- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
ولادت
آیت الله شاه آبادی در سال ۱۲۹۲ ق. در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیت الله میرزا محمد جواد بیدآبادى طفلی پا به عرصه وجود نهاد که او را «محمدعلی» نامیدند.
آیت الله بیدآبادى که خود فقیهی وارسته بود به تربیت فرزندانش همت و توجّه فوق العادهاى داشت و به برکت همین تلاش، فرزندانش هر یک چون ستارهاى تابناک بر تارک حوزه هاى علمیه درخشیدند.
کلاس نور
محمد علی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکى از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیت الله میرزا هاشم خوانسارى (نویسنده کتاب مبانى الاصول) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وى نیز آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ بود.
در سال ۱۳۰۴ ق. ناصرالدین شاه قاجار، آیت الله بیدآبادى را به همراه دو فرزندش محمد على و على محمد به ترهان تبعید کرد و محمدعلى میرزا حسن آشتیانى – که خود از شاگردان بزرگ آیت الله شیخ مرتضى انصارى بود – شرکت نمود و فطرت توحیدى و عشق به شناخت معارف الهى او را به درس فلسفه حکیم بزرگ میرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت.
میرزا محمدعلى نخستین سالهاى بلوغ را پشت سر میگذاشت که در کلاس درس عرفان نشست و آنگاه که وارد هیجدهمین سال عمر خود شد در سال ۱۳۱۰ ق. به درجه اجتهاد نایل آمد.
او در سال ۱۳۱۲ ق. اولین و بهترین استاد خود یعنى پدر مهربانش را از دست داد ولى این حادثه تلخ نتوانست در روح او خللى ایجاد کند و به رغم مشکلات فراوان به تحصیل ادامه داد. وى حدود شانزده سال در تهران اقامت کرد و در این مدت علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت.[۱]
در سال ۱۳۲۰ ق. میرزا محمدعلى به قصد عزیمت به نجف اشرف و حضور در درس آیت الله العظمى محمد کاظم خراسانى (مشهور به آخوند خراسانی) ابتدا راهى اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهى نجف گردید. در این سفر مادر و پدر همسرش نیز او را همراهى میکردند.
در این زمان میرزا محمدعلى با آنکه خود مجتهد بود با شور و شوقى وصف ناپذیر در درس آخوند خراسانى حاضر میشد. اقامت ایشان در نجف هفت سال طول کشید و طى آن توانست در دو دوره کامل درس خارج اصول آخوند شرکت کند که نتیجه آن یک دوره شرح بر کتاب کفایه الاصول است که به قلم ایشان نگارش یافته است.
همچنین ایشان در نجف در درس آیت الله شیخ فتح الله شریعت (شیخ الشریعه) و آیت الله میرزا محمد حسن خلیلى شرکت میجست.
پس از رحلت آخوند خراسانی – که آقا میرزا محمد على براى ایشان احترام فوق العادهاى قائل بود و او را عقل مجسم میشمرد – جناب میرزا راهى سامرا شد تا از خرمن علوم آیت الله العظمى میرزا محمد تقى شیرازى خوشه چینى کند. ایشان پس از درس استاد، در جایگاه تدریس مینشست و بسیارى از شاگردان استاد در کلاس او شرکت میکردند.
در این میان میرزاى شیرازى خود نیز به آیت الله شاه آبادى توجه ویژهاى داشت و به همین دلیل است که آیت الله شاه آبادى یکى از شش نفرى است که از میرزاى شیرازى گواهى اجتهاد دریافت کرده است. چنانکه آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر، شریانی، میرزا خلیل تهرانى هم به عارف کامل شاهآبادى گواهی اجتهاد داده بودند.[۲]
بازگشت
آیت حق، شاهآبادى بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنى خود و به خاطر درخواست مادرش – که دورى از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود – به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازى وسایل سفر براى حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولى ایشان رضایت مادر را که رضایت خداوند در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.
چون مردم تهران از ورود آیت الله شاه آبادى به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وى پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهورى اسلامى کنونی) بود به آیت الله شاه آبادى معروف شد.
ایشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانى مینمود و بعد به سبب کمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملک منتقل کرد.
آن بزرگوار از سال ۱۳۳۰ ق. تا ۱۳۴۷ ق. در تهران اقامت داشت. در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسیده بود یکى از مهمترین اقدامات آیت الله شاه آبادى مبارزه با ظلم ستم شاهى وى بود، چنانکه امام «قدس سره» میفرمایند:
«مرحوم آیت الله شاه آبادى علاوه بر آنکه یک فقیه و عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند.»[۳]
در اوج خفقان رضاخانی، آیت الله شاه آبادی، از علماى تهران و دیگر شهرها خواست که در اعتراض به ستمهاى شاه در پناه حضرت عبدالعظیم در شهر رى گرد آمده، متحصّن شوند. ولى علما نتوانستند ایشان را همراهى کنند و در حالى که تنها دو نفر ایشان را همراهى میکردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانیهاى کوبنده فجایع رژیم را براى مردم بازگو مینمود.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال ۱۳۴۷ ق. راهى شهر مقدس قم شد. و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینى همت گمارد.[۴]
سرّ عشق
یکی از افرادى که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمود امام امت (ره) است که نزد آیت الله شاه آبادی کتابهاى عرفانى فصوص الحکم، مفتاح الغیب و منازل السائرین را فرا گرفت. امام (ره) چگونگى آشنایى خود با آیت الله شاه آبادى را چنین توضیح میدهد:
«من پس از آنکه توسط یکى از منسوبین مرحوم شاه آبادى با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن: فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار میکردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمیکردند تا به گذر «عابدین» – یکى از محلات قم – رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر میکرد من فلسفه میخواهم قبول کردند.
ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خواندهام و عرفان میخواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.»
آیت الله شاه آبادى به امام علاقه زیادى داشت به گونهاى که هر گاه میخواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوندى همان گونه که پدران فرزندان خود را صدا میکنند میفرمود:
روح الله! آری، او امام را روح خدا میدانست. البته علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آنجا که هرگاه از ایشان نامى به میان میآورد میفرمود: روحی له الفداء، جانم فداى او باد! این مطلب در کتابهاى امام (ره) بخصوص در کتابهاى عرفانى ایشان کاملاً مشهود است.[۵]
یکی دیگر از افرادى که در قم از خرمن علم آیت حق، شاه آبادى خوشهها چید آیت الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى است.
آهنگ رجعت
آیت الله شاه آبادى هفت سال در قم اقامت گزید. زمانى نیز مردم تهران به قم آمده، از ایشان خواستند به تهران مراجعت کند و وى به رغم میل باطنى خود، در پى احساس وظیفه در سال ۱۳۵۴ ق. راهى تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله – واقع در بازار چهل تن – به امامت جماعت و ارشاد و هدایت پرداخت و آنگاه که یکى از شبستانهاى مسجد جامع – که قبل از آن تبدیل به انبار شده بود – آماده شد، نماز و سخنرانى را بدانجا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گردید.[۶]
شیر بیشه حق
در موقعیتى که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل نموده بود آیت الله شاه آبادى هیچ گاه نماز و سخنرانیاش قطع نشد. زمانى هم که رضاقلدر پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرده بود او فرزندانش را به روحانى شدن و پوشیدن لباس مقدس روحانیت تشویق کرد و به برکت همین تلاش مخلصانه هفت تن از فرزندان ایشان روحانى شدند.
مأموران رضاخان، براى آنکه بتوانند صداى حق طلب آیت الله شاه آبادى را خاموش کنند، منبر او را از مسجد جامع دزدیدند ولى از آن پس ایستاده سخنرانى میکرد و میگفت:
«منبر سخن نمیگوید اگر میخواهید سخنرانى تعطیل شود، باید مرا ببرید و من هر روز قبل از اذان صبح تنهایى از منزل به طرف مسجد میآیم، اگر عرضه دارید آن وقت بیایید و مرا دستگیر کنید.»!
بر پایه این گفتار شجاعانه روزى عدّهاى روباه صفت براى دستگیرى شیخ عارف به مسجد جامع حمله ور شدند و با بیشرمى تمام همچون لشکر یزید چکمه پوشان وارد مسجد شدند که ناگاه آیت حق نهیبى بر آنها زد و همگى آنها پا به فرار گذاشتند و براى دستگیرى ایشان در بیرون مسجد کمین کردند و آنگاه که آیت الله شاه آبادى از مسجد خارج شده فرمانده آنها رو به شیخ عارف کرد و گفت: «آقاى شاه آبادی! آقاى شاه آبادی! تو باید همراه ما بیایى کلانتری!».
آیت الله شاه آبادى ایستاد و در حالى که ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد!» و به راه خود ادامه داد.[۷]
فقیه بیدار
از دیگر اقدامات فرهنگى و ابتکارات آیت الله شاه آبادى برپایى جلسات سخنرانى خانگى – دور از چشم مأموران رژیم بود – که نقش مهمى در مبارزات و آگاهى سیاسى مردم ایفا میکرد. شیخ عارف کامل از تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان نیز غافل نبود و در پى این مقصود منزل شخصى خود را به تدریس و تعلیم نونهالان اختصاص داده بود.
او چند مرد صالح و مؤمن انتخاب کرد که به دانشآموزان درس بدهند و خود نیز بر کار مدرسه نظارت داشت و هفتهاى یک بار سخنرانى براى دانشآموزان و اولیاى آنها، آنها را در حفظ شعایر اسلام راهنمایى میکرد.
آیت حق براى امر به معروف و نهى از منکر اهمیت زیادى قائل بود و در انجام این واجب الهى از مردم و اهالى مسجد هم استمداد میجست. چنانکه آوردهاند پزشکى که در همسایگی ایشان بود با آوردن معلم موسیقى و وسایل آن، موجبات ناراحتى ایشان و همسایگان را فراهم کرده بود و چون حضرت آیت الله شاه آبادى از او خواست که از این عمل شیطانى دست بردارد قبول نکرد!
آیت حق در سخنرانى شب جمعه فرمود: «خوب است از این پس هر کسى از جلو مطب این دکتر میگذرد با خوشرویى از او بخواهید که از این عمل دست بردارد.»
چند روز گذشت. پزشک هر روز با دهها مراجعه کننده مواجه میشد که همگى به او تذکر میدادند که دست از این عمل بردارد. او چارهاى جز تعطیل کردن کلاس ندید و آنگاه که به آیت الله شاه آبادى مواجه شد گفت:
«آقای شاه آبادی! با قدرت ملت کار را تمام کردی… من جواب مراجع قضایى و قانونى را میتوانستم بدهم ولى هرگز درباره این روش مردمی نیندیشیده بودم.»
آری، بر اثر تلاش خستگى ناپذیر ایشان و دیگر مؤمنان کلیه مراکز فساد در مدت کوتاهى از آن منطقه برچیده شد.[۹]
تدریس
مهمترین اقدام فرهنگى ایشان تدریس و بعد از آن تألیف است.
وی در حوزه علمیه قم روزى نه تا ده درس تدریس میکرد و نکته جالب توجه اینکه هر یک از علما که در درسى از درسهاى ایشان شرکت میکرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار میستود؛ چنانکه امام (ره) که در درسهاى عرفان ایشان حاضر میشد استادش را در عرفان فوقالعاده میستود و آیت الله میرزا هاشم آملى (ره) معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است.
آنچه ایشان تدریس مینمود عبارت بود از:
۱. فقه و اصول (دوره سطح و خارج).
۲. تفسیر.
۳. عرفان.
۴. فلسفه و منطق و… که دانش پژوهان بسیارى از آنها استفاده میکردند.[۱۰]
در ذیل نام چند تن از آنان را یادآور میشویم:
۱. حضرت امام خمینى (ره(.
۲. آیت الله حاج شهاب الدین مرعشى نجفی.
۳. آیت الله حاج میرزا هاشم آملی.
۴. آیت الله شیخ محمد رضا طبسى نجفی.
۵. آیت الله حاج محمد ثقفى تهرانى (پدر همسر حضرت امام) و…
آثار
از شیخ عارف کامل کتابهاى فراوانى برجا مانده که برخى از آنها چاپ شده و بعضى دیگر هنوز به چاپ نرسیده است. در این میان، بعضى از رسالهها و کتابهاى چاپ نشده ایشان، پس از رحلت استاد در اختیار حضرت امام (ره) قرار داشت که در سال ۱۳۴۳ ش. در حمله ساواک به کتابخانه و منزل امام در قم همراه آثارى از امام راحل ربوده شد.
اینک مرورى بر آثار آیت الله شاه آبادی:
۱. شذرات المعارف نام دیگر این کتاب حرام الاسلام است و در ایران چند بار به چاپ رسیده است. این کتاب در دو جلد جبیبى و دوباره مطالب اخلاقى و مبارزه با تهاجم فرهنگى است.
۲. رشحات البحار. عربى و شامل ۳ بخش است: الف: القرآن و العتره. ب: الایمان و الرجعه. ج: الانسان و الفطره.
۳. مفتاح السعاده فى احکام العباده (توضیح المسائل(
۴. حاشیه نجاه العباد: چنانکه از نام آن بر میآید شامل حاشیههایى است که ایشان بر کتاب نجاه العباد استاد بزرگ شیخ محمد حسن صاحب جواهر نوشته است.
۵. منازل السالکین: موضوع این کتاب اخلاق است که در هزار منزل تنظیم شده است.
۶. حاشیه کفایه الاصول آخوند خراسانی.
۷. حاشیه فصول الاصول.
۸. رسالهالعقل و الجهل.
۹. تفسیرى مشتمل بر توحید، اخلاق و سیر و سلوک.
۱۰. چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه و تعدادى کتب و رساله دیگر.[۱۱]
وفات
و سرانجام در ساعت ۲ بعد از ظهر روز پنجشنبه سوم آذر ۱۳۲۸ ش. (سوم صفر ۱۳۶۹ ق.) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر برکت روح او به ملکوت اعلی پرواز کرد.
جنازه پاک او را تشییع هزاران نفر از مردم مؤمن به حضرت عبدالعظیم منتقل و در مقبره شیخ ابوالفتح رازى (مفسر بزرگ) مدفون گشت.
پی نوشت:
[۱] . استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه آبادی، ص ۳۳ – ۳۵؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۸۱.
[۲] . استادزاده، ص ۳۶، مجله التوحید، شماره ۶۶، ص ۳۶ – ۱۳۰؛ مصاحبه مؤلف با آیت الله محمد شاه آبادى فرزند آیت الله العظمى شاه آبادی.
[۳] . امام در دیدار با خانواده شهید شاه آبادى – ۹/۲/۱۳۶۳.
[۴] . مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۸۶ – ۱۸۷؛ استادزاده، ص ۴۱ – ۴۷؛ مصاحبه با آیت الله شاه آبادی.
[۵] . استادزاده، ص ۴۸ – ۵۰؛ سیماى فرزانگان، رضا مختاری، ج ۳، ص ۸۷ – ۸۸؛ آیت الله سبحانى در درس خارج اصول؛ مصاحبه با آیت الله محمد شاه آبادی.
[۶] . مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۸۷؛ استادزاده، ص ۵۶ – ۵۷.
[۷] . مصاحبه با آیت الله محمد شاه آبادی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۸۸، به نقل از شیخ نورالله شاه آبادی؛ استادزاده، ص ۵۷، به نقل از شهید شاه آبادی.
[۹] . مصاحبه با آیت الله محمد شاه آبادی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۸۶ – ۱۸۹.
[۱۰] . استادزاده، ص ۶۱ – ۶۳؛ مصاحبه با آیت الله محمد شاه آبادی.
[۱۱] . آیینه دانشوران، سید على رضا ریحان یزدی، به کوشش باقرى بیدهندی، ص ۱۸۵؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ۵، ص ۱۹۱ – ۱۹۲؛ استادزاده، ص ۷۳ – ۷۴.