- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
این قطعه از متن ملاصدرا، بطور واضح نشان میدهد که وی در نظام تعلیم و تربیت خود به شئونات دنیوی و زندگی اجتماعی و جنبه های معیشتی و کلیه امور مربوط به بدن توجه داشته است.
وی در ادامه به افرادی اشاره میکند که در مسند ارشاد و تربیت جوانان قرار دارند ولی به حواس ظاهری بی توجه هستند و آن را انکار میکنند: «بل ربما ذهب کثیر منهم الذین نصبوا انفسهم منزل الارشاد و التعلیم الی عزل القوی الادراکیه و سد ابواب المشاعر جمله و منع الصور الادراکیه التی هی امثله الاعیان الخارجیه عن ورودها الی تلک المشاعر… .»(۲۹)
در حالی که این کار بسیار ناپسند و خلاف صواب میباشد و باعث میشود که فرد دروازه های علم را بسوی خود ببندد، چون علوم مختلف ابتدا از طریق همین قوا و حواس ظاهری برای انسان حاصل میشود: «اما عزل الحواس و تعطیل القوی الدراکه عما خلقت لاجله، فلا یخفی علی ذوی البصائر ان ذلک یسد باب العلم؛ لان العلم الانسانی انما یکتسب اولا من جهه المحسوسات … .»(۳۰)
وی حتی معتقد است که این قوای ظاهری، حکم بالهایی برای عقل دارند که باعث میشوند عقل به عالم ملکوت و عقول پرواز کند و کسی که حواس خود را تعطیل کند در واقع باعث میشود که عقل او با عقل بالفعل متحد نگردد:
و لان هذه القوی الادراکیه کالأجنحه للعقل الانسانی بها یطیر الی جو الملکوت و فضاء العالم القدسی، فالذی عزلها و عما قدرها الله له فکانما کسر للعقل الانسانی اجنحته بقوادمها و خوافیها التی بها یعرج عن مضائق المحصورات و ارض المحسوسات الی سعه الروحانیات و سماء العقلیات.(۳۱)
از آنجا که ملاصدرا مادیات و زندگی اجتماعی و شئونات آن را وسیله یی برای رسیدن به معرفه الله و قرب الهی میداند، توجه به آن را از خصوصیات ضروری هر نظام تعلیمی و تربیتی برمی شمرد و بسیاری از متشرعان ظاهرنما را از «عدم توجه به جسم و بعد مادی زندگی» برحذر میدارد تا جایی که او را متهم به فکر میکنند.
در دوره ی کنونی نیز بسیاری از اندیشمندان علوم تربیتی با دیدن مسائل و مشکلات و عواقب بد ثنویت گرایی و طرد بُعد متافیزیکی، معتقدند که تربیتی مناسب است که هم بعد جسمانی و هم بعد روحانی و اخلاقی فرد را پرورش دهد. در برنامه ریزیهای تربیتی، برای تربیت جسمانی فرد باید برنامه هایی همانند ورزشهای جسمانی وجود داشته باشد و همچنین در نظام تربیتی باید برنامه هایی برای پرورش بعد اخلاقی نیز وجود داشته باشد.(۳۲)
با توجه به مطالب گفته شده، مشخص میشود که طرد ثنویت بین جسم و روح، یکی از نتایج اصول «وجود شناسی شدن انسان» و «النفس فی وحدتها کل القوی» میباشد که میانشان رابطه ی مستقیم و تنگاتنگی وجود دارد.
ما تا وقتی معتقد باشیم که جسم و روح یک حقیقت هستند و «النفس فی وحدتها کل القوی» میباشد، در اینصورت نمی توانیم و نباید اعتقاد داشته باشیم که در نظام تربیتی، باید تنها و تنها به روح و نفس متربی اهمیت داده شود، بلکه جسم او نیز اهمیت دارد. البته خود ملاصدرا تأکید میورزد تا جایی باید به جسم توجه کرد که باعث ترقی و تربیت روح شود.
در نتیجه، اینکه روح و بدن، دو درجه از وجود هستند و روح، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء میباشد، بیانگر این است که روح و بدن، دو مرتبه از یک حقیقتند و بنابراین سلامت و پرورش جسمانی، در سلامت روح و پرورش روح دخالت دارد. از این رو، نظام تعلیم و تربیت باید هم ناظر به تربیت روح و هم ناظر به پرورش جسم باشد.
۴- رابطه ی آزادی و عقلانیت در نگاه ملاصدرا
یکی دیگر از اصول بنیادی در تعلیم و تربیت، بحث آزادی است. آزادی و اختیار چه در اسلام و چه در عالم غرب از بحثهای جنجال برانگیز بوده و همچنان نیز لاینحل باقی مانده است. اصل آزادی نه تنها در مباحث فلسفی و انسان شناسی، بلکه در مباحث جامعه شناسی، سیاست، فرهنگ، روانشناسی و تعلیم و تربیت نیز مورد بحث واقع میشود.
بحث آزادی یکی از مباحث مهم در تعلیم وتربیت است؛ اینکه انسان را موجودی بدانیم که قادر به مهار رفتار سازنده ی سرنوشت خود میباشد؛ موجودی که برای سرنوشت خود تصمیم میگیرد و خود و محیطش را مهار میکند؛ اینکه او را موجودی بدانیم که نه تنها تحت تأثیر شرایط و غرایز یا سایر انگیزه ها قرار نمی گیرد، بلکه برخلاف حیوان، از خاصیت آینده نگری برخوردار است و آینده را پیش بینی میکند و آن را تحت تأثیر قرار میدهد یا آنکه او را موجودی بدانیم که تنها به محرکهای محیط پاسخ میدهد و این محرکها تعیین کننده رفتار و سازنده شخصیت فعلی او میباشد. و وی نسبت به رفتارهای خود مختار نیست، در تربیت شخص تأثیر بسیار شگرف و مهمی خواهد داشت.
ملاصدرا انسان را موجودی مختار و آزاد میداند. زیرا براساس اصالت وجود و حرکت تدریجی و تکاملی نفس، تنها انسان است که در هیچ مرحله یی محبوس نمی شود، بلکه میتواند از مراتب گوناگون گذشته و دارای آزادی حرکت در تمام مراحل تکاملی خویش باشد. این معنا از آزادی را اولین بار ملاصدرا با توجه به دو اصل بنیادین خود، یعنی اصالت وجود و خودآفرینی انسان یا بعبارت دیگر حرکت جوهری نفس بیان میکند: «من اراد الحکمه فلیستحدث لنفسه فطره ثانیه.»(۳۳)
او آزادی را برای انسان چنین معنی میکند: نفس یا مطیع و فرمانبردار امور بدنی و لذایذ قوای حیوانی میباشد یا چنین نمی باشد. نفسی که فرمانبردار بدن و امور جسمانی نباشد، حر یا آزاد و رها از قید میباشد: «ان النفس اما ان لاتکون مطیعه بغریزتها الی الامور البدنیه و مستلذات القوی الحیوانیه، و اما أن تکون مطیعه لها؛ فالتی لاتکون کذلک هی الحره .»(۳۴)
ملاصدرا معتقد است که شهوات، اسارت و بندگی میآورد و میتواند نفوس ناقص ضعیف را به بندگی بکشد و به اسارات درآورد: «معلوم أن الشهوات مستعبده قاهره علی استخدام النفوس الناقصه، فهی عبده الشهوه غیرحره عن طاعه الامور البدنیه… .»(۳۵)
در اینصورت نفس، بنده ی شهوت است، در حالی که هر چه علاقه و وابستگیش به امور جسمانی کمتر و علاقه عقلیش قویتر باشد، آزادی بیشتر پیدا میکند و هر کس که برعکس این باشد، عبودیت و بندگیش به شهوت بیشتر است: «فکل ما کانت علاقته البدنیه أضعف و علاقته العقلیه أقوی، کان أکثر حریه، و من کان بالعکس، کان أکثر عبودیه للشهوات.»(۳۶)
بنابراین، ملاصدرا نه تنها انسان را موجودی آزاد و مختار میداند، بلکه این آزادی را مربوط به اطاعت از شهوات و غرایز بدنی میداند. در غرب، آزادی تا جایی معنا پیدا میکند که آزادی دیگر انسانها را محدود نکند.
بنابراین، در آنجا آزادی هر شخص نباید باعث از بین رفتن آزادی دیگر افراد شود. اما در نگاه ملاصدرا نه تنها حق الناس مطرح است، بلکه حق الله نیز مطرح میباشد و آزادی برای هر فرد تا جایی معنا دارد که هم حقوق دیگر انسانها را زیر پا نگذارد و هم فرامین الهی را انجام دهد. پیروی از شهوات، ریشه و اساس نفی حق الله و حق الناس میباشد. بهمین
جهت ملاصدرا معتقد است که هر چه شخص کمتر از شهوات پیروی کند، در این صورت آزادی بیشتری دارد.
از دید ملاصدرا، هر نفسی که از تربیت صحیح تری برخوردار باشد، از آزادی بیشتری برخوردار خواهد بود و خود این آزادی باعث تربیت بهتر و کاملتر شخص خواهد شد؛ در واقع هر مرحله از آزادی باعث شکل گیری مرحله ی بالاتری از تربیت و هر مرحله از تربیت باعث بوجود آمدن آزادی بیشتری برای فرد خواهد شد، تا جایی که دیگر هیچ حد و حصری برای او نباشد. و به مقام فناء فی الله برسد.
به این ترتیب، میبینیم که رابطه ی آزادی و تربیت، رابطه یی دو سویه و تکاملی است. در نتیجه، نظام تعلیمی و تربیتی در مکتب حکمت متعالیه، باید بگونه یی باشد که انسانها به چنین آزادیی دست پیدا کنند؛ یعنی به عقلانیتی برسند که موجبات رهایی آنان را از قید و بند شهوات فراهم سازد.
وقتی یک نظام تربیتی نتواند چنین آزادیی را برای انسان تأمین کند، نوعی نقص برای آن نظام محسوب میشود. اگر ملاصدرا در زمان ما میزیست، نظام تعلیمی و تربیتی مدارس را بشدت ناقص میدانست، زیرا نظام تعلیمی و تربیتی کنونی مدارس ما، یک نظام آموزشی صرف است که فقط یکسری دستاوردهای ذهنی دارد و نمی تواند چنین آزادیی را برای فرد فراهم کند در حالی که از دیدگاه ملاصدرا، تنها نظامی قابل قبول است که بتواند این آزادی را برای فرد فراهم سازد. بنابراین، از نظر او نظام تعلیمی و تربیتی باید این توانایی را داشته باشد که برای انسان دو زمینه را فراهم آورد:
۱- عقلانیت و حریت( که از نگاه ملاصدرا، دو روی یک سکه هستند ).
۲- بازآفرینی یا استحداث خود.
عقلانیت و حریت در نگاه ملاصدرا باعث میشود که بازآفرینی انسان در جهت فطرت اولیه باشد و این همان رشد و تعالی انسان میباشد.
۵- حرکت جوهری و انسان شناسی
بر اساس نظریه ی حرکت جوهری، اهمیت تعلیم و تربیت در حکمت متعالیه معلوم میشود زیرا آنچه در تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش رقم میخورد، تحول گوهری و وجودی انسان است؛ بعبارت دیگر تعلیم و تربیت مستلزم تحولات ذاتی در انسان است.
ملاصدرا برخلاف دیگر فیلسوفان، حقیقت نفس آدمی را دارای تکامل حقیقی و وجودی میداند، بطوری که از مرتبه یی از وجود آغاز کرده و به مرتبه یی دیگر ختم میکند و زیربنای تکامل نفس آدمی را حرکت جوهری میداند.
انسان از نظر ساختار وجودی بنحوی است که مدام در طلب خروج و ارتحال از نشئه یی به نشأت دیگر است و هر ساعت و لحظه یی خلع و لبس جدید دارد تا به ملاقات خدا نایل گردد. حال در این مقالات یا شادمان و مسرور یا معذب و مقهور است؛ البته اکثر مردم از این ارتحال مدام در غفلتند: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذَا…»( سوره ق/ ۲۲ ) در حالیکه قرآن انسان را در حال خلع و لبس جدید توصیف میکند: «… بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ».( سوره ق/۱۵ )
ان النفس الانسانیه لیس لها مقام معلوم فی الهویه ولا لها درجه معینه فی الوجود کسائر الموجودات الطبیعیه و النفسیه و العقلیه التی کل له مقام معلوم؛ بل النفس الانسانیه ذات مقامات و درجات و لها نشأت سابقه و لاحقه، و لها فی کل مقام و عالم صوره اخروی کما قیل:
لقد صار قلبی قابلا کل صوره *** فمرعی لغزلان و دیرا لرهبان(۳۷)
برای انسان مقامات و مراتب مختلفی چون حسی، فکری، شهودی و … وجود دارد. نفس بعد از ترقی از منازل مختلف به منزلی میرسد که در آن اشیائی را درک میکند که حس، خیال و وهم در آن دخالت ندارند. در این درجه است که نام انسانی بر او صدق میکند و این همان حقیقت روح منسوب به خداست در قول او که میفرماید: «… وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی …»( حجر/۲۹ )
در این عالم است که در ملکوت به روی او گشوده میشود و ارواح مجرد و حقیقت محض را مشاهده میکند. در اینجاست که مقام هر فردی بمیزان علو ادراک او از این عوالم، معین میگردد. تمامی این منازل، سیر و سلوک انسان برای ترقی از ادنی به اعلی است تا به درجات عشاق و مشاهده کنندگان حق، غایت کمال انسانی و مقامی مشترک بین همه انبیا و اولیا برسد.(۳۸)
بنابراین، حرکت جوهری و نو شدن لحظه به لحظه ی هستی، تمام وجود آدمی را در معرض تحول و دگرگونی مدام قرار میدهد. این حرکت تا تجرد خالص نفس آدمی و رسیدن به غایت هستی ادامه خواهد یافت؛ یعنی در کل امر آدمی در زندگی وی جاری خواهد بود. از این رو، انسان برای سیر در این جریان بالا رونده و بالیدن در این حرکت باید از سطح زندگی زیستی خویش فراتر رود، تا بتواند پا به عرصه های وجودی والاتری نهد.
حرکت جوهری در جوهر هر چیز این اجازه را به انسان میدهد تا در هر لحظه به بازآفرینی وجود خویش دست زند و مسیر اشتباه گذشته را تغییر دهد. فعلیت لحظه ی بعد آدمی ادامه ی فعلیت این زمان اوست و برای اصلاح و بازگشت، هیچ وقت دیر نیست.
بنابراین، حرکت جوهری نفس باعث میشود که وجود و ماهیت انسان را امری ثابت و از پیش تعیین شده ندانیم، بلکه آن را همچون امری متحرک و سیال در نظر بگیریم، حرکت مدام وجود آدمی به این معناست که جریان تربیت، جریانی پایان ناپذیر است و در هر مرحله از زندگی باید به تنظیم این جریان پرداخت.
پس تشکیل تدریجی ماهیت آدمی تاثیر بسیار زیادی در برنامه ریزیهای تربیتی دارد زیرا این اصل در حقیقت ناظر به اقدامات مختلفی است که باید در طول ادوار متمایز زندگی آدمی صورت گیرد تا جریان زندگی و تربیت و تکامل شخص، جریانی صعودی و بالنده باشد. از جمله اقدامات و برنامه های تربیتی میتوان مراقبت دائمی، خود بازبینی، خود آفرینی و نیز برخورد مناسب با هر دوره از زندگی شخص را نام برد.
اینکه انسان قابلیبت ارتقا از ادنی به اعلی درجه را دارد و میتواند به مقام فنا فی الله برسد، همه تواناییهاییست که در حرکت جوهری ملاصدرا، برای انسان قابل طرح میباشد و اینجاست که نظام تربیتی مطلوب باید بگونه یی باشد که باعث حصول این مقامات برای انسان شود و همواره نظام تعلیمی و تربیتی باید ناظر به اهداف، مقاصد و تواناییهایی باشد که فرد میتواند آنها را کسب نماید.
بنابراین، حرکت جوهری و تشکیل تدریجی نفس تأثیر بسیار زیادی در تربیت شخص خواهد داشت که ملاصدرا برای اولین بار در کل تاریخ فکری بشر به تاثیر شگرف آن در بالندگی شخص پی برد و این اصل را تقریباً در تمام کتب خود بیان نمود.
۶- تجرد نفس
یکی دیگر از مبانی تعلیم و تربیت، بحث تجرد نفس است. آنچه در بحث تعلیم و تربیت مهم میباشد، این است که انسان در تربیت و شدن و تکامل هیچ حد یقفی ندارد و به هر منزلی که برسد باز منزلی بالاتر و برتر برای او وجود دارد؛ به حدی که میتواند از تمام ملائک درگذرد و بمقامی برسد که هیچ ملکی به آن نرسیده باشد.
[آدمی] اگرچه بجهت لطافت نفس، با ملائکه آسمانها مساهم است، اما از ایشان بدین صفت ممتاز است که بطوری که میخواهد، میتواند برآید و به هر صورت میشاید که گراید و سیر در مقامات کونی و تطور در ادوار ملکی و ملکوتی و معراج نفسانی و روحانی میکند.(۳۹)
ادامه دارد…