- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین فرد از خلفای بنی امیه بود. چون مربی او جعد بن درهم بود، او را مروان جعدی می گفتند[۱] و چون در جنگها بسیار شجاع، جنگجو و شکیبا بود، به او حمار می گفتند[۲] به قولی برای آن که عرب هر صد سال را حمار مینامد و چون سلطنت بنی امیه نزدیک صد سال شد، مروان را حمار لقب دادند.[۳]
مروان بن محمد کنیه اش ابوعبدالملک و ابوعبدالله و مادرش کنیزی به نام «زباده»[۴] بود. او مدت ۵ سال و دو ماه خلافت کرد.[۵] در شهر حران با او بیعت کردند و همه مردم شام به جز عدهای از بنی امیه با او بیعت کردند.[۶]
چگونگی به خلافت رسیدن مروان
در دوران یزید بن ولید (یزید سوم) کار مروان بن محمد (که به دستور هشام بن عبدالملک)[۷] حاکم جزیره و آذربایجان و ارمنستان بود، بالا گرفت. او که به خلافت چشم دوخته بود، خلافت ابراهیم بن ولید را به رسمیت نشناخت و او را خلع کرد. [۸]
مروان در راس نیروهایش از حران به دمشق حمله کرد و هنگام حمله بر قنسرین و حمص استیلا یافت و با سپاه خلیفه در محلی – میان بلبعک و دمشق- درگیر شدند و بر آنها چیره شد. ابراهیم هنگامی که نتیجه جنگ را دریافت، از دمشق فرار کرد. مروان در سال ۱۲۷ پیروزمندانه وارد دمشق شد و مردم با او برای خلافت بیعت کردند.[۹]
اوضاع سیاسی دوران مروان
حکومت اموی در دوران مروان محمد پایان یافت. در حالی که او در حکمرانی از عمل و نظری درست برخوردار بود و عامل سقوط نبود. زیرا عوامل ضعف و زوال حکومت اموی از زمان های بسیار دور فراهم شده بود و او فقط توانست با رخدادهای بسیاری که بر ضد او بود، دست و پنجه نرم کند و این سقوط را چند سال به تاخیر بیندازد.
از عواملی که فضا را برای قیام بر حکومت مروان دوم آماده کرد، انتقال پایتخت از دمشق به حران بود. چون مروان در حران و در زیر سیطره قیسی ها پرورش یافته بود. این مسئله به دور شدن یمنی ها از او و پیوستن شان به دعوت عباسیان منجر شد.[۱۰] و از عوامل دیگر منازعات قبایلی و درگیری های داخلی میان خاندان اموی برای رسیدن به قدرت بود. از جمله شورش هایی که مروان دوم با آنها رو به رو بود:
شورش ساکنان حمص
هنگامیکه مروان به سر کار آمد، مردم از جمله حمصی ها با او بیعت کردند. ولی بعدا بر او شوریدند و رهبر آنها ثابت بن نعیم جذامی بود. وقتی خبر به مروان رسید به مقابله با آنها رفت و مردم حمص از کلبی ها در تدمر کمک خواستند و آنها هم با نیروی نظامی به کمکشان آمدند. اما مروان و سپاهیانش در نبرد با آنها پیروز شدند و حصار شهرشان را ویران کردند. [۱۱]
شورش مردم غوطه
وقتی مروان دوم مشغول متوقف کردن حرکت حمصی ها بود، شورش دیگری در برابر حکومت او در غوطه ایجاد شد. ساکنان آن یزید بن خالد قسری یمنی را استاندار غوطه کرده و شهر دمشق را محاصره نمودند. مروان دوم با شکستن محاصره به تعقیب شورشیان پرداخت و مره و روستاهای یمنی ها را آتش زده و یزید بن خالد را کشت.[۱۲]
شورش فلسطینی ها
قیام فلسطینی ها در برابر حکومت مروان دوم از خطرناکترین جنبش های مخالف با حکومت این خلیفه محسوب می شود. ثابت بن نعیم جذامی روستاهای سرزمین شام را به شورش تشویق کرد.
او در ادامه این مخالفت، مروان را خلع کرد و فلسطینی ها را در شورش بر ضد نظام اموی رهبری نمود. مروان با گسیل کردن نیروهای نظامی به فرماندهی ابوالورد بن کوثر بر شورش پیروز شد. استاندار منتخب مروان دوم در فلسطین، ثابت را اسیر کرده، نزد خلیفه فرستاد و خلیفه او را کشت.[۱۳]
نا آرامی ها در عراق
الف: حرکت خوارج
بعد از این که شام پرچم عصیان در برابر حکومت مروان دوم برافراشت، طبیعی بود که در عراق حرکت ها خطرناکتر باشد. به ویژه اوضاع عراق بعد از این که شام مرکز حکومت شد، متشنج تر بود.
در این دوران ویژگی حرکت ایشان (خوارج) فراگیر بودن آنها بود. پیشتر نشان سپاه ایشان کمی افراد آن بود. اما اکنون با عده بسیاری از توده ها می جنگیدند.[۱۴]
حرکت های خوارج بعد از کشته شدن خلیفه، ولید دوم در سال ۱۲۶ افرایش یافت. محل این حرکت ها عراق و جزیره العرب بود تا آنجا که ایشان وارد کوفه شدند و بر بصره و حضرموت تسلط یافتند.
اما مروان با آنان درگیر شد و در چندین جنگ ایشان را در منطقه کفرتوثا – از شهرهای ماردین – عینالتمر، وادی القری در شمال شام شکست داد و بر آنان پیروز شد و ایشان را از عراق راند و قدرتش را از نو در حجاز و یمن گسترش داد.[۱۵]
ب- حرکت های علویان
آخرین حرکت شیعه را در برابر بنی امیه، عبدالله بن معاویه بن عبدالملک بن جعفر (او عبدالله بن معاویه بن عبدالله پسر جعفر بن ابیطالب، برادر علی بن ابیطالب است و به این دلیل حقیقتا از اهل بیت به حساب نمی آید.) [۱۶] رهبری کرد.
شیعیان کوفه به او پیوستند و برای خلافت، با او بیعت کردند. او در محرم۱۲۷ (ه. ق)، برای جنگ با شامیان در حیره قیام کرد.[۱۷] هنگامی که جنگ در گرفت، شیعیان او را وا گذاشتند و از جنگ فرار کردند. جز قبیله ربیعه و زیدیه کسی او را یاری نداد. او ناچار شد به کوفه باز گردد.
اموی ها او را تعقیب کردند و در خیابان های شهر مبارزات سختی میان دو طرف در گرفت و سپاه اموی توانست بر اوضاع مسلط شود. استاندار اموی به عبدالله بن معاویه امان و اجازه عقب نشینی داد، وی به فارس کوچ کرد تا در آنجا صفوف نیروهایش را از نو سازماندهی کند.
بعد از پیوستن موالی، بردگان، عباسیان که بر حکومت اموی شورش کرده بودند و امویان مخالف مروان دوم به وی و هر کسی که به بخشش یا شغلی چشم داشت و بقایای خوارج که به دست مروان دوم از موصل رانده شدند، کار او بالا گرفت.[۱۸]
چون افرادی که به او پیوسته بودند، کاملا نامتجانس بودند و هدفی که آنها را دور او جمع کرده بود، دشمنی با مروان دوم بود. از این رو مدت طولانی دوام نیاورد و به سرعت بر اثر شکستی سهمگین در برابر نیروهای مروان دوم در سال ۱۲۹ (ه. ق)، در (مروالشاذان) خوردند، از هم پاشیدند.[۱۹]
سپس عبدالله به سیستان فرار کرد و از آنجا به امید این که ابومسلم او را یاری دهد به هرات رفت، ابومسلم او را دستگیر کرد و به قتل رساند.[۲۰]
جنبشهای اموی داخلی
با روی کار آمدن مروان جنبشهایی علیه او به پا خواست.
حرکت عبدالله بن عبدالعزیز
عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز استاندار عراق و مرکز آن بود. بعد از چیرگی او بر عبدالله بن معاویه، نیرو و قدرت یافت و برایش آشکار شد که میتواند در برابر حکومت مروان قیام کند. و در نتیجه بیعتش را با مروان شکست. او در حرکتش به قبایل یمنی از اهالی شام – که در کوفه و حیره مقیم بودند و اطاعت از شامیها را از قیسیها خوش نداشتند – تکیه داشت.[۲۱]
مروان دوم به مقابله با او برخاست، و سپاهی را متشکل از اهالی شام به فرماندهی نصر بن سعید حرشی – یکی از مردان مشهور قیسی- به سوی او اعزام کرد. وی با او درگیر شد. بین دو سپاه برخوردهای خفیف صورت گرفت و به هیچ نتیجه سرنوشت سازی نینجامید.
دو گروه به همین شکل بودند تا این که مشکل بسیار خطرناکتری پدیدار شد. خوارج از نو در صحنه رخدادهای عراق ظهور کردند و مروان دوم به مقابله با ایشان مشغول شد و مساله عبدالله بن عمر را رها کرد.[۲۲]
حرکت سلیمان بن هشام
سلیمان حرکتش را در مخالفت با مروان دوم زمانی آغاز کرد که ابراهیم بن ولید را در راس نیرویی نظامی برای جلوگیری از پیشرفت او در عینالجر اعزام کرد. اما او در جنگ شکست خورد و بعد از تسلیم شدن، مروان دوم او را همراه برخی از سران بنی امیه به حران منتقل کرد.[۲۳]
اما دشمنی میان او و سلیمان بن هشام بسیار شدید بود و این کار سودی نداشت. سلیمان با برادرانش، فرزندانش و موالیاش بیرون آمد.[۲۴] وی بر قنسرین چیره گشت. در قنسرین میان سپاهیان او و خلیفه جنگ در گرفت و مروان بر او پیروز شد. سلیمان بن هشام با باقی مانده سپاهش به حمص و سپس به تدمر و از آنجا به کوفه گریخت و به جنبش ضحاک خارجی پیوست.[۲۵]
عصیان سلیمان بن هشام، و پیوستن گروههایی از اهل شام به او و ایجاد ناآرامی در برخی شهرهای شام، همه اشاره به اوضاع وخیمی است که وحدت خانواده اموی به آن دچار شده بود و نیز بیانگر خطرناک بودن منازعه مستمر میان افراد آن است که هیچ چیز جز چشم داشتهای شخصی آن را توجیه نمیکند.
سرانجام مروان دوم
مشغول شدن مروان دوم به سرکوب شورش و آشوبها، او را از آنچه در شرق، به ویژه در خراسان مرکز دعوت عباسیان، میگذشت، باز داشت. این دعوت در آن منطقه گسترش یافت و کار بنیعباس بالا گرفت و به قانع شدن داعیان عباسی، مبنی بر فرا رسیدن وقت دعوت علنی منجر شد.
این داعیان موافقت ابراهیم کسی که در آن نزدیکی به انتظار دعوت علنی شورش بر امویان میزیست را به دست آوردند. ابومسلم خراسانی که رئیس دعوت در خراسان بود با شعار «الرضا من آل محمد» بیعت با شخصیت پسندیده از خاندان محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از مردم بیعت میگرفت.[۲۶] نصر بن سیار، کارگزار مروان دوم در خراسان، خطر ابومسلم را برای حکومت اموی دریافت. نامهای فوری به دمشق فرستاد و از مروان کمک خواست.[۲۷]
به نظر میرسد که مروان در آن هنگام از پاسخ به درخواست این استاندار عاجز بود و جز وعده دادن و نصیحت کردن نتوانست کاری انجام دهد و این باعث شده ابومسلم بر همه خراسان چیره شود و نصر نتوانست در برابر او پایداری نماید و همراه یارانش از خراسان به نیشابور رفت.[۲۸]
نصر بن سیار زمستان سال ۱۳۱ (ه. ق)، در فضای تیره شکست، در ری درگذشت.[۲۹]
قحطبه بن شبیب فرماندهی عالی سپاه عباسیان در عراق بر ابنهبیره پیروز شد و تصمیم گرفت به کوفه برود؛ ولی به هنگام عبور از فرات غرق شد. نیروهای عباسی به فرماندهی حمید بن قحطبه در سال ۱۳۲ وارد شهر شدند و کار را به ابی سلمه خلال سپردند.[۳۰][۳۱]
در کوفه با عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، معروف به ابی العباس بیعت شد. برادرش ابراهیم امام – بعد از این که مروان دوم در آن زمان بر وی چیره شد و کارش آشکار گشت – کار دعوت را به او واگذار کرده بود تا وی نخستین خلیفه عباسی باشد.[۳۲][۳۳]
بعد از پایان رسیدن کارش در عراق، سپاهی را به فرماندهی عمویش عبدالله بن عباس اعزام کرد که در کنار رودخانه زاب- با مروان دوم روبه روشد. در جمادیالاخر ۱۳۲ جنگ سختی بین دو سپاه اموی و عباسی روی داد که یازده روز طول کشید و به شکست مروان دوم منتهی شد. وی بعد از جنگ به موصل عقبنشینی کرد.
اما آن شهر دروازههایش ر ابه روی او نگشود. وی مجبور شد به حران، پایتخت سابقش، عقبنشینی کند؛ اما سپاه عباسی او را تعقیب میکرد. وی به حمص، دمشق، بعد اردن و فلسطین عقبنشینی کرد.
این شهرها دروازههایشان را به روی سپاه عباسی گشودند، به غیر از دمشق که عباسیان با زور وارد آن شهر شدند. عبدالله بن علی بعد از خروج از شام برادرش صالح را به تعقیب مروان فرستاد.
مروان به مصر رسید و در روستای کوچکی به نام بوصیر در منطقه الفیوم- توقف کرد که ناگهان نیروهای نظامی وارد شدند. مروان دوم مقاومت کرد تا این که کشته شد و با مرگ او خلافت اموی پایان یافت و این در سال ۱۳۲ (ه. ق) بود.[۳۴]
پی نوشت ها
۱.ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۲۹.
۲.ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۲، ص۱۸۴، ترجمه محمد وحید گلپایگانی.
۳.عقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۶، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.
۴.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۸۱.
۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۳۸، ترجمه ابو القاسم پاینده.
۶.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۳۶، ترجمه ابو القاسم پاینده.
۷. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۷۷.
۸.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۲۹۵-۲۹۹.
۹.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۷.
۱۰.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۴۵، ترجمه ابو القاسم پاینده.
۱۱.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۱۳- ۳۱۲.
۱۲.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۱۰، ص۴۴۵۶، ترجمه ابو القاسم پاینده.
۱۳. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۰۹.
۱۴.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۸۳، ترجمه حجت الله جودکی.
۱۵.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۱.
۱۶. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۱.
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۰۳-۳۰۲.
۱۸.ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰۷-۳۰۶، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی.
۱۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۷۴-۳۷۱.
۲۰.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۷۴-۳۷۱.
۲۱. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۸۵، ترجمه حجت الله جودکی.
۲۲.ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸۸، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی.
۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص ۳۰۰-۳۰۱.
۲۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص ۳۲۴.
۲۵.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۲۷- ۳۲۵.
۲۶.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۵۳.
۲۷.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۴۰-۲۳۹، ترجمه ابو القاسم پاینده.
۲۸. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۰، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی.
۲۹.ابن اثیر، عزالدین، الکاملفی التاریخ، ج۴، ص۳۲۰-۳۲۱، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی.
۳۰. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۷.
۳۱. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۴، ص۳۲۰-۳۲۱، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی.
۳۲.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۲۱-۴۲۰.
۳۳.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۳۵-۴۳۲.
۳۴.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۲-۴۳۷.
منبع: سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مروان بن محمد» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۱.