- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
سؤال:
معناى هر قیامى قبل از قائم باطل و هر بیعتى حیله و نیرنگ است. (امام باقر یا امام صادق(ع)) چیست ؟
پاسخ:
تفسیر صحیح این روایت و روایاتى در ادامه سوالات بدانها اشاره کرده اید با چند مطلب چنین است:
۱- اگر روایات مذکور به معناى ظاهرى آنها که برخى خیال کرده اند، گرفته شود، معناى آن و جوب سکوت در برابر همه ظلم ها و طاغوت ها و بى عدالتى ها است و این مخالفت نص صریح قرآن و روایات مکرر اهل بیت علیهم السلام است که اسلام دین عدالت است و مردم را به عدالت و زندگى عادلانه دعوت کرده و سکوت در برابر اهل ظلم و کفر را جایز ندانسته است. بنابراین قیام امام حسین علیه السلام تنها براى ایشان جایز بود و عملى نیست که بشود از آن پیروى کرد و کلام امام حسین علیه السلام خطاب به کوفیان که فرمود «فلکم فى اسوه» همانا من براى شما الگو هستم،[۱] لغو مى گردد و ما تنها موظفیم براى امام حسین عزادارى کنیم و پیروى از سنت و روش ایشان براى ما جایز نیست. ضمن اینکه قیام علیه طاغوت و ظلم مقدمه تشکیل حکومت عدل است و اگر ما پیش از ظهور دعوت به سکوت شده باشیم به آیاتى که دلالت بر جامعیت اسلام دارد[۲] و همچنین روایات متعددى که بر این واقعیت دلالت دارند لغو مى گردند. بنابراین معناى روایات چیز دیگرى غیر از آن است که برخى از آنها با وجوب سکوت برداشت کرده اند.
پاسخى که مى توان در تفسیر این روایات داد چنین است:
الف- این روایات چنانچه از محتوا و علت هایى که در روایات آمده است روشن مى شود، نظر به خلافت بنى امیه و بنى عباس و دیگر فتنه ها و مصیبت هایى که در آن زمان اتفاق مى افتاده دارند.
ب- در آن زمان – و حتى زمان هاى بعدى – افرادى در مقابل حکومت هاى ظالم و باطل مردم را به اطاعت خویش فرا مى خوانند، ائمه شیعیان را از پیوستن به این گروه نهى فرمودند تا به ظلم کمک نشود. امادر مقابل کسى که مردم را به اقامه حق و بازگرداندن حکومت به اهلش دعوت کند مورد حمایت ائمه بوده اند.
ج- بسیارى از روایات در قضایاى مشخص و شخصى بیان شده است و فرد یا افراد خاصى را از قیام منع مى کردند که نشان مى دهد که در آن زمان خصوصیت و ویژگى اش بوده است که قیام آن افراد به ثمر نمى رسیده با این که قیام او دعوت به خود بوده نه حق. در مقابل دلیل عقلى و نقلى قائم است که قیام و تشکیل حکومت در هر زمانى مطلوب است.
روایتى که شما در این پرسش نقل کردید هم از همین دسته روایات است. زیرا در آن تأیید دارد که قیامها حیله و نیرنگ است و روشن است که پیوستن به چنین قیامى صحیح نیست و از آن نهى شده است. اما اگر قیام لله باشد آیا آن نیز نیرنگ و حیله است ؟ مسلما چنین نیست. آقاى منتظرى ۱۷ روایت در نهى از قیام را بررسى کرده و به همه پاسخ داده اند.[۳]
۲- دلایل متعدد عقلى و نقلى بر این امر قائم است که لازم است در هر زمانى حکومت اسلامى تشکیل شود تا احکام اسلامى پیاده شود و مقدمه تشکیل حکومت قیام علیه ظلم و طاغوت است.
اما دلیل عقلى: احکام اسلام، براى یک زمانى خاص نیست. اسلام دین جهانى است که در همه زمان ها و مکان ها، برنامه براى هدایت و رستگارى و اقامه عدل دارد. در عین حال از ضرورى ترین امور زندگانى بشر، وجود نظام اجتماعى و حکومتى است که پاسدار حقوق جامعه باشد. هیچ جامعه اى نمى تواند از تشکیل حکومت بى نیاز باشد. حال یا حکومت ظالمانه باشد یا عادلانه.
اما روشن است که حکومت عادلانه هدف اصلى زندگى بشرى است و انسان ها باید تلاش کنند که حکومت عادلانه تشکیل دهند.
پس اولا: احکام اسلامى براى همه زمان ها و همه مکان هاست، حتى زمان غیبت نیز جارى و قابل اجرا است.
ثانیا: اسلام داراى احکام حکومتى است، چنانچه داراى احکام عبادى است و چنانچه لازم است احکام عبادى آن – چون نماز و روزه – پیاده شود و در هیچ زمان تعطیل نمى شود احکام حکومتى آن نیز در هیچ زمانى تعطیل بردار نیست.
ثالثا: در زمان حضور امام علیه السلام، احکام حکومتى را او اجرا مى کند. اما در زمان غیبت کسانى که از جانب امام اجازه دارند باید جامعه را اداره کنند (مگر این که زمینه تشکیل حکومت موجود نباشد).
اما دلایل نقلى: روایات متعددى که فقها را بر مردم حاکم مى داند و تشکیل حکومت بدون درگیرى و قیام معنى ندارد. همچنین این روایات صفات ویژه اى (چون عقل و درایت، ایمان، عدالت، علم و فقاهت، قدرت و تدبیر رهبرى، آلوده نبودن به خصلت هاى ناپسند، مرد بودن، پاکزادى، …) براى رهبر جامعه اسلامى و فقیهى که بنا است رهبرى جامعه و قیام علیه طاغوت را بر عهده بگیرد بیان مى فرماید تا قیام وى بر اساس عدل و داد باشد نه حیله و نیرنگ دعوت به خود. ما چند روایت را که فقها را با عنوان حاکم معرفى مى کند براى نمونه ذکر مى کنیم:
۱) «… فانى قد جعلته علیکم حاکما» من او (فقیه) را بر شما حاکم قرار دادم.[۴] این روایت که از امام صادق علیه السلام است و به طور مطلق فقها را حاکم مى داند و نصب عام امام براى همه زمانها جارى است. امام در ادامه مى فرماید: پس آنگاه که به حکم ما حکم داد و از وى نپذیرفتند، بى گمان حکم خدا را سبک شمرده اند و به ما پشت کرده اند و کسى که به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.
و یکى از احکام چنین فقیهى -همانند امام خمینى- قیام علیه ظلم و طاغوت است و بر طبق این روایت نمى توان از آن سرپیچى کرد. بنابراین روایتى که شما نقل کردید اشاره به قیام براى خود و بر اساس حیله و نیرنگ است که شرکت در آن حرام است، اما قیام بر پشت سر فقیه جامع الشرایط، عمل به دستور صریح امام است و شرکت در چنین قیامى واجب است.
۲) «ان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینه لها» مؤمنان فقیه دژهاى اسلام هستند همانند دژ اطراف شهر براى شهر.[۵] این روایت از امام کاظم علیه السلام است و آن را با روایت امام صادق علیه السلام از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله یک جا بیاوریم معنائى که ما مى خواهیم در مى آید. زیرا بهترین مفسر کلام معصومان خود آنها هستند. «الفقهاء امناء الرسول ما لم یدخلوا فى دنیا. قیل یا رسول الله و ما دخلو هم فى الدنیا؟ قال اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم على دینکم» فقها مادامى که در دنیا وارد نشده اند امین پیامبران هستند. پرسیده شد: ورود آنها به دنیا چگونه است؟ فرمود: با پیروى از سلطان، هرگاه اینگونه شدند از آنها نسبت به دینتان برحذر باشید.[۶]
روشن است که عدم تبعیت از سلطان، در بسیارى از موارد موجب درگیرى مى شود و لازم است چنین فقیهى در مقابل زورگوئى هاى سلطان قیام کند، چنانکه در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است.
احادیث از این دست بسیار است و نقل همه آنها ضرورى نیست. گذشته از اینها روایات متعددى درباره آخر الزمان و علائم ظهور است که اشاره دارد پیش از قیام و ظهور مقدس حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه، در ایران و بین حکومت هاى شیعى و مورد تأیید امام تشکیل مى شود و در دنیاى پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت مى کنند. در این روایات به قیام ایرانیان و حکومت آنها تأیید بسیارى شده است. آقاى على کورانى از علماء لبنانى مقیم ایران، روایات مربوطه را جمع آورى و دسته بندى کرده اند و با توضیحاتى جامع درباره این روایات توضیح داده است.[۷]
پس نه تنها حکومت جمهورى اسلامى، مصداق روایاتى که نهى از قیام و احیانا تشکیل حکومت مى کند نیست، بلکه به دلیل عقل و نقل مصداق واقعى حکومت زمینه ساز حکومت جهانى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه است و همین امر نشان مى دهد روایاتى که نهى از قیام مى کنند بررسى دقیق ترى شوند و درباره آنها بیشتر اندیشه شود. حداقل اینکه این روایات قیامهاى برحق و مطابق برنامه ائمه را شامل نمى شوند.
پی نوشت:
[۱] . تحف العقول، ص۵۰۵.
[۲] . مائده، ۳۳-۳۸؛ نور، ۲؛ حجرات، ۹؛ انفال، ۳۹-۶۰
[۳] . منتظرى، حسینعلى، مبانى فقهى حکومت اسلامى، ترجمه: محمود صلواتى، ج۱ ص۳۳۳-۳۹۷
[۴] . اصول کافى، ج۱ ص۶۷.
[۵] . اصول کافى، ج۱ ص۶۷.
[۶] . کافى، ج۱ ص۴۶.
[۷] . کورانى على، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، ص ۲۱۷ – ۲۷۵، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم ۱۳۷۹، تهران.