- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حمله به حجاز
در ایام حج سال ۳۹، معاویه سپاهی را به فرماندهی یزید بن شجره رهاوی به مکه فرستاد تا در ایام حج مردم را به معاویه دعوت کند. امام در مقابل، سپاهی را به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به مکه اعزام کرد. سپاه شام بدون درگیری، پس از مراسم حج، به شام بازگشت. معقل تا وادی القری آنان را تعقیب کرد و تنها چند تن از واماندگانشان را اسیر کرد و بعداً با اسرای عراق معاوضه شدند.[۵۲]
تجاوز بُسر بن ارطاه به حجاز و یمن یکی از خشنترین غارات معاویه بود. معاویه از او خواست هر جا شیعیان را یافت، بکشد. حامیان عثمان در یمن، پس از اختلاف در عراق بر عبیدالله بن عباس حاکم یمن شوریدند و از معاویه کمک خواستند.
بسر نخست به مدینه رفت و ابوایوب انصاری به دلیل نداشتن نیرو از آنجا گریخت و بسر خانه اش را آتش زد و مردم را به بیعت واداشت و ابوهریره را حاکم شهر کرد. سپس به مکه و طائف رفت. در تباله گروهی از شیعیان را کشت.
مردم مکه از ترس بُسر گریزان شدند. بسر همسر و فرزندان عبیدالله بن عباس را اسیر کرد و فرزندانش را سر برید. سپس به نجران رفت و عبدالله بن عبدالمدان پدر زن عبیدالله را کشت. بسر به سمت یمن رفت.
شماری از شیعیان اندک دفاعی کردند و بسیاری کشته شدند. بسر صد تن از ایرانیزادگان شیعه را سر برید. پس از آن به سوی حضر موت که گفته می شد شیعیان بسیاری در آنجا ساکن اند، حرکت کرد.
امام پس از شنیدن حملات بسر، جاریه بن قدامه را همراه سپاهی به تعقیب او فرستاد. وقتی به مکه رسید، بسر از آنجا رفته بود. گفته شده است پیش از آنکه جاریه به کوفه درآید، امام علی (علیه السلام) به شهادت رسیده بود و زمانی که به کوفه آمد، با امام حسن (علیه السلام) بیعت کرد.[۵۳]
تشکیل خلافت اموی
پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، مردم شام در بیت المقدس با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند و او را امیرالمؤمنین نامیدند.[۵۴] معاویه سپس به سوی عراق شتافت. امام حسن (علیه السلام) در کوفه، با سپاه دوازده هزار نفری که عبدالله بن عباس نیز در میان آنان بود، به سمت مدائن بیرون آمد.
هنگامی که به ساباط رسید، در وفاداری اصحابش، تردید کرد، به ویژه بعد از تلاش معاویه برای رشوه دادن به فرماندهٔ سپاه و توفیقش در دلجویی از عبیدالله بن عباس. در این هنگام امام حسن (علیه السلام) از جنگ دست شست و در گفتگوهایی که میان او و معاویه صورت گرفت، امام حسن (علیه السلام) حکومت را به معاویه واگذار کرد.
امام صلح با معاویه را به شرطی برگزید که امامت مسلمانان پس از معاویه با او باشد. معاویه به دنبال صلح وارد کوفه شد و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) با او بیعت کردند. در اثر اجتماع مردم گرد وی، آن سال «عام الجماعه» نامیده شد؛ زیرا امت به استثنای خوارج با یک خلیفه بیعت کردند.[۵۵]
جاحظ با اشاره به آنکه معاویه در آن سال بر ملک مستولی شد و بر دیگر اعضای شورا و جماعت مهاجر و انصار به استبداد گرایید، می گوید: معاویه آن سال را عام الجماعه نامید، در حالی که آن سال «عام فرقه و قهر و جبر و غلبه» بود. سالی که امامت به ملوکیت و نظام نبوی به نظام کسرایی تبدیل و خلافت مغصوب و قیصری شد.[۵۶]
حکومت معاویه اولین تجربه حاکمی بود که در میان اختلافات دینی-سیاسی، و احیاناً قبیله ای و منطقه ای، به وسیله زور و با بهره گیری از حیله های سیاسی، قدرت را به دست آورد.[۵۷]
معاویه تصریح دارد که خلافت را نه با محبت و دوستی و رضایت مردم، بلکه با شمشیر به دست آورده است.[۵۸] به این ترتیب حکومت اموی به وجود آمد و معاویه خلیفه امت اسلامی شد.
این سلسله ۹۱ سال (۱۳۲ق.-۴۱ق.) دوام یافت. در این مدت ۱۴ نفر خلیفه شدند[۵۹]. نخستین آنان معاویه بن ابی سفیان و آخرین ایشان مروان بن محمد بود.[۶۰]
تلاش های پیش از خلافت
معاویه در ظاهر اعلام کرده بود که مخالفت او با امام علی (علیه السلام) برای خلافت نیست. او پیش از جنگ جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد.[۶۱]
معاویه برای انتخاب خلیفه جدید، نظریه «شورای بین مسلمانان» را طرح کرده بود. معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیتهای سیاسی قریش، به ویژه آنان را که در شورا حضور داشتند به خود جذب و از آنان بهره برداری سیاسی کند. معاویه در نامهای به امام علی نیز مسئله را مطرح کرد.[۶۲]
گزارش های دیگر حاکی است که او در آغاز به نام «امیر» با مردم شام با او بیعت کرد نه «امیر المؤمنین»، اما پس از شهادت علی ادعای خلافت کرد و مردم به نام «امیر المؤمنین» با او بیعت کردند.[۶۳]
معاویه به حاکم حمص نوشت تا بر اساس هر آنچه مردم شام با او بیعت کردند، مردم با او بیعت کنند. اشراف حمص راضی به بیعت با معاویه به عنوان امیر نشده، گفتند که بدون خلیفه به خونخواهی عثمان نخواهند رفت.
بدین ترتیب مردم حمص اولین کسانی بودند که به عنوان «خلیفه» با معاویه بیعت کردند. پس از آن، مردم شام نیز با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند.[۶۴]
از آن رو که معاویه از طلقاء بود، مسئله خلافتش دشوار مینمود. معاویه در شام خود را با عنوان «خال المؤمنین» و «کاتب وحی» شناساند و میکوشید آن مشکل را جبران کند.[۶۵]
روش سیاسی معاویه
پس از صلح معاویه با امام حسن (علیه السلام)، دوران نخست خلافت پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. معاویه دمشق را پایتخت حکومت قرار دارد. او با توجه به اهدافش سعی کرد پایههای حکومتش را استوار کند.
مهمترین تلاش های وی عبارتاند از: تغییر در شالوده نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش، اداره و موازنه قبایلی و ایجاد ولایتعهدی و سرکوب مخالفان، خوشرفتاری و بذل و بخشش نسبت به شخصیتهای بزرگ اسلامی، ایجاد امنیت بوسیله والیان مستبد و قدرتمند، اداره مستقیم کارهای حکومتی و انعطاف و سیاستهای توسعه طلبانه او.[۶۶]
بهره گیری از اصول دینی برای تثیبت خلافت
معاویه برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول دینی نیز بهره میبرد. وی به قدرت رسیدن خود را از سوی خدا می دانست؛ زیرا همه کارها در دست خداوند است.[۶۷] زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است.[۶۸]
معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست.[۶۹] و طبق برخی از نقلها عایشه را به قتل رساند.[۷۰]
زیاد بن ابیه، حاکم معاویه در بصره و کوفه، ضمن خطبه معروف خود گفت: ای مردم! ما سیاستمدار و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که خداوند به ما داده سیاست می کنیم.[۷۱]
یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بندهای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید… و اکنون نیز خداوند این حکومت را بر عهده ما نهاده است.[۷۲] معاویه در برابر فرزند عثمان که به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد و گفت تو به خاطر پدر ما سر کار آمدی، اظهار کرد: این ملکی است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داد.[۷۳]
معاویه از به کار بردن کلمه مُلک درباره خود خشنود بود. معاویه می گفت: انا اول الملوک.[۷۴] وی نظام شاهی را صرفاً یک نظام سیاسی می دید و توضیح می داد که کاری به دینداری مردم ندارد.
از او نقل شده است که می گفت: به خدا سوگند! جنگ من برای برپایی نماز، روزه داری و حج گزاری و زکات دادن نبود، اینها را شما انجام می دادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید.[۷۵]
جعل حدیث
معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود[۷۶] و دیگر رقبای اهل بیت (علیهم السلام) و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت.[۷۷] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد.
وی در رد حدیث طیر مشوی می گوید: در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده اند و کتاب های مستقلی نیز نوشته اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می دانند و نه این را.[۷۸]
سیاست اداری معاویه
معاویه از توانایی خود در پیروی از شیوه های اداری سودمند و ایجاد دیوانها و ابزارهای اداری مفید برای استفاده در حکومت بهره برد. دیوانها، در دوران معاویه شاهد تحول بود. ارتباط با روم و ایران در این امر تأثیر داشت.
امویان از نظام اداری عمر بن خطاب پیروی کردند، بدون اینکه آن را تکامل بخشند. معاویه در تنظیم دیوان مالیه از مسیحیانی که در حکومت روم کار می کردند مانند سرجون بن منصور کمک گرفت.[۷۹]
معاویه دیوان های خاتم و برید را تأسیس کرد. او دیوان خاتم را درست کرد تا نامه ها بدون مهر نباشد، فردی به جز خلیفه، از اسرار آنها آگاه نشود، نامه ها در معرض جعل و دگرگونی قرار نگیرد.
افزون بر آن، دیوان خاتم گزارش هایی را دریافت می کرد که از سوی استانداران به جز خلیفه فرستاده می شد. دیوان برید نیز برای سرعت بخشیدن به ارتباط میان خلیفه و کارگزارنش درست شد.
کارمندان این دو دیوان، علاوه بر ارسال و دریافت نامه ها، جاسوسان خلیفه بودند و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارش ها را برای خلیفه میفرستادند. معاویه هزینه هنگفتی را صرف این دیوان کرد.
رخدادهای سیاسی داخلی دوران معاویه
خوارج
در دوران حکومت معاویه، با وجود شدت عمل و خشونت استانداران نسبت به خوارج، آنان همواره موجب ناآرامی بودند. معاویه بیش از امام علی (علیه السلام)، از خوارج نفرت داشت.
آنان معاویه را منحرف از مسیر اسلام می دانستند. اعمال آنان خلیفه اموی را پریشان کرد و مخالف راه های مسالمت آمیز بودند و از این رو معاویه با خشونت به آنان پاسخ داد.
خوارج همزمان با انتقال مرکز خلافت از کوفه به دمشق، موضع متعادلتر و سازگارتری اتخاذ کردند که این موضع در انتقال مرکز فعالیت حروریه از کوفه به بصره، سستی و انشعاب در جنبش آنان، پیش از پا گرفتن آن و تبدیل شدن به حزب عقیدتی نمودار شد.
فرق ناهمگون عقیدتی خوارج اثر منفی بر نیروی نظامی ایشان گذاشت و برای حکومت اموی فرصتی شد تا بر آنان چیره شود. جنگ نهروان نخستین و آخرین جنگی بود که خوارج در آن، تحت سرپرستی واحد و در برابر دشمنی واحد جمع شدند و پس از آن متفرق بودند.
خوارج کوفه به رهبری فروه بن نوفل اشجعی با صلح امام حسن (علیه السلام) و معاویه مخالفت کردند و بر معاویه که هنوز در کوفه بود، شوریدند و در نخیله اردو زدند. درگیریهای میان آنان و نیروهای نظامی معاویه رخ داد.[۸۰]
در سال ۴۳، مستورد بن علقمه بزرگترین شورش خوارج علیه معاویه را رهبری کرد. مغیره بن شعبه استاندار کوفه در مذار آنان را سرکوب کرد.
پراکندگی قبایل خوارج و مردم کوفه، نیرومندی حکومت مرکزی و سیاست سختی که در برابر ایشان در عراق اتخاذ کرد و گرایش کوفیان به تشیع آل امام علی (علیه السلام) در سرکوب خوارج به کمک مغیره آمد.
اگرچه خوارج تلاش داشتند که کوفیان را با خود متحد کنند، اما کوفیان جنگ با آنان را به علت منافع سیاسی ترجیح دادند. خوارج کوفه چند سال در آرامش بودند، تا این که در سال ۵۸ حیان بن ظبیان سلمی شورش کرد. در سال بعد با کشته شدن همگی آنان در جنگی در بانقیا، این شورش پایان یافت.[۸۱]
خوارج بصره نیز مانند خوارج کوفه گاهی شورش می کردند. در سال ۴۱ به رهبری سهم بن غالب و خطیم باهلی شورش کردند. ابن عامر استاندار اموی آنها را سرکوب کردند. ابن عامر به دلیل مدارا و نرمش با خوارج از سوی معاویه برکنار شد.
در سال ۴۵ زیاد بن ابیه استاندار بصره شد و سیاست سختگیرانه ای در برابر خوارج اتخاذ کرد[۸۲]. پس از مرگ زیاد در سال ۵۳، فعالیت خوارج بصره از سر گرفته شد. عبیدالله بن زیاد در سال ۵۵ استاندار بصره شد و به تعقیب و زندانی و تبعید و قتل آنان پرداخت.
اوضاع سیاسی خارج از عراق: اوضاع سیاسی خارج از عراق برای معاویه مشکل عمدهای به وجود نیاورد و استانداران بدون اعتراض حکومت می کردند. عمرو بن عاص در مصر، دو سال حکومت کرد و در سال ۶۳ مرد و پسرش عبدالله به مدت دو سال جانشین او شد. سپس عتبه بن ابی سفیان برادر معاویه و پس از او معاویه بن حدیج حاکم مصر شد.
در حجاز، شخصیت های اسلامی مانند امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، عبدالله بن زبیر و… بودند. از آن رو معاویه منطقه یاد شده را مستقیماً زیر نظر گرفت و استانداری از خاندان اموی برای آنجا تعیین کرد تا مجری سیاستی باشند که وی ترسیم می کند.
مدینه در دست مروان بن حکم و سعید بن عاص اداره می شد. علاوه بر آن، فعالیت های مختلف غیرسیاسی، نظیر شعر، موسیقی، آواز و علوم دینی را تشویق می کرد. این مسأله مکه و مدینه را به یکی از مهمترین مراکز زندگی اجتماعی در آن زمان تبدیل کرد.
شیعه
بدون شک، شیعیان از دشمنان معاویه بودند. معاویه و کارگزارنش به شکل های مختلف با این جریان برخورد کردند.
ایجاد بیزاری از امام علی (علیه السلام)
یکی از مهمترین شیوه های معاویه در برخورد با شیعیان، ایجاد بیزاری از امام علی (علیه السلام) در میان مردم بود. معاویه و دیگر امویان در دورههای بعد به سختی در حذف چهره امام علی از جامعه و معرفی او به عنوان عنصری جنگ طلب و خونریز فعالیت می کردند.[۸۳]
در محافل از او اظهار تنفر می کردند و او را لعن می کردند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به احادیث مجعولی که معاویه در ذم علی (علیه السلام) ساخت، اشاره می کند.[۸۴]
سب و لعن علی در دوره معاویه و سپس امویان به صورت یک سنت متداول ادامه داشت، تا آنکه در زمان عمر بن عبدالعزیز خاتمه یافت.[۸۵] چنانچه وقتی از مروان بن حکم سؤال شد چرا در منابر به علی دشنام می گویند، گفت: حاکمیت بنی امیه جز با سب علی پابرجا نمی ماند.[۸۶]
معاویه می گفت این امر باید چنان گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ شده و جوانان با آن پیر شوند و هیچ کس از او فضیلتی نقل نکند.[۸۷] معاویه به سمره بن جندب چهارصد هزار دینار داد تا بگوید «و هو الد الخصام» درباره علی نازل شده است.[۸۸]
همو شماری از صحابه و تابعین را بر آن داشت تا بر ضد امام علی (علیه السلام) احادیثی روایت کنند که از آن جمله ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه و عروه بن زبیر بودند. و در پایان خطبه هایش علی را لعن و کارگزارانی را که چنین نمی کردند، عزل می کرد و وحشتی ایجاد کرده بود که مردم نام فرزندانشان را علی نگذارند.[۸۹]
شهادت حجر بن عدی و یارانش: هنگامی که مغیره و دیگران در کوفه روی منبر، امام علی (علیه السلام) را لعن می کردند، حجر بن عدی کندی و عمرو بن حمق خزاعی و همراهانشان بپا میخواستند و لعن را به خودشان باز می گفتند و در اینباره سخن می گفتند.
پس از مغیره که زیاد بن ابیه حاکم کوفه شد در پی دستگیری آنها برآمد. عمرو بن حمق خزاعی و چند نفر همراه وی به موصل گریختند و حجر بن عدی و ۱۳ مرد از همراهانش دستگیر و نزد معاویه فرستاده شدند.
زیاد در نامه اش به معاویه نوشت که اینان در لعن ابو تراب [کنیه امام علی (علیه السلام)] با جماعت مسلمانان مخالفت ورزیده اند و بر والیان دروغ پردازی کرده اند و بدین جهت از زیر فرمان بیرون رفته اند. هنگامی که بازداشت شدگان به مرج عذراء در چند میلی دمشق رسیدند، معاویه دستور داد که آنان را همانجا گردن زنند.
چون برخی درباره ۶ نفر از آنان وساطت کردند، این ۶ نفر را زنده گذاشتند ولی ۷ تن دیگر را کشتند: حجر بن عدی کندی، شریک بن شداد حضرمی، صیفی بن فسیل شیبانی، قبیصه ابن ضبیعه عبسی، محرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عنزی،[۹۰] عبدالرحمان بن حسان عنزی.[۹۱]
شنیدن این خبر برای امام حسین (علیه السلام) بسیار گران آمد و در نامه ای به معاویه، یکی از زشتیهای رفتار او را کشتن حجر قلمداد کرد.[۹۲]
عایشه نیز بدین کار معاویه اعتراض کرد و وقتی معاویه علت کار خود را صلاح امت ذکر کرد، عایشه گفت: سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول سیقتل بعذراء اناس یغضب الله لهم و اهل السماء (شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: پس از من مردمانی در عذراء کشته می شوند که خداوند متعال و اهل آسمان از قتل ایشان به خشم می آیند.[۹۳])
حسن بصری می گوید: معاویه چهار خصلت داشت که هر یک از آنها برای هلاکت بس است:
نخست، سوار شدنش بر گرده مسلمانان با شمشیر به گونه ای که بدون مشورت، به امارت رسید در حالی که صحابه بافضیلت همچنان زنده بودند. دوم، جانشین نمودن فرزند دائم الخمرش که حریر میپوشید و تنبور میزد. سوم، برادر خواندن زیاد را در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: الولد للفراش و للعاهر الحجر (ترجمه: فرزند زن، از آنِ شوهر قانونی و رسمی است، و زناکار جز سنگ نصیبی ندارد.) چهارم، کشتن حجر.[۹۴] [آنگاه دو بار گفت:] وای بر او از حجر و یارانش.[۹۵]
فشار و سختگیری بر شیعیان سیاست معاویه در قبال مردم شام، نمی توانست برای شیعیان عراق کارساز باشد. از این رو راه قتل و شکنجه را برگزید. و برای نحقیر شیعیان امام علی (علیه السلام) اصطلاح «ترابیه» را ترویج می کرد.[۹۶]
کشتار شیعیان توسط امویان از زمان حکومت امام علی (علیه السلام) آغاز شد. معاویه، بسر بن ارطاه، سفیان بن عوف غامدی و ضحاک بن قیس را به عراق و حجاز فرستاد و از آنان خواست، هر جا شیعه یافتند، بکشند.
مغیره از سال ۴۱ تا ۴۹ یا ۵۰ والی کوفه بود. وی با شیعیان به تسامح رفتار می کرد و با این روش، فضای سیاسی را آرام نگه داشت. پس از مرگ مغیره، معاویه به زیاد بن ابیه که والی بصره بود، امارت کوفه را هم سپرد.
او در اقدام نخست، دست ۸۰ تن از کسانی را که با او بیعت نکردند، قطع کرد. مسلم بن زیمر و عبدالله بن نجی از شیعیانی بودند که به دست او شهید شدند. امام حسین (علیه السلام) در نامه ای که در پی شهادت حُجر برای معاویه فرستاد، از شهادت آنان نیز یاد کرد.۹۷
مأموریت زیاد، سرکوبی شیعیان در کوفه و سراسر عراق بود. ابن اعثم می گوید: او پیوسته در پی شیعیان بود و هر کجا آنان را مییافت میکشت و شمار زیادی را کشت. او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد.
البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را کشت. نقل شده است معاویه خود دستور داد گروهی از شیعه را به دار آویزند. زیاد شیعیان را در مسجد جمع می کرد تا از علی (علیه السلام) اظهار بیزاری کنند. امام حسن (علیه السلام) در نامه ای به معاویه به رفتار زیاد اعتراض کرد. معاویه همچنین به عمال خود نوشت: در میان شما هر که از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست، از بین ببرید، حتی اگر دلیل و بینه ای برای این کار و لو با حدس و گمان، از زیر سنگ بیرون بکشید.
پی نوشت ها
۵۲. الغارات، ج ۲، ص۵۰۴-۵۱۶
۵۳. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص۳۳۲-۳۳۳
۵۴. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۶۳؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۱۶۱
۵۵. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۱۲۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص۱۶؛ مقایسه کنید با: تاریخ خلیفه بن خیاط، ج ۱، ص۱۸۷؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۱۶۳؛ ابوالفداء، اسماعیل بن علی عمادالدین صاحب حماه، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۸۴
۵۶. جاحظ، رساله الجاحظ فی بنی امیه، ص۱۲۴، چاپ شده همراه رساله النزاع و التخاصم
۵۷. محمدسهیل طقوش، دولت امویان،با اضافات رسول جعفریان، ترجمه حجت الله جودکی، ص۱۹
۵۸. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۴، ص۸۱
۵۹. محمد بن علی بن محمد المعروف بابن العمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء،۵۳،دار الآفاق العربیه، القاهره
۶۰. بهرامیان، «بنی امیه»، ص۶۳۶تا۶۴۶
۶۱. رک: امین، احمد، اعیان الشیعه، ج ۳، جزء دوم، ص۱۲
۶۲. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۲۱
۶۳. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۱۶۱؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۲۷
۶۴. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۰۰
۶۵. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۲۲ -از افزودههای رسول جعفریان-
۶۶. محمدسهیل طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی، ص۱۸
۶۷. کاندهلوی، حیاه الصحابه، ج ۳، ص۶۳
۶۹. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص۸۵: هذه الخلافه امر من امرالله و قضاء من قضاء الله
۷۰. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۰۵
۷۱. الصراط المستقیم، ج ۳، ص۴۸
۷۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۴، ص۱۸۰؛ جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج ۲، ص۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۲۲۰
۷۳. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، چ۱، ص۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۹۹،ش ۷۹۸
۷۴. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۲۱۴
۷۵. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند)
۷۶. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۴۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۴۳ و ۴۵
۷۷. شوکانی، الفواید المجموعه فی الاحادیث الموضوعه، ص۴۰۳-۴۰۷
۷۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۶۳ باب
۷۹. ابن تیمیه منهاج السنه النبویه، ج۷، ص۳۷۱
۸۰ . الصَّلاَّبی، الدوله الأمویه، ۱۴۲۹ق، ج۱، ص۳۵۶ و ج۲، ص۵۷۹
۸۱. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۹،دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان؛
۸۲. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۱۰۸،دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان؛
۸۳. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۱۶،دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان؛
۸۴. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۲۸، از اضافات رسول جعفریان
۸۵. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۶۳ باب «احادیثی که معاویه با تحریک عدهای از صحابه و تابعین، در ذم علی (علیه السلام) جعل کرد»
۸۶. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۴۳
۸۷. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۴ ؛ عَن عمر بن عَلی قَالَ: قَالَ مروان لعلی بن الْحُسَین: ما کانَ أحد أکف عَن صاحبنا من صاحبکم. قَالَ: فلم تشتمونه عَلَی المنابر؟!! قَالَ: لا یستقیم لنا هذا إلا بهذا.
۸۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۵۷؛ العمانی، النصایح الکافیه، ص۷۲
۸۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۳۶۱
۹۰. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۳۱۹
۹۱. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، صص۱۶۲-۱۶۳؛ با اینکه یعقوبی، شهیدان این واقعه را ۷ تن دانسته است ولی فقط نام ۶ نفر را یاد کرده است.
۹۲. الطبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۷؛ طبری نام ۷ تن را یاد کرده است ولی نام محرز بن شهاب را با پسوند «سعدی منقری» همراه نموده است و نه «تمیمی».
۹۳. دینوری، ص۲۲۳۲۲۴؛ نیز رجوع کنید به طبری، ج۵، ص۲۷۹؛ کشی، ص۹۹
۹۴. سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، ج۱۲، ص۲۲۶؛ الصفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۴۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۲۴.
۹۵. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.، ص۴۸۷.
۹۶. الطبری، تاریخ الطبری، ج۴، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ص۲۰۸.
۹۷. طبری،تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۸، باب: تسمیه الذین بعث بهم إلی معاویه
۹۸. محمد بن حبیب أبو جعفر البغدادی (المتوفی: ۲۴۵ه)، المحبر،اسماء المصلبین الاشراف ۴۷۹،طبعدار الآفاق الجدیده، بیروت