شده.
۸ ـ مُنهزِم: شکست خورده.
۹ ـ دُرّ یتیم: گوهر یک دانه، گوهر شاهواره.
۱۰ ـ مَضِیْق: تنگنا.
۱۱ ـ مختلف تو: مخالفان تو.
۱۲ ـ قَد هَلَک: بدون تردید نابود شد.
۱۳ ـ قَد نَجى: به یقین نجات یافت.
۱۴ ـ عرض کرد: عرضه کرد، ارایه کرد.
۱۵ ـ در تَکِ چاه: در انتهاى چاه، در تَهِ چاه.
۱۶ ـ مُفتَقِریم: بینواییم و فقیر.
۱۷ ـ مُشتَهییم: بسیار اشتها داریم.
۱۸ ـ دیوان کامل خواجوى کرمانى، ص ۱۱ و ۱۲٫
۱۹ ـ مُزَوَّر: زهدِ آلوده به رنگ و ریا.
۲۰ ـ مَطموره: نهانْ خانه زیرزمین که در آنجا طعام را قرار دهند تا فاسد نگردد، خانه تنگ.
۲۱ ـ توسَن: مرکب نام آور و تیز تک.
۲۲ ـ شهر بند: زندان.
۲۳ ـ مجتَمَع: گرد آمده.
۲۴ ـ در متن، «عرضه» آمده، تصحیح قیاسى شد.
۲۵ ـ یعنى: اى مسلمانان! بر بهترینِ خلق درود بفرستید.
۲۶ ـ یعنى: آرا راهنماى پیشتازى که نسیم هدایت به وجود نازنین او معطر و راحت افزاست.
۲۷ ـ مَهبَط: محل هبوط و نزول.
۲۸ ـ ناموس اکبر: شاید کنایه از قرآن کریم باشد.
۲۹ ـ اَوْ اَدنى: اشاره دارد به آیه کریمه در باره معراج نبوى(صلى الله علیه وآله).
۳۰ ـ ذروِه عُلیا: بالاترین نقطه عالم، عالم بالا، جهان فرشتگان.
۳۱ ـ لَولاک: لولاکَ لَما خَلقْتُ الافلاک، حدیث قدسى.
۳۲ ـ نُه خرگه مینا: کنایه از آسمان فیروزه اى رنگ ۹ طبقه است.
۳۳ ـ این آیه مربوط به معراج رسول عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله) است. آیه اوّل از سوره مبارکه «الاسْراء» در باره معراج نبوى(صلى الله علیه وآله).
۳۴ ـ ما اَوحى: اشاره دارد به آیه ۱۰، از سوره مبارکه «النّجم».
۳۵ ـ نازَده: نوزده.
۳۶ ـ کُحل: توتیا.
۳۷ ـ آیه ۴۷ از سوره شریفه «الصّافّات». قاصِراتِ الطَّرْفِ عِیْن: زنانى که جز به روى شوهران خود دیده نگشایند.
۳۸ ـ بِغَلْ طاق: کلاه، قبا، لباس قیمتى.
۳۹ ـ لَعُمرک: لَعُمرک انَّهُم فى سَکْرتهم یَعْمَهون: آیه ۷۲ از سوره «حِجر»: سوگند به جان تو که آنان در مستى کبر و گمراهى خود سرگردانند.
۴۰ ـ آیه اوّل از سوره مبارکه «مُدِّثِّر» .
۴۱ ـ مرغول: چین و شکن زلف، کلاله گیسو.
۴۲ ـ یا شفیعَ المُذنبین: اى شفاعت گر گناه کاران!
۴۳ ـ مَحاسن: موى صورت، ریش.
۴۴ ـ مَقابِح: رشتى ها.
۴۵ ـ خرگاه زنگارى: کنایه از آسمان.
۴۶ ـ نون گشته: مانند حرف نون قامت من از بار گناه خم شده است.
۴۷ ـ دیوان کامل خواجوى کرمانى، ص ۱۳۰ تا ۱۳۲٫
۴۸ ـ دیده وَر: بینا، بصیر.
۴۹ ـ ضَریر: نابینا، کور.
۵۰ ـ اِفتقار: بینوایى، فقر و تنگدستى.
۵۱ ـ اِنحِنا: خمیدگى.
۵۲ ـ اِنکسار: شکستگى.
۵۳ ـ مزار: زیارت گاه.
۵۴ ـ مضایق: تنگناها.
۵۵ ـ سُرداق: سراپرده، خیمه.
۵۶ ـ جریمه: قصور، کوتاهى، جرم، خطا.
۵۷ ـ بدیع: در اینجا به معناى دور از انتظار، و چیز تازه و بى سابقه.
۵۸ ـ شمّه: شمیم، عطر، رایحه.
۵۹ ـ ابا: نعمت، غذا، خوردنى .
۶۰ ـ نواله: لقمه، قسمتى از غذا که آن را پیچیده و لقمه کنند.
۶۱ ـ یک ره: یک بار.
۶۲ ـ شَمامه: عطر، بو، رایحه دل انگیز.
۶۳ ـ نُزْل: طعام بابرکت، برکت، دهش، بخشش.
۶۴ ـ مُشتَهى: کسى که میل و اشتها داشته باشد.
۶۵ ـ دیوان کامل خواجوى کرمانى، ص ۱۳۲ و ۱۳۳، ۱۳۸ و ۱۳۹٫
۶۶ ـ در متن دیوان «دست گیر» آمده، تصحیح قیاسى شد.