- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در خاندان وحی چشم به جهان گشود، زیر نظر بزرگترین معلم عالم بشریت تربیت شد، در دامان عصمت و طهارت پرورش پیدا کرد و در سایه امامت و ولایت به کمال رسید. در ادامه و در چند بخش به خلاصه ای از زندگی پربرکت آن حضرت اشاره می کنیم.
۱ – ولادت
روزی که پیوند آسمانی علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه ـ علیها السّلام ـ صورت گرفت حضرت جبرئیل (علیه السلام) سیبی از بهشت برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آورد و آن حضرت سیب را نصف کرد و به آنان داد. و به این ترتیب نطفه سبط اکبر از میوه بهشتی منعقد شد. پس از مدتی روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به دختر گرامی شان فرمود: به زودی پسری به دنیا می آوری که جبرئیل به واسطه او به من تبریک و تهنیت می گوید. قبل از اینکه امام حسن (علیه السلام) متولد شود ام الفضل. دختر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزد ایشان آمد و گفت: دیشب در خواب دیدم پاره ای از بدن مبارک شما در خانه من است و من از آن نگهداری می کنم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: به زودی خداوند به دخترم پسری عنایت خواهد کرد و تو دایگی او را بر عهده خواهی گرفت. وقتی روز موعود فرا رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) اسماء بنت عمیس را که قابله بود با ام سّلمه احضار فرمود، نیمه شب، سه شنبه پانزدهم ماه مبارک رمضان شهر مدینه نور افشان شد.[۱]
مولودی پاک، ناف بریده، ختنه شده، زیبا و نورانی چشم به جهان گشود.
صبح زود نوزاد را در پارچه زردی پیچیدند، خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آوردند، آن حضرت پارچه زرد را برداشته بچه را در پارچه سفیدی پیچیدند، سپس او را در آغوش گرفتند.
زبان مبارک در دهان اوگذاشت، صورت لطیف و شفاف او را بوسید، در گوش راستش اذان و در گوش چپش، اقامه خواند وفرمود: «اللهّم إنیّ اُعیذه بک و ولده من الشیطان الرجیم» بارالها من او و فرزندانش را از شر شیطان به تو می سپارم. روز هفتم حضرت جبرئیل (علیه السلام) از طرف خداوند متعال به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خاندانش، تولد مولود مبارک را تبریک و تهنیت گفتند و پارچه ای ابریشمی از بهشت را به او هدیه نمود و فرمود: به امر الهی نام او را شبر بگذارید که در لسان عرب حسن است و رسول الله (صلّی الله علیه و آله) او را در پارچه بهشتی پیچیده، موهای سرش را تراشید و هم وزن آن نقره، صدقه داد و سرش را با عطری به نام خلوق معطر نمود و گوسفندی به عنوان عقیقه قربانی کرد و ران آن را به قابله و مقداری از بقیه گوشت را به همسایه ها داد.[۲]
۲ – کودکی
امام حسن (علیه السلام) بهترین دوره زندگی خود را در زیر سایه پرعطوفت جدّ بزرگوارش آغاز کرد. مادرش سیده نساء العالمین و پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود که مقام و منزلت آنها برکسی پوشیده نیست. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) توجه و محبت خاصی به نوه اش داشت. او را بر دوش خود سوار می کرد و با خود به مسجد می برد و در بالای منبر درکنار خود می نشاند، آن حضرت مدام به امام حسن (علیه السلام) اظهار محبت می کرد و می فرمود: « اللهم إنی اُحبهُ فأحبَّ من یحبّهُ» خدایا من او را دوست دارم پس تو هم دوست داران او را دوست بدار.[۳]
روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای اقامه نماز جماعت به مسجد آمد و امام حسن (علیه السلام) را که کودکی خردسال بود همراه خود آورد. نماز شروع شد در اثناء نماز یکی از سجده ها خیلی طول کشید، مردم نگران شدند و فکر کردند حتماً اتفاقی افتاده است، وقتی نماز به آخر رسید، علت را از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) سئوال کردند، آن حضرت در جواب فرمود: هنگام سجده فرزندم حسن بر پشتم، سوار شده بود به همین خاطر سجده را طولانی کردم تا از پشتم پایین بیاید.
امام مجتبی (علیه السلام) در جلساتی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای مردم صحبت می کرد، شرکت می نمود و هنگامی که به خانه بر می گشت کلام آن حضرت را بی کم و کاست برای مادرش بازگو می کرد.
یکی از بزرگترین رویدادهای دوران کودکی امام حسن (علیه السلام) ماجرای مباهله بود، آن حضرت با اینکه کودکی خردسال بود در این مبارزه تاریخی به دستور خداوند شرکت کرد، و این نشانگر عظمت روحی و مقام و منزلت والای آن حضرت در پیشگاه خداوند بود.
پایان دوران کودکی پایان خاطرات خوش آن حضرت بود، نزدیک سن هشت سالگی، جد بزرگوارش به شدت مریض شد، حضرت فاطمه زهرا (علیها السّلام) او و برادرش امام حسین (علیه السلام) را پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله) برد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به آنها ابراز محبت کرد و فرمود: فرزندم حسن، هیبت و سیادت مرا به ارث خواهد برد.
پس از رحلت جانگداز خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) ضربه روحی شدیدی به امام حسن (علیه السلام) که در سن کودکی بود وارد شد و پس از این ضایعه بزرگ مصائب آن حضرت شروع شد. و سیل مشکلات به سوی خاندان وحی جاری شد. ماجرای سقیفه، آتش زدن درگاه منزل، شهید شدن برادرش محسن، بیعت گرفتن اجباری از پدرش و شهادت مظلومانه مادر مکرمه اش، حضرت صدیقه طاهره و دیدن صحنه های ناگوار از ظلمی که بر او و خاندانش روا داشتند، روح لطیف او را به شدت آزرده کرد.
۳ – نوجوانی
دوران نوجوانی امام حسن مجتبی در حالی آغاز شد که نه از حمایت بی دریغ پیامبر گرامی اسلام برخوردار بودند و نه از وجود پر مهر مادر.
امام مجتبی (علیه السلام) دراین مرحله از زندگی خود شاهد مظلومیت پدر گرامی اش بود، ایشان در مناسبتهای مختلف برای مهاجرین و انصار سخنرانی می نمود و با بیان شیوا و کم نظیر از مقام ولایت و امامت دفاع می کرد، و حقانیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به آنها تذکر می داد.
دوره نوجوانی آن حضرت دوره ظهور سجایای اخلاقی و کمالات انسانی ایشان بود. آن حضرت علاوه براینکه در خلق و خو شبیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بود از لحاظ قیافه ظاهری نیز شباهت زیادی به رسول الله (صلی الله علیه و آله) داشت،[۴] صورتش سفید و کمی گلگون، چشمهایش، درشت و سیاه، گونه هایش لطیف بود به مستمندان کمک زیادی می کرد و بر سر سفره آنها می نشست، در پیشگاه خداوند، بسیار خاشع بود به طوری که در وقت عبادت رنگش زرد می شد و بدنش می لرزید، با یاد مرگ، قبر و قیامت اشک از چشمانش جاری می شد، در کلامش، راستگو بود به حیوانات ترحم می کرد، بسیار حلیم و بردبار بود. شجاعت بی نظیری داشت، به سئولات مردم جواب می گفت. هرگز سخن ناصواب بر زبان جاری نمی کرد. به طور خلاصه حیات پر برکت امام حسن (علیه السلام) نمونه زندگی یک انسان کامل است که هر دوره آن سرشار از درسهای انسان ساز می باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱ – منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص۲۶۰٫
۲ – زندگانی حضرت مجتبی (علیه السلام)، حسن عمادزاده، ص۶۳٫
۳ – حسن کیست؟، فضل کمپانی، ص۲۵٫
۴ – امام حسن (علیه السلام) پرچمدار صلح و آزادی، مهدی پیشوایی، ص۲۰٫
۵ – جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص۳۴۵٫
پاورقی:
[۱] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.، ج۴۳، ص۳۳۸٫
[۲] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، حیدریه، ۱۳۷۶ش.، ج۳، ص۱۸۹٫
[۳] . ابی الحسن علی ابن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کشف الغمه فی معرفه الهه، ادب حوزه و کتاب فروشی اسلامی، ج۲، ص۸۸٫
[۴] . شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید، ج۲، ص۵٫