- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده:
وی نماینده پیامبر(صلی الله علیه و آله) در گرفتن صدقات قبیله اش بود. پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه و آله) با خودداری از بیعت با ابوبکر، خالد بن ولید به سوی قبیلهاش رفت و با اینکه مالک آهنگ جنگ نداشت، خالد دستور داد گردنش را زدند و همسرش را اسیر کرد و با او همبستر شد. این کار خالد اگر چه از طرف برخی همچون ابوقتاده و عمر محکوم و عمر خواهان سنگسار خالد شد اما ابوبکر با خالد برخوردی نکرد و گفت خطا کرده و دیه مالک را از بیت المال پرداخت.
بیعت نکردن با ابوبکر
پس از وفات پیغمبر مالک از بیعت با ابوبکر سر باز زد. ابوبکر، خالد بن ولید را با سپاهی به سوی او فرستاد و چون خالد به نزدیک قبیله او قبیله بنی یربوع رسید سپاه خود را مسلّح و آماده جنگ کرد و چون به بُطاح محل سکونت مالک رسیدند کسی را نیافتند چه مالک به آنها دستور داده بود اجتماع نکنند و از خانههای خود بیرون نیایند. خالد سربازانش را به سراغ جمعیت فرستاد تا هر که را بیابند به نزد خالد برند. آنها مالک و چند نفر را به نزد خالد بردند.
ابوبکر گفته بود که هر جا وارد شدید اگر دیدید مردم اذان گفتند و نماز خواندند متعرضشان مشوید و اگر نماز نخواندند بر آنان بتازید. سربازان خالد درباره مالک به اختلاف سخن گفتند، ابوقتاده گواهی داد که آنها اذان گفته و نماز خواندهاند. روی این اختلاف خالد دستور داد آنها را در بند کرده و از آنها مراقبت کنند.
طبری میگوید چون سپاه خالد بر قبیله وارد شد خالد اعلان جنگ نمود لذا مردم بنی یربوع مسلّح شدند، سربازان خالد گفتند: ما مسلمانیم چرا مسلح شده اید؟ آنها گفتند: ما نیز مسلمانیم شما چرا مسلحید؟ مردم قبیله سلاح را به زمین نهادند ولی خالد تصمیم قتل مالک را گرفت و بهانه این بود که او ابوبکر را خلیفه ندانسته، لذا به ضرار بن ازور فرمان داد او را گردن زند. در این حال مالک به همسر زیبای خود ام تمیم خطاب کرد که تو مرا به کشتن دادی بدین معنی که خالد دلباخته تو شد مرا میکشد که ترا تصرف کند.
چنان شد که او گفته بود خالد او را کشت و بلافاصله زنش را به تصرف درآورد، ابوقتاده و عبدالله بن عمر به وی اعتراض نمودند ولی او به سخنان آنان اعتنائی نکرد و پس از بازگشت به مدینه، ابوقتاده پیش از ورود خالد جریان را به عرض خلیفه رساند ولی خالد چون به مدینه وارد شد خود را غرق سلاح نمود و سه چوبه تیر را به نشانه پیروزی به عمامهاش نصب نمود و چون در راه عمر، او را دید تیرها را از عمامهاش بیرون کشید و شکست و به وی گفت: تا این حد ریاکاری و تظاهر میکنی؟! مرد مسلمانی را میکشی و سپس با همسرش هم بستر میشوی و اکنون خود را قهرمان اسلام میدانی؟! به خدا قسم سنگسارت میکنم.
ولی خالد سخنی نگفت به راه خود ادامه داد تا به نزد خلیفه رسید و داستان را به گونهای به وی گزارش کرد که او را راضی نمود، و چون از نزد ابوبکر بیرون شد عمر به نزد ابوبکر رفت و به وی اعتراض نمود او در جواب گفت: خالد اجتهاد کرده ولی در اجتهادش اشتباه نموده و ما شمشیر اسلام را در غلاف نخواهیم کرد، و سپس دستور داد اسیران را آزاد کردند و دیه مالک را از بیت المال پرداخت.[۳] گفتهاند چون متمم برادر مالک نزد ابوبکر آمد، و خونخواه برادرش شد و اسیران را مطالبه کرد، ابوبکر دستور پرداخت دیه و بازگرداندن اسیران به وی شد.[۴]
مرتد نبودن مالک
ابن اثیر (از علمای قرن ششم و هفتم اهل سنت)، مینویسد: طبق آنچه طبری و بقیه بزرگان پیشین گفتهاند، مالک مرتد نبوده است. با توجه به اینکه عمر به خالد گفته است، مرد مسلمانی را کشتی؛ و ابوقتاده شهادت داده است که آنها [مردم قبیله مالک] اذان گفته و نماز خواندهاند؛ و نیز ابوبکر اسیرانشان را برگردانده است و دیه مالک را از بیت المال داده است؛ همه اینها نشانگر اینست که مالک مسلمان بوده است.[۵]
پی نوشت ها:
- ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۳۹.
- حسینی دشتی، معارف و معاریف، ۱۳۷۹ش، ج۹، صص ۳۲؛ ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۳۹.
- حسینی دشتی، معارف و معاریف، ۱۳۷۹ش، ج۹، صص ۳۲-۳۳؛ ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰.
- ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰.
- ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰.
- منبع: ویکی شیعه