- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
ولادت
در خانه ملا محمد ملائکه (فرشته) و در روستای «برَغان»[۱] کرج، نوزادی به دنیا آمد که نامش را «محمدتقی» نهادند.[۲]
خاندان
وقتی که «ملا محمد ملائکه» به قزوین آمد با برگزاری جلسات علمی و مذهبی، سبب تقویت حوزه علمیه قزوین شد.
مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند به طوری که با علمای اخباری همانند «ملا خلیل قزوینی» و «شیخ یوسف بحرانی» مناظرات علمی ترتیب داد.
«تحفه الابرار» و «الدرّ الثمین» از آثار اوست.[۳]
مراحل تحصیل
محمد تقی به تشویق پدر، به تحصیل علوم دینی میپردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آن گاه رهسپار قم میشود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان میرود و از بزرگان این شهر، حکمت و کلام را فرا میگیرد. بالاخره به کربلا میآید و چند سالی در درس «صاحب ریاض» شرکت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) باز میگردد.»[۴]
استادان
۱. پدرش ملا محمد ملائکه (متوفا: ۱۲۰۰ هـ . ق.)
۲. ملا آقا بیدابادی (متوفا: ۱۱۹۷ هـ . ق.)
۳. ملا علی نوری (متوفا: ۱۲۴۶ هـ . ق.)
۴. آقا محمد باقر وحید بهبهانی (متوفا: ۱۲۰۵ هـ . ق.)
۵. علامه سید علی طباطبایی اصفهانی حائری، معروف به «صاحب ریاض» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).
۶. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).[۵]
۷. علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفا: ۱۲۲۸ هـ . ق.).
۸. سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفا: ۱۲۴۲ هـ . ق.).[۶]
محمد تقی برغانی درباره شیخ جعفر کاشف الغطاء میگوید:
«روزی مرحوم شیخ جعفرکاشف الغطاء وارد قزوین شد، وقت خواب فرا رسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا میزند و میگوید: «برخیز و نماز شب به جای آر.» عرض کردم: «بلی بر میخیزیم.» شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد؛ به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیک جایی که سرو صدا میآمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت که از آن شب تاکنون که ۲۵ سال میگذرد، هر شب بر میخیزم و به مناجات مشغول میشوم.»[۷]
اجتهاد
محمد تقی پس از اتمام تحصیلات در عراق، به تهران میآید. ورود او به پایتخت و تشکیل جلسات علمی، موجب شهرت وی میشود. عدهای از مردم برای آگاهی از رتبه فقهی ملا محمد تقی، از محضر گرانقدر «میرزا قمی» چنین سؤال کردند: به نظر حضرت عالی آیا حاج ملا محمد تقی مجتهد است یا نه؟
میرزای قمی فرمود: میان من و ایشان ملاقاتی صورت نگرفته است، شما از وی درباره مسئلهای سؤال کنید تا ایشان فتوای در آن مسئله را بر اساس قانون استدلال، به انجام برساند. سپس آن نوشته را نزد من بیاورید تا بدانم که وی قابل استنباط احکام شرعیه هست یا نه؟
سرانجام از ملا محمد تقی برغانی در خصوص مسئلهای فقهی، استفتاء میکنند و ایشان نیز در رسالهای کوچک، پاسخ آن را با استدلال بیان میکند… .
برغانی به عراق میرود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد میگیرد. بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمد تقی بر همگان ثابت میشود.[۸]
مشایخ اجازه
۱. شیخ جعفر کاشف الغطاء.
۲. صاحب ریاض.
۳. سید محمد مجاهد.[۹]
شهید ثالث در متن اجازه نامهای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را همین سه نفر معرفی کرده است.[۱۰]
برخی میرزای قمی را به مشایج اجازه شهید ثالث افزودهاند.[۱۱]
حوزه علمیه قزوین
حوزه علمیه قزوین در زمینه تدوین «دائره المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط اخباری و تجدید حیات فقه شیعه، در قرن سیزدهم هجری بیش از ۴۰ اثر دائره المعارف گونه فقهی نگاشته شده که حدود نصف این آثار را «مکتب قزوین» به جهان علم تقدیم کرده است.[۱۲]
برخی از آثار فقهی خاندان «برغانی» عبارتند از:
۱. فقه ملائکه، اثر شیخ ملا محمد ملائکه.
۲. منهج الاجتهاد، اثر ملا محمد تقی برغانی.
۳. موسوعه برغانی، اثر ملا محمد صالح.[۱۳]
در محضر مُصلحان
سید جمال الدین اسدآبادی، مصلح بیدارگر جهان تشیع را میتوان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فکری خاندان «برغانی» شمرد.
نبرد مدرسه فکری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستمهای دربار ایران و استعمار، تجمع زبدهترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مرکز علمی شد.
سید صفدر پدر سید جمال الدین، که از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمال الدین در ۱۰ سالگی (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ه.ق.) وارد قزوین شد.
پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمد تقی برغانی و شیخ محمد صالح میرسد. در همین جلسه است که وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرارمیگیرد و محمد تقی برغانی و برادرش حجرهای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان میدهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند.
شیخ محمد علی، فرزند محمد صالح برغانی ـ که از دوستان و هم شاگردیهای سید جمال الدین در مدرسه صالحیه است ـ تاریخ ورود سید جمال را به قزوین، پیش از ۱۵ ذی قعده سال ۱۲۶۳ هـ . ق. یاد کرده است.
سید جمال الدین در این مدرسه فکری عظیم که مشحون به روح آزادیخواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.[۱۴]
مروج ارزشها
زهد، ایمان قوی، توکل شدید، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواستههای مردم در حدّ توان و رسیدگی او به حال مستمندان سبب شد آوازه وی بیشتر شود و مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.[۱۵]
برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید.
او هم چون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد.
او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانهای برای دانش پژوهان آن دیار به شمار میآمد.[۱۶]
ستارگان دانش
با این که ملا محمد تقی برغانی در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین، به تدریس اشتغال داشت،[۱۷] متأسفانه شرح حال نگاران به معرفی شاگردان ملا محمد تقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمد حسین قزوینی یاد کردهاند.
تنکابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذکره العلماء» و «قصص العلماء».
سید محمد حسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.[۱۸]
آثار علمی
سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شبها نیز از نیمه شب تا سحر، به مناجات، تهجد، عبادت و گریه میپرداخت.[۱۹]
او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت، تنکابنی در خصوص آثار او مینویسد:
«آن زمانی که در قزوین تحصیل میکردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده مینشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند.»[۲۰]
آثار او عبارتند از:
۱. عیون الاصول: وی در این کتاب که دو جلد است، اشکالات و نقدهایی بر«قوانین» وارد کرده است. او در این باره میگوید: «در سفر جهاد، شبها با حاجی ملا احمد نراقی ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان میکردیم و با هم گفتگو میداشتیم.»[۲۱]
۲. منهج الاجتهاد: این کتاب که ۲۴ جلد است، شرح «شرایع الاسلام» و یک دوره فقه استدلالی است که شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات میباشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان شیعه در تحقیقات فقهی و فتاوای آنها بود. نسخههایی از آن در کتابخانههای متعددی موجود است.
«صاحب جواهر الکلام زمانی که به نگارش کتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها کمتر در باب «جهاد» کتاب و رساله نوشتهاند. از قضا، محمد آقا فرزند شهید برغانی در نجف اشرف به تحصیل میپرداخت؛ لذا شیخ محمد حسن نجفی جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تکمیل کتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد.»[۲۲]
۳. ملخّص العقائد: درباره علم کلام است.
۴. مجالس المتقین: این کتاب درباره مطالب اخلاقی است که مشتمل بر۵۰ مجلس میباشد. تاریخ نگارش آن سال ۱۲۵۸ هـ . ق. است.
۵. رسالهای در نماز جمعه.
۶. رسالهای در طهارت.
۷. رسالهای در نماز و روزه.
۸. رسالهای در قضاء نمازها.
۹. رسالهای در دیات؛ به زبان فارسی.[۲۳]
صلابت دینی
یکی از صفات برجسته انسانهای صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است.
فهرستی از رفتار و گفتار حاج ملا محمد تقی برغانی را در این زمینه مرور میکنیم:
الف) امر به معروف و نهی از منکر
وی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیتهای وی و برادرش، ملا محمد صالح، شهر قزوین از ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدیّنتر شدند.[۲۴]
ب) فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
برغانی به حکم وظیفه شرعی، در عرصههای دیگری چون اجرای حدود شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.
تأثیر انگیزهها
پس از بازگشت علما به تهران، هیچ کسی جرأت نداشت که مسئله شکست ایران را به خدمت فتحعلی شاه برساند. روزی پادشاه دو سه بار از حاضران میپرسد: «کار جنگِ نایب السلطنه به کجا انجامید؟» همه سکوت کردند. برغانی لب به سخن گشود و گفت:
«من از جنگ مطلع هستم، ولی لازم است که به عنوان مقدمه چینی، داستانی را به اختصار بازگو کنم. وی پس از بیان داستانی، نتیجه گیری کرد که به سبب عدم خلوص نیت نایب السلطنه. ارتش ایران مغلوب شد.[۲۵]
شکسته دلان
بازگشت علما به تهران، همراه با تبلیغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شایعه سازی از سوی دولتهای انگلیسی و روسی بود؛ به طوری فتحعلی شاه پس از مغلوب شدن ایران در جنگ، سید محمد مجاهد را مورد بیمهری قرار میداد. از این رو، سید مجاهد هم به قزوین آمده و در آنجا سکونت اختیارکرد و سرانجام در سال ۱۲۴۲ هـ . ق وفات یافت و پیکر مطهرش در کربلا به خاک سپرده شد.[۲۶]
مجتهد برغانی هم به دلایلی، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افکند و با تشکیل جلسات درس و وعظ و اقامه نماز جماعت، به سرعت سرآمد علمای تهران شد؛ لیکن دیری نپایید که بین او و فتحعلی شاه کدورتی پدید آمد. او ناچار شد به جانب قزوین کوچ کند.[۲۷]
یکی از علمای مشهور و ذی نفوذ قزوین به نام «حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی» به استقبال مجتهد برغانی شتافته و در تثبیت و تقویت جایگاه علمی و اجتماعی وی، جدیت ورزید.[۲۸]
حضور دوباره برغانی در قزوین، تشکیل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداری از سجایای اخلاقی، بستر مناسبی برای وی مهیا ساخت.
منادی «ولایت فقیه»
در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بیکفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس در میآید. پس از این شکست خفت بار (۱۲۲۸ هـ . ق) است که رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا میکند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت میکند.
مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام میکند.
فتوای او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه میکرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت میشوند.
سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع میشود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان میکند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانیها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان میشود.
شیخ محمد صالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش، ادله خود را بیان میکند و میگوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولتهای خارجی و.. باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد.»
گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق میکنند؛ ولی شیخ ملا محمد علی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمیخیزد.
فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله، بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.[۲۹]
شهید ثالث در کتابهای زکات، قضا و دیگر کتابهای فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» مینویسد:
«در صورتی که طائفهای از مسلمانان با فرقهای از دشمن قوی، برخورد کردند و یا این که طائفهای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی … اگر امام (ع) حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت، دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب میگردد بر اساس نیابت عامه…»[۳۰].
وی در سال ۱۲۵۳ هـ . ق. در عصر سلطنت محمد شاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولتهای «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.[۳۱]
مقابله با فتنهها
در عصر شهید ثالث، جنبشهای فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل گیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آنها، مرهون حمایتهای مختلف عوامل داخلی و خارجی بود.
عمدهترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
الف. وهابیت: که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵ ـ ۱۲۰۶ هـ . ق.) تأسیس شد.
ب. شیخیه، که توسط شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶ ـ ۱۲۴۱ هـ . ق.) تأسیس شد.
ج. بابیه، که توسط میر علی محمد شیرازی (۱۲۳۵ ـ ۱۲۶۶ هـ . ق.) تأسیس شد.[۳۲]
شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت.
شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانهای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی میکردند. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش میگرفتند.[۳۳]
شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.[۳۴]
حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمد صالح برغانی سرازیر میشد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود.
ملا محمد تقی که خطر را جدی احساس میکند، وارد صحنه پیکار میشود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره میداند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل میآورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت میکند.[۳۵]
روزی که شیخ احمد همراه عدهای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی میآید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح میکند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی برعقاید احسائی وارد میسازد و بر پاسخهای سست وی، خط بطلان میکشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب میشود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری میکند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا میدهد، درمدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها میپیچد. تأثیر حکم و فتوای شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمیخواند.[۳۶]
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار میآید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمد مهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمد جعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمد حسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمد حسن نجفی «صاحب جواهر».
پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.[۳۷]
میر علی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیّت، مهدویّت، نبوّت و شارعیّت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیّت بود.[۳۸]
«فتنه بابیه» ادامه دهنده همان مکتب منحرف شیخیه بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصرحاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار میگیرد.
در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر میکند. برغانی با عزمی راسختر به میدان نبرد قدم میگذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی برکفر و ارتداد این گروه، صادر میکند.
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی میافتاد و در تبلیغ و ترویج آن جدیت میورزیدند.
یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیر اسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.[۳۹]
شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد میکند:
«در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عدهای بیگناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفرو نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود…».[۴۰]
تنکابنی در این خصوص مینویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار میداد و در سخنرانیهای خود، این گروه را تکفیر میکرد.»[۴۱]
محراب و منبر
یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود.[۴۲] در این خصوص شاگردش چنین نقل میکند:
«شهید ثالث نماز جمعه میخواند… موعظههایش فصیح و بلیغ بود. وی داستانهای شیرین و جذابی را در منبر بیان میکرد. مباحث ایشان در بردارنده تفسیر، اصول دین، احکام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانیاش حاضر شده و این مباحث را مینوشتند.»[۴۳]
از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.[۴۴]
تنکابنی درباره عبادت برغانی مینگارد:
«ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر میشد و به مناجات، دعا و اشک میپرداخت و مناجات خمسه عشر را نیز از حفظ میخواند… حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت میآمد، به تضرع و مناجات مشغول میشد…»[۴۵]
لقبی آسمانی
در طول تاریخ تشیع، دانشوران بیشماری به فیض شهادت نائل آمدهاند؛ با این وجود، فقط برخی از آنها به واژه مقدس «شهید» معروف و موصوف شدهاند که در اینجا به اسم چند تن از آنها بسنده میکنیم:
۱. شهید اول، شیخ شمس الدین ابوعبدالله محمد بن جمال الدین مکی عاملی نبطی جزّینی (تاریخ شهادت: ۷۸۶ هـ . ق).
۲. شهید ثانی: شیخ زین الدین بن علی عاملی شامی (تاریخ شهادت: ۹۶۶ هـ . ق).
۳. شهید ثالث: این عنوان به چند نفر اطلاق شده است. بعضی مجتهد برغانی را شهید سوم لقب دادهاند و بعضی دیگر، وی را «شهید رابع» نامیدهاند.[۴۶]
باقیات الصّالحات
از جمله آثار شهید ثالث، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:
۱. مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج».
۲. مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق.
۳. مسجدی در کربلای مقدس، واقع در محله «باب السلامه».
تمامی این آثار تا عصرحاضر، به نام آن شهید معروف است.[۴۷]
وفات
بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جوّ اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنههای شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات عراق برده میشد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید.
از مراسم به خاک سپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات میگیرند.[۴۸]
با حضور پرشکوه مردم، و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرقهای عزاداری در خیابانها و کوچهها به اهتزاز در آمده بود، با ذکر صلوات و آوای قرآن، خاکها و سنگهای قبر به کناری نهاده میشود.
پس از نبش قبر، متوجه میشوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییرو پوسیدگی در آن دیده نمیشود. طنین الله اکبرو صلوات در فضای قبرستان پیچید.
این خبر در مدتی کوتاه، به گوش همه رسید. سیل جمعیت از هر سو به سمت زیارتگاه امامزاده حسین ـ علیه السلام ـ رهسپار شد.
گروه گروه از علما، مقامات کشوری و مردم به قصد مشاهده و زیارت این واقعه به زیارتگاه شتافتند.
پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود.
بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.[۴۹]
پی نوشت:
[۱] . برغان: قصبه مرکز دهستان برغان از کرج که در ۳۸ کیلومتری شمال غربی کرج واقع شده، دارای آب و هوای کوهستانی و سردسیری است. لغت نامه دهخدا، ج ۸، ص ۹۰۳ و ۹۰۴.
[۲] . در سال تولد وی چند قول وجود دارد (۱۱۷۲، ۱۱۸۳، ۱۱۸۴، ۱۱۹۴).
[۳] . حوزههای علمیه شیعه در گستره جهان، سید علی رضا سید کباری، ص ۵۳۷ و گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج ۶، ص ۱۶۲.
[۴] . شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمد علی مدرس،ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶، و معارف الرجال، شیخ محمد حرز الدین، ج۲، ص ۲۰۷.
[۵] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.
[۶]. معارفالرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانهالادب، ج ۱، ص ۲۴۷.
[۷] . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.
[۸] . ر.ک: قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۲ و تذکره العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.
[۹] . الکرام البرره، ج ۱ ص ۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص ۱۱۹؛ قصص العلماء، ص ۲۳ و مکارم الاثار، علامه حبیب آبادی، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
[۱۰] . قصص العلماء، ص ۲۵ و ۲۶.
[۱۱] . گنجینه دانشمندان. ج ۶، ص ۱۶۳.
[۱۲] . مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۵.
[۱۳] . همان، ص ۱۷۵ ـ ۱۷۹.
[۱۴] . همان، شماره ۵۹ و ۶۰، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۹ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۸.
[۱۵] . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
[۱۶] . حوزههای علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.
[۱۷] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.
[۱۸] . تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۶۶۵ و ۶۷۳.
[۱۹] . اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
[۲۰] . قصص العلماء، ص ۳۰.
[۲۱] . همان، ص ۲۹ و ۳۰.
[۲۲] . همان، ص ۳۰؛ اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۸۱.
[۲۳] . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳ و غیره.
[۲۴] . ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
[۲۵] . ر.ک: قصص العلما، ص ۲۶ و ۲۷ و تذکره العلما، ص ۲۰۱ و ۲۰۲.
[۲۶] . تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۷۴۸ و ۱۷۴۹.
[۲۷] . علت این کدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.
[۲۸] . قصص العلما، ص ۲۲؛ اجساد جاویدان، ص ۲۱۸ و ۲۱۹ و الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.
[۲۹] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.
[۳۰] . همان، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
[۳۱] . همان.
[۳۲] . همان، ص ۳۹۱.
[۳۳] . همان، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.
[۳۴] . تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.
[۳۵] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.
[۳۶] . همان، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ ـ ۴۴.
[۳۷] . همان و تاریخ جنبشهای مذهبی درایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.
[۳۸] . ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
[۳۹] . ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ ـ ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.
[۴۰] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.
[۴۱] . قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.
[۴۲] . فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه میکردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.
[۴۳] . قصص العلماء، ص ۲۰.
[۴۴] . اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.
[۴۵] . قصص العلما، ص ۲۰.
[۴۶] . ر.ک: ریحانه الادب، ج ۳، ص ۲۷۹ و ۲۸۰؛ شهیدان راه فضیلت، ۴۷۶ و مجله حوزه، ش ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و ۳۹۴.
[۴۷] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.
[۴۸] . بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.
[۴۹] . ر.ک: اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.
محمد ابراهیم احمدی