- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- 0 نظر
معجزات علمی امام جواد (علیه السلام) نقش مهمی در تثبیت امامت ایشان برای شیعیان ایفا کرد. ایشان در هشت سالگی به امامت رسیدند و همین مسأله باعث تردید برخی از شیعیان شده بود. خداوند با عطا کردن علم لدنی به ایشان سکینه را بر قلب های شیعیان نازل کرد و ایمان آن ها را محکم فرمود.
در این مقاله شش حکایت از معجزات علمی امام جواد (علیه السلام) که شیعیان روایت کرده اند را بازگو می کنیم.
معجزه اول: پاسخ به همه مسائل شیعیان در کودکی
اولین حکایت از معجزات امام جواد (علیه السلام) به زمانی بر می گردد که ایشان در کودکی به امامت رسیدند.
امام جواد (علیه السلام) تنها فرزند امام رضا (علیه السلام) بودند و به همین خاطر کسی غیر از ایشان نمی توانست جانشین امام هشتم باشد. ولی با وجود تصریح امام رضا (علیه السلام) به جانشینی ایشان، هنوز برخی از بزرگان شیعه در مورد امامت ایشان در سن ٧ یا ٨ سالگى اطمینان نداشتند.
امام رضا (علیه السلام) کوشیده بودند تردید شیعیان را نسبت به امامت فرزندشان با استناد به آیات قرآن درباره حضرت عیسی (علیه السلام) که در خردسالى به نبوت برگزیده شد برطرف کنند؛ با این همه پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) جمعى از بزرگان شیعه دچار تردید شدند و در مورد امامت امام جواد (علیه السلام) به شک افتادند.
در این شرایط کرامات امام جواد (علیه السلام) و اعجاز علمی ایشان توانست حقیقت را برای شیعیان روشن کند.
یک بار گروهى از شیعیان از شهرهاى دور آمدند و خدمت آن حضرت رسیدند و در یک مجلس صدها مسأله پرسیدند و حضرت به آن ها جواب گفت و در آن زمان ١٠ ساله بود.[۱]
ابوعلی مى گوید: خدمت امام جواد (علیه السلام) رسیدم و درباره موضوعاتى با او مناظره کردم. سپس امام فرمود: «اى اباعلی! شک و تردید از میان رفت. پدرم جز من فرزندى ندارد.»[۲]
روزى عموى امام رضا (علیه السلام) على بن جعفر در مسجد النبی درس مى داد و احادیثى را که از برادرش امام کاظم (علیه السلام) شنیده بود، براى شاگردان روایت مى کرد. در این حال امام جواد (علیه السلام) به مسجد النبی وارد شد. عموى امام رضا (علیه السلام) که سن و سالى از او گذشته بود، تا چشمش به امام جواد (علیه السلام) افتاد بى درنگ از جا بلند و بدون آن که کفش و عباى خود را بپوشد به سمت درب مسجد رفت و دست امام جواد (علیه السلام) را بوسید و به آن حضرت اداى احترام کرد.
امام جواد (علیه السلام) به او فرمودند: اى عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقاى من! چگونه من بنشینم و تو ایستاده باشی؟!
هنگامى که على بن جعفر نزد شاگردان برگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند که چرا با این که او عموى پدر امام جواد (علیه السلام) است و از نظر سن بسیار بزرگتر از او است، با این حال چنین نسبت به امام جواد (علیه السلام) رفتار کرده است؟
او در پاسخ ریش خود را در دست گرفت و به آنان عتاب آلود گفت: خاموش باشید اگر خداوند متعال این ریش سفید را سزاوار (امامت) ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد، آیا من باید فضیلت او را انکار کنم؟! پناه بر خدا از سخن شما…[۳]
معجزه دوم: مناظره با یحیی بن اکثم در کودکی
یکی دیگر از معجزات امام جواد (علیه السلام) در مناظره ایشان با یحیی بن اکثم اتفاق افتاد.
یحیی بن اکثم تمیمی از علمای اهل سنت بود و در زمان مأمون سمت قاضی القضات بغداد را عهده دار بود.[۴] وی شافعی مذهب بود و به جهت قدرت علمی در بیست و چند سالگی از سوی هارون الرشید به عنوان قاضی بصره منصوب شد. اما مردم اعتراض کردند و وی به مرو نزد مأمون رفت. وی از شهود ولایتعهدی علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بود.
اولین مناظره امام جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم زمانی رخ داد که مأمون تصمیم گرفت دخترش ام الفضل را به ازدواج امام جواد (علیه السلام) درآورد. این مناظره در زمان حساسی واقع شد و پیروزی در این مناظره در تثبیت جایگاه علمی امام جواد (علیه السلام) نزد عوام و خواص، نقش مهمی داشت.
خلاصه جریان این مناظره چنین است:
زمانی که مأمون خواست دختر خود امّ الفضل را به همسری امام جواد (علیه السلام) در بیاورد، عباسیان کوشیدند او را از این کار منصرف کنند. مأمون گفت: او از شما به احکام الهی داناتر است. سرانجام قرار شد امام جواد (علیه السلام) را امتحان کنند.
آنان از نزد مأمون خارج شده و به دنبال یحیی بن اکثم فرستادند که در آن روز قاضی القضات بود، و وی را با هدایایی چند به طمع انداختند که مسأله ای مشکل در فقه طرح کند تا حضرت نتواند به آن پاسخ دهد.
همگی حاضر شدند و مأمون گفت: ای یحیی! از ابوجعفر سؤالی بپرس تا دریابی جایگاه او در فقه و علم دین چگونه است. یحیی گفت: ای ابوجعفر درباره فردی که در حال احرام، شکاری را بکشد، نظرت چیست؟
امام فرمود: «آیا او را در حَرَم کشته یا خارج از حرم؟ دانای به حکم بوده یا جاهل؟ از روی عمد کشته یا به خطا؟ بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ بار نخستش بوده یا قبلاً نیز انجام داده؟ صید از پرندگان بوده یا از دیگر جانوران؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ بر کاری که کرده اصرار دارد یا پشیمان است؟ آیا در شب و در لانه اش آن را کشته یا به روز و آشکارا؟ آیا آن فرد در حال احرام حجّ بوده یا احرام عمره؟»
یحیی به گونه ای درمانده و عاجز شد که آن امر بر هیچ یک از اهل مجلس پوشیده نماند، و همه از پاسخ امام (علیه السلام) غرق در حیرت شدند.
و چون جمعیّت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام (علیه السلام) به تقاضاى مأمون ، جواب تمام فروع آن مسأله را بیان نمود.
سپس مأمون خطاب به حضرت کرد و گفت: یا ابن رسول اللّه! اکنون شما سؤ الى را براى یحیى بن اکثم مطرح نما، تا جواب آن را بگوید.
حضرت پس از اجازه از یحیى، فرمود: شخصى در اوّل روز به زنى نگاه کرد، ولى نگاهش حرام بود.
و چون مقدارى از روز گذشت، آن زن بر این شخص حلال گشت. وقتى ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد. هنگامى که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت. همین که مقدارى از شب گذشت حلال گردید؛ و همچنین در نیمه شب آن زن بر او حرام گردید و در هنگام طلوع بر آن شخص حلال گشت.
یحیى گفت: سوگند به خداى یکتا، جواب و علّت آن را نمى دانم، و چنانچه صلاح مى دانى خود بیان فرما.
امام جواد (علیه السلام) فرمود: «آن زن کنیز مردى بود، که نگاه کردن دیگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز سپرى شد، شخصى آن کنیز را خریدارى نمود و بر او حلال شد. هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و بر او حرام گردید. پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد و بر او حلال شد.
هنگام غروب خورشید زن را ظهار کرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت. پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت کفّاره ظهار، آن کنیز را مَحرم خود ساخت. در نیمه شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گردید. هنگام طلوع نیز بدون جارى کردن صیغه عقد به او رجوع کرد و حلال گردید».[۵]
معجزه سوم: خبر از افکار آدمیان
شاهد بعدی از معجزات امام جواد (علیه السلام) توسط فردی به نام محمد بن على هاشمى نقل شده است که:
من صبح روز بعد از عروسی امام جواد (علیه السلام) با ام الفضل نخستین کسى بودم که براى تهنیت خدمت امام جواد (علیه السلام) رسیدم و چون در آن شب دارویی خورده بودم به شدت تشنه بودم و نمى خواستم از امام آب طلب کنم.
امام جواد (علیه السلام) به چهره من نگاه کرد و گفت: به گمانم تشنه ای؟ گفتم: آرى! دستور داد آب بیاورند. با خودم گفتم: اکنون آبى مسموم مى آورند؛ به این خاطر اندوهگین شدم.
در این حال خدمتکار آب آورد. حضرت که گویى فکر مرا خوانده بود، با حالتى متبسم و خندان به صورتم نگاه کرد و فرمود: اى غلام! آب را به من بده، آن را گرفت و آشامید، سپس به من داد. من هم آشامیدم. باز تشنه شدم و دوست نداشتم آب بخواهم، امام این مرتبه هم مانند بار اول رفتار کرد.
راوى مى گوید: محمد بن على هاشمى به من گفت: گمان مى کنم امام جواد (علیه السلام) چنان که شیعیان درباره او اعتقاد دارند از دل مردم آگاه است.[۶]
معجزه چهارم: خبر از صاحبان نامه های بی آدرس، و از آینده
داود جعفرى مى گوید: حضور امام جواد (علیه السلام) شرفیاب شدم و سه نامه بى آدرس همراه من بود که بر من مشتبه شده بود و نمى دانستم آن ها را به چه شخصى برسانم؛ به همین خاطر ناراحت بودم.
حضرت یکى از آن ها را برداشت و فرمود: این نامه زیاد بن شبیب است. دومى را برداشت و فرمود: این نامه فلانى است. من مات و مبهوت شدم! حضرت لبخندى زد و صاحب نامه سوم را هم فرمود.
آن گاه ٣٠٠ دینار به من داد و امر کرد آن را به یکى از پسرعموهایش بدهم و فرمود: آگاه باش که او به تو خواهد گفت: مرا به پیشه ورى راهنمایى کن تا با این پول از او کالایى بخرم. تو او را راهنمایى کن.
داود جعفرى مى گوید: من دینارها را نزد او بردم و او از من خواست تا پیشه ورى را به او معرفى کنم تا از او کالا بخرد و چنان شد که امام فرموده بود.[۷]
معجزه پنجم: خبر از نیاز انسان ها
داود جعفرى می گوید: ساربانى از من تقاضا کرده بود، به آن حضرت بگویم او را نزد خود به کارى بگمارد. من خدمت حضرت رفتم تا درباره او با ایشان صحبت کنم. دیدم حضرت غذا مى خورد و جماعتى نزد ایشان هستند؛ برای همین فرصت نشد با آن حضرت سخن بگویم.
امام جواد (علیه السلام) فرمود: اى اباهاشم! بیا غذا بخور؛ و پیش من غذا گذاشت. آن گاه بدون آن که من بپرسم فرمود: اى غلام! ساربانى را که ابوهاشم آورده نزد خود نگه دار.[۸]
معجزه ششم: خبر از افکار دیگران و احوال بانوان
داستان دیگری از معجزات امام جواد (علیه السلام) را شخصی از اصحاب ایشان، به نام ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى حکایت می کند:
زمانى که امام جواد (علیه السلام) در شهر بغداد ساکن بود، روزى به منزل ایشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم، لحظه اى بعد از آن یاسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در کنار خویش نشانید.
بعد از آن یاسر خادم عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا! بانو امّ جعفر از شما اجازه مى طلبد تا به حضور شما و همسرتان، امّ الفضل بیاید؛ و حضرت اجازه فرمود.
در این لحظه با خود گفتم: اکنون که وقت ملاقات نیست، براى چه امّ جعفر مى خواهد به ملاقات امام جواد (علیه السلام) بیاید؟!
در همین افکار غوطه ور بودم و خواستم که از محضر حضرت خارج شوم، که ناگاه امام جواد (علیه السلام) به من فرمود: اى ابوهاشم! بنشین تا قضیّه برایت روشن گردد و متوجّه شوى که امّ جعفر براى چه به ملاقات ما مى آید.
وقتى امّ جعفر نزد حضرت آمد، در کنارى با هم خلوت کردند و من متوجّه صحبت هاى آن ها نمى شدم؛ سپس امّ جعفر اظهار داشت: اى سرورم! من علاقه مند هستم شما را با همسرت امّ الفضل کنار هم ببینم. حضرت فرمود: تو خود نزد او برو، من نیز خواهم آمد.
پس از لحظه اى که امّ جعفر رفت، حضرت نیز به اندرونی رفت و چون لحظاتى گذشت، امام جواد (علیه السلام) سریع مراجعت نمود و این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود: «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ»[۹]. (چون زنان یوسف را مشاهده کردند، او را بزرگ و با عظمت دانستند)
آنگاه به دنبال حضرت، امّ جعفر نیز خارج گردید و گفت: اى سرورم! چرا جلوس نفرمودى؟! چه حادثه اى پیش آمد که سریع بازگشتى؟!
امام جواد (علیه السلام) در پاسخ فرمود: جریانى اتّفاق افتاد که صحیح نیست من آن را برایت بیان کنم. برگرد نزد امّ الفضل و از خودش سؤال کن، او تو را در جریان قرار مى دهد که هنگام ورود من به اطاق چه حادثه اى رخ داد؛ و چون از اسرار مخصوص زنان است، باید خودش مطرح نماید.
هنگامى که امّ جعفر نزد امّ الفضل آمد و جویاى وضعیّت شد، امّ الفضل در پاسخ گفت: من باید در حقّ پدرم نفرین کنم که مرا به یک ساحر شوهر داده است.
امّ جعفر گوید: من امّ الفضل را موعظه و ارشاد کردم و او را از چنین افکار و سخنان بیهوده بر حذر داشتم و گفتم: حقیقت جریان را برایم بازگو کن که واقعیّت امر چه بوده است.
امّ الفضل گفت: هنگامى که ابوجعفر (علیه السلام) نزد من آمد، ناگهان عادت زنانگى – حیض – بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور کردن خود شدم که شوهرم خارج گشت. امّ جعفر دو مرتبه نزد امام جواد (علیه السلام) آمد و گفت: اى سرورم! شما علم غیب مى دانید؟
امام فرمود: خیر. امّ جعفر گفت: پس چگونه دریافتى که او در چنین حالتى قرار گرفته، که در آن لحظه کسى غیر از خداوند و شخص امّ الفضل از این موضوع خبر نداشت؟! حضرت فرمود: علوم ما از سرچشمه علم بى منتهاى خداوند متعال مى باشد؛ و اگر چیزى بدانیم از طرف خداوند مى باشد.
امّ جعفر گفت: آیا بر شما وحى نازل مى شود؟ حضرت فرمود: خیر، بلکه فضل و لطف خداوند متعال بیش از آنچه تو فکر مى کنى، بر ما وارد مى شود؛ و آنچه هم اینک مشاهده کردى ، یکى از موارد جزئى و ناچیز است.[۱۰]
جمع بندی
امام جواد (علیه السلام) در هشت سالگی به امامت رسیدند و با معجزاتی که از ایشان ظاهر شد، هر گونه شک و تردید پیرامون امامت ایشان از بین رفت. امروزه نیز تأمل در کرامات اهل بیت (علیهم السلام) مى تواند شناخت ما شیعیان را نسبت به مقام ایشان عمیق تر، و ایمان ما را استوارتر گرداند.
پی نوشت ها
[۱] . محدث کلینی، کافى ج ٢، ص ۴٢٠-۴١٩
[۲] . محدث کلینی، کافى ج ٢، ص ١٠۴
[۳] . همان، ص ١٠۶
[۴] . شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۸۳
[۵] . علامه مجلسی، بحار الانوار ج۵۰ ص۷۴؛ شیخ مفید، الارشاد ص ۳۲۲
[۶] . محدث کلینی، کافى ج٢، ص ۴١٩؛ شیخ مفید، ارشاد، ص ۶٣١
[۷] . محدث کلینی، کافی، ج۱، ص۴۹۵
[۸] . همان
[۹] . یوسف/۳۱
[۱۰] . خصیبی، هدایه الکبرى ص ۳۰۳، س ۷؛ محدث بحرانی، حلیه الابرار ج ۴، ص ۵۷۵، ح ۲؛ علامه مجلسی، بحارالانوار ج ۵۰، ص ۸۳، ح ؛، محدث بحرانی، مدینه المعاجز ج ۷، ص ۴۰۱، ح ۲۴۱۱
منبع: روزنامه خراسان (۰۹/۰۹/۱۳۸۷)