- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 26 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
(نگاهی تاریخی به دعاوی و نسبت های دروغین مهدویت)
مقدمه
اندیشه مهدویت، از زمان پیامبر(ص) و امامان(ع) تاکنون، همواره در جامعه اسلامی راسخ و پویا بوده است. این واقعیت به گونه ای در جامعه اسلامی مشهور شده است که کسی نمی تواند به سادگی منکر آن شود.
متأسفانه این امر در طول تاریخ، دچار آسیب هایی، از جمله مدعیان دروغین شده است. همین امر، دستاویزی برای برخی از به اصطلاح روشنفکران وهابی و غیر وهابی شده، تا اصل مهدویت و اعتقاد به مهدی موعود(عج) را زیر سؤال برند.(۱) حال این که این مدعیان با اغراض و انگیزه های خاصی به وجود آمده اند و طبق اعتقاد امامیه، هیچ کدام مورد قبول نیستند.
در طول تاریخ، مدعیان دروغین فراوان بوده اند؛ که از مقام نیابت خاصه، تا مهدویت و از آن فراتر، تا مقام الوهیت را برای خویش ادعا کرده اند و هر کدام به اندازه دایره تبلیغ خود، مریدانی به دست آورده اند. گرچه ارباب معرفت و تقوا و مؤمنین آگاه، در هر عصری وجود دارند؛ اما عناصر بی حقیقت و شیادان جاه طلب و دنیاپرست، در طول تاریخ از عقیده و ایمان مردم نسبت به معبود واقعی، رهبران الهی، شؤون دینی و حقایق آسمانی سوء استفاده کرده و خود را به دروغ دارای مناصب معنوی جلوه داده اند و ادعای کذب نموده اند.
اعتقاد به مهدی، یعنی اعتقاد به شخصی که زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد می کند. این اعتقاد در روایات نقل شده از شیعه و سنی موجود است. به همین جهت عده ای با عوامل و انگیزه های مختلف، که به آنها اشاره خواهد شد، در طول تاریخ اسلام، به دروغ ادعای مهدویت کرده اند یا نسبت مهدویت به کسی داده اند. اینان در متون اسلامی، به نام متمهدیان یا مدعیان دروغین مهدویت، نامیده شده اند.(۲)
امام حسن عسکری(ع)، که در نیمه شعبان سال ۲۵۵ ق. به دنیا آمده است؛ او زنده است و ظهور خواهد کرد.
البته خود دعاوی مهدویت، از مسائلی است که ثابت می کند داستان مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی، از موضوعات مسلمی بوده که عموم مسلمانان بدان اعتراف داشته اند. از این روست که عده ای در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود معرفی می کرده اند. این خود از دلایل روشن اصالت مهدویت است؛ چرا که اگر اصالت نداشت، هرگز تقلبی آن یافت نمی شد؛ چون همواره نسخه تقلبی را می سازند، تا به جای نسخه اصل جا بزنند. مثلاً ۵۰۰۰ ریالی یا ۱۰۰۰۰ ریالی تقلبی وجود دارد؛ ولی هرگز ۷۰۰۰ ریالی تقلبی نبوده؛ چون هر چیزی که اصالت و واقعیت ندارد، تقلبی آن مفهوم ندارد.(۳)
اغراض متفاوت مدعی این امر مهم نشوند.
فریب جلوه سالوسیان مخور، کاین قوم | امیدشان به خدا نه، به سیم و زر بسته است |
به رغم داعیه داران غیب و کشف و شهود | خُمی که مخزن سِرِّ خداست، سربسته است(۴) |
می باشد، چند امر است:
اول: قائم همان مهدی(عج) است.
دوم: او آخرین حلقه از معصومین(ع) است.
سوم: فرزند امام حسن عسکری(ع) است.
چهارم: خروج او بعد از دو غیبت صغرا و کبرا می باشد.
این مطالب با صراحت در روایات ائمه(ع) پیش از امام صادق(ع) نقل شده است.(۵)
است.(۶)
ششم: همگی این افراد از دنیا رفته اند.(۷)
امام مهدی(عج) است.(۸)
هشتم: هیچ کس ندیده که آنان زمین را پر از عدل و داد کنند؛ چنان که از ستم و جور پر شده باشد.(۹)
انگیزه های مدعیان:
اصولاً اعتقاد به ابر مرد نجات دهنده بشر، عقیده ای دیرین است. ملت های مظلوم و اقوام ستمدیده، که توان انتقام جویی و تلافی مظالم ستمکاران را نداشتند، در ضمیر ناخود آگاه خود، همواره یک رهاننده و نجات دهنده را می جستند؛ تا روزی به پاخیزد و ظالمان و بیدادگران را از میان بردارد و جهان را پر از عدل و داد کند.
هر قوم و ملتی که بیشتر تحت فشار ظلم و ستم قرار گیرد، عقیده به مهدی و نجات دهنده در وی راسختر می گردد.
کسانی که با این انگیزه ادعای مهدویت نموده اند، شاید قصد سوئی هم نداشته اند؛ بلکه می خواستند به این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند و اوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند.
مشکل این گروه این است که صبر و تحمل ندارند، تا مهدی حقیقی ظهور کند؛ از این رو دنبال منجی می گردند و عده ایی هم از این مسئله استفاده می کنند و با کمک دیگران، برای رسیدن به هدف خود، مدعی مهدویت می شوند؛ مثل گروه ها و فرقه هایی که در شمال آفریقا به وجود آمدند؛ که به تفصیل هر کدام را معرفی خواهیم کرد.
گاهی برخی از عوام هم از روی دشمنی، به رویارویی اسلام برخواسته و با ایجاد هرج و مرج و سوء استفاده از اوضاع پریشان، تکیه بر کرسی ریاست زده اند. اینان گاهی آلت دست استعمارگران خارجی و عامل اجرای اهداف شوم آنها می شوند و ضمن خوش خدمتی به آنها، خودشان هم با جمع کردن مریدانی، با اعتقادات خاص، مدعی مهدویت و الوهیت می شوند؛ مانند بابیه، بهائیه و قادیانیه. این گروه با سیاست گام به گام، ابتدا ادعای بابیت از ناحیه مهدی حقیقی کرده و بعد از این که مریدانی به دست آورده اند، ادعای مهدویت را مطرح و گسترش داده اند.
برخی به هوای ریاست، از طریق سوء استفاده از احادیث مربوط به مهدی موعود(عج) و تحریف آنها و فریب دادن افراد ساده لوح، مدعی مهدویت و مقام امامت شده و از جهل عوام و نادانی مردم ظاهربین و بی بصیرت، برای جاه طلبی و دنیاپرستی خود و رسیدن به هدف عادی و دنیوی خود، از عقاید پاک و بی آلایش مردم بهره برداری نموده اند و باعث تفرقه، جدایی و انحراف مردم از اسلام شده اند، مانند فرقه کیسانیه.
گروهی هم که درست مطالب مهدویت برای آنها هضم نشده، به سوی عده ایی می رفتند که حتی خودشان هم ادعای مهدویت نداشته اند و از این ادعا بیزاری می جستند؛ ولی با همه این اوصاف، گروهی از روی نادانی، به خاطر شدت گرفتاری یا با انگیزه غلو و شاید هم با عجله، می گفتند او امام مهدی می باشد؛ مثل فرقه سبائیه و برخی فرقه های دیگر، که هر امام شیعی، در زندگی یا مرگ، از نظر یکی از فرقه های شیعی مهدی تلقی گردید و در مورد مرگ او گفته اند که دوباره باز خواهد گشت.
در مجموع، علل ادعای دروغین مهدویت را می شود در چهار عنوان بیان کرد:
الف) سوء استفاده از شرایط به وجود آمده در عصر خفقان؛
مردمی که تحت فشار حکومتی ظالم بوده اند، به مجرّد نغمه ای با عنوان مهدویت، با آن هم ساز شده و بدون تحقیق، شتابان می پذیرفتند. در این صورت، مدعی مهدویت، با استفاده ابزاری از نیاز مردم، پی اهداف دنیوی خود حرکت می کند.
ب) کسب پیروزی بر دشمنان؛
گروهی هم با سعی و تلاش و ایجاد امید به پیروزی در پیروان خود و تقویت روحیه آنان و تکیه بر روایاتی که می گوید: مهدی جهان را از عدل و داد پر می کند، مدعی این مقام مهم می شدند.
ج) کسب منافع مادی؛
عده ای با ادعای مهدویت، در پی جمع آوری اموال مسلمین از بیت المال بودند.
د) پشتیبانی برخی قدرتها از چنین ادعاهایی؛
حکومتها مدعی می شدند که او مهدی است؛ آن وقت مهدی دروغین را می کشتند و اعلام می کردند که مهدی از بین رفته و رفع نگرانی شده و دیگر خطری حکومت را تهدید نمی کند.(۱۰)
گروه ها را با توجه به ترتیب زمانی، به دو بخش تقسیم می کنیم.
بخش اول، فرقه ها یا گروه هایی که قبل از امامت حضرت ولی عصر(عج) مدعی مهدویت شده اند؛
بخش دوم، مدعیان و متمهدیان بعد از امامت حضرت ولی عصر(عج)؛
گرچه هر کدام از این گروه ها به تفصیل در کتب ادیان و مذاهب یا کتابهای رجالی و تاریخی مورد بررسی قرار گرفته اند؛ ولی به صورت دسته بندی شده و یکجا مورد ارزیابی قرار نگرفته اند. در این نوشته، این فرقه ها با توجه به نگاه تاریخی دسته بندی و مورد بررسی قرار گرفته است.
ان شاءا… با معرفی این مدعیان فریبکار و فرقه های دروغین مهدویت، مهدی موعود(عج) اصلی شناخته شود و سره از ناسره تفکیک شده و امامیه از تهمتها و افتراها مبرا گردد.
سبائیه:
پیدایش این فرقه، بعد از شهادت حضرت علی(ع)، سال ۴۰ق، می باشد. اینان اولین دسته ای هستند که در اسلام قائل به غیبت علی(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است.(۱۱) آنها می پنداشتند که علی(ع) تا آخرالزمان باقی است و روزی خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است.(۱۲) اولین بار «عبدالله بن سبا» قائل به رجعت علی(ع) شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد. بغدادی می گوید: «سبائیه نسبت به علی(ع) غلو کردند و گمان کردند او نبی است و حتی گمان کردند او خداست».(۱۳)
(۱۴)(۱۵)
در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائیه» می نامیدند.(۱۶)
(۱۷)
رو شبانه توطئه کردند و به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.»(۱۸)
(درگذشت ۲۷۹هـ)، ابن سعد (درگذشت ۲۳۰هـ) از ابن سبا اسمی نیاورده اند.
علامه عسکری در کتاب عبدالله بن سبأ(۱۹) به تفصیل درباره شخصیت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگی بودن آن را ثابت می کند؛ و در مورد سیف بن عمرو تمیمی (درگذشت ۱۷۰ ق) هم می فرماید که، وی عدنانی بوده و سعی فراوانی در تصرف تاریخ نموده است؛ از این رو عبدالله بن سبا هم از طراحی های اوست؛ تا بدین وسیله اختلافات مهم دنیای اسلام و عقاید مهم شیعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنین وانمود کند که اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.
البته سیف بن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.
همان گونه که معلوم شد، سبائیه چنین ادعایی را نسبت به امام علی(ع) داشتند. ولی پر واضح است که هیچ گاه امام علی(ع) چنین ادعایی نکرده بودند.
انگیزه اصلی سبائیه یا سحابیه، غلوگویی نسبت به امام علی(ع) است؛ البته نباید دست های معاندان شیعه را در انتساب تحریف گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتی برخی از شیعیان هم (مانند نوبختی در فرق الشیعه و اشعری در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم این انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کرده اند؛ در حالی که جمع کثیری از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کرده اند؛ مانند: طه حسین(۲۰)، دکتر علی وردی(۲۱)، محمد کردعلی(۲۲)، احمد محمود(۲۳)، دکتر کامل مصطفی شیبی(۲۴) و برخی مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لویس، ولهاوزن، فرید لیندر و دیگران(۲۵).
ابن سبای ساختگی نسبت دادند.(۲۶)
در مورد سبائیه چند نکته قابل ذکر است:
الف) این طائفه منقرض شده اند و ادعای آنان هم باطل است.
ب) روایات فراوانی وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(ع) تصریح شده است.
ج) مسأله به شهادت رسیدن حضرت علی(ع)، از مشهورترین حوادث تاریخ است.
د) حضرت علی(ع) در هیچ جا چنین ادعایی نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) می دهد.
اصبغ بن نباته می گوید: «نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم و او را متفکر و خیره شده به زمین یافتم. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! چگونه است که شما را متفکر و خیره شده به زمین می بینم؟ آیا نسبت به آن راغب شده ای؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمین و نه راغب دنیا گشته ام؛ ولی درباره فرزندی که از صلب من و یازدهم از اولاد من است، تفکر می نمودم. اوست آن مهدی که زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. او را حیرتی و غیبتی است، که در آن گروهی هدایت و گروهی گمراه می شوند…»(۲۷)
کیسانیه
کیسانیه از واژه «کیسان» گرفته شده، که صفتی از ماده «کَیِّس»(۲۸)؛ یعنی زیرک، می باشد و درباره علت این اسم گزاری چهار قول است:
الف) لقب یکی از غلامان آزاد شده امام علی(ع) است؛ که در قیام مختار بر ضد بنی امیه نقش اصلی را داشته است؛
ب) لقب «ابوعَمره» رئیس پلیس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه می باشد؛
ج) لقب محمدبن حنفیه، فرزند امام علی(ع) می باشد؛
د) لقب مختار ثقفی است؛ که محمدبن حنفیه به جهت زیرکی به او گفته است؛(۲۹)
و) امام علی(ع) مختار را بر زانوی خود نشاند و او را کیس خواند؛(۳۰)
شده و از آنجا ظهور و قیام خواهد کرد(۳۱) البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایی نداشته است.(۳۲)
(۳۳)
می توان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونین کربلا و امویان کوفه؛
ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثیری از سپاهیان مختار غلامان آزاد شده بودند؛
ج) عبدالله بن زبیر و طرفداران و یاران او؛ که مختار را مانع بزرگی برای خود می دانستند؛
د) امویان مستقر در شام، به رهبری عبدالملک بن مروان(۳۴)؛
(۳۵)
بود. این قیام ۶ سال پس از شهادت امام حسین(ع) واقع شد. این گروه را مختاریه هم نامیده اند.(۳۶)
(۳۷)(۳۸)
شهادت رسید.(۳۹)
در مجموع درباره فرقه کیسانیه می توان گفت:
اولاً: محمدبن حنفیه اصلاً ادعای مهدویت نداشته است.
ثانیاً: مختار ثقفی هم مدعی مهدویت محمدبن حنفیه نبوده است. این اتهامی است که عباسیان و برخی از دشمنان، با انگیزه هایی که به آن اشاره شد، دامن زده اند.
ثالثاً: در روایاتی که در خصوص امامت دوازده امام(ع) و پیامبر(ص) از طریق شیعه و سنی بیان شده است، نامی از محمدبن حنفیه نیست.
رابعاً: این فرقه منقرض شده است و کسی در عصر فعلی اعتقاد به امامت محمدبن حنفیه ندارد.
البته عده ای مثل کُثَیِّرَه عزه (درگذشت ۱۰۵هـ / ۷۲۳م) از شعرای اهل بیت محمدبن حنفیه را مهدی موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:
فهدیت یا مهدینا ابن المتهدی | أنت الذی نرقی به و نرتجی |
انت ابن خیر الناس بعد النبی | انت امام الحق لسنا نمتری |
یابن علی سِرو من مثل علی
راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته. تو کسی هستی که ما به تو خشنودیم و امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبری. تو امام بر حق هستی و ما در آن شکی نداریم. ای پسر علی! برو؛ و چه کسی مانند علی است.(۴۰)
نخواهد بود.(۴۱)
کرد.(۴۲)
بنی امیه هم در این انحراف بی تأثیر نبود. در ضمن این گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند.(۴۳)
یزیدیه:
این گروه بر این عقیده هستند که یزید به آسمان صعود نموده و بعداً بر می گردد و دنیا را پر از عدل و داد می کند.(۴۴) اینان در ولایت موصل عراق و ناحیه شیخان، که مهد دولت آشوری بود، و قسمتی از ناحیه حلب (شام)(۴۵)، ارمنستان، ایروان، اطراف تفلیس و جنوب غربی ایران ساکن بودند. البته اطلاعات کافی از ریشه و برنامه دین آنها در دسترس نیست. اسپروا، مستشرق معروف، یزیدیه را بقایای دین مانوی شمرده است.(۴۶)
وجه تسمیه این گروه:
دسته ای از مستشرقین اجنبی، دیانت یزیدیه را به دین آریایی نسبت داده اند؛ زیرا کلمه یزیدی را از مشتقات یزدان، که مقصود خداست، می دانند و برخی آن را به یزیدبن انیسه(۴۷) نسبت می دهند. ولی نظر درست این است که منسوب به یزیدبن معاویه می باشد؛ چون آیین این گروه را شیخ عدی بن اموی تدوین کرده و یزید این آیین را رواج داده و طریقه او را زنده کرده است.(۴۸)
تألیف شماس ارمیا. یزیدی ها اعتقاد دارند که کتاب جلوه، خطابهای خداوند است به یزیدیان.(۴۹)
(۵۰)
مشبهه یزید را امام می دانند و خلفای قبلی را به ترتیب: ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه می دانند.»(۵۱)
(۵۲)
کلمه مورد بحث «البتّریه» نوشته شده است نه «یزیدیه».(۵۳)
این گروه منقرض شده اند و الآن وجود خارجی ندارند.
هاشمیه:
هاشمیه، پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه هستند.(۵۴) این فرقه اعتقاد داشتند که محمد مرده است؛ اما پسرش امام است و بعد از او ابوهاشم مهدی است و نمرده و حتی می تواند مردگان را هم زنده کند.(۵۵) وی فرد با نفوذ و مرد شجاعی بوده و قیام های مخفیانه ای علیه بنی امیه داشته است؛ البته با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و در زمان سلیمان بن عبدالملک می زیست. حاکم اموی چون نفوذ شخصیت ابوهاشم را دید، او را به دمشق فرا خواند و در راه شیری زهرآلود به او دادند؛ که بر اثر همین زهر از پای درآمد.(۵۶) برخی مرگ او را باور نداشتند و قائل به غیبت و مهدویت او شدند.(۵۷) البته مهدویت ابوهاشم از ساخته های عباسیان می باشد.(۵۸) عباسیان با جعل این فرقه توانستند با مطرح کردن دروغین وصیت ابوهاشم به یکی از سران بنی عباس حق حکومت را از آل علی(ع) به خود منتقل سازند. و بدین وسیله مردم را به تبعیت از خود فرا خواندند.
این گروه الآن وجود خارجی ندارند؛ گو اینکه فرقه بیانیه، پیروان بیان نهدی، که معاصر امام باقر(ع) بودند هم به مهدویت ابوهاشم اعتقاد داشتند.(۵۹)
البته در زمان خود ابوهاشم چنین اعتقادات مذهبی درباره او نبوده است.
عمربن عبدالعزیز:
سعیدبن مسیب قائل به مهدویت وی شده است.(۶۰) عمربن عبدالعزیز، هشتمین خلیفه امویان بود، که به مدت دو سال و ۵ ماه خلافت کرد؛ یعنی از صفر سال ۹۹ هـ تا رجب سال ۱۰۱ هـ(۶۱). روایت است که وی توسط مروانیان مسموم و با زهر از پای درآمد. نسب وی از طرف مادر به عمربن خطاب می رسد؛ یعنی مادرش دختر عاصم بن خطاب بوده است(۶۲) و برادرزاده عبدالملک مروان.
مقاله جای بحث آن نیست.
سعیدبن مسیب در سال ۹۴ هـ / ۷۱۲م از دنیا رفته است.(۶۳) وی از امام سجاد(ع) روایت نقل کرده و در محضر حضرت درس آموخته است(۶۴). سعیدبن مسیب امام را والاترین فقیه زمان می دانست و احترام خاصی برای او قائل بود.
منابع و مأخذ شیعه، سعید را یکی از پیروان امام سجاد(ع) می دانند؛ ولی این موضوع نمی تواند درست باشد. در حقیقت گرچه سعید احترام خاصی به امام سجاد(ع) می گذاشت و یکی از دوستان صمیمی آن حضرت نیز بود؛ ولی در مسائل حقوقی و شرعی نظریات مشترکی با آن حضرت نداشت؛ و حتی بعد از شهادت امام سجاد(ع) بر پیکر آن حضرت نماز نخواند.(۶۵)
خود عمربن عبدالعزیز هم مدعی مهدویت بوده، در منابع یافت نشد.
توجه به این نکته مناسب است که درگذشت سعیدبن مسیب سال ۹۴ هـ. بوده؛ ولی درگذشت عمربن عبدالعزیز سال ۱۰۱هـ. می باشد.
گروه و یا فرقه ای که پیرو این ادعا باشند، یافت نشده است و کاملاً منقرض شده اند همچنین در منابع چیزی درباره غرض سعید از چنین ادعایی یافت نشده است.
باقریه:
این فرقه معتقد بودند که امام باقر (شهادت ۱۱۴هـ.) زنده است و مهدی موعود واقعی ایشان می باشد و ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. پیروان این فرقه آن حضرت را امام می دانستند؛ ولی رحلت او را قبول نداشتند و منتظر رجعت (بازگشت) او بودند.(۶۶)
(۶۷)
از آنان قائم ایشان است.»(۶۸)
این امر دو غیبت خواهد بود؛ و قائم، قیام می کند، در حالی که بیعت کسی بر گردنش نیست.»(۶۹)
زیدیه:
عده ای با تمسک به روایت پیامبر(ص) که فرمودند: «ان المهدی من ولدالحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیه. مهدی از فرزندان حسین(ع) است و او با شمشیر بپا می خیزد و مادرش بهترین کنیزان خواهد بود.» زمانی که زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب قیام خود را علیه امویان آغاز کرد، گفتند: چون او از نسل حسین(ع) است و قیام به سیف علیه ظالمان کرده و از سویی فرزند اسیر است، پس او مهدی موعود می باشد.(۷۰) کنیه زید ابوالحسن و مادرش کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده او را به علی بن الحسین(ع) بخشیده بود.(۷۱)
(۷۲)
دست هشام بن عبدالملک اموی به دار آویخته شد و سرش را به دمشق نزد هشام و از آنجا به مدینه بردند.
زید از سوی امام باقر(ع) نیز تأیید شده بود و امام(ع) می فرمودند: «خدایا! پشت مرا به زید محکم فرما.» و با مشاهده زید، آیه «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءللّه.»(۷۳) را تلاوت می کردند و می فرمودند: «ای زید! تو نمونه عمل به این آیه هستی.»(۷۴)
قائل به مهدویت زید و منتظر ظهور او شدند.(۷۵)
(۷۶)
این سخن، نظر جمیع شیعیان تلقی گردیده است.(۷۷)
پرسیدم، گفتند: او حَلیف قرآن است؛ یعنی هیچ گاه از قرآن و تلاوت آن جدا نمی شود.(۷۸)
اختلافهای اعتقادی پیدا کردند.
علامه طباطبایی درباره عقاید زید و فَرق میان زیدیه و امامیه می فرماید: زیدیه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع فقه ابی حنیفه، رئیس یکی از چهار مذاهب اهل سنت، را دارند. فَرق کلی میان شیعه دوازده امامی و شیعه زیدی این است، که شیعه زیدی اغلب امامت را مختص به اهل بیت نمی دانند وعده ائمه را به دوازده منحصر نمی بینند و از فقه اهل بیت پیروی نمی کنند؛ بر خلاف شیعه دوازده امامی.(۷۹)
امامت عنوان کرده اند و فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را در امامت یکسان می دانند.
زیدیه بعدها به مناسبت رهبرانی که پیدا کردند، به گروه های مختلف تقسیم شدند و هر گروه عقاید ویژه ای را برگزیدند.
این فرقه اکنون بیشتر در کشورهای یمن و سوریه و برخی از کشورهای دیگر زندگی می کنند. اینان عقاید و اعتقادات خاص خودشان را دارا هستند؛ البته اینکه مدعی باشند زید همان مهدی است و روزی ظهور خواهد کرد، را قائل نیستند.
ابومسلم خراسانی:
گروهی از فرقه خرّمیّه پیروان بابک خرّمی پنداشتند که ابومسلم خراسانی (درگذشت ۱۳۷هـ). همان کسی است که باید زمین را پر از عدل و داد کند؛ و کشته شدنش را به دست ابوجعفر منصور دوانیقی تکذیب نموده و به انتظار ظهورش بسر می بردند.(۸۰)
(۸۱)(۸۲)(۸۳)
رسائل خود بیان می کند که: به ابومسلم باید گفت ابومجرم؛ چون جنایات زیادی مرتکب شده است.
پس از مرگ ابومسلم، قیامها و نهضتهایی به خونخواهی او رخ داد. راوندیان و بومسلمیه (یا مسلمیه) و سپیدجامگان در عقاید دینی خویش ابومسلم را امام خود می دانستند و بسیاری از ایرانیان او را یگانه امام واقعی خویش می شمردند و مقام مهدویت و حتی الوهیت برایش قائل بودند.
فرقه خرّمیه یا خرّمیان، بابک بود. وی ادعای خدایی داشت و در دوران مأمون زحمت بسیاری برای دولت عباسی ایجاد کرد. این زحمت و فتنه تا دوران معتصم ادامه داشت. وی از نژاد مطهربن فاطمه، دختر ابومسلم بود، که گروهی از همین فرقه مدعی مهدویت ابومسلم خراسانی شدند.(۸۴)
نمی باشد.
نفس زکیه:
محمدبن عبدالله، معروف به نفس زکیه، کنیه اش ابوعبدالله است. مادرش هند، دختر ابوعبیده بن عبدالله(۸۵) بود. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه وی را مهدی موعود(۸۶) دانسته اند. وی در سنه (۱۴۵هـ / ۷۶۲م)(۸۷) از مدینه ادعای مهدویت نمود و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد؛ جالب این که پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده است(۸۸).
(۸۹)(۹۰)(۹۱)
خروج کرد و در همانجا کشته شد.
علت نامگذاری محمدبن عبدالله به نفس زکیه:
علما و دانشمندان آل ابی طالب او را نفس زکیه و مقتول اَحجار الزَّیت می دانند. محدث قمی در تتمه المنتهی می گوید: محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت، نفس زکیه لقب دادند.(۹۲) محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینی فقیه تر. شجاعت، جود، صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود؛ از این رو کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست.
روایت کرده اند که یکی از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأموریت مدینه فرستاد و گفت: پای منبر برو و آنجا بنشین و گوش دار؛ تا ببینی محمد چه می گوید. من رفتم و شنیدم که می گفت: شما هیچ کدام شک ندارید که مهدی موعود من هستم. این سخن را که من از محمد شنیده بودم، به منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ می گوید؛ بلکه مهدی فرزند من است و او مهدی نیست.(۹۳)
سلمه بن اَسلم جُهنی شاعر، درباره او گفته است(۹۴):
اِنْ کان فی النّاسِ لَنا مَهدیٌّ | یُقیمُ فینا سِیَرَهَ النَّبیِّ |
فَاِنَّهُ محمد التّقیُّ
اگر آن مهدی موعود که روش پیامبر(ص) را در میان ما بپا می دارد، در میان مردم آمده باشد؛ بی شک او محمد (بن عبدالله) آن تقی پرهیزکار است.
یحیی بن علی و دیگران به سند خود از ابوالعباس فلسطی روایت کرده اند که گفته: من به محمدبن مروان گفتم: محمدبن عبدالله بن حسن را دستگیر کن؛ زیرا او مدعی خلافت است و خود را مهدی نامیده. مروان گفت مرا با او چه کار؟ او مهدی نیست.(۹۵) و نیز مغیره بن زمیل روایت کرده که مروان به عبدالله بن حسن گفت: مهدی شما چه شد؟ عبدالله در پاسخ گفت: ای امیرالمؤمنین! این سخن را نگو و چنان نیست که به تو گزارش داده اند. مروان گفت: چرا؛ ولی امید است خدا او را اصلاح نماید و هدایتش کند.(۹۶) امام صادق(ع) هم به عبدالله بن حسن خبر داده بود که فرزندش مهدی موعود نیست و کشته می شود و خلافت به ابوالعباس و برادران و فرزندان او خواهد رسید.(۹۷)
رسید و به آنها تعلق دارد و به زودی هر دو پسرت کشته می شوند.»(۹۸)
ناووسیه:
فرقه ناووسیه معتقد به مهدویت امام صادق(ع) (شهادت ۱۴۸هـ.) شدند؛ یعنی معتقدند زنده و غایب است. مرادشان از مهدی، مفهوم نجات بخش است.(۹۹) ناووس از مردم بصره بود و وی را عبدالله بن ناووس یا عجدون بن ناووس هم می گفتند.(۱۰۰)
درست نیست. چرا که:
اولاً: حضرت به شهادت رسیده و این امر در تاریخ ثبت شده است.
ثانیاً: اگر شک در شهادت حضرت بکنیم؛ باید شک در شهادت پدران و اجداد بزرگوارش هم بکنیم؛ و آن وقت است که باید مانند غلات و مُفَوِّضه منکر شهادت امام علی(ع) و امام حسین(ع) شویم؛ در صورتی که این سفسطه است.(۱۰۱)
ثالثاً: این گروه پس از چندی از بین رفتند و الآن وجود خارجی ندارند.
رابعاً: خود امام صادق(ع) می فرماید: «هنگامی که سه اسم محمد، علی و حسن، به طور متوالی در ائمه(ع) جمع شد، چهارمی آنان قائم است». مفضل بن عمر گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم و عرض نمودم: ای آقای من! کاش جانشین خودت را به ما معرفی می نمودی. فرمود: «ای مفضّل! امام بعد از من فرزندم «موسی» است و امام خلف و موعود منتظر (م ح م د)، فرزند «حسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی» است.»(۱۰۲)
اسماعیلیه:
گروهی از اسماعیلیه عقیده دارند که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) فوت نکرده است؛ بلکه از باب تقیه، نسبت مرگ به وی داده شده است؛ او رجعت خواهد کرد و جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت و او را مهدی و قائم منتظر می دانند.(۱۰۳) این گروه را نوبختی، خالصه یا پیروان ابوالخطاب کوفی معرفی کرده است. اینها معتقدند که امام ششم(ع) او را در زمان خویش به جانشینی منصوص کرده است و چون نص بر امامت رجوع ناپذیر است و بداء نیز محال است، پس امام هفتم اسماعیل خواهد بود و امام صادق(ع) از بیم آسیب رسیدن به وی، او را از دید مردم پنهان می کرد.
حسن بن موسی نوبختی می نویسد: گروهی گفتند که پس از جعفربن محمد(ع) پسرش اسماعیل بن جعفر امام بود و مرگ اسماعیل را در زمان حیات پدرش انکار کرده گفتند: این نیرنگی بود که پدرش ساخته و از بیم مردمان او را پنهان کرده است. چنان پنداشتند که اسماعیل نمرده و نخواهد مرد؛ تا این که زمین از آنِ وی شود و به کار جهانیان پردازد. اسماعیل مهدی قائم است؛ زیرا پدرش پس از خود به امامت او اشاره کرده و پیروان خود را پایبند ولایت او ساخته و گفته است که وی خواجه و سرور ایشان است. چون امام جعفر صادق(ع) سخن راست گوید؛ از این رو در آن هنگام که آوازه مردن او برخاست، دانستم که سخن نخست او راست بود و وی نمرده و قائم آخرالزمان است. این دسته اسماعیلیه خالص هستند.(۱۰۴)
طعن، لعن و طرد پدرش امام صادق(ع) قرار داشته و به شرب خمر نیز متهم شده است.(۱۰۵)
(۱۰۶)
بودن اسماعیل، برطرف سازد و به آنها به فهماند که اسماعیل از دنیا رفته است.
افرادی از اصحاب امام(ع) که او را پس از امام صادق(ع) امام می پنداشتند، از این عقیده بازگشتند و گروهی اندک که نه در زمره نزدیکان امام بودند و نه از راویان حدیث آن بزرگوار، که گروهی از مردمان دور دست و بی خبر از مسأله امامت بودند، گفتند: اسماعیل زنده است و امام پس از پدرش است؛ و به این عقیده باقی ماندند.(۱۰۷)
شما غایب خواهد شد و بر شما جایز نیست نام او را بر زبان آورید.»(۱۰۸)
(۱۰۹)(۱۱۰)(۱۱۱)(۱۱۲)
مبارک(۱۱۳) نام داشت؛ که باعث شد این فرقه بنام مبارکیه شهرت یابند.
عقیده داشتند که وی زنده است و در بلاد روم زندگی می کند.(۱۱۴)
بازماندگان امامان روا نباشد.(۱۱۵)
بودند.
طرفداران ابوالخطاب (درگذشت ۱۳۸ هـ) قائل به الوهیت امام صادق(ع) بودند و ابوالخطاب را پیامبر و فرستاده امام صادق(ع) می دانستند؛ حتی برخی ابوالخطاب را قائم دانستند و گفتند وی نمرده است؛ که معروف به «خطابیه» شدند. گروهی از پیروان ابوالخطاب، پس از مرگ اسماعیل، فرزندش محمد را امام دانستند و در هواداری وی و فرزندانش استوار ماندند.(۱۱۶)
محمدبن اسماعیل ادعای امامت و مهدویت داشته باشد، یافت نشد.
چون این دوره طرح مسأله مهدویت، نوید برپایی حکومت عدل و داد و جایگزینی آن با حاکمیت فاسد و ستمگر عباسیان و حکومت های خشن و بیدادگر تابع آنان بود، قشرهای محروم شهرها و روستاها را متوجه داعیان اسماعیل می ساخت. آنان مردم را به سوی امامان مستور، که در نهان می زیستند، فرا می خواندند.
ابن مقنع خراسانی (درگذشت ۱۶۳ هـ):
نام اصلی ابن مقنع، عطا می باشد و برخی گفته اند هاشم بن حکم ست؛ و(۱۱۷) چون خودش را با نقابی از ابریشم سبز یا روپوش زرین می پوشاند، مقنع لقب گرفت. وی در غایت زشتی و یک چشم و کوتاه قد بود.(۱۱۸) به نظر مرحوم استاد زرین کوب، نقابی که وی با اصرار در صورت داشت؛ به نظر نمی آید آن گونه که در روایات آمده، به خاطر کوری چشم و زشتی رویش بوده باشد؛ بلکه حاکی از سعی عامدانه ایی است که مخالفان کرده اند، تا نقش او را هرچه ممکن است زشت تر ترسیم نمایند.(۱۱۹)
(۱۲۰)(۱۲۱)(۱۲۲)
سر از تنش بریدند و برای مهدی عباسی در حلب فرستادند.
پیروانش معتقد بودند که او زنده است؛ چون مطابق روایت تاریخ بخارا، او خود را در تنور انداخت و دود شد. وی خود را از آن جهت سوزاند، تا مردم بگویند که او به آسمان رفته، تا فرشتگان را بیاورد و ما را یاری دهد.(۱۲۳)
واقفیه:
فرقه واقفیه قائل به مهدویت امام موسی کاظم(ع) (شهادت ۱۸۳هـ.) هستند و(۱۲۴) بر آن حضرت متوقف شدند و در انتظار او نشستند(۱۲۵) البته مقصود آنان از مهدی، مفهوم نجات بخش آن بود؛ که وانمود کردند او نمرده و ظهور خواهد کرد.
این گروه از واقفیه را «ممطوریه» و «موسویه» هم گفته اند. اینان امام هشتم(ع) را وکیل پدر می دانستند، نه جانشین او. ممطوره لقبی است منفی و زشت؛ که پیروان امام هشتم(ع) به این گروه دادند. «ما انتم اِلاّ کِلابٌ ممطورَهُ. شما چیزی جز سگ های باران خورده نیستید.».(۱۲۶)
کاظم(ع) همان مهدی قائم است و نمرده و فقط غایب شده است(۱۲۷).
که حضرت به مرگ طبیعی مرده است. سپس جنازه را بر سر جسر (پل) بغداد نهادند؛ تا همگان ببینند.
شیخ طوسی می فرماید: وفات آن حضرت مشهورتر از آن است که محتاج به ذکر روایت باشد و کسی که مخالف آن است، در حقیقت منکر بدیهیات است.(۱۲۸)
است از جانب خداوند…»(۱۲۹)
می باشد.»(۱۳۰)
فرقه محمدیه:
فرقه محمدیه بعد از وفات ابوجعفر محمدبن علی الهادی، برادر امام حسن عسکری(ع) قائل به مهدویت و امامت وی شدند؛(۱۳۱) با این که وی در حیات پدر بزرگوارش وفات کرده است و نزدیک سامرا مدفون است و معروف به سیدمحمد می باشد(۱۳۲) (نزدیک قریه بلد).
کردن قسم شد، منکر مال را به صاحبش رساند و از خوردن قسم دروغ صدمه دیدند.(۱۳۳)
آنجا پیش رفتند، که مرگ او را منکر شدند.(۱۳۴)
فرقه جعفریه:
فرقه جعفریه قائل بودند که برادر امام حسن عسکری(ع) «جعفر بن علی» امام است و قائل به مهدویت او شدند.(۱۳۵) این فرقه در چگونگی انتقال امامت از امام هادی(ع) به جعفر، برادر امام حسن عسکری(ع) دچار اختلاف شدند و به چهار فرقه منشعب گردیدند:(۱۳۶)
جانشینی معرفی کند از دنیا رفت. پس برادرش جعفر امام منصوص می باشد.
۲ـ دومین فرقه وانمود می کردند که امام یازدهم(ع) خود «جعفر» را براساس اصل بداء به جانشینی معرفی کرده. خداوند امامت را به امام عسکری(ع) سپرده بود؛ ولی پس از آن این حقیقت را روشن کرد که امامت نباید به نسل امام عسکری(ع) برسد. رهبر این گروه یکی از کلامیون کوفی، معروف به «علی بن طحی» یا «طلحی فزاز» بود؛ که مردم را به جانبداری از امامت جعفر تحریض می کرد.
۳ـ عده ای نیز معتقد شدند که امامت جعفر از جانب پدرش تعیین شده بود؛ و امامت امام عسکری(ع) را فاقد اعتبار دانسته اند. این فرقه در زمان حیات امام عسکری(ع) وجود داشته اند و بعد از شهادت امام عسکری(ع) اقتدار بیشتری پیدا کردند. «علی بن احمد بشار» رهبر این فرقه بود.
۴ـ گروه چهارم، که معروف به نفیسیه بودند، معتقد بودند امام دهم(ع) پسر بزرگش محمد را وصی خود تعیین کرده بود. چون محمد در زمان حیات پدر درگذشت، با دستور پدر، جعفر جانشین او شد و علم سری، سلاحهای مورد نیاز جامعه و وصایت را به غلام جوان و مورد اعتماد خویش، به نام نفیس، سپرد و به او سفارش کرد که آنان را پس از مرگ پدر به جعفر بدهد. جعفر خود مدعی شد که امامت از جانب برادرش محمد به او رسیده است.
فرقه عسکریّه:
فرقه عسکریّه معتقد به مهدویت امام حسن عسکری(ع) شدند؛ که او قائم (مهدی) است و قائلند که او نمرده و اکنون در حالت غیبت به سر می برد و بعداً ظاهر خواهد شد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.(۱۳۷)
(۱۳۸)
می شوند؛ مگر آن کسی که خدا او را حفظ نماید.»(۱۳۹)
این فرقه در کیفیت قائم بودن امام عسکری(ع) به سه گروه منشعب شدند:(۱۴۰)
عسکری(ع) متوقف شدند.
۲ـ این گروه معتقد بودند که حضرت عسکری(ع) رحلت کرده؛ لکن دوباره به زندگی باز می گردد و او مهدی قائم است. اینها براساس روایتی از امام صادق(ع) که فرمودند: «مهدی قائم بدین خاطر قائم نامیده می شود که پس از رحلتش قیام خواهد کرد.» گفتند: پس تردیدی نیست که او قائم است و پس از مرگ دوباره زنده می شود. اینان نظریات خود را با اندرز امام علی(ع) به کمیل تأیید می کنند، که حضرت فرمودند: «خداوندا! حتماً تو زمین را بدون قائم یا حجتی آشکار یا پنهان، که از سوی تو می آید، رها نخواهی ساخت؛ زیرا حجت ها و علاماتت هرگز بی اعتنا نمی شود.» از این رو بر این مبنا نتیجه گیری می کردند که امام عسکری(ع) غایب و پنهان است؛ ولی وی قیام خواهد کرد.
۳ـ انشعاب سوم واقفه، لاادریه بودند؛ که فکر می کردند حضرت رحلت کرده؛ ولی مطمئن نبودند جانشین امام چه کسی است؛ پسرش یا برادرش. بنابراین در عسکری(ع) متوقف شدند؛ تا موضوع برای اینها روشن شود.
به نظر می رسد که هواداران امام عسکری(ع) در اماکنی دور از شهر سامرا زندگی می کردند، که چنین ادعایی داشتند و لحظه رحلت حضرت حضور نداشتند.
در مجموع این فرقه و انشعابات آن منقرض شده اند و الآن وجود خارجی ندارند.
نتیجه گیری:
در مجموع تا به حال معلوم نیست، چه آنهایی که خود ادعای مهدویت دانسته اند و چه نسبت به مهدویت به آنها داده اند، از مسیر امامیه و شیعه اصلی جدا باشند؛ چون:
برخی از فرقه ها اصلاً واقعیت تاریخی نداشته اند؛ مانند سبائیه؛
تعدادی از این گروه ها رهبرانشان افرادی مجاهد و ضد حکومت بودند، که در حین شورش یا پس از سرکوبی قیامشان، برای لوث کردن چهره آنان، فرقه هایی با عقاید خاص به وجود آوردند؛ مثل مختاریه؛
بعضی هم ساخته شده حکومت بنی عباس بودند؛ مثل هاشمیه؛
برخی هم با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و بعضاً با تکیه بر اصل غلو این کار را می کردند.
با توجه به شرایط زمانی مشخص شد، آن که مهدی واقعی است، باید تمام شروط نقل شده در روایات را یکجا داشته باشد. همان طور که در مقدمه اشاره شد، آخرین حلقه از معصومین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) بعد از دو غیبت صغرا و کبرا، با نشانه های خاص ظهور می کند. او قائم واقعی و زنده است و ان شاء الله روزی ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
۱. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرضٌ و نقدٌ، دکتر قفاری، انتشارات دارالرضا، سه جلدی، جلد ۲، ص ۱۱۲۳ – ۹۹۹.
۲. تاریخ عصر غیبت، مسعود پور سید آقایی و دیگران، ص ۴۰۶، چاپ اول، ۱۳۷۹، انتشارات حضور، قم.
۳. او خواهد آمد، علی اکبر مهدی پور، ص ۱۳۹، ویرایش دوم، چاپ دهم، پاییز ۱۳۷۹، انتشارات رسالت.
۴. سیمای مهدی موعود(عج) در آیینه شعر فارسی، استاد محمدعلی مجاهدی، ص ۲۵۶، چاپ اول، انتشارات جمکران، زمستان ۱۳۸۰.
۵. این روایات در کتاب منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، تألیف آیت ا… لطف ا… صافی گلپایگانی، فصل اول، باب ۴، ص ۹۷، تحت عنوان «الائمه اثنا عشر اولهم علی(ع) و آخرهم المهدی(ع)» و باب ۵، ص ۱۰۳، تحت عنوان «والائمه اثناعشر و آخرهم مهدی» آمده است. (انتشارات معصومیه، چاپ دوم، ۱۴۲۱ ق).
۶. در انتظار ققنوس، سیدثامر العمیدی، ترجمه و تحقیق مهدی علی زاده، ص ۲۱۶، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره)، چاپ اول، زمستان ۱۳۷۹.
۷. همان.
۸. همان.
۹. مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، سید ثامر العمیدی، ترجمه محمدباقر محبوب القلوب ص ۳۳۱، چاپ دهم ۱۳۸۰ پائیز، انتشارات جمکران.
۱۰. غالیان، نعمت ا… صفری فروشانی، ص ۲۲۷-۲۲۶ (با کمی تغییر)، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۸.
۱۱. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۱۲۷، انتشارات اشراقی، چاپ ششم، تهران، ۱۳۷۹.
۱۲. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۹۷، تحقیق عبادالله الطهرانی و الشیخ علی احمد ناصح، انتشارات مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۷ ق .
۱۳. المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقی ص ۹۴، طبع مصر، ۱۳۵۳م / ۱۳۷۳هـ ، دارالکتاب العربی.
۱۴. عبدالله بن سبا، علامه عسکری، ج ۳، ص ۲۰۹، مترجمان: محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، چ اول، انتشارات مجمع علمی اسلامی.
۱۵. همان.
۱۶. تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض، ص ۱۴۰، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار ۱۳۷۸.
۱۷. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۶۴۷ .
۱۸. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۸.
۱۹. عبدالله بن سبا، علامه سیدمرتضی عسکری، ج ۳ (ترجمه فارسی).
۲۰. طه حسین، الفتنه الکبری علی و نبوه، قاهره، دارالمعارف، ص ۹۸.
۲۱. دکتر علی وردی، وعاظ السلاطین، ص ۱۷۵، بغداد، کلیه الآداب و العلوم، ۱۹۵۴ م.
۲۲. محمد کردعلی، خطط الشام.
۲۳. احمد محمود، نظریه الامامه.
۲۴. دکتر کامل مصطفی شیبی، الصله بین التصوف و التشیع.
۲۵. غالیان، صفری فروشانی، ص ۷۹-۷۷.
۲۶. عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الآداب، ج ۳، ص ۲۹۳-۲۹۰، چاپ سوم، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ ق.
۲۷. کمال الدین و تمام النعمه، محمدبن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، ج ۱، ص ۲۸۹، ح ۱، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۶هـ .
۲۸. فرهنگ لغت معین، ماده کیّس.
۲۹. غالیان، صفری فروشانی، ص ۸۴-۸۳ .
۳۰. تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص ۱۹۴، چاپ بیست و یکم، ۱۳۷۶، مرکز نشر دانشگاهی تهران.
۳۱. الغیبه – شیخ طوسی ص ۱۹۲ – ملل و نحل – ابی الفتح محمدبن عبدالکریم بن ابی بکر احمد شهرستانی ص ۱۴۷ ج ۱ تحقیق محمد سید کیلانی دارالمعرفه – بیروت ۱۴۰۲هـ / ۱۹۸۲م/ – نجم الثاقب – محدث نوری ص ۲۱۴ چاپ جمکران. چاپ نهم – پائیز ۱۳۸۱.
۳۲. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ص ۳۰۵، ترجمه: دکتر محمدتقی آیت اللهی، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸. (به نقل از ابن سعد، ج ۵، ص ۹۴).
۳۳. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۲۷، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ ق.
۳۴. غالیان، صفری فروشانی، ص ۸۵. (با کمی تغییر).
۳۵. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۷.
۳۶. ملل و النحل شهرستانی، ج ۱، ص ۱۴۷ و تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص ۵۷.
۳۷. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص ۳۰۶.
۳۸. ماهیت قیام مختاربن ابی عبیده ثقفی، سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ص ۱۹۰، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
۳۹. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۱۱.
۴۰. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج ۱، ص ۱۳۵، انتشارات انصاریان، چاپ اول، ۱۳۷۵. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذری، ج ۳، ص ۲۸۹)
۴۱. فرق الشیعه، ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، ص ۴۴، تعلیق سیدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبه الحیدریّه، ۱۳۸۸ ق.
۴۲. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر جواد مشکور، ص ۵۸.
۴۳. المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، ص ۳۳، تصحیح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱ ش.
۴۴. الیزیدیه، صدوق الدملوجی، ص ۱۶۴، طبع موصل، ۱۳۶۸هـ .
۴۵. ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۳۶ و ج ۲، ص ۳۵.
۴۶. بررسی عقاید و ادیان، آیت الله مصطفی نورانی، ص ۳۳۷، انتشارات مکتب اهل بیت(ع)، چاپ چهارم، تیر ۱۳۷۵.
۴۷. یزیدبن انیسه، از طوایف اباضیه خوارج است و از جمله کسانی بود که زمانی که مختار در زندان بود، برایش بیعت می گرفت.
۴۸. بررسی عقاید و ادیان، مصطفی نورانی، ص ۳۳۸.
۴۹. همان، ص ۳۴۷.
۵۰. اینها می گفتند: بشر چون به حد اخلاص رسید، در دنیا و آخرت می تواند به مصافحه و دست بوسی خدا نایل گردد. اینها برای خدا اعضا و جوراح ثابت می کنند و می گویند: خداوند در طوفان نوح آن قدر گریه کرد، تا چشمش به درد آمد. و می گویند: اکنون هم خدا روی عرش نشسته و بندگانش را تماشا می کند. (بررسی عقاید و ادیان، نورانی، ص ۳۳۴)
۵۱. تبصره العوام، سیدمرتضی داعی حسنی رازی، ص ۹۹، به تصحیح عباس اقبال، ۱۳۱۳، تهران.
۵۲. گزیده کفایه المهتدی، سیدمحمد میر لوحی اصفهانی، ص ۲۹۹، ح ۳۹، تصحیح و گزینش گروه احیای تراث فرهنگی، چاپ اول.
۵۳. اعلام الوری، طبرسی، ص۴۳۲ ـ ۴۳۱ (به نقل از گزیده کفایه المهتدی، ص ۲۹۹)
۵۴. ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۵۰.
۵۵. غادیان، صفری فروشانی، ص ۸۹.
۵۶. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۱، ص ۴۳۵، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، ۱۳۷۱.
۵۷. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص ۳۱۷.
۵۸. غالیان، صفری فروشانی، ص ۹۰ و ص ۱۴۰.
۵۹. فرق الشیعه، نوبختی، ص ۴۸.
۶۰. المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص ۱۸۲.
۶۱. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۱، ص ۴۰۲.
۶۲. همان، ص ۴۰۳.
۶۳. معجم رجال الحدیث، آیت الله العظمی خویی(ره)، ج ۸، ص ۱۳۷، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۰۳ هـ / ۱۹۸۳م.
۶۴. همان، ص ۱۳۳-۱۳۲.
۶۵. همان، ص ۱۳۵.
۶۶. ملل و النحل، ج ۱، ص ۱۶۶.
۶۷. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص ۲۹۸.
۶۸. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۴۰.
۶۹. الغیبه، نعمانی، ص ۱۱۳، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق.
۷۰. امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت الله سیدمحمد کاظم قزوینی، ص ۵۶۸، ترجمه و تحقیق: علی کرمی و سیدمحمد حسینی، چاپ سوم، الهادی، قم.
۷۱. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، ص ۱۲۹، تحقیق: علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق، تهران.
۷۲. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۴۰.
۷۳. نساء، ۱۳۵.
۷۴. الغدیر، علامه امینی، ج ۳، ص ۱۷۰.
۷۵. ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۵۴ و المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص ۱۰۷.
۷۶. کفایه الاثر فی النصوص علی الائمه الاثنی عشر، علی بن محمدبن علی الخزاز الرازی القمی، ص ۳۲۷، دارالطباعه نایب ابراهیم، ۱۳۰۵ ق.
۷۷. سیره و قیام زیدبن علی، حسین کریمان، ص ۸۳، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۶۴.
۷۸. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، ص ۱۳۱، تحقیق: علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق، تهران.
۷۹. شیعه در اسلام، محمدحسین علامه طباطبائی، ص ۳۹-۳۴، تهران، ۱۳۴۸.
۸۰. المهدیه فی الاسلام، سعد محمدحسن، ص ۱۸۴.
۸۱. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر مشکور، ص ۷۸.
۸۲. جنبش های دینی ایران در قرن های دوم و سوم، غلام حسین صدیق، ص ۲۵۵، تهران، انتشارات پاژنگ، ۱۳۷۲ ش.
۸۳. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج ۱، ص ۹۳ (به نقل از رسائل خوارزمی، ص ۱۶۵-۱۶۴).
۸۴. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۲، ص ۱۱۶-۱۱۵.
۸۵. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص ۲۲۱.
۸۶. همان، ص ۲۲۲، المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص ۱۲۵.
۸۷. اخبار الطوال، ابوحنیفه احمدبن داود این واقعه را سال ۱۴۴ ذکر کرده است، ص ۳۸۵.
۸۸. امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت الله قزوینی، ص ۵۷۰.
۸۹. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۲، ص ۱۲۶.
۹۰. تشیع در مسیر تاریخ، جعفری، ص ۳۱۳.
۹۱. نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۴.
۹۲. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص ۲۲۲.
۹۳. همان، ص ۲۲۸.
۹۴. همان.
۹۵. همان، ص ۲۴۶.
۹۶. همان، ص ۲۴۷.
۹۷. همان، ص ۲۴۳.
۹۸. همان، ص ۲۴۳-۲۴۲.
۹۹. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۹۲ و ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۶۶ و نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۵.
۱۰۰. تاریخ ادیان و مذاهب، مبلغی آبادانی، ج ۳، ص ۱۲۵۱، قم، انتشارات منطق، ۱۳۷۳ ش.
۱۰۱. مهدی موعود(عج)، علی دوانی، ص ۴۲۳، ترجمه جلد ۱۳ بحارالانوار، مجلسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پانزدهم.
۱۰۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۳۳۴، ح ۴.
۱۰۳. نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۵، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص ۱۲۸.
۱۰۴. همان، ص ۱۰۱.
۱۰۵. تاریخ الرسل و الملوک، محمدبن جریر طبری، ج ۳، ص ۱۵۴.
۱۰۶. تاریخ جهانگشا، عطاملک جوینی، تصحیح قزوینی، ج ۳، ص ۱۴۵، هلند، ۱۹۳۷.
۱۰۷. الارشاد، شیخ مفید، ترجمه: محمدباقر ساعدی خراسانی، ص ۵۵۴-۵۵۳، تصحیح: محمدباقر بهبودی، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۶۴ ش.
۱۰۸. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۱.
۱۰۹. نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۵ و المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص ۱۷۰.
۱۱۰. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص ۱۹۵.
۱۱۱. همان، ص ۲۳۳.
۱۱۲. تاریخ عقاید اسماعیلیه، دکتر فرهاد دفتری، ص ۱۱۵، ترجمه: فریدون بدره ای.
۱۱۳. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص ۱۹۹.
۱۱۴. احیای فرهنگ در عهد آل بویه، جوئل. ل. کرمر، ص ۱۰۴ و ص ۱۱۳ (پاورقی)، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۵.
۱۱۵. فرق الشیعه، نوبختی، ص ۱۰۲.
۱۱۶. همان، ص ۱۰۵-۱۰۴.
۱۱۷. تاریخ بخارا، ابوبکر محمدبن جعفر النرشخی، ص ۹۰، ترجمه: ابونصر احمدبن محمدبن نصر القبادی، تلخیص: محمدبن زفربن عمر، تصحیح: مدرس رضوی، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۶۳.
۱۱۸. همان.
۱۱۹. تاریخ مردم ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ج ۲، ص ۶۵، انتشارات امیرکبیر.
۱۲۰. تاریخ بخارا، ص ۹۰.
۱۲۱. همان، ص ۹۱.
۱۲۲. همان، ص ۹۳.
۱۲۳. همان، ص ۱۰۲.
۱۲۴. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۹۱، «و فیهم من قال: موسی بن جعفر الم یمت» و ص ۱۹۸، «و اما الواقفه وقفوا علی موسی بن جعفر و قالوا هو المهدی».
۱۲۵. ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۶۷ و نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۵.
۱۲۶. ملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۶۹.
۱۲۷. تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی، جواد مشکور، ص ۱۶۶.
۱۲۸. مهدی موعود(عج)، علی دوانی، ص ۴۲۴.
۱۲۹. الغیبه، نعمانی، ص ۱۰۰.
۱۳۰. کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۳۶۱، ح ۴.
۱۳۱. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۹۲ «و فیهم من قال: المهدی هو اخوه محمدبن علی الهادی» و ص ۱۹۸ «اما المحمدیه الذین قالوا بامامه محمدبن علی العسکری و انه حی لم یمت».
۱۳۲. همان، ص ۱۹۸ (پاورقی).
۱۳۳. نجم الثاقب، نوری، ص ۲۱۶.
۱۳۴. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، دکتر جاسم حسین، ترجمه: دکتر محمدتقی آیت اللهی، ص ۱۰۸، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۷.
۱۳۵. الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۲۲ و ۲۲۵.
۱۳۶. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۵.
۱۳۷. الغیبه، شیخ طوسی، ص۲۲۰، نجم الثاقب، نوری، ص۲۱۶.
۱۳۸. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ج۲، ص۴۰۸، ح۶.
۱۳۹. همان، ص۴۰۹، ح۸.
۱۴۰. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ص۱۰۴.
منبع :انتظار – تابستان و پاییز ۱۳۸۲، شماره ۸ –