- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
نوشتارى را که در پیش روى دارید تفسیرى است از مبانى رشد و احکام و مسائل آن که بیشتر با تکیه بر آیات قرآن کریم و در برخى موارد با استشهاد به روایات فراهم آمده است. نویسنده معتقد است که جامع نگرى، انتخاب احسن و خردورزى از لوازم رشد فردى و اجتماعى است. در این مقاله رابطه بین «اطاعت» ، «ولایت» و «رشد» به این صورت ترسیم شده که این سه بسان هرمى هستند که رشد در راس آن و اطاعت و ولایت در قاعده آن است.
نویسنده ملاکهاى رشد را شرع، عقل و رویه عقلا معرفى کرده است . وى بر آن است که استفاده از روش آزمایش و خطا براى رسیدن به رشد، امرى لازم است . نیز تاکید کرده است که پذیرش لوازم رشد، با پذیرش برخى آسیبهاى فردى و اجتماعى همراه است .
بنابراین نباید به خاطر برخى آسیبها، راه رشد و لوازم آن را سد کرد و رهروان را به درجا زدن و گرد خود چرخیدن و بىراهه رفتن واداشت .
مقدمه
در بسیارى از واژه ها و مفردات قرآن کریم مفاهیمى فراهم آمده که ویژه کاربردهاى خاص وحیانى است . از این رو براى دستیابى به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناى وضعى و کاربردى الفاظ در کلام عرب، باید به ادبیات خاص قرآنى نیز توجه کرد . توجه به مصادیق و نیز سیاق آیات، مىتواند دریچهاى براى راهیابى به فرهنگ و ادبیات قرآن کریم باشد .
در این نوشتار برآنیم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشید در فرهنگ دینى و قرآنى بیان کنیم . در آغاز، معناى لغوى رشد در زبان عربى و فارسى و تفاوت مصداق رشید را در کاربردهاى این دو زبان حکایتخواهیم کرد . آن گاه با استناد به آیات قرآن ، تعریفى از رشد ارایه خواهیم داد . سپس به لوازم، احکام و مسائل مربوط به رشد خواهیم پرداخت .
معناى لغوى رشد
ابن فارس (ت ۳۹۵ ق) مى نویسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستى راه دلالت دارد و به مقاصد راهها، «مراشد» گفته مى شود»[۱]. این واژه در مقابل واژه غى است و غى در اصل به معناى فرو رفتن در جهل است» [۲].
برخى از معاجم باتوجه به معناى وضعى و کاربردى رشد، آن را اینگونه تعریف کرده اند: رشد عبارت است از رسیدن به حقیقت امر . رشید نیز به کسى گفته مىشود که تدابیر او در بسترى استوار به غایت و کمال مطلوب رسد [۳].
در زبان فارسى رشد کردن به معنى نمو کردن است [۴] و رشید به معناى شجاع و دلیر است . نیز در فارسى رشید را به معنى خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانى است زیبا و رشید . در عربى به جاى آن «رشیق» گویند و مصدر آن نیز رشاقت است [۵]. خلیل مىنویسد: «پسر یا دخترى را که از نظر اندام متعادل باشد، رشیق گویند» [۶].
در متون اسلامى نیز رشد به معناى جسمانى به کار نرفته است، لذا در توصیف برخى از افرادى که به رشد نرسیدهاند، گفته شده است: «. . . کبیره غیر رشیده» [۷].
معانى رشد در ادبیات قرآنى
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناى رشد جسمانى نیست . واژه رشد در فرهنگ قرآنى از واژههاى حوزه عقل و فکر انسان است . رشد، کمال عقل است؛ از این رو نمىتوان کسى را که عاقل است، رشید نامید .
با نظر در آیات قرآن کریم مىتوان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است؛ جامعنگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان . با این بیان، رشید کسى را گویند که اولا عقلى جامعنگر داشته باشد، ثانیا از میان راههاى مختلف، قادر به انتخاب احسن باشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد . اکنون به بیان مستندات قرآنى هریک از این سه عنصر مىپردازیم .
جامع نگرى
از آیات سوره کهف در داستان خضر و موسى علیهما السلام فهمیده مىشود که لازمه رشد در هر امرى، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است . خداوند در آیه ۶۵ سوره کهف مىفرماید: «ما به خضر دانشى خاص آموختیم» . در آیه بعد این دانش ملازم یا زمینهساز رشد معرفى شده است، (۱) آنجا که موسى علیه السلام به خضر علیه السلام مىگوید: «هل اتبعک على ان تعلمن مما علمت رشدا» ؛ (آیا تو را پیروى کنم بر اینکه مرا از آنچه به تو آموختهاند بیاموزى تا به رشد راه یابم) و از آیه ۶۸ همین سوره فهمیده مىشود که یکى از لوازم رشد، «احاطه خبرى» به موضوعاتى است که مورد تصمیمگیرى است . خضر علیه السلام در استدلال بر این که چرا موسى علیه السلام نمىتواند در همراهى با او شکیبا باشد مىگوید: «کیف تصبر على مالم تحط به خبرا» [کهف۶۸] ؛ (چگونه بر آنچه کاملا آگاه نیستى، شکیبایى کنى).
دایره اطلاعات خضر علیه السلام فراتر از اطلاعات موسى علیه السلام بود، لذا او از امورى آگاه بود که موسى علیه السلام آگاهى نداشت و همین باعثشده بود، که خضر علیه السلام در هر مورد عملى رشیدانه انجام دهد؛ اما موسى علیه السلام که از آن اطلاعات بىبهره بود، آن عمل را ناپسند و قبیح بداند . به طور مثال وقتى خضر علیه السلام کشتى را سوراخ کرد، موسى علیه السلام آن را با این عبارت تقبیح کرد: «لقد جئتشیئا امرا» [کهف۷۱] ؛ (براستى کارى ناپسند انجام دادى).
بنابراین روشن شد که وقتى انسان از همه جوانب کارى که «مىخواهد انجام دهد، اطلاع نداشته باشد، ممکن است کارى صحیح را قبیح و یا کار قبیحى را نیکو بشمرد . پس اولین رکن رشد یافتگى، داشتن تصور صحیح از جوانب و عواقب امور است . تاکید قرآن و سنتبر تدبر و عاقبت اندیشى در امور نیز به همین رو است . گاهى انتخاب راه ورود در امرى، مستلزم دیدن راههاى خروجى است . در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است: «نزد هر کارى درنگ کن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسى؛ پیش از آنکه بدان دستبیازى و پشیمان شوى» [۹].
انتخاب احسن
خداوند در آیه ششم سوره نساء پس از آنکه همگان را از سپردن اموال به دستسفیهان باز داشته است، مىفرماید: «وابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم» (و یتیمان را تا وقتى که به [سن] نکاح مىرسند، بیازمایید! اگر آنان را رشید یافتید، مالهایشان را به آنان برگردانید).
طبق ظاهر این آیه، تاز مانى که یتیم به رشد نرسیده، نمى توان اموالش را در اختیارش گذاشت تا در آن تصرف کند . اما براى رسیدن به جواب این سؤال که چه وقت مىتوان گفت: او به رشد رسیده است و مىتواند در اموالش تصرف کند، کافى استبه وظیفه ولى یا قیم نظرى بیاندازیم که اموال یتیم به او سپرده شده است . او موظف است در تداول مال یتیم، بهترین شیوه ممکن را برگزیند تا منافع او را به نحو احسن تامین کند . خداوند مىفرماید: «ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن» [انعام ۱۵۲] ؛ (به مال یتیم نزدیک مشوید، جز به گونهاى که بهتر باشد). پس مىتوان از این دو آیه چنین نتیجه گرفت که وقتى یتیم خود بتواند مال خود را از میان راههاى مختلف در راه صحیحتر بکار بندد، به رشد رسیده است . بنابراین «انتخاب احسن» رکن دیگر رشد است که در همه امور، چه در حوزه اندیشه و یا در حوزه گفتار و رفتار باید ملاک عمل باشد .
خردورزى و اقامه برهان
چنانچه کسانى در راه صحیح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسیده شود که چرا در این راه گام برمىدارید، جوابى قانع کننده ارائه ندهند، اینگونه افراد را نمىتوان رشید نامید . بنابراین داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است . به تعبیر قرآن ، کسانى که به اقوال مختلف گوش فرا مىدهند و از بهترین آنها پیروى مىکنند، اولواالالباب هستند؛ پس انتخاب رشیدانه آن است که به عقلى خالص، جامعنگر و پخته (لب) متکى باشد .
در قرآن آمده است که، وقتى جوانان رشیدى به نام اصحاب کهف از حسن انتخاب پروردگار خود به قاطعیت سخن گفتند که: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها» [کهف ۱۴] ؛ (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است ما جز او خدایى را نمىخوانیم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اینگونه بیان کردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهه لولا یاتون علیهم بسلطان بین» [کهف ۱۵] ؛ (اینان قوم ما هستند . خدایانى جز خداى یگانه را برگزیدند؛ در حالى که دلیلى روشن بر آن ندارند).
«سلطان بین» دلیلى است که بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پیدا کند . پس باید بر انتخاب گزینه ها در هر زمینهاى که باشد حجت داشته باشیم . اگر خضر علیه السلام راهى را انتخاب کرد که موسى علیه السلام در نظر اول آن را تقبیح نمود، در نهایتبا بیان دلیل محکم و خلل ناپذیر خود، موسى علیه السلام را قانع کرد . بنابراین رشید کسى است که بتواند:
اولا، راههاى مختلف را در نظر بگیرد و جوانب و عواقب هرکارى را ببیند؛
ثانیا، راه بهتر را برگزیند؛
ثالثا، آن راه صحیح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند؛ لذا نمىتوان اندیشه و عملى را پیش خود برتر دانست و با تحکم بر دیگران تحمیل کرد که چه بسا برتر بودن آن خیالى بیش نباشد؛ چنانکه خداى متعال درباره گروهى مىفرماید: «یحسبون انهم یحسنون صنعا» [کهف ۱۰۴] (مىپندارند که کارى نیک مىکنند) و یا در جایى دیگر مىفرماید: «افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر ۸] ؛ (پس آیا آنکه کار بدش آراسته شده و آن را نیک مىبیند).
ابراهیم علیه السلام، اسوه رشد
یکى از نمونه هاى بارز رشد، حضرت ابراهیم علیه السلام است که خداوند او را به عنوان اسوه معرفى کرده است [ممتحنه ۴]. خداوند درباره او مىفرماید: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل» [انبیاء ۵۱] ؛ (و ما پیش از این ابراهیم را رشد دادیم).
نمونه اى از موارد رشد ابراهیم علیه السلام، جدال احسن او با کفار و مشرکان است . او یکایک خدایان دروغین چون ستاره و ماه و خورشید را که قومش مىپرستیدند، مطرح مىکند و با حجت و برهان رد مىکند: «تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه» [انعام ۸۳] ؛ (آن حجت ماست که به ابراهیم دادیم تا بر قومش اقامه کند) و در نهایت، با قاطعیت اعتقاد احسن را اینگونه بیان مىکند که: «انى وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارض حنیفا و ما انا منالمشرکین» [انعام ۷۹] ؛ (من رویم را حقگرایانه به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را آفرید و من از شرک آورندگان نیستم).
احکام و مسائل رشد
با غور و وارسى در آیات کریمه قرآن و نظر به ارتباطهاى موجود بین رشد و موضوعات دیگر، مىتوان احکام و مسائلى را از قرآن کریم استنباط کرد که در اینجا به برخى از آنها مى پردازیم .
ارتباط رشد با اطاعت و ولایت
از آیات قرآن کریم به خوبى استفاده مىشود که فقط امر رشید مورد اطاعت قرار مى گیرد . ولایت تنها براى کسى محقق است که رشید باشد . به عبارتى مى توان گفت که رشد در راس هرم اطاعت و ولایت قرار دارد .
در سوره هود مى خوانیم: «ولقد ارسلنا موسى بآیاتنا و سلطان مبین الى فرعون و ملائه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید» [هود ۹۷ و ۹۸] ؛ (و ما موسى را با آیات خود و حجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستادیم . اما فرمان فرعون را پیروى کردند و حال آنکه فرمان فرعون رشد یافته نبود).
ملاحظه مىکنیم که خداوند پیروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مى کند، به این جهت که امر فرعون رشید نبوده است . بنابراین از امرى مىتوان تبعیت کرد که بر مبناى رشد باشد و این مطلب در جمیع مراتب اطاعت و ولایت حاکم است . در اسلام اطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما این امر منوط به آن است که آنها فرزند را به راه رشد دعوت کنند، ولى اگر راهى را نشان دهند که به طور مسلم خلاف راه خداست، نباید اطاعت کرد . خداوند با همه تاکیدهایى که بر احترام و احسان به پدر و مادر دارد، در اینگونه موارد صریحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهى مى کند . در سوره لقمان مى فرماید: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما» [آیه ۱۵] ؛ (و اگر کوشند که آنچه را بدان آگاه نیستى، شریک من قرار دهى، از آنان اطاعت مکن).
اطاعت زن از شوهر نیز در فقه اسلامى در همین چارچوب پذیرفتنى است . یعنى اگر طبق آیه «الرجال قوامون على النساء (۲) » [نساء ۳۴]، مدیریتخانواده را بر عهده مرد گذاشته است، اطاعت زن از او در مواردى است که دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد .
اطاعت دختران از پدر و جد پدرى در ازدواج نیز در همین چارچوب قابل توجیه است؛ با این توضیح که دختران معمولا کمتر از پسران در اجتماع حضور دارند؛ در نتیجه، بسیارى از دسیسهها را تجربه نمى کنند؛ لذا ممکن استبا کم توجهى به جوانب امر خطیر ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شیاد گرفتار آیند؛ به همین جهت استفاده از تجربه و خیرخواهى پدر و جد پدرى در این مورد در راستاى رشد است؛ اما اگر پدر یا جد پدرى بخواهد بدون دلیل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند، دادگاه صالح این حق را از آنها سلب خواهد کرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها را خواهد داد (۳) و این امر در فتاوى فقهاى ما نیز آمده است [۱۰].
ملاکهاى رشد
رشد داراى ملاکهایى است که مى توان هر امرى را با آن سنجید . به نظر نگارنده ملاکهاى عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سیره عقلاء . در اینجا هریک را به اختصار توضیح مى دهیم .
الف) شرع: بى شک آیینى که از جانب خدا نازل شده، عین رشد است و مخالفتبا آن نشانه سفاهت . خداى تعالى فرمود: «من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه» [بقره۱۳۰] ؛ (هیچکس از آیین ابراهیم روى نگرداند، مگر آنکه نابخرد باشد).
قرآن ، سنت رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم، گفتار و رفتار معصومان علیهم السلام همگى ملاک رشد محسوب مى شوند و این نکته در آیات و روایات مورد تاکید است . موارد ذیل از آن جمله است:
– «انا سمعنا قرآنا عجبا یهدى الى الرشد» [جن ۲] ؛ (ما قرآنى شگفت را گوش دادیم که به رشد راه مى نماید).
– على علیه السلام درباره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: «سیرته القصد و سنته الرشد» [۱۱] ؛ (سیره او میانه روى و سنت او رشد است).
– در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «کلامکم نور و امرکم رشد» [۱۲] ؛ (سخن شما نور و فرمان شما رشد است).
بنابراین امرى که به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نیز خواهد بود؛ به طور مثال، پدر یا مادر نمىتواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد یا در زمانى که دفاع از کیان اسلام و کشور واجب است، او را از آن باز دارد .
ب) عقل: یکى دیگر از معیارهاى اصلى رشد عقل است . مراد از عقل در اینجا آن است که به عنوان یکى از منابع فقه به شمار مىآید . همان که گفته شده است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» (۴) . از این عقل به قوه تشخیص حسن و قبح تعبیر مىشود . در متون روایى بر این ملاک نیز تاکید شده است:
– على علیه السلام مىفرماید: «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک» [۱۳] ؛ (خردمندى تو همین بس که برایت راه سرگردانى را از رشد باز شناساند).
– در احادیث معصومان علیهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [۱۴] ؛ (خردمند با رشد یافتن به راه درست مىرود). «استرشدوا العقل ترشدوا» [۱۵] ؛ (از خرد رشد بخواهید، تا رشد یابید). «لا تسترشد الى الحزم بغیر دلیل العقل» [۱۶] ؛ (بدون راهنمایى خرد به دور اندیشى رهنمون نمىشوى).
بنابراین اگر کسى بر خلاف عقل حکم کند، امر او رشید نیست و در نتیجه مطاع نیز نخواهد بود . به طور مثال، اگر پدر یا مادر فرزند خود را به کارى امر کند که آن کار، تکلیف فوق طاقتبه شمار مىآید، امر آنها غیر رشید است .
ج) سیره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است که نه شرع درباره آن دستور خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است . در اینگونه امور، رشد در عدم مخالفتبا روش عقلاست . بدیهى است که روش عقلا نباید با شرع مخالف باشد . به نظر ما روایاتى که مشورت با عقلا را از مصادیق رشد دانسته، بر پیروى از روش عرفى و عقلایى تاکید مى ورزد؛ مانند موارد ذیل:
– «مشاوره العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقل فایاکوالخلاف فان فى ذلک العطب» [۱۷] ؛ (مشورت با عاقل خیرخواه، رشد و برکت وتوفیقى از جانب خداست . پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفتبا آن برحذر باش، زیراکه هلاکت در پى دارد).
از ظاهر این روایات استفاده مىشود که مراد از عقل در اینجا، عقل کلامى و فلسفى نیست .
حضرت امام خمینى (ره) در موضوع اذن پدر یا جد پدرى براى ازدواج دختر باکره مى فرماید: «چنانچه پدر یا جد پدرى دختر را از ازدواج با کسى که از نظر شرع و عرف کفو اوست، باز دارند، کسب اجازه آنها لزومى ندارد» [۱۸].
ملاحظه مىکنیم که در این جا تشخیص کفو بودن به عرف واگذار شده است . خلاصه آنکه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را میزان سنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را کنار بگذارد، قطعا در راه رشد رکتخواهد کرد .
على علیه السلام در وصیتبه محمدبن حنفیه فرمود: «من لم یعط نفسه شهوتها اصاب رشده» [۱۹] ؛ (هر که خواهش نفس را برنیاورد، به رشدش خواهد رسید) و در حدیثى آمده است: «الرشد فى خلاف الشهوه» [۲۰] ؛ (رشد در مخالفتبا خواهش نفس است).
ارتباط رشد با آزمایش و خطا
همه انسانها مانند حضرت خضر علیه السلام یا پیامبران و اولیاء نیستند که به شیوه علملدنى بهرشد و کمال برسند، بلکه نوع افراد انسانى باید با ورود تدریجى در امور، قدرت و توانایى تشخیص خوب از بد و احسن از غیر احسن را بدست آورند .
خداوند درباره یتیم به ما دستور مىدهد که آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمایش قرار دهید: «و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح (۵) » [نساء ۶]. ابتلاى یتیم به این معناست که به تدریجبه او امکانات و اختیار معاملات کوچک داده شود و خطاهاى او اصلاح شود تا آنکه بعد از بلوغ، به حدى برسد که خود صلاح و فساد خویش را به نحو احسن تشخیص دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نکند . این امر به یتیم و معاملات و عملیات مالى و اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترین راه رسیدن به رشد در همه زمینهها ابتلا و آزمایش و اصلاح خطاهاست . اگر مى خواهیم جوانانى رشید در صحنه هاى مختلف سیاسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشیم، باید به فرزندانمان در کودکى و نوجوانى به فراخور سن و دیگر تواناییها و استعدادهایشان، اختیارات و مسؤولیتهایى بدهیم و آنها را آزاد بگذاریم تا خود انتخاب کنند . البته نباید فراموش کرد که والدین و مربیان در فرآیند آزمایش و خطا و اصلاح خطاهاى رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند .
نقش مشورت در رشد
همانطور که گفتیم اولین رکن رشد، جامع نگرى است . مشورت در این زمینه مىتواند یاور انسان باشد . محدودیتهاى فکرى در هر انسانى، مانع از آن مىشود که بتواند همه جوانب امور را به روشنى بنگرد؛ لذا استفاده از عقول دیگران باعث مىشود که زوایاى تاریک امور روشن شود (۶) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب مىتوان به انتخاب احسن دست زد . همان طور که قبلا گذشت مشورت با خردمندان خیرخواه مایه رشد است .
نتیجه آنکه، جامعهاى که فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاکم باشد، خصوصا اگر اینامر در بخشهاى مختلف مدیریتى از مدیریتخانواده تا مدیریتهاى کلان باشد، رشد یافتگى آن را چندان نمىتوان امید داشت .
نقش آموزش خوبیها و بدیها در فرآیند رشد
گرچه در تعلیم و تربیتباید اصل را بر آموزش خوبیها گذاشت، اما در بسیارى از موارد لازم است کج راههها نیز شناسانده شود تا راه رشد از راه غى به خوبى تفکیک شود . خداوند مىفرماید: «فالهمها فجورها و تقویها» (۷) [شمس ۸] و نیز مى فرماید: «و هدیناه النجدین» (۸) [بلد۱۰]. على علیه السلام مى فرماید: «اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه» [۲۲] ؛ (بدانید تا رشد نیافته را نشناسید، رشد را نخواهید شناخت).
لازم استبر این نکته تاکید کنیم که گاهى ممکن است آموزش بدیها و معرفى بدان، بدآموزى داشته باشد، ولى ایجاد زمینه هاى رشد و انتخاب احسن، اقتضاى معرفى و آموزش این امور را نیز دارد . به طور مثال، اگر فرزند خردسال یا نوجوان در محیطى قرار دارد که افرادى در آن محیط، سخنان ناشایست بر زبان جارى مى کنند یا اعمال ناپسندى را انجام مى دهند، باید براى جلوگیرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را به او معرفى کرد و علت قبح و ناپسندى آنها را تبیین نمود . اگر چنین کنیم، احتمال آلودگى او بسیار کم خواهد بود . حتى در مواردى فرد آموزش دیده، با گفتار و رفتار بد مخالفت کرده، بدکردار را به گفتار و رفتار نیک رهنمون مىکند . اما چنانچه چنین آموزشى به فرزندمان ندهیم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشایست، حالت انفعالى به خود خواهد گرفت . در این صورت، دور کردن او از آن رفتارهاى بد، بسیار مشکل خواهد بود .
نتیجه:
با توجه به بحثهاى قبلى، به نکاتى چند دست مى یابیم:
نکته اول: در تعریف رشد بیان شد که لازمه رشد، انتخاب احسن است . قرآن کریم بر احسن بودن قول و فعل و اندیشه تاکید مىورزد . خداوند که ولى مرشد است، بندگان را به نیکوترین وجه آفریده و به بهترین دین و حکم و شریعت و قول و عمل راهنمایى کرده است:
– «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم» [تین ۴] ؛ (انسان را در بهترین شکل آفریدیم).
– «و من احسن من الله حکما» [مائده ۵۰] ؛ (و کدام حکم از حکم خدا بهتر است).
– «الله نزل احسن الحدیث» [زمر ۲۲] ؛ (خدا بهترین سخن را نازل کرده است).
– «نحن نقص علیک احسن القصص» [یوسف ۳] ؛ (ما بهترین داستانها را بر تو مىخوانیم).
در مقابل، خداوند از بندگان خود مىخواهد که به لازمه رشد که انتخاب احسن است توجه کنند و قول و فعل و اندیشه خویش را بر این مبنا استوار سازند:
– «قل لعبادى یقولوا التى هى احسن» [اسراء ۵۳] ؛ (به بندگانم بگو: سخنى که بهتر استبگویند).
– «وجادلهم بالتى هى احسن» [نحل ۱۲۵] ؛ (و با آنان به گونهاى که بهتر است، جدال کن).
– «ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن» [عنکبوت ۴۶] ؛ (با اهل کتاب تنها به گونهاى که بهتر است، جدال کنید).
– «لیبلوکم ایکم احسن عملا» [ملک ۲] ؛ (تا بیازماید که کدامتان نیکوکارترید).
– «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» [زمر ۱۸] ؛ (بندگانى را که سخن را مىشنوند و از بهترش پیروى مىکنند، مژده ده).
نکته دوم: ورود هرکسى در هر کارى به بهترین صورت مستلزم این است که قبلا همه راههاى ممکن را سنجیده باشد و این نیازمند دو امر مهم است؛ یکى از آن دو مربوط به افراد است و دیگرى مربوط به حکومت و نهادهاى حکومتى و اجتماعى است .
آنچه مربوط به افراد است این است که اولا، به همه جوانب و عواقب و نتایج کار توجه کنند . ثانیا، با مشاوره از دیدگاههاى دیگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه و حکومت است این است که اولا، در هر زمینه اى اطلاعات کافى در اختیار افراد جامعه قرار دهند . به طور مثال باید در زمینه هریک از رشتههاى تحصیلى دانشگاهى اطلاعات کافى در اختیار دانش آموزان و اولیاء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت که آنان بهترین رشته مناسب با وضعیتخود را انتخاب کنند . ثانیا، حکومت و نهادهاى وابسته به آن باید فضایى را ایجاد کنند که در هر زمینهاى، همه دیدگاهها مطرح شود . باید صاحبان اندیشه بى هیچ دغدغهاى و براحتى بتوانند حاصل اندیشه خود را به جامعه عرضه کنند . اگر به عدهاى فرصت اظهارنظر داده نشود یا امکانات لازم براى عرضه دیدگاههایشان در اختیارشان قرار نگیرد یا به گونهاى عمل شود که به جهت ملاحظاتى از اظهار نظر خوددارى کنند و یا احساس کنند که تصمیم گیرندگان به اظهار نظر دیگران کارى ندارند، چگونه مىتوان انتظار داشت که قانون گذاران و مدیران و مجریان هریک در حوزه فعالیتخود به بهترین شکل عمل کنند .
البته ممکن است جامعه و حکومت در ایجاد چنین فضایى دچار آسیبهایى شود . اما نباید از این آسیب هاى جزئى بیم داشت و امر مهم ترى را از دست داد . پذیرش بسیارى از امور ارزشى مستلزم پذیرش برخى آسیب هاى فردى یا اجتماعى است؛ اما باید آنها را با همه لوازمشان پذیرفت . به طور مثال ، مشورت یکى از امور ارزشى است که در دین بر آن تاکید شده است . اما گاهى با کسى مشورت مىکنیم و نظر او را بر نظر خود ترجیح مىدهیم . ولى بعدا مىفهمیم که اگر به نظر خودمان عمل مىکردیم نتیجه بهترى مى گرفتیم . روشن است که این امر نمى تواند مجوزى باشد تا ما از آن پس مشورت را به کنارى گذاریم و استبداد راى را سرلوحه کار خود قرار دهیم . پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در جنگ احد با افرادى مشورت کردند و نهایتا به نظر آنها عمل کردند و نتیجه آن شد که مسلمانان در جنگ شکست خوردند . با وجود این بعد از جنگ احد آیاتى از قرآن کریم نازل شد و خداوند پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را به مشورت با مردم مامور کرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فى الامر» [آل عمران ۱۵۹] ؛ (از آنان درگذر و برایشان آمرزش خواه و با آنان در کارها مشورت کن).
بنابراین نباید نتیجه سوءبرخى مشورتها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد؛ زیرا مشورت علیرغم برخى آسیبهاى احتمالى، یک ارزش است .
نکته سوم: رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل مى شود . بنابراین باید افراد را در هرزمینه اى تمرین داد . رشد سیاسى افراد منوط به تمرین دادن آنها در امور سیاسى است . باید به آنها فرصت اظهار نظر داد و نیز باید نظرهایشان را عالمانه و حکیمانه نقد و اصلاح کرد تا روز به روز بر اتقان اندیشه و عملشان افزوده شود . اگر مى خواهیم فرزندانمان اجتماعى باشند، باید با نظارتى خردمندانه از ابتدا به تدریجبه آنها فرصت دهیم تا در اجتماع و نهادهاى اجتماعى حضور یابند و به دلخواه وانتخاب خود، با افراد ارتباط برقرار کنند . اجتماعى شدن امرى نیست که در یک روزحاصل شود .
نکته چهارم: اطاعت و تبعیت، رفیق راه رشد هستند . اگر راهى را از نظر عقل یا شرع یا عرف عقلا، راه رشد تشخیص دادیم، به گام نهادن در آن مجازیم و گرنه، وظیفه دیگرى داریم . اگر راه غى است باید مخالفت کنیم و اگر تردید داریم، باید تحقیق کنیم . (۹) در روایات فراوانى از رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام بر این امر تاکید شده است. به عنوان نمونه، امام صادق علیه السلام فرمود: «انما الامور ثلاثه: امر بین رشده فیتبع، و امر بین غیه فیجتنب و امر مشکل یرد علمه الى الله و الى رسوله» [۲۳] ؛ (کارها سه نوع اند: یکى آنکه مایه رشد بودنش روشن است، پس در خور پیروى است و دیگر آنکه گمراهکنندگىاش آشکار است، پس باید از آن دورى کرد و دیگر آنکه تشخیص آن دشوار است و باید درباره آن از [کتاب] خدا یا [سنت] پیامبرش راهنمایى گرفت).
نکته پنجم: یکى از ثمرات رشد، ثبات امر است . وقتى تصمیم گیرندگان همه راههاى ممکن را ملاحظه نکرده و صلاح و فساد هریک را با موازین صحیح نسنجیده باشند، هر روز نظرى را برمىگزینند و با این کار امور مهم را دچار نوسان و تشتت مى کنند . اما وقتى در آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهایت نظرى را برمى گزینند که کمتر دچار تغییر و نوسان مى شود .
در پایان، این مقال را با کلامى از رسول رشد و کمال، حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله وسلم بسان ختامى مسک خاتمه مى دهیم .
آورده اند که رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم در نمازش این دعا را مىخواند: «اللهم انى اسالک الثبات فى الامر و العزیمه على الرشد» [۲۴] (خدایا از تو ثبات در کار و عزم بر رشد مى خواهم).
پى نوشت:
۱) در مورد نقش نحوى «رشدا» اختلاف نظر وجود دارد . برخى آن را مفعول دوم براى فعل «ان تعلمن» دانستهاند و برخى آن را مفعولله براى فعل «اتبعک» گرفتهاند و نیز برخى آن را تمییز دانستهاند [۸]. البته هیچ کدام از این نظرها به اصل استدلال ما خدشهاى وارد نمىکند .
۲) مردان بر زنان سلطه دارند .
۳) ماده ۴۳ قانون مدنى چنین است: «نکاح دختر باکره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدرى اوست و هرگاه پدر یا جد پدرى بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر مىتواند با معرفى کامل مردى که مىخواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهرى که بین آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبتبه ثبت ازدواج اقدام نماید» [اصلاحى ۱۴/۸/۷۰].
۴) هر چه را عقل بدان حکم دهد، شرع بدان حکم خواهد داد .
۵) و یتیمان را تا وقتى به [سن] زناشویى برسند، بیازمایید .
۶) على علیه السلام فرمود: «من شاور الرجال شارکها فى عقولها» [۲۱]: (هر که با اشخاص مشورت کند، با آنان در خردهایشان شریک شود).
۷) خداوند به جان آدمى بدیهایش و راه پرهیز از آنها را الهام کرد .
۸) و ما به او راههاى خوب و بد را نشان دادیم .
۹) گاهى ممکن است، تشخیص فردى با مصالح اجتماعى معارضت داشته باشد . در این صورت بدیهى است، راه رشد آن است که به اقتضاى مصالح اجتماعى عمل شود.
منابع
۱) احمدبن فارس، معجممقاییس اللغه، بیروت، الدارالاسلامیه، ۱۴۱۰ ه . ق، ج ۲، ص ۳۹۸ .
۲) ر . ک، همان، ج ۴، ص ۳۹۹ و احمدبن محمدفیومى، المصباحالمنیر، قم، مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۵ ه ق . ص ۴۵۷ .
۳) مجمعاللغه العربیه، معجم الفاظ القرآن الکریم . تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، ۱۳۶۳ ه ش . ج۱، ص ۴۸۲ .
۴) علىاکبر دهخدا، لغتنامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جدید، ۱۳۷۳ ه . ش . ج۷ ، ص ۱۰۶۴۲ .
۵) همان، ص ۱۰۶۴۹ .
۶) خلیلبن احمد فراهیدى، ترتیب کتاب العین، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه . ق . ج۱، ص ۶۸۰ و نیز ر . ک . اسماعیلبن حماد جوهرى الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ سوم، ۱۴۰۴، ه . ق . ج ۴، ص ۱۴۸۲ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه . ق . ج ۵، ص ۲۲۱،
۷) محمدبن حسن حرعاملى، وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۱۳ .
۸) ر . ک . احمدبن یوسف حلبى (ت ۷۵۶ ق)، الدرالمصون فى علوم الکتاب المکنون، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۱ ه . ق . ج۷، ص ۵۲۵، محىالدین درویش، اعراب القرآن الکریم و بیانه، دمشق، دارابن کثیر، ۱۴۰۸ ه . ق . ج ۵، ص ۶۳۱ و ج ۵، ص ۶۳۱ .
۹) میرزا حسین نورى؛ مستدرک الوسائل، چ ۲، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۸ق، ج ۱۱، ص ۳۰۶ .
۱۰) ر . ک . امام خمینى، تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۹۲ .
۱۱) نهجالبلاغه، خطبه ۹۴ .
۱۲) ر . ک . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۶۱۶، ج ۳۶، ص ۱۰۰، ج ۱۰۲، ص۱۳۲ .
۱۳) نهجالبلاغه، قصارالحکم ۴۲۱ .
۱۴) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج ۱، ص ۱۱۸ .
۱۵) همان، ج ۱، ص ۹۶ .
۱۶) همان، ج ۷۸، ص ۷ .
۱۷) محمدبن حسن حرعاملى، پیشین، ج ۸، ص ۴۲۶ .
۱۸) امام خمینى، تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۹۲ .
۱۹) محمدبن حسن حر عاملى، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۹۹ .
۲۰) نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷ .
۲۱) همان، قصارالحکم ۱۶۱ .
۲۲) محمدباقر مجلسى؛ پیشین، ج ۱۷، ص ۳۷۱ .
۲۳) همان، ج ۲، ص ۲۲۱ و ۲۵۸، ج ۷۲، ص ۲۰۶، ج ۷۷، ص ۱۲۷ و ۱۳۱ و ۱۸۱ ج ۷۸، ص ۴۷ و ج ۱۰۴، ص ۲۶۲ .
۲۴) نسائى، سنن، کتاب السهو، حدیث ۱۲۸۷ و ر . ک: سنن ترمذى، کتاب الدعوات، حدیث۳۳۲۹ .
منبع :مجله صحیفه مبین ،شماره ۱۹
محمدکاظم شاکر