- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
ملا محمّدمحسن فیض کاشانى (۱۰۰۷ . ۱۰۹۱ه. . ق) فرزند رضىّ الدین شاه مرتضى داماد ملاصدرا شیرازى و متخلّص به «فیض» از علماى نامدار شیعى در سده یازدهم هجرى است که در سن ۸۴ سالگى در زادگاه خود شهر کاشان بدرود حیات مى گوید و هم اکنون مزار این عالم بزرگوار زیارتگاه بسیارى از شیفتگان فقه جعفرى و مشتاقان فرهنگ اهل بیت عصمت(علیهم السلام) مى باشد۱.
فیض کاشانى بیشترین تحصیلات علمى خود را در محضر فیلسوف نامدار شیعى حکیم ملاصدرا به پایان برده، و از بزرگان دیگرى نیز همچون میرداماد، شیخ بهایى و سیّد ماجد بحرانى در علوم حدیث و تفسیر و عرفان کسب فیض کرده است.
تعداد تألیفات این عالم عالیقدر را بالغ بر ۲۰۰ مجلد . اعمّ از کتاب و رساله . نگاشته اند که تفسیر صافى، وافى، محجّه البیضاء، کلمات مکنونه و دیوان اشعار او از مهم ترین آن هاست۲.
ملاعبدالرزاق لاهیجى و ملامحسن فیض کاشانى هر دو افتخار و دامادى صدرالمتألهین حکیم ملاصدرا را داشته اند و تخلص شعرى آنان نیز توسط این حکیم عالى قدر انتخاب مى شود. به ملاعبدالرزاق تخلص (فیاض) و به ملامحسن فیض تخلص (فیض) عنایت مى کنند. مولفان برخى از کتب تاریخى و تذکره ها به نقل این مطلب پرداخته اند که چون دختران ملاصدرا داراى تحصیلات عالیه مختلف اسلامى بوده اند، پس از تعیین تخلّص هاى شعرى، همسر ملامحمّدمحسن فیض به پدر گلایه مى کند که در میان دو داماد خود فرق گذارده اى و براى عبدالرزاق تخلص (فیاض) را برگزیده اى و براى شوهر من تخلص (فیض) را، و همه مى دانند که «فیاض» صیغه مبالغه است به معناى بسیار فیض بخش ولى «فیض» همان معانى مصدرى خود را دارد و نه افزون از آن! صدرالمتألهین در پاسخ اعتراض دختر خود لبخند مى زند و مى گوید آن چه در مورد این دو کلمه گفتى درست و به جا بود ولى از یک نکته دقیق و باریکى که در «فیض» نهفته است غافل مانده اى و جا داشت که همسر ملاعبدالرزاق به من اعتراض داشته باشد نه تو! و آن این نکته است که در لغت عرب وقتى مى خواهند در وصف کسى نهایت مبالغه را نشان دهند از مصدر استفاده مى کنند. مثلا در توصیف عدالت علىّ(علیه السلام) مى گویند: علىٌّ عَدْل یعنى علىّ(علیه السلام) خودِ عدل است، ذات عدل است و این فرق مى کند با این که گفته شود: علىٌّ عادل. در مورد ملامحمّدمحسن هم مى توان همین قاعده را به کار بست، و این حکیم بزرگوار با این پاسخ مستدل و در عین حال ذوقى، دختر خود را مجاب مى کند. دیوان اشعار عالم نامدار شیعى فیض بارها به چاپ رسیده، ولى چاپ اخیر این دیوان که به اهتمام ادیب نکته سنج و فرهیخته شادروان مصطفى فیضى در سه مجلد منتشر شده است مزایاى بسیارى بر چاپ هاى گذشته دارد. ازوست:
قصیده نبوى(صلى الله علیه وآله)
اى دل و جان من فداى محمّد *** هاى و هوى من از براى محمّد
آمده ام تا زبان به مدح و ثنایش *** بگشایم، کنم دعاى محمّد …
مظهر جامع صفات خدا، اوست *** کى ثنایى بود سزاى محمّد
کیستم من که قدر او بشناسم؟ *** یا که باشم سخن سراى محمّد …
سیّدالمرسلین، حبیب خداوند *** کو، کَسى در دو کَوْن، تاى محمّد
قدر او برترست از همه قدرى *** نرسد، کَس به اصطفاى۳ محمّد
ماند روح القُدس ز همرهى او *** در شب معراج و، ارتقاى۴ محمّد
گفتا: نزدیک تر گر آیم ازین من *** بال و پرم سوزد خداى محمّد …
گر چه بى سایه بود شخص لطیفش *** همه بودند سایه هاى محمّد
مى رسد، دم به دم زقُبّه افلاک *** نصّ «لولاک» از براى محمّد
جمله عالم، طفیل ذات شریفش *** آمده بهر رونماى محمّد
آن چنان زد نداى عالى ایمان *** که جهان پر شد از نداى محمّد
کوس توحید در زمین و زمان کوفت *** آسمانْ گیر شد صداى محمّد …
انبیا جمله در دعا به شب و روز *** خواسته از خدا، لقاى محمّد
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى *** جمله مشتاق روى و رأى محمّد …
او چون کُلّ است و، دیگران همه اجزا *** مجتمَع جمله در رداى محمّد
هست او روح این جهان به حقیقت *** انبیا جملگى قواى محمّد
خاکیان هم عَلى اختلافِ مراتب۵ *** خود به مَثل همچو عضوهاى محمّد
سعى ها کرد در هدایت امّت *** «باخِع نَفسُک۶» شد گُواى۷ محمّد
بس جفاها که او کشید از ایشان *** حقِّ تعالى دهد جزاى محمّد!
بود او را علىّ مُمِدِّ۸ و معاون *** وه که چه کوشید در رضاى محمّد
وه که چها کرد در معاونت او *** من فداى وى و فداى محمّد!
یا الهى! علیه صَلِّ وَ سَلِّم۹ *** و بر آل عبا، عباى محمّد …
بهر آن تا کند شفاعت بنده *** آمده ام بر درِ سراى محمّد
بار عصیان شکست گردن و پشتم *** سر نهادم ولى به پاى محمّد
نیستم قابل شفاعت و امداد *** لیک دارم به دل، وَلاى محمّد
آمده ام با جهان گریه و زارى *** تا که رحم آردم، خداى محمّد …
ناگه دریا و کان به رشگ در آید *** زان چه من گیرم از سخاى محمّد …
یا الهى! به حقّ عزّت و جاهت *** که کنى روزى ام، لقاى محمّد
(فیض) را جرعه اى دهى ز شرابش … *** تا که شفا یابد از دواى محمّد۱۰
در مناقب نبوى(صلى الله علیه وآله) و فضایل علىّ و ائمه هدى(علیهم السلام)
احمد مصطفى، جُعِلْتُ فداک!۱۱ *** اى رسول خدا! جُعِلْتُ فِداک!
مهتر و بهتر بنى آدم *** خاتم انبیا، جُعِلْتُ فِداک!
اى تو مقصود ز آفرینش کل *** وى حبیب جزا، جُعِلْتُ فِداک! …
ره نمودى به حق، خلایق را *** دهدت حق جزا، جُعِلْتُ فِداک!
خاک راه تو کو؟ که سرمه کنم *** تا ببینم تو را، جُعِلْتُ فِداک! …
من چه گویم ثنات؟ چون نشناخت *** قدر تو جز خدا، جُعِلْتُ فِداک!
شرمم آید ازین فدا گفتن *** که نیَم من سزا، جُعِلْتُ فِداک!
پیش خاک رهت چه باشد جان؟ *** تا که سازم فدا، جُعِلْتُ فِداک!
چه کنم لیک یا رسول اللّه؟! *** نیست جز جانْ مرا، جُعِلْتُ فِداک!
گنهم بى حدَست و، طاعت کم *** یا شفیع الوَرى۱۲! جُعِلْتُ فِداک!
در قیامت نباشى ار تو شفیع *** واى بر روز ما! جُعِلْتُ فِداک!
یا علىّ! یا امام متقیان! *** یا ولىّ خدا! جُعِلْتُ فِداک!
اى خلیفه به حق پیغمبر! *** جانشین بجا، جُعِلْتُ فِداک! …
اى تو مولاى خلق بعدِ نبىّ *** صاحب «انّما» جُعِلْتُ فِداک!
مقصد «بَلِّغ و رَضیْتُ لَکُم۱۳» *** مَهبط «هَل اتى» جُعِلْتُ فِداک! …
ما همه غرق بحر معصیتیم *** کن «شفیعاً لنا» جُعِلْتُ فِداک!
اى سَمّىُّ و کَنىِّ پیغمبر! *** وى بقیّه خدا۱۴، جُعِلْتُ فِداک!
اى امام زمان و مهدىِ حق *** صاحب عصر ما، جُعِلْتُ فِداک!
از کسى بر تو بیعتى چون نیست *** خوش برآ! خوش برآ! جُعِلْتُ فِداک!
(فیض) خود را ز غم نجات دهید *** کوست خاک شما، جُعِلْتُ فِداک!۱۵
پی نوشت:
۱ . دیوان علامه محمدمحسن فیض کاشانى، به تصحیح مصطفى فیضى کاشانى، تهران، چاپ و انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج ۱، مقدمه، ص ۵٫
۲ . همان، ص ۸۳ . ۸۸٫
۳ . اِصطفاء: در اینجا بلند مرتبگى.
۴ . اِرتقاء: ترقى، والایى.
۵ . عَلى اِختلافِ مراتب: بر حَسب اختلاف مرتبه ها و درجات.
۶ . باخِعْ نَفسُک: اشاره به آیه کریمه که خداوند به پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید خود را این قدر در زحمت میفکن.
۷ . گوا: گواه، شاهد.
۸ . مُمِدّ: یاریگر، یارى رسان.
۹ . علیه صَلِّ و سَلِّم: سلام و صلوات بر او بفرست.
۱۰ . دیوان فیض کاشانى، ج ۱، ص ۲۸۵ . ۲۸۷٫
۱۱ . جُعِلْتُ فداک: جمله دعایى است به معناى جانم به فداى تو! اى من به فداى تو!
۱۲ . شفیع الوَرى: شفاعت گر مردم نزد خدا.
۱۳ . اشاره دارد به آیه ۳ از سوره مبارکه مائده: وَ رَضیتُ لَکُم الإسلامَ دیناً.
۱۴ . بقیّه خدا: معادل فارسى «بقیَّهُ اللّه» از القاب اختصاصى حضرت ولىّ عصر «ارواحنا فداه»!
۱۵ . دیوان فیض کاشانى، ج ۱، ص ۳۴۶ . ۳۴۹٫