- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
نعمت نصب کعبه و گسترش زمین
نعمت نصب کعبه و گسترش زمین شکلى دارد و ماهیتى . شکل ظاهرى آن همانگونه که در ((اقبال )) به آن اشاره شده این است که خداى متعال در این روز زمین را براى سکونت و زندگى انسانها آفرید و از رحمتى که در این روز نازل گردید، زمین و نعمتهاى آن حتى بدن و روزى ما بوجود آمد. بنابراین تمام نعمتها از هر جنس ، نوع و صفت ، که کسى قادر به شمارش آن نیست ، در این روز فرود آمده و پخش شده است .
بنابراین لازم است بنده اى که مراقب مولایش بوده و در پى شکر نعمتهاى اوست ، درباره نعمتهایى که از آن آگاهى داشته و با آفرینش زمین و آنچه در آن است از آن بهره مند گردیده ، بیندیشد. مثلا از نعمتهاى خداوند متعال در بدن خود شروع نماید که با فراوانى و لطافت آن قطعا نمى تواند تمام آن نعمتها را درک کند. که براى توضیح بیشتر مى توان به علم تشریح پزشکى مراجعه نمود.
در کتاب جدیدى از یکى از نویسندگان اروپایى عکسهایى دیدم که پوشش عضوى را با عضو دیگر و رگها و مویرگها را با رنگهاى مختلف و مدارها، رگها و اجزاى دیگر بدن را نشان مى داد بگونه اى که انسان و حتى پزشک به شگفت مى آید که چگونه تمام اینها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در سلامتى آن عضو و بطور غیر مستقیم در سلامتى مزاج انسان مؤ ثرند.
و بالاخره نعمتهایى که با حس درک مى شوند بالغ بر چند میلیون هستند. و از اینجا مى توانیم بفهمیم نعمتهاى غیر محسوس بیش از نعمتهاى محسوس است .
این گونه اى از نعمتهاى بدنى است که انواع دیگرى نیز دارد که شاید تعداد آن بیشتر و عجیب تر از این باشد. از جمله نعمتها نیروهایى نامرئى است که در این اجزاء با تکثیر، تحریک ، شکل دادن ، تغذیه ، رشد، هضم ، دفع و… فعالیت مى کنند.
و هر کدام علامت و آثار خاص خود را دارند. یکى دیگر از نعمتها وجود ملکوتى این نیروها، قوایى که از آنها تبعیت نموده ، کارکرد و تاءثیر آن بر کار نیروهاى نامرئى که به شرایط زمانى ، مکانى ، وضعیت جسمى و روحى و سایر شرایط خارجى بستگى دارد، مى باشد؛ که هیچکس قادر به شمارش عناوین این گونه نعمتها نمى باشد، مگر خدا یا کسى که از جانب او از آن مطلع شده باشد؛
چه رسد به شمارش تک تک آن . و اگر انسان شکل ارتباط عوالم با یکدیگر را بفهمد، بروشنى مى یابد که تمام این عوالم در سلامتى کامل هر کدام از اعضاى بدن و حتى هر جزء از اجزاى آن عضو، نقش دارند؛ و مى فهمد که خداوند متعال براى اعطاى یک نعمت بظاهر جزئى به او این همه مقدمات را ایجاد نموده است .
آنگاه اگر درباره نعمتهاى خارجى از قبیل خوردنى ، نوشیدنى ، لباس ، چیزهایى که در آن دخل و تصرف مى کند و حواس ظاهرى و باطنى که در عوالم مختلف هستند اندیشه نماید، فرموده خداوند: ((قادر به شمارش کامل نعمتهاى خدا نیستید)) و ((لشکریان پروردگارت را بجز خود او کسى نمى داند.)) را بهتر درک مى کند.
یکى از عالمهایى که انسان با نیروى خیال در آن دخل و تصرفات جزیى دارد عالم مثال است که بشر توانایى فهم و و گستردگى آن را ندارد. چه رسد به دخل و تصرفاتى که با عقل محیط خود در تمام این عالمها، مى نماید. اى مسکین ! تو کجا و فهم تفصیلى یکى از امور یکى از عالمهایى که عقل تو در آن دخل و تصرف مى کند کجا. به این نعمتها بنگر و خود قضاوت کن که چگونه باید شکر این نعمتها را بجا آورى .
تازه اینها ظاهر نعمتهایى است که آفریننده زمین با گسترش زمین به تو عنایت نموده است و اگر درباره عطایاى مالک دنیا و آخرت که با آفریدن زمین به تو عنایت نموده ، اندیشه کرده و آن را کاملا درک کنى ، شگفتیت افزون خواهد شد.
در این مورد باختصار مى توان گفت : آنچه اهل حق و مکاشفه دریافته و روایات اهل بیت وحى (علیهم السلام ) به آن اشاره دارد این است که خداى متعال آدم را آفریده و او را در عالم مثال قرار داد – عالمى که در بعضى از روایات از آن به بهشت و در بعضى دیگر به شهر ((جابلقا)) تعبیر شده است .
و این همان بهشت آدم است که از آن به زمین فرود آمده ، تا با عبور از این دنیا از نعمتهاى مثالى ، که در عالم برزخ براى او آماده شده بهره بردارى کند؛ که این عالم در برابر بهشت آدم بوده و ((جابلسا)) نامیده مى شود؛ و نیز به این جهت فرود آمد که در عالم آخرت و در بهشتهاى جاوید از نعمتهایى که براى او مهیا شده ، استفاده نماید.
و اگر آدم به این دنیا نمى آمد، هیچگاه به نعمتهاى سراى آخرت نمى رسید؛ و تمام نعمتهایى که خداوند به پیامبران ، جانشینان آنان ، اولیا و مؤ منین وعده داده است از فواید سفر به این عالم بوده و این عالم ایستگاهى از ایستگاههاى سفر آخرت مى باشد. حتى از یک جهت منشاء و سرچشمه نعمتهاى آن است . بهمین جهت نیز در روایات ((مزرعه آخرت )) نامیده شده است .
و شاید این آیه قرآن نیز به همین مطلب اشاره داشته باشد: ((این همان چیزى است که قبلا روزى ما بوده و اکنون مانند آن روزى ما شده است .))
بنابراین تمام نعمتهاى جاوید و فناناپذیر که قابل مقایسه با نعمتهاى این دنیاى پست نمى باشد – و خالق آن از هنگام آفرینش دنیا هیچگاه به آن نظر نکرده و آن را براى بندگانش انتخاب ننموده و سراى پاداش نیست – منشاء و سرچشمه آن همین عالم دنیا است . بنابراین عارف مراقب در روز ((دحوالارض ؛ گسترش زمین )) بر خود لازم مى بیند که در مقابل تمام این نعمتها شکرگزارى نماید.
و در این هنگام بخوبى مى یابد که نمى تواند حق مقدار کمى از اجزاى گوشه کوچکى از آن را ادا نماید؛ گرچه تمام عابدین شاکر را به کمک طلبیده و تا ابد مشغول شکرگزارى گردند. نه باین جهت که شکر این نعمتها نیز از نعمتهاى خدا بوده و بر آن نیز شکرى واجب است ، بلکه بخاطر بزرگى ، فراوانى ، ظرافت و دیده نشدن آن نعمتهاست .
و آنگاه که بنده به این شناخت رسیده و نعمتهاى الهى را قدر شناخت ، نشانه کسانى را که بخوبى ناتوانى و کوتاهى خود را در شکرگزارى خداى متعال فهمیده اند پیدا کرده و خجالت مى کشد کوشش خود را – هر مقدار که باشد – شکرگزارى بداند. و مى فهمد که خداوند با قبول این شکرگزارى کم و ناچیز این نعمتها چه منتى بر او دارد. و خداوند متعال را براى این انجام دادن این شکرگزارى ، سپاس مى گوید.
و معنى شکور (بسیار شکرگزار) را که از نامهاى خداوند است ، تا اندازه اى مى فهمد. گرچه شناخت کنه نامهاى خداوند متعال محال است .
از بزرگترین نعمتهاى این روز این است که کعبه را خانه خود قرار داده و اجازه داده است که مردم آن را زیارت نموده و با پاداش و رضایت فراوان این عمل را از آنان مى پذیرد. و این نهایت لطف ، مهربانى و کرم است .
آنگاه که انسان با چشم باز در معانى اعمال حج تاءمل نماید به لطف بزرگ خدا پى مى برد. و بالاتر از این ، مى یابد که او تا چه اندازه دوست دارد که دست عنایت خود را روى سر مؤ منین نگهدارد.
نیز نهایت عنایت او در جذب آنان به در خود و دعوت آنان به نزدیکى و پناه خود را درک کرده و قدر نعمت وجود این پیامبر بزرگوار را که بواسطه آن ما را به این عالمهاى گرانقدر هدایت نموده و ما را از اسرار آن آگاه نموده ، و این دلهاى مرده را با نور ایمان حیات بخشیده و گمراهى آن را با نور یقین تبدیل به هدایت نموده ، خواهد دانست .
بطور اختصار درباره نعمت نصب کعبه مى توان گفت : خداوند متعال انسان را از خاک آفریده و او را به دیدار و پناه خود دعوت نمود. نزدیکى و پناه او نیز مخصوص بلند مرتبگان و افراد با معنویت است . و به جهت این که انسان در اوایل کار، به جهت فرو رفتن در تاریکیهاى عالم طبیعت و اسارت در کره خاکى و میان آب و گل ، به این عالمهاى عالى دسترسى ندارد، خداوند، عالم او را با ایجاد مکانى آباد کرده و آن را خانه خود نامید.
و آن را زیارتگاه زائرانش و طالبین حضرتش قرار داد تا بر گرد آن چرخیده ، زیارتش کرده ، به مقتضاى حال خود با پروردگارشان ماءنوس شده و با این امور آماده عالمهاى قدس و نزدیک شدن به خدا گردند. براى این زیارت نیز عبادتهایى مقرر فرموده که تمامى آنان باعث پرواز از عالم خاکى به عالم ملکوت ، جبروت و لاهوت است .
بعبارت دیگر این عبادتها عبادت کننده را آماده زیارت کعبه حقیقى مى نماید که درباره آن در روایت آمده است : ((زمین و آسمانم گنجایش من را ندارد بلکه قلب بنده مؤ منم گنجایش مرا دارد)). بعبارت دیگر این عبادات باعث شناخت نفس مى شود که شناخت پروردگار را در بر دارد. همانگونه که در مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است : ((چشم قلبهاى ما را با نگاه آن به خودت روشن فرما تا دیدگان قلبها حجابهاى نورى را پاره کرده و آنگاه به معدن بزرگى رسیده و روحهاى ما به پاکى گرانقدرت آویزان گردد.))
انسان بخاطر حجابهاى تاریکى و نورى نمى تواند به معدن بزرگى برسد. حجابهاى تاریکى همان عالم طبیعت است که آنرا دیده و حس مى کنیم البته بعضى از عالمهاى مثال نیز به حجابهاى تاریکى ملحق مى شوند.
حجابهاى نورى نیز از آنجا شروع مى شود که انسان با واگذاشتن ماده و شکل از عالم طبیعت ترقى ، نفس خود را مجرد از این دو دیده ، نفس و حقیقت او بدون پوسته ماده و شکل براى او آشکار شده و نفس خود را امر بزرگى ببیند.
و با بقاى حجابهاى نورى در معارف کشفى بر او گشوده مى شود و آنگاه باندازه اى که این حجابها کنار رفته و در عوالم نورى اندیشه نماید، علم به مبداء، معاد و حقایق مقامات دینى که در این آیه آمده است : ((و کسى که به خداوند، فرشتگان ، کتابها و پیامبران او و روز قیامت ایمان آورد…)) براى او منکشف مى شود.
تا جایى که دیدگان دلها حجابهاى نورى را پاره کرده و به معدن بزرگى برسد؛ و در این هنگام به مقام قرب رسیده ، و با مشاهده جلوه هاى نامها و صفات خداوند رستگار شده و از زائرین و پناه داده شده هاى او محسوب مى گردد.
و خلاصه خداوند با لطف خود براى اهل این عالم خانه اى همجنس عالم خودشان قرار داده تا از فیض زیارتش محروم نمانده و براى این خانه نیز عباداتى را مقرر داشته که باعث آماده نمودن دیدار کننده و شایسته گرداندن او براى دیدار خانه حقیقى اش مى گردد.
بعضى از اسرار عبادات حج
در اینجا بد نیست به بعضى از اسرار عبادات حج که باعث رسیدن به زیارت حقیقى و باطنى شده و در روایات آل محمد – درود خدا بر همه آنان باد – آمده است ، اشاره نماییم :
در ابتدا روایتى را که از امام زین العابدین (علیه السلام ) درباره اسرار عبادت حج رسیده و در آن هدف اصلى از هر کدام از اعمال حج را براى شبلى (راوى حدیث که به حج رفته و اعمال آن را انجام داده بود) بیان نموده اند ذکر مى کنیم : آن حضرت (علیه السلام ) فرمودند: ((اگر این اعمال را به این نیتها انجام نداده باشى گویا اصلا آن را انجام نداده اى : فرود آمدن به میقات بنیت بیرون آمدن از گناهان و پوشیدن لباس طاعت ، کندن لباس را بنیت در آمدن از ریا و نفاق ، غسل را بنیت پاک شدن از خطاها و گناهان ؛
پاکیزه شدن با داروى نظافت را بنیت توبه خالصانه براى خدا؛ محرم شدن را بنیت حرام داشتن آنچه خدا حرام کرده ؛ پیمان بستن بر حج را بنیت شکستن تمام پیمانها بجز پیمان خدا، ورود به میقات بعد از محرم شدن بنیت زیارت خدا، نماز در این زمان را به نزدیک شدن به خدا، لبیک گفتن را بنیت سخن گفتن در راه طاعت خدا و نگهدارى آن از هر گناهى ، وارد شدن به حرم بنیت تحریم غیبت هر مسلمانى ، دیدن خانه بنیت دیدن خانه خدا، قصد خداى سبحان ، بریدن از غیر خدا و تلاش براى فرار بسوى خدا، لمس کردن حجرالاسود بنیت مصافحه با خدا، توقف در مقام ابراهیم بنیت توقف در هر طاعت و انجام ندادن هیچ نافرمانیى ، و نماز در این مقام بنیت نماز ابراهیم خلیل (علیه السلام ) – شاید این مطلب اشاره باشد به این که به نیت دوستى و رفاقت رسیده است – رفتن به چاه زمزم و نوشیدن از آن بنیت رفتن بر سر طاعت و چشم پوشى از نافرمانى ، راه رفتن بین صفا و مروه بنیت در میان ترس و امید بودن ، رفتن به منى بقصد در امان گذاشتن مردم از زبان ، قلب و دست ؛
توقف در عرفه بنیت شناخت خدا و اطلاع او از باطن و دل ، بالا رفتن از کوه رحمت بنیت اعتقاد این که خدا با هر مرد و زن مؤ منى مهربان است ؛ رفتن به مزدلفه و جمع کردن سنگریزه بنیت از بین بردن هر نافرمانى و نادانى و بدست آوردن علم و عمل ؛
رفتن به مشعر بنیت بوجود آوردن احسان و شعور اهل تقوى و ترس در دل ، رسیدن به منى و سنگسار کردن جمره ها بنیت رسیدن به هدف و بر آورده شدن نیازها، تراشیدن سر بنیت پاک شدن از چرکها؛ خارج شدن از گناهان و جبران کارهاى بدى که در حق دیگران انجام داده اى ؛
ورود در مسجد خیف بنیت نترسیدن مگر از خدا و امیدوار نبودن جز به او، ذبح قربانى بنیت سر بریدن طمع و پیروى کردن از خلیل الرحمن در سر بریدن فرزندش ؛ و بازگشت به مکه و طواف بنیت بازگشت به رحمت و فرمانبردارى خدا و نزدیک شدن به خداى متعال .
هدف اصلى از تشریع حج و سایر عبادات تقویت بعد روحانى است تا انسان با معنویت شده و از عالم جسم به عالم معنى ترقى نموده و شناخت خدا، دوستى و انس او را بدست آورد و در سراى کرامت او با اولیایش بسر برد. و بجهت اینکه تمام انسانها بجز عده نادرى قبل از بلوغ ، بخاطر نداشتن عقل ، علم و عمل بعد حیوانى آنان کامل شده و درندگى ، حیوانیت و شیطنت در آنان نیرومند و قواى عقلانى و معنوى آنان ضعیف مى شود؛
بگونه اى که موجودى است که بجز حیوانیت چیزى نداشته و گویا سگ ، خوک و شیطان بالفعل و انسان ضعیفى است بالقوه ؛ لطف خداى متعال اقتضا نمود که آنان را بحال خود رها نکرده و پیامبرانى براى آنان فرستاده و براى آنان شریعتها، عبادات و اعمالى تشریع نماید تا آنان را از بعد جسمانى به بعد روحى ، از گمراهى به هدایت ، از حیوانیت به انسانیت ، از تاریکى به نور و از دورى به نزدیکى بکشاند.
در این راستا تکالیف و عباداتى براى آنان مقرر فرمود که بعضى از آنها در از بین بردن تاریکیها و بعضى دیگر در جلب نور و بدست آوردن آن مؤثر است
بعبارت دیگر بعضى از آنها باعث دور شدن صفات بد بوده و بعضى دیگر در متصف شدن به صفات نیک مؤ ثرند و بعضى از آنها هر دو جنبه را دارا هستند که حج اینگونه است . حج دارویى الهى و مرکب از اجزاء بسیار نافعى براى بیماریهاى دل مى باشد.
بیماریهایى که قلب را از عالم نور باز مى دارد. مثلا خرج کردن در حج بیمارى بخل را معالجه نموده و تواضع و خوارى در اعمال حج و طواف و نماز مرض تکبر را معالجه مى کنند؛ بخصوص اعمالى که فلسفه آن را نمى دانیم ، مانند هروله یا تحمل سختیهاى اعمال آن که تنبلى را معالجه مى کند. و سایر اعمال آن …
بنابراین حج و سایر عبادات باید آنطور انجام شود که خدا مى خواهد. و تنها زمانى به این امر رسیده و از نتیجه عبادت برخوردار مى شویم که هدف از آن عبادات را بدانیم . و اگر کسى حج را همانگونه که در این روایت آمده بود انجام داده و به تک تک اعمال و نیتهایى که در آن آمده بود عمل کند، مى توان گفت : آنگونه حج را بجا آورده است که خدا مى خواهد.
لازمه به توضیح است مراد حضرت (علیه السلام ) از این که فرمود: نیت تو از فلان عمل فلان چیز باشد، این است که باید آن نیت و قصد را در خارج از دل نیز بوجود آورد نه این که فقط نیت را از دل بگذراند ولى خلاف آن عمل کند مثلا آنجا که فرمود: آیا قصد تو از در آوردن لباس این بود که لباس نافرمانى را در آورده اى ؟ مراد این است که واقعا در حال حاضر گناهان را ترک نموده و تصمیم جدى بگیرد که در آینده مرتکب گناهان نشود. و باقى نیتها و قصدهایى که در این روایت آمده نیز همینطور است .
زیرا به کسى که کارى بر خلاف قصد خود انجام بدهد، نمى گویند قصد فلان عمل را نموده است . و از دل گذراندن نیت و انجام کارى بر خلاف آن همزمان با هم استهزاء و غفلت است نه نیت .
در یک کلام ، مراد از نیت ، ایجاد آنچه قصد کرده در خارج است ، نه از دل گذراندن آن ، گرچه در این حال مشغول انجام کارى که مخالف آن است باشد. مثلا آنجا که مى فرماید: ((منظور تو از سعى بین صفا و مروه این بود که بین ترس و امید هستى )) منظورش این است که در حالى بین صفا و مروه رفت و آمد کن که واقعا در حالت ترس و امید باشى ؛
مانند کسى که در آستانه سراى سلطان قدم زده و بزودى او را مى بیند، که چگونه هم امید دارد که با کرم و جود با او برخورد نموده و او را بپذیرد و هم مى ترسد که او را رد نموده و مجازات نماید؛ و در حالى که فکرش مشغول این دو است ، قدم مى زند و حتى رغبت و ترس دو محرک براى این قدم زدن هستند.