- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
آدمى همواره نسبت به کارهاى خود، خوشبین است و با توجه به نیت و آگاهى از خود، به آسانى با رفتارها و کردارهایش کنار میآید. اگر اصل توجیهگرى و عذرتراشى را نادیده بگیریم که هر کسی میکوشد رفتار ناهنجار خویش را توجیه کند، شخص، خود را متهم نمیسازد و هیچ گمان بد به خود نمیبرد.
اما هنگامى که به دیگرى میرسد، این نگرش به کلى متفاوت میشود. هر کار دیگرى با هزاران اما و اگر روبهرو میشود و او به آسانى، درستى کار دیگران را نمیپذیرد. با آن که بسیار گفته و شنیده است که آنچه بر خود نمیپسندى بر دیگران مپسند؛ ولى در مقام عمل، به این دستور وقعى نمینهند و گوش دل بدان نمیسپارد.
در آموزههای وحیانى که بر پایه فطرت سالم قرار داده شده است به این مسئله از زوایاى مختلف و ابعاد متنوع آن پرداخته شده است. از این رو قاعدهاى در آموزههاى وحیانى اسلام پدیدار شده که به اصل صحت یا حمل بر صحت شهرت یافته است.
اصل صحت در حوزه قانونگذارى و حقوق فردى و اجتماعى، مورد توجه قانونگذار اسلامى بوده است. چنان که در حوزه اخلاق و هنجارهاى شخصى و اجتماعى نیز به عنوان اصل حاکم، مورد تایید و تأکید قرار گرفته است. در این نوشتار تلاش شده است نگرش اسلام و آموزههاى وحیانى نسبت به این اصل واکاوى شده و مباحث و مسایل آن از جهات مختلف بازخوانى شود.
گسترش معنایى اصالت صحت
اصل صحت از قواعدی است که در کتابهاى اصول فقه که مبانى و روش استنباط احکام دینى را از منابع اصلی کتاب و سنت بیان میکند، مورد بحث قرار گرفته است. این اصل به نوع برخورد و قضاوت انسان درباره گفتار و کردار و عقاید دیگران (بدون توجه به دین آنان) مربوط میشود.
برخى از اصولیها بر این باورند که این اصل، در دو معنا و اصطلاح مختلف به کار میرود:
۱- به معنای حمل فعل مؤمن بر وجه صحیح و جایز در مقابل قبیح (حرام و ممنوع)؛ به این معنا که هرگاه مردى مسلمان با زنى در خلوتگاهى دیده شد، بر این حمل میکنیم که وى به جهتی درست و شرعى، با وى خلوت کرده است و گناه و حرامى را مرتکب نشده است.
مثلا شاید وی از محارم اوست و یا به هر عنوان درست دیگرى این امکان را داشته است تا با او خلوت کند؛ زیرا شخص مسلمان با نامحرم خلوت نمیکند.
۲- معناى دیگر این است که کار دیگران را به تمام و کامل بودن حمل کنیم و بگوییم که آنان کارى را به درستى انجام دادهاند؛ مانند زمانى که از فردى مسلمان و متشرع بخواهیم نمازى بر میت بخواند و او چنین کند. ما در این زمان، رفتارش را به درستى حمل کرده و میگوییم وى نماز میت را به درستى و تام و کامل خوانده و چیزى را فروگذار نکرده است.
تفاوت دو معنا در این است که معناى نخست، مختص مسلمانان و از احکام خاص اسلامى است و تنها نسبت به خودى یعنى مسلمانان به کار میرود و درباره اعمال و رفتار غیر مسلمانان چنین حکم و قضاوتى نخواهیم کرد.
اما معناى دوم اختصاصى به مسلمانان نداشته و نسبت به هر شخص دیگرى از مسلمان و غیر مسلمان به کار میرود؛ به این معنا که وقتى مالى را در دست شخصى حتى کافر میبینیم و یا او معاملهاى را انجام میدهد، در مقام داورى حکم میکنیم که این معامله به صورت کامل انجام شده و نقص ندارد. (مصباح الاصول؛ ج ۳ ص ۳۲۲)
بر این اساس، دو برداشت درباره اصل صحت وجود دارد که برداشت نخست بر پایه حسن ظن و گمان نیکو بناگذاری شده و اصلى از اصول اخلاقى شمرده میشود. بدین معنا که اگر در عمل مسلمان یا مؤمنی به لحاظ حکم تکلیفی، تردید حاصل شد که آنچه از گفتار و کردار و عقیده نمود میکند، حلال و مشروع و یا حرام و قبیح است، باید عمل و کار وى را بر وجه مباح و جایز حمل کرد؛
به عنوان نمونه اگر کسى از دور سخنى گفت و شنونده شک کرد آیا سلام میکند و یا ناسزا میگوید یا شخصى مایعى مینوشد و مشخص نیست آب است یا نوشیدنى حرام، یا مردى به همراه زنى مشاهده شد و هر دو به زوجیت خود اقرار کردند، در این موارد و نظایر آن که در جامعه فراوان اتفاق میافتد و میبایست اصل را مورد ملاحظه قرار داده و به اقتضاى آن، فعل را بر امر مباح و جایز حمل کرد و گفتار و کردار و عقیده وى را بر شکل درست و نیکوى آن بار نمود.
ولى بنا به برداشت دوم، اصل صحت تنها قاعدهاى فقهى است که در کتابهاى علم اصول از آن بحث میشود و به مسلمانان اختصاص ندارد. از این رو اگر در فعل و کار کسى به لحاظ حکم وضعی، تردید شد که آیا آن را به صورت درست و صحیح انجام داده یا نه، باید عملش را بر درستى بار کرد. به عنوان نمونه اگر معاملهاى چون خرید و فروش، ازدوج و طلاق انجام دهد، همه این موارد بر صحت حمل میشود و آثار عقود یا ایقاعات بر آن مترتب میگردد.
قرآن و اصالت صحت
اصل صحت به عنوان یک اصل اخلاقی، اصلى عقلایى است. به این معنا که جوامع انسانى بر پایه اصول عقلایی نسبت به رفتار دیگران چنین برخوردى را به کار میگیرد. بنابراین اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزههاى آن به میان میآید به معناى حکمى امضایى و تاییدى است و این گونه نیست که اسلام آن را به عنوان یک اصل تأسیسى ابداع کرده و براى نخستین بار به مردم سفارش داده باشد.
سیره عقلایى مردمان بر این است که در رفتار خویش نسبت به دیگران این گونه رفتار کنند و اصل را بر صحت قرار دهند. این گونه است که در بسیارى از دستورها و ضرب المثلهاى اقوام مختلف با دستورهاى مشابه اصل صحت مواجه میشویم.
در دستورى از کنفوسیوس به این مطلب برمیخوریم که میگوید آنچه را به خود نمیپسندى بر دیگران مپسند و آنچه را براى خود میخواهى براى دیگران نیز بخواه.
قرآن نیز این اصل را به شیوههاى مختلف تایید کرده است. در اینجا به برخى از شواهد اشاره میشود:
خداوند در آیه ۸۳ سوره بقره دستور میدهد که در برخورد گفتارى با دیگران، اصل را بر گفتار نیکو و پسندیده قرار دهید: قولوا للناس حسنا. هر چند که ظاهر این آیه آن است که با مردم به نیکى سخن بگویید و گفتارتان سبب بغض و عداوت نگردد؛ ولى میتوان با توجه به روایتى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه، آن را به عنوان شاهدى بر تأیید اصل عقلایی دانست.
امام صادق(علیه السلام) با اشاره به آیه میفرماید: تا زمانى که یقین ندارید کار دیگران شر و قبیح و ناپسند است درباره آن جز داورى خیر و نیکو نداشته باشید. (کافى ج ۲ ص ۱۶۴)
شیخ انصارى نیز در توضیح آن مینویسد: شاید مراد از قول در آیه و روایت، همان ظن و اعتقاد باشد؛ بدین ترتیب آیه کریمه به کمک روایت، به حسن ظن و گمان نیکو در حق دیگران بردن ترغیب و تشویق میکند و بدگمانى را نسبت به مردم، ناپسند میشمارد. (فرائدالاصول ج ۲ ص۷۱۵)
بدگمانى گناه است
در سوره حجرات آیه ۱۲ میفرماید: یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم؛ ای کسانى که ایمان آوردهاید! از گمان بسیار پرهیز کنید؛ زیرا برخى از گمانها گناه هستند.
در این آیه مؤمنان از بسیارى از گمانها درباره دیگران منع شدهاند که مراد، گمان سوء است؛ نه گمان خیر؛ زیرا در آیه ۱۲ سوره نور، قرآن به گمان خیر که همان حسن ظن و گمان نیکو است، تشویق کرده است.
در این آیه سخن از گمان بد نکردن درباره دیگرى است و هر چند که گمان، یکى از حالات چهارگانه یقین و گمان و شک و وهم است که به طور غیر اختیارى بر انسان عارض میشود و نمیتواند مورد امر و نهى قرار گیرد ولى مراد آن است که انسان، آثار گمان را نباید بر آن بار کند و به چنین گمانى ترتیب اثر دهد و به گمان بدى که در حق دیگران میکند، اعتنایى کند.
بنابراین اگر گمانی بد در دل وى خطور کرد، اشکالى ندارد ولى نباید بدان توجه کند و آثارش را بر آن مترتب سازد. در روایات آمده است که یکى از چیزهایى که براى مؤمن نیکوست و راه خلاصى آن را دارد، سوءظن است که راه رهایى از آن، بیتوجهى و جامه عمل نپوشاندن به آن است. (وسائل الشیعه ج ۸ ص ۲۶۳)
هدف از این کار، آن است که آبروى مؤمن حفظ شود؛ زیرا مؤمن در پیشگاه خداوند از منزلت و جایگاه والا برخوردار است و آبروى او از جمله سه گانههایى است که نمیتوان متعرض آن شد، مؤمن جان و مال و عرضش در امان است و آبرو و حفظ آن، یکى از مهمترین مسایلى است که نمیتوان آن را بىارزش کرد و با تعرض به آن شخص را به خطر انداخت.
قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به علت آبرودارى مؤمنان ستوده است. آن حضرت) چنان عمل میکرد که منافقان وى را متهم به سادگى میکردند و میگفتند او شخص خوشباورى است.
قرآن بیان میکند که خوشباورى آن حضرت، به نفع شماست که حفظ آبروى شما را میکند و آنچه در دل دارید آشکار نمیسازد. (توبه آیه ۶۱) زیرا اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میخواست، بیدرنگ پردهها را کنار میزد و شما را رسوا میساخت و مشکلات فراوانى براى شما پدید میآمد.
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) میفرماید: کارهاى برادر دینیات را بر بهترین وجه حمل کن و در سخن وى، بر اساس بدگمانى داورى نکن، مگر آن که یقین به خلاف آن پیدا کنی. (کافی؛ ج ۲ص ۳۶۱)
منبع: راسخون