- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
وقتی از معیارها سخن می گوییم، در درجه اول باید توجه داشته باشیم که اعضای اولیه خانواده، یک زن و یک مرد می باشند و هر دو عضو تشکیل دهنده هستند و بنابراین، هر دو باید در انتخاب یکدیگر کمال دقت را به کار برند و مخصوصاً از معیارها غفلت نورزند.
زن و مرد باید توجه داشته باشند که چه می خواهند و چرا می خواهند پیمانی را امضا کنند که برای آنها ایجاد تکلیف و مسئولیت می کند و بسیاری از آزادی های آنها را از بین می برد!
آنها باید به این حقیقت آگاه باشند که زندگی زناشویی برای هر یک از زوجین ایجاد حق می کند و خواه ناخواه باید در برابر حقوق متقابل یکدیگر تسلیم شوند و بپذیرند که در برابر هر حقی، وظیفه ای و در برابر هر وظیفه ای، حقی ایجاد می شود و ارزش انسان به وظیفه شناسی و ادای تکالیف است.
بنابراین، نه فقط مرد باید مواظب باشد که با امضای پیمان زناشویی به چه زنی حق می دهد و در برابر چه زنی موظف و مکلف می شود، بلکه زن نیز باید مواظب این جهت باشد و هیچ یکِ آنها گرفتار ظواهر فریبنده و جلوه های بی محتوا یا کم محتوا نشوند و با معیارهای مادی، خود را به دام مسئولیت نیفکنند، بلکه به معیارهایی متکی شوند که ارزش تحمل مسئولیت را داشته باشند.
زن و مرد، هر کدام به تنهایی همچون الکتریسیته مثبت و منفی هستند. نه الکتریسیته مثبت به تنهایی نورافکن و حرارت بخش و انرژی زاست و نه الکتریسیته منفی! اینها هنگامی نور می دهند و حرارت می بخشند و مولد انرژی هستند که یکدیگر را بیابند.
اینها هر کدام به تنهایی بی موج و بی حرکتند و حتی نشانی از هستی خود به ما نمی دهند؛ اما همین که تلاقی کردند، آشکارا از هستی خود خبر می دهند و فواید بی شماری از خود ظاهر می سازند.
نشاط و فروغ زندگی و تموج انسانیت انسان، هنگامی تحقق می یابد که این دو، براساس نیازهای روحی و جسمی و میل ترکیبیِ طبیعیِ یکدیگر را بیابند و با تمام وجود مجذوب یکدیگر شوند.
بنابراین، چه ناآگاه زنان و مردانی که فقط بر ثروت یا جمال جسمانی تکیه می کنند و یا تنها اشباع و ارضای غریزه جنسی را در نظر می گیرند و به دست خود، خویشتن را از همه مزایای زندگی خانوادگی بی بهره و محروم می سازند.
اینها فکر می کنند کامجویی بشر فقط به رنگ پوست و درهم و دینار تأمین می شود و دل بهانه جوی انسان با سرابی از این گونه امور، سیراب و اشباع می گردد!
واقعیت این است که این گونه زنان و مردان، در حقیقت، خویشتن خویش را نشناخته و به عمق نیازهای وجودی خود پی نبرده اند و نه تنها جنس مخالف خود را کشف نکرده، بلکه خود را هم کشف نکرده اند.
همسران ایده آل، قره العین (۱) یکدیگرند، زیرا یکدیگر را بر حسب میل طبیعی و نیازهای اصیل و اساسی خویش یافته و مجذوب یکدیگر شده اند.
جالب این است که اسلام به این حقیقت توجه کامل داشته است. پیشوای عالیقدر اسلام فرمود: یکی از چیزهایی که مرد مسلمان را اصلاح می کند، این است که زنی داشته باشد که وقتی به او نگاه می کند، شادگردد و هنگامی که از خانه خارج می شود، شوهر را در قلب و در اعماق وجود خود حفظ کند و هرگاه به او دستوری می دهد، اطاعت کند.(۲)
مسلماً قضیه یک بعدی نیست. زن هم نیاز به شوهری دارد که جایی در دل وی باز کند و به دیدنش شاد گردد؛ چگونه می شود متوقع بود که زن در غیاب شوهر، در کمند علاقه به او، حافظ خانه و ناموس و زندگی اش باشد، ولی آن شوهر، به اصطلاح (قره العین) وی نباشد.
قره العین، همان کسی است که دیدنش موجب نشاط و شادی گردد. نه تنها زنان و شوهران باید قره العین یکدیگر باشند، بلکه فرزندان نیز برای پدران و مادران، و دوستان صمیمی برای یکدیگر و مرادها برای مریدها این چنینند.
سنخیت و تضاد
برای این که زن و مردِ مسلمان بتوانند در چارچوب مکتب خویش همسر ایده آلی بیابند و همچون دو قطب غیر همنام، مغناطیس یکدیگر را جذب کنند، به چند معیار اساسی باید توجه شود.
این نکته مسلم است که مغناطیس، هیچ گاه، سنگ، خاک، چوب یا پارچه به خود جذب نمی کند، همچنان که دو قطب مثبت یا دو قطب منفی مغناطیس نیز یکدیگر را جذب نمی کنند و به همین جهت است که برای حصول جذب و انجذاب، از جهتی سنخیت یا تجانس و از جهتی تضاد یا عدم تجانس شرط است.
در مسئله گزینش همسر نیز قاعده همین است. یک نوع عدم تجانس، به مقتضای آفرینش، میان زن و مرد هست که همچون الکتریسیته مثبت و منفی، یکدیگر را کامل و منشأ اثر می سازند و همچون قطب مثبت و منفیِ دو آهن ربا، یکدیگر را می ربایند و به وحدت می رسند.
اما از سوی دیگر، چند نوع تجانس و سنخیت هم لازم است که در قرآن و احادیث اسلامی روی آنها تکیه شده است و ما آنها را زیر چهار عنوان ذکر می کنیم:
۱- سنخیت در انسان بودن
تجانس و سنخیت، از انسان بودن شروع می شود. زن و مرد، هر دو انسانند. چقدر در اشتباه بوده اند کسانی که مرد را انسان و زن را واسطه میان انسان و حیوان – یا حیوانِ شبیه انسان – تصور کرده اند! اینها نه تنها زن را نشناخته و به او توهین کرده اند، بلکه مرد را هم نشناخته اند و ارزش او را پایین آورده اند.
چگونه ممکن است یک انسان سالم و طبیعی، مجذوب یک حیوان بشود یا حیوانی را به خود جذب نماید! به طور حتم یا مرد باید از انسانیت خود تنزل کند یا زن باید از حیوانیت خود بگذرد، تا بتوانند در حوزه جاذبه یکدیگر قرار گیرند و مجذوبِ هم شوند. فلاسفه ما می گویند: السِنخِیَّهُ عِلّهُ الاِنْضِمامِ؛ برای هم آغوش شدن و به یکدیگر پیوستن و به وحدت رسیدن، سنخیت لازم است).
در پدیده جذب و انجذاب، همچنان که سنخیت شرط است، تضاد نیز شرط است. تردیدی نیست که الکتریسیته، با الکتریسیته هم آغوش می شود و آهن با آهن ربا! جز این که مثبت با منفی و منفی با مثبت. مولوی این سنخیت در جذب و انجذاب را به این صورت مطرح کرده است:
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
ناریان مر ناریان را طالبند
نوریان مر نوریان را جاذبند
بدین ترتیب، بهترین دلیل بر این که زن و مرد از لحاظ انسانیت تفاوتی با هم ندارند، همین قاعده سنخیت در جذب و انجذاب است. در حیوانات نیز قاعده همین است، در میان آنها نیز تا سنخیت نباشد، مسئله جفت گیری مطرح نیست. مگر انسان چه خصوصیتی دارد که مستثنا باشد! به چه دلیل، در تجاذب جنسی حیوانات، سنخیت شرط است و در تجاذب جنسی انسان ها عدم سنخیت! آیا آنهایی که این گونه فکر می کنند می خواهند بگویند: بر قلم صنع خطا رفته است.
حافظ هم روزگاری گرفتار چنین اندیشه غلطی شده بود. او در دوران جوانی خود گفت:
پیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
ولی سرانجام به برکت تقوا و حکمت عملی متوجه شد که خودش خطا کرده، نه قلم صنع و به همین جهت، چنین گفت:
نیست بر دایره یک نقطه خطا از کم و بیش
که من این مسئله بی چون و چرا می بینم (۳)
آیا اینها هم حاضرند به تقوا و حکمت عملی روی آورند و حافظوار این حقیقت را بی چون و چرا بپذیرند که بر دایره عظیم هستی، حتی یک نقطه خطا وجود ندارد. گمان نزدیک به اطمینان من این است که روی سخن خداوند در آیه قرآنی زیر، به همین گونه افراد است:
یِا أیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها؛(۴) ای مردم! در برابر پروردگارتان که شما را از یک نفس آفریده و جفتش را هم از خودش آفریده است، تقوا پیشه کنید.
آری، آنان که زن و مرد را از لحاظ انسان بودن از جنس و سنخ یکدیگر نمی دانند، هم به زن اهانت کرده اند و هم به مرد، و این، بر خلاف تقواست.
۲- سنخیت در ایمان
همان طوری که انسان بودن، فطری و طبیعی انسان است و محال است که میان انسان و غیر انسان، جذب و انجذاب و ترکیب و توحید، صورت گیرد، ایمان به خدا هم فطری انسان است و بنابراین، غیر ممکن است که یک انسان مؤمن – که به یگانگی خداوند معتقد است – بتواند با یک انسان مادی یا مشرک، که از فطرت پاک و انسانی خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با یک جذب و انجذابِ کامل، به وحدت برسد و از راه ترکیب، دوگانگی را به یگانگی مبدل کند؛ بر همین اساس است که قرآن کریم می فرماید:
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ لأمَه مُؤْمِنَه خَیْر مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أعْجَبَتْکُمْ وَلا تَنْکِحُوا المُشْرِکینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْد مُؤْمِن خَیْر مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أعْجَبَکُمْ؛(۵)
با زنان مشرک ازدواج نکنید تا این که ایمان بیاورند و کنیز با ایمان از زن مشرک بهتر است، اگر چه آن زن مشرک (از لحاظ زیبایی) مایه شگفتی شما باشد، و به مردان مشرک زن ندهید تا این که ایمان بیاورند و بنده با ایمان از مرد مشرک بهتر است، اگر چه آن مرد مشرک مایه شگفتی شما باشد.
وقتی مرد یا زن با ایمان نتوانند با مشرک ازدواج کنند، مسلماً با افراد مادی هم نمی توانند ازدواج کنند؛ زیرا به هر حال، مشرک به خدایی معتقد است، ولی مادی به هیچ چیز معتقد نیست. قرآن نه تنها چنین ازدواجی را منع کرده است، بلکه خاطرنشان می کند که میان این گونه افراد، جاذبه ای وجود ندارد.
الزَّانی لایَنْکِحُ إلاّ زانِیَهً أوْ مُشْرِکَهً وَ الزّانِیَهُ لا یَنْکِحُها إلاّ زانٍ أوْ مُشْرِک؛(۶) مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک و زن زناکار نیز جز با مرد زناکار یا مشرک، نمی آمیزد.
کسانی هستند که به خدا معتقدند، اما به نبوت و رسالت اعتقاد ندارند، ازدواج با اینها نیز صحیح نیست؛ زیرا ایمان به خدا بدون اعتقاد به نبوت، سازندگی ندارد و به همین جهت، باز سنخیتی میان مسلمان و این گونه افراد وجود ندارد.
کسانی هم هستند که ایمان به خدا و نبوت دارند، اما به نبوت کسی معتقدند که اسلام، پیامبری او را قبول ندارد. ازدواج با اینها نیز بدون تردید صحیح نیست؛ زیرا فاصله، زیاد و سنخیت، ناچیز است.
اما یهودیان و مسیحیان، هم به خدا معتقدند و هم به نبوت حضرت موسی و عیسیی که قرآن نیز رسالت آنها را تأیید کرده است که اینها را اهل کتاب می نامند و مسلماً سنخیت میان مسلمان و اهل کتاب، زیاد است؛ زیرا در اعتقاد به مبدأ و معاد و رسالت و بسیاری از فروع و برنامه های عملی، با هم تشابه دارند؛ مانند: نماز و روزه و… مطابق بعضی از روایات، با زرتشتیان نیز باید معامله اهل کتاب کرد.
به همین جهت است که قرآن، هنگامی که در سوره مائده – که آخرین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده و مطابق روایات رسیده، احکام این سوره ناسخ است و نه منسوخ – امور حلال را می شمارد، می فرماید:
الْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أوتُوا الکِتابَ حِلّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلّ لَهُمْ وَ المُحْصَناتُ مِنَ المُؤْمِناتِ وَ المُحْصَناتُ مِنَ الّذینَ اُوتُوا الکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ؛(۷) امروز چیزهای پاکیزه و طعام اهل کتاب(از قبیل گندم و نخود و برنج و لوبیا) و زن های پاکدامنِ مؤمن و اهل کتاب بر شما حلال شده است.
مطابق این آیه شریفه، ازدواج مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحی، بلا اشکال است؛ فقط بعضی گفته اند: این حکم به وسیله آیه ۲۲۱ سوره بقره – که قبلاً نقل شد – نسخ شده است؛ زیرا اهل کتاب، جزء مشرکان هستند؛ اما پاسخ این است که: اولا به اهل کتاب مشرک گفته نمی شود و ثانیاً، سوره بقره قبل از سوره مائده نازل شده است و نمی تواند ناسخ احکام سوره مائده باشد.
بعضی نیز گفته اند: این حکم به وسیله آیه زیر نسخ شده است: لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ؛(۸) زنان کافر را نگاه داری نکنید.
این نیز صحیح نیست؛ زیرا اولاً سوره ممتحنه قبل از سوره مائده نازل شده است و ثانیاً مقصود از این آیه این است که اگر مردی مسلمان می شود، در صورتی حق دارد زن خود را نگاه داری کند که مسلمان شود؛ اما اگر مسلمان نشود، نباید او را نگاه بدارد.
مفسر عالیقدر حضرت علامه طباطبایی – رضوان الله علیه – در تفسیر المیزان، ذیل آیه ۵ سوره مائده می فرمایند: (نظر به این که این آیه در مقام امتنان و تخفیف است، به وسیله آیه: لا تَنْکِحُوا المُشْرِکاتِ و آیه: لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ قابل نسخ نیست.).
بدین ترتیب، از خود قرآن دلیلی بر منع ازدواج با زنان اهل کتاب نداریم و تفاوتی میان ازدواج دایم و منقطع هم نیست، لیکن، روایات در این باره مختلف است.
فتاوای فقها نیز مختلف است؛ صاحب جواهر – رحمه الله علیه – روایات منع را حمل بر کراهت کرده است. بعضی میان ازدواج دایم و منقطع فرق گذاشته، ازدواج منقطع را تجویز و ازدواج دایم را منع کرده اند. بعضی هم در مورد ازدواج دایم، توصیه به احتیاط کرده اند و به هر حال، بر مقلدان است که مطابق رساله های عملیه مراجعِ فتوا عمل نمایند.
نکته ای که در یکی از روایات آمده، این است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: من دوست نمی دارم که مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحی ازدواج کند، زیرا بیم آن است که فرزندش یهودی یا مسیحی شود.(۹)
به نظر می رسد که نکته مهم همین است؛ یک زن مسلمان، سعی می کند که فرزند خود را مسلمان بار بیاورد و یک زن غیرمسلمان نیز می کوشد که فرزند خود را غیرمسلمان پرورش دهد؛ بنابراین، توجه به این حقیقت، بسیار ضروری است.
اگر کسی طالب ایمان و سعادت فرزندان خود باشد، هرگز با زن غیرمسلمان ازدواج نمی کند، مگر این که فرزند نخواهد یا مطمئن باشد که بتواند وظیفه دینی خود را در قبال او به خوبی انجام دهد.
ازدواج زن مسلمان با مرد یهودی و مسیحی، بدون هیچ تردیدی ممنوع است؛ زیرا با توجه به ویژگیهایی که در خُلق و خوی زن و مرد هست و تأثیری که زنان از شوهران میپذیرند، نه تنها نمی توانند تعهد اسلامی خود را نسبت به فرزندان انجام دهند، بلکه خودشان نیز در معرض خطرند.
جمع بندی
اعضای اولیه خانواده، یک زن و یک مرد می باشند که تشکیل دهنده خانواده هستند. از این رو، هر دو باید در انتخاب یکدیگر ضمن توجه به معیارها، کمال دقت را به کار برند؛ چرا که پیمانی را امضا می کنند که برای آنها ایجاد تکلیف و مسئولیت می کند. یکی از مهمترین معیارها، سنخیت بین زن و مرد است. سنخیت، خود به چند شاخه ی مهم تقسیم می شود که در بخش اول این مقاله، به سنخیت در انسان بودن و سنخیت در ایمان اشاره شد.
بخش دوم مقاله را در این قسمت می توانید مطالعه فرمایید.