- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 30 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
هدف تحقیق
سؤال های تحقیق
۲. موضع امام رضا علیه السلام در قیام هایی که به اسم علویان صورت می گرفت چه بود ؟ آیا امام رضا علیه السلام با قیام کنندگان علوی همکاری می کرد ند ؟ همچنین تحقیق حاضر سئوالهای فرعی دیگری را به صورت گذرا پاسخ می دهد که عبارتند از :۱.واقعیت تاریخی در مورد ماهیت امامت در عصر امام رضا علیه السلام چه بود ؟ به عبارت دیگر توجه شیعیان به مساله امامت در آن عصرچگونه بوده است ؟ ۲.مفهوم اهل بیت یا آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم در دوره امام رضا علیه السلام چه بوده است؟
روش تحقیق
پیشینه تحقیق
تا کنون تحت عناوین مختلف، کتابهای متعددی که به نوعی موضوع مورد نظر ما را در بر دارد، به رشته ی تحریر در آمده است. اما کتابی که منحصراً در مورد قیام های علویان در زمان امام رضا علیه السلام نگارش شده باشد، یافت نشد. منابع و مآخذی که در تدوین این پزوهش، براساس قرابت در موضوع، از آنها استفاده شده است، به دو گروه تقسیم میشود : الف ـ منابع تاریخی دست اول، ب ـ مطالعات وتحقیقات معاصر.گروه اول خود به دو دسته تقسیم می شود: منابع تاریخ عمومی وکتاب های رجال وسیره.
الف ـ منابع تاریخ عمومی
۱. تاریخ الرسل والملوک :
تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری ( متوفی۳۱۰ ق ). به صورت سالنگاری نگارش یافته و وقایع تاریخی از آغاز آفرینش تا سال ۳۰۲ هجری قمری را نقل کرده است.از محاسن تاریخ طبری ذکر تفصیلی رویدادهاست، اما این بیان تفصیلی چون با اظهار نظر و قضاوت وگزینش مولف همراه نیست گاه در تضاد و تناقض با هم قرار می گیرد. تاریخ طبری در مورد موضوع بحث این تحقیق نیز به خوبی به ذکر وقایع پرداخته است، اما این توجه کمی با عنایت و توجه کیفی همراه نیست علاوه بر این که مولف این کتاب با اظهار بی طرفی ظاهری، نه تنها مظلومیت علویان را به تصویر نمی کشد بلکه سعی وتلاشی هم برای محکوم کردن کارهای ناشایست خلفا انجام نمی دهد.
۲.تاریخ یعقوبی:
اثر احمد بن ابی یعقوب، معروف به ابن واضح یعقوبی ( متوفی ۲۷۹ ق ).در دو جلد تنظیم شده است. جلد اول تاریخ پیش از اسلام، از آدم وحوا تا تاریخ پیامبر اسلام را بیان داشته است. جلد دوم این کتاب از تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شروع شده و تا دوران معتمد عباسی ادامه می یابد.یعقوبی بر خلاف طبری با ایجاز و اختصار بیشتری با مطالب بر خورد کرده است ودر نقل اخبار و رویدادها نیز گزینش خویش را دخالت داده است. این مورخ از قیام علویان در مقابل خلفا دفاع کرده است. از محاسن دیگر یعقوبی این است که در نقل ارقام و اعداد، اشعار و ذکر اسامی اشخاص دقت زیادی داشته است.
۳. الکامل فی التاریخ :
نوشته ی عز الدین ابوالحسن علی بن محمد معروف به ابن اثیر (۶۳۰ ق) بخش اعظم این کتاب در تاریخ اسلام از آغاز تا سال ۶۲۸ قمری وشامل اخبار سیاسی و نظامی وگاه فرهنگی شرق و غرب جهان اسلام است. این اثر تاریخی نیز به صورت سال نگاری تدوین شده است.مولف الکامل سال ها پس ازطبری و یعقوبی کتاب خود را نوشته است. در نقل حوادثی که به زمان آنها نزدیکتر بوده نظر آنان را ترجیح داده است ودر پاره ای موارد، چیزی بیش از طبری ندارد و دقیقاً همان مطلب طبری را نقل کرده است. اما روش او در ذکر روایات مختلف در باره یک واقعه کاملاً باروش طبری متفاوت است.زیرا اوکامل ترین روایت را انتخاب کرده و یا روایتی را که به نظر او درست تر بوده ذکر کرده است. موضع گیری ابن اثیر نسبت به قیامها در قیاس با طبری نیز مثبت تر و با محکوم کردن اعمال زشت دستگاه خلافت همراه می باشد.
۴. الاخبار الطوال :
نوشته ی احمد بن داوود دینوری ( متوفی ۲۸۲ق ).از کهنترین تاریخنامه های عمومی مختصر تاپایان عصر معتصم عباسی است.دینوری آغاز کتاب را مختصراً به تاریخ فرزندان آدم و اختلاف زبان ها واقوام ومهاجرت های سامیان و فرمانروایان مشهور آنان اختصاص داده است.پس از آن به ذکر احوال فرمانروایان ایرانی پرداخته ودر ادامه از دوره ی خلافت خلفا وامام علی وحسنین علیه السلام وواقعه ی کربلا اخباری بیان داشته است.احوال خلفای مروانی از دیگر مسائلی است که دینوری در تاریخ خود به آن پرداخته است.از فصول دیگر این کتاب دعوت عباسی وذکر اخبار عصر عباسی،به ایجاز، از دوره ی منصور تا عصر معتصم می باشد.
۵.الامامه والسیاسه( تاریخ الخلفا ) :
منسوب به ابن قتیبه دینوری.از دوران خلافت ابوبکر و عمر شروع می شود وبه دوران درگیری امین ومامون ختم می گردد نویسنده در جلد اول آن تا واقعه ی حره را بیان کرده وجلد دوم کتاب خود رابه واقعه حره و اخبار بعد از آن، تا دوران امین ومامون اختصاص داده است.از این روی جلد دوم این اثر در تحقیق حاضر مورد استفاده بوده است.
ب ـ کتابهای رجال و سیره
۱. مقاتل الطالبیین : تالیف ابوالفرج اصفهانی ( متوفی ۳۵۶ ق ).این کتاب اثری کم نظیر در اطلاع رسانی پیرامون زندگی فرزندان ابی طالب است که به شهادت رسیده اند یا به طرز مرموزی به قتل رسیده اند. گر چه گرایش های زیدی با تسامح مذهبی ابوالفرج در اثرش آشکار است، اما باید اعتراف کرد که بیشترین اخبار و اطلاعات در مورد حرکت ها و قیام های شیعه را می توان از این اثر بدست آورد.سعی ابوالفرج در این کتاب بر آن بوده که زندگی اشخاص را به ترتیب زمانی شرح دهد اما معمولاً از ذکر تاریخ حوادث خودداری نموده و همانند طبری اخبار گوناگون را نقل کرده است.یکی از بزرگترین اشکالات اصفهانی این است که امامان شیعه را با دیگر علویان یکسان می داند و هیچ امتیازی بین آنان قائل نیست. ۲.انساب الاشراف : نوشته ی احمد بن یحیی بلاذری ( ۲۷۹ق ).وی تاریخ وانساب تیره های عرب و مشاهیر آنها را تا روزگار خود ثبت کرده است.کتاب از حضرت آدم آغاز شده وپس از ذکر پیامبران به نسب عرب رسیده و به بررسی انساب عدنان پرداخته وچون به پیامبر اسلام رسیده فصل مفصلی به سیرت حضرتش تا رحلت و ماجرای سقیفه اختصاص داده است.پس از آن به اخبار و انساب صحابه و علویان وعباسیان وامویان پرداخته است.بخشی از این کتاب مربوط به جنگها واحوال خلفاست.از این روی منبع خوبی برای تحقیق در باره موضوع مورد نظر ما به شمار می رود.
ج ـ مطالعات وتحقیقات معاصر
۱. جهاد الشیعه : نوشته ی خانم سمیره مختاراللیثی. این کتاب دارای یک مقدمه و پنج فصل است قیام ها را به ترتیب زمانی مورد بحث قرار داده و ترتیب فصل ها را بر اساس خلافت خلفای عباسی تدوین کرده است.وی در هر فصل درباره ی قیام هایی که در عهد یکی از خلفای عباسی روی داده بحث کرده است.قوت و استحکام علمی، تحلیل دقیق داده ها و چینش منطقی آن درباز آفرینی تاریخ حرکت ها و نهضت های شیعی در عصر اول عباسی با نثری ساده و روان، از جمله مزایای این کتاب است.اما نباید از نظر دور ماند که مؤلف، به اصول اعتقادات مذهب شیعه به استثناء زیدیه، ( مانند عصمت ائمه، انتظار مهدی، غصب حق علی علیه السلام ) به عنوان آراء غلوآمیز ومنحرف، تاخته وآرای زیدیه را حرکتی جهت اعتدال نظریات افراطی شیعه، معرفی کرده است ودر بعضی موارد در معرفی ائمه، تحت تأثیر اعتقادات مذهبی، از روش علمی تحقیق خارج گردیده است. بعلاوه نویسنده ی این اثر به بیان مواضع امامان شیعه در قیام های عصر خود نپرداخته است و این خود نقص دیگری است که در این کتاب به چشم می خورد.۲. قیام های شیعه در عصر عباسی : نوشته ی محمد کاظمی پوران.دارای یک مقدمه و سه بخش است که در بخش اول، حکومت های اموی و نهضت های مردمی در این دوره را به صورت خلاصه مورد بررسی قرار داده است.در بخش دوم قیام ها و نهضت های دوره ی عباسی را با تفصیل بیشتری شرح داده است. در بخش پایانی هم، تاریخ تشیع و دوره های مختلف شیعه را به صورت گذرا بیان داشته و درنهایت نظر ائمه ی اطهار علیه السلام را در مورد قیام ها ی علویان بیان نموده است. با توجه به این که این اثر توانسته حرکتهای انقلابی عصر عباسی را نمایش دهد اما محدوده ی زمانی خاص را مورد مطالعه قرار داده و تنها بخشی از قیام ها را بررسی کرده است. بنا بر این قیام های دوره ی امام رضا علیه السلام راکه مورد بحث تحقیق حاضر است، در این اثر نمی توان یافت. به همین جهت برآن شدیم تا قیام های این برهه از زمان را به صورت مجمل مورد بررسی قرار دهیم. دسته ی دیگری از کتاب ها وجود دارند که هرچند به طور مستقیم در باره ی قیام های شیعه نگارش نیافته اند، اما در شناخت موضوع و جوانب آن، دخالت دارند.از جمله ی این کتاب ها می توان حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، نوشته ی رسول جعفریان، حیات سیاسی امام رضا علیه السلام، تألیف جعفر مرتضی عاملی، امامان شیعه وجنبش های مکتبی اثر محمد تقی مدرسی و… را نام برد.
بخش اول: دور نمائی از رابطه ی علویان و عباسیان
آغاز کار عباسیان( ۱۳۲ق )، وحشت عباسیان از علویان، سیاست های کلی خلفای عباسی برای مقابله با علویان، موضع علویان در مقابل توطئه ی عباسیان، حمایت های مردمی از نهضت های شیعه،عوامل استمرار و تداوم قیام ها ی شیعه.
آغاز کار عباسیان ( ۱۳۲ ق )
پیش از آنکه قیام های علویان در ادوار مختلف عصر عباسی مورد بررسی قرار گیرد، لازم است روابط عباسیان و علویان و اوضاع سیاسی و اجتماعی این دو رقیب مورد مطالعه قرار گیرد تا قضاوت درباره ی قیام های علویان ممکن باشد.از سطور تاریخ حکومت امویان چنین استنباط می شود که امویان برای حفظ حکومت خود و کنار زدن رقبای علوی خود از هیچ جنایتی فرو گذار نکردند. قتل عام شیعیان به هر طریق ممکن جزء لاینفک حکومت امویان به شمار می رفت. این جرم و جنایت در مرحله ای از تاریخ تا جایی پیش رفت که ائمه معصومین شیعیان خود را امر به تقیه می کردند و در مواردی شیعیان هجرت و فرار به سرزمین های امن را برای نجات جان خویش بر می گزیدند.یکی دیگر از رقبای امویان بنی عباس بودند که مترصد فرصتی بودند تا حکومت را به چنگ آورند. در میان ایرانیان به یاری این دو گروه مخالف علوی برخاستندو رشته ی خلافت را از دست امویان گرفته و به دست عباسیان دادند.(۱) هوا خواهان خاندان علی علیه السلام در تحکیم قدرت عباسی کمک شایسته ای کرده و سهمی به سزا داشتند ولی بنی عباس نسبت به آنها از راه حیله و خدعه وارد شدند. اگرچه علنا به فرقه ی شیعه تعرضی نداشتند ولی مخفیانه پیشوایان و رهبران آنها را از سر راه خود بر می داشتند، عده ای را تبعید و بعضی را می کشتند تا از قدرت معنوی و نفوذ آنان بکاهند.
وحشت عباسیان از علویان
حکومت عباسی در آغاز با تکیه بر تبلیغ به نفع علویان پا گرفت. شعار تبلیغاتیشان الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود، اما در پایان کار از این ادعا منحرف شدند و با دعوی خویشاوندی نسبی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خود را بر امت اسلامی چیره ساختند از این رو طبیعی بود عباسیان خطر واقعی را از سوی عمو زادگان علوی خود احساس کنند. زیرا آنان به لحاظ پایگاه معنوی و استدلال به مراتب نیرومند تر و به لحاظ خویشاوندی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نزدیک تر بودند. افزون بر این در میان علویان افراد بسیار شایسته ای یافت می شد که با بر خورداری از بهترین صفات، از علم و عقل و درایت و عمق بینش در دین و سیاست به راستی در خور احراز مقام خلافت بودند. به علاوه احترام و سپاسی که مردم در ضمیر خود نسبت به آنان احساس می کردند و در مقابل آنان سر تعظیم فرود می آوردند باعث وحشت عباسیان از علویان می گردید.(۲)خلفای عباسی میزان نفوذ علویان را درک کرده بودند و از رفتار و گفتار آنان می توان در یافت که تا چه اندازه از نفوذ علویان بیمناک بودند. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:۱.سفاح از روزی که روی کار آمد از عبدالله بن حسن سراغ پسرانش (محمد و ابراهیم) را می گرفت و از اینکه آن دو به نزد وی نیامده بودند نگران و ناراحت بود و مدام به دنبال آن دو می گشت.(۳) ۲.منصور به فرزندش مهدی چنین سفارش می کند : « فرزندم…من جز دو تن از هیچ کس نمی ترسم، یکی عیسی بن موسی و دیگری عیسی بن زید، اما عیسی بن موسی به من آنچنان قول و پیمان داده که از او پذیرفته ام اما عیسی بن زید، اگر برای پیروزی بر او تمام این اموال را در راهش خرج کنی و تمام این بردگان را نابود کنی و تمام این شهر را به ویرانی بکشی هرگز ملامتت نمی کنم».(۴)۳.هنگامی که منصور سرگرم جنگ با محمدبن عبدالله و برادرش بود، شب ها خوابش نمی برد. برای سرگرمی اش دو کنیزک به وی تقدیم کرده بودند ولی او به آنها حتی نگاه هم نمی کرد وقتی علت را پرسیدند، فریاد برآورد که :« این روز ها مجال پرداختن به زنان نیست، مرا هرگز با این دو کاری نیست مگر روزی که سر بریده ی ابراهیم را نزد من و یا سر مرا نزد او ببرند.(۵) ۴.منصور بار ها امام صادق علیه السلام را دستگیر کرده و نقشه ی قتل او را می کشید(۶)و آن حضرت را مورد عتاب و تهدید قرار می داد و متهم می کرد به این که اندیشه ی قیام بر ضد حکومتش را دارد.(۷) ۵.بیم مهدی نیز از روشنترین مسائلی است که از سطور تاریخ استفاده می شود، بنا به گفته ی ابن اثیر وقتی مهدی امام کاظم علیه السلام را از زندان آزاد می کند از او می خواهد که نه بر ضد وی و نه بر ضد یکی از فرزندانش قیام نکند(۸). تعقیب عیسی بن زید و حسن بن ابراهیم پس از فرار از زندان که این تعقیب مدت زیادی طول کشید (۹)نیز حاکی از وحشت مهدی از علویان می باشد.۶.ترس رشید از یحیی و علویان دیگر نیز احتیاج به توضیح ندارد. رعب و وحشت این خلیفه را از این روایت می توان به خوبی درک کرد که وقتی رشید به مدینه رفت فقط دویست دینار به امام موسی علیه السلام تقدیم کرد. این در حالی بود که به کسان دیگر که مزاحمش نبودند هزاران دینار می بخشید. علت این کار را برای پسرش مامون چنین بیان کرده که :«اگر پول بیشتری در اختیار امام قرار دهد چه بسا که فردا صد هزار شمشیر از سوی شیعیان و دوستان امام به رویش کشیده شود.»(۱۰) علاوه بر مواردی که ذکر شد، موارد دیگری که حکایت از وحشت و ترس خلفای بنی عباس از علویان دارد را می توان بر شمرد، ولی چون سخن به درازا می کشد ما به ذکر همین نمونه ها اکتفا کرده و در گفتاری دیگر به پاره ای از سیاست های ضد علوی عباسیان می پردازیم.
سیاست های کلی خلفای عباسی برای مقابله با علویان
عباسیان به وضوح این حقیقت را دریافته بودند که نفوذ علویان در بین مردم بیشتر از آنان است. از این روی عباسیان به فکر این بودند که چگونه علویان را از صحنه ی سیاست خارج کنند. آنها برای رسیدن به این هدف بزرگ شگرد های مختلفی به کار بردند :۱.اقامه ی دلیل و برهان بر حقانیت خود ؛ از جمله ی این دلایل و براهین، دگرگون ساختن نظریه ی میراث بود، آنان برای مقابله با علویان در سلسله ی وراثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که مردم مشروعیت خلافت را بدان اثبات می کردند، تغییر دادند. اینان نخست رشته ی وصایت خود را به امیرالمومنین علیه السلام متصل می کردند که از او بدین ترتیب پایین می آمد : از علی علیه السلام به پسرش محمد حنفیه، سپس ابو هاشم، سپس علی بن عبد الله بن عباس، بعد از آن فرزندش محمد بن علی و پس از آن ابراهیم امام و سپس برادرش سفاح و…(۱۱)۲. شگرد دیگری که عباسیان به وسیله ی آن قصد کوبیدن علویان را داشتند، سوء استفاده از لقب مهدی بود.این اتفاق در زمان منصور صورت پذیرفت. وی چون می دید مردم گرد محمد بن عبد الله علوی جمع شده اند و او را مهدی می دانند، تصمیم گرفت که این پدیده راپایمال کند، بدین منظور فرزند خود را مهدی لقب داد تا وقتی به خلافت می رسد تکرار این لقب ذهن مردم را کم کم از محمد بن عبد الله علوی دور گرداند.(۱۲)۳. تشیع یا ابراز دوستی با علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش، از شگرد های دیگر عباسیان بود که از میان خلفای عباسی، مامون به این شگرد متوسل شد. این ابراز دوستی به خاطر شرایط خاص سیاسی بود که مامون در یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده خود را طرفدار علی علیه السلام جلوه داد تا به نوعی با قیام های علویان مبارزه کند.(۱۳)۴. مشروعیت بخشیدن به حکومت خود ؛ عباسیان برای سرکوبی مخالفان و تثبیت حکومت و پایگاه اجتماعی خویش به هر نحو ممکن با جعل حدیث و استناد به آن، می کوشیدند مشروعیت قانونی و حقوقی برای خود به وجود آورند. در این جهت به احادیثی از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره داشتند که بر اساس آن، حکومت به فرزندان عباس خواهد رسید.(۱۴) پیشتر نیز اشاره گردید که آنان خود را جزو خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کردند و بر این موضع سخت پافشاری می کردند. نمونه هایی از این مواضع را می توان در خطبه های منصور و سفاح هنگام رسیدن به حکومت در کوفه مشاهده کرد(۱۵). جواب نامه ی منصور به محمد بن عبدالله بن حسنی (نفس زکیه) نیز این ادعا را ثابت می کند.(۱۶)۵. سختگیری شدید بر گروه های سیاسی و به ویژه علویان و شیعیان در طول دوره ی حکومت عباسی ؛ در آغاز پیروزی عباسیان، بنی هاشم و به ویژه علویان که سال ها از ستم امویان در رنج و زحمت بودند، از هر سو به کوفه و حیره سرازیر شدند تا از بهره ی خود در حکومت جدید آگاهی یابند. سفاح سعی داشت علویان را با دادن صله و جایزه آرام کند اما علویان به ویژه فرزندان امام حسن علیه السلام به دریافت جایزه و انعام راضی نمی شدند. از زمان منصور تمام اولاد امام حسن علیه السلام به جز اندکی از آنان دستگیر و زندانی شدند و شکنجه و مرگ نصیب بسیاری از آنان شد،(۱۷)برخورد های ناروای عباسیان با علویان نه محدود به زمان منصور بود و نه خاص اولاد امام حسن علیه السلام،بلکه خلفای دیگر نیز شیوه ی منصور را ادامه داده و حتی اولاد امام حسین علیه السلام به ویژه ائمه ی شیعه نیز از این امر مستثنی نبودند.۶. مفتی تراشی و وادار کردن دانشمندان به تالیف کتب حدیثی ؛ زمامداران عباسی با این که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند، پس از آن که جای پای خود را محکم دیدند، کوشیدند همانند زمامداران بنی امیه با وسائل مختلف مردم را از مکتب ائمه علیه السلام دور نگهدارند و میان آنان و پیشوایان بزرگ اسلام فاصله ایجاد کنند. به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت رجوع دادند. این موضوع در زمان امام صادق علیه السلام بیش از هر زمان دیگر به چشم می خورد. در عصر امام ششم علیه السلام حکومت های وقت می کوشیدند افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده، مرجع خلق معرفی نمایند. چنان که ابوحنیفه و مالک بن انس را نشاندند.(۱۸) به همین منظور مالک بن انس را فوق العاده مورد تکریم قرار می داد و او را مفتی و فقیه رسمی معرفی می کرد. سخنگوی بنی عباس در شهر مدینه اعلام می کرد که :«جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب کسی حق ندارد در مسائل اسلامی فتوا دهد». او همچنین دستور داد مالک کتاب حدیثی تالیف کرده و در اختیار محدثان قرار دهد. مالک نیز کتابی به نام «موطأ » تالیف کرد. (۱۹)
موضع علویان در مقابل توطئه ی عباسیان
برخورد خشونت آمیز امویان و عباسیان با علویان که از میانه ی سده ی اول هجری آغاز شده بود، سبب شد که شیعیان برای مقابله، دو روش متفاوت در پیش گیرند. شیعه ی امامیه فعالیت های علمی و فرهنگی گسترده ای را به صورت نهانی آغاز کرد. فعالیت های علمی و تبلیغی دوره ی امامت امام محمد باقر علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیه السلام و تربیت شاگردان، باعث گسترش تشیع در سرزمین ها ی اسلامی گردید. از طرف دیگر چون خلفای عباسی شدیدا پیشوایان شیعه ی امامیه را تحت نظر داشتند و چندین بار آنها را زندانی کرده یا از مدینه به مرکز خلافت احضار کردند، آنان سازمان وکالت را تاسیس کردند.(۲۰) و بخشی از وظایف خود را به وکلا واگذار نمودند تا دور از چشم خلفای عباسی رسالت خود را به انجام رسانند. وکلا با گرد آوری وجوهات و به مصرف رساندن آنها و پاسخگوئی به شبهات دینی و ترویج تشیع به اداره ی امور شیعیان پرداختند.زیدیان روش مبارزه ی نظامی را در پیش گرفتند. بدین ترتیب یک رشته قیام های علوی از میانه ی سده ی دوم هجری در عراق، ایران، حجاز، یمن و مصر آغاز شد که تا اواخر سده ی سوم هجری ادامه یافت. این قیام ها باعث گسترش تشیع در سرزمین های یاد شده گردید. رواج مذهب تشیع در اواخر سده ی دوم و اوایل سده ی سوم هجری علویان را امیدوار کرد که پیروزی های بیشتری را کسب کنند. زیدی ها که در خلافت هارون به پیروزی رسیدند و اولین دولت شیعی را به نام ادریسی هابه سال ۱۷۲قمری در مغرب اقصی تشکیل دادند، درصدد بر آمدند از ناآرامی هایی که در پی قتل امین بوجود آمده بود، بهره برداری کنند. در زمان مامون نیز قیام هایی بر علیه حکومت صورت پذیرفت که در جای خود به توضیح مفصل مهمترین آن قیام ها خواهیم پرداخت.
حمایت های مردمی از نهضت های شیعه
هدف تشیع برگرداندن حکومت اسلامی به راه و روش مستقیم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مکتب اصیل اسلام بود. بنا بر این هر قیامی که محتوای مکتبی و رنگ مردمی داشت مورد استقبال و توجه مردم بود. توده ها ی مختلف مردم با شیوه های گوناگون از این گونه نهضت ها حمایت می کردند. فقها و دانشمندان در بعضی از این قیا م ها در صف اول حمایت بودند. به عنوان مثال وقتی از مالک بن انس حکم خروج با محمد (نفس زکیه ) را پرسیدند، وی به بیعت با محمد فتوی داد (۲۱)محمد بن عجلان نیز که از فقهای مدینه بود، همراه محمد قیام کرد (۲۲۹ابن هرمز از کسانی بود که با محمد خروج کرد. وی را به واسطه ی پیری یا بیماری روی تختی سوار کرده بودند و همراه محمد می بردند، در حالی که خودش می گفت : « از من کار جنگی ساخته نیست، ولی می خواهم مردم مرا ببینند و به یاری محمد بیایند ».(۲۳) در قیام ابو السرایا نیز این مطلب قابل ذکر است که در کوفه مردم همانند مور و ملخ بیرون ریختند، این در حالی بود که همه ی آنها افراد نظامی نبودند و سلاح آنها عصا وآجر و چاقو بود(۲۴) این موارد و موارد مشابه دیگر همه حاکی از این است که هر جا قیامی به خون خواهی علویان بر پا می شد، مردم نیز به حمایت از آن بر می خواستند. علاوه بر این که هیچ گاه دنباله ی این قیام ها در ادوار مختلف قطع نشد و استمرار و تداوم خود را حفظ کرد.
عوامل استمرار و تداوم قیام های شیعه
در هر عصر و زمانی جامعه ی اسلامی شاهد شورش و قیامی بر علیه دستگاه خلافت بوده و همیشه شیعیان نگرانی خود از وضع جامعه ی خویش را به نحوی ابراز کرده اند. این تداوم و استمرار می تواند دلایل مختلفی داشته باشد اما قبل از اینکه عوامل تداوم قیام ها در دوره ی خلفای اموی و عباسی مورد بررسی قرار گیرد، بهتر است به این سوال پاسخ دهیم که چه چیزی زمینه ی برپایی این قیام ها را به وجود می آورد ؟برای ریشه یابی این قضیه باید به پاره ای از آیات و احادیثی که از مبانی اعتقادی شیعه می باشد، اشاره کنیم و سپس به سیره ی عملی و گفتار ائمه ی معصومین علیه السلام به خصوص امام علی علیه السلام تمسک جوییم. آیات جهاد و فضیلت های آن به ویژه آیه ی «وَلا تَحسَبَنَّ الذینَ قُتِلوا فیِ سَبیلِ الله اموَاتاً بَل احیَاءٌ عِندَ رَبِهِم یُرزَقُون »(۲۵)وآیاتی با این مضمون و مفهوم که شیعیان را به بذل جان ومال وآبرو در راه دین خدا ترغیب و تشویق می کند، با مؤیداتی که در احادیث وارد شده،علویان را به قیام بر علیه ظلم و ستم و احقاق حقوق از دست رفته شان وادار می کرد. زیارت عاشورا که یکی از معتبرترین زیارات شیعه است نیز با عباراتی مثل «اِنّیِ سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم وَ وَلِیٌ لِمَن وَالَاکُم وَعَدُوٌ لِمَن عَادَاکُم (۲۶) دوست داران اهل بیت علیه السلام را به خون خواهی و طلب حق و انتقام از دشمنان ترغیب می کند. بنابراین قیام در مقابل جور و ظلم یکی از اصول همیشگی شیعیان بوده و هیچ قدرتی تاکنون نتوانسته مانع این شور و هیجان و ازجان گذشتگی شیعه گردد. به علاوه گفتار معصومین علیه السلام برای پیروان خود خط سیر مشخصی را ترسیم کرده بود که دیگر دشوار می نمود بنی امیه و بنی عباس بتوانند با فریب کاری و قداست های دروغین آن را به انحراف بکشانند. به عنوان نمونه نامه ی امیر المؤمنین علیه السلام به فرماندارش در بصره تا حدودی بیانگر این خط سیر است :«.بدانکه هر رهبری شونده ای را رهبری است که از او پیروی می کند و از چراغ دانش او روشنی می جوید، بدان امام شما از تمام دنیایش به دوتن پوش کهنه واز همه ی خوراک به دو گرد نان بسنده کرده است، شما را یارای چنین کاری نیست، ولی مرا به پرهیز کاری واوکوشش و هم گامی دائم در قول و فعل وپاک دامنی و درست اندیشی و درست کاری و تعهد یاری دهید»(۲۷) این خط سیر و نیز سیره ی عملی امام حسین علیه السلام در واقعه ی عاشورا الگوی بسیار ارزنده ای برای شیعیان و طرفداران اهل بیت علیه السلام بوده و هست، بنا بر این طبیعی است که هر گاه فریاد مظلومی به گوش شیعه می آید به طرفداری و حمایت از مظلوم به پا می خیزد و آماده است تا آخرین قطره ی خون خود را برای برپایی عدالت نثار کند. در دوره ی معاصر نیز این امر از نظر ها پنهان نیست چه در دوران دفاع مقدس،که شیعیان با شعار یاحسین و یا زهرا علیه السلام در مقابل تجاوز گران ایستادند و جان خویش را فدا کردند و چه بعد از آن در سال های اخیر که هر گاه ظلمی ازجانب استعمار گران و متجاوزان اسرائیلی متوجه مسلمانان می شد، اولین گروهی که به همایت از فلسطین و مسلمانان دیگر بر می خاست، شیعیان به خصوص شیعیان ایرانی بودند و این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت تا مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم با ظهور خود دولت کریمه را بنا نهد و مردم جهان را از بند اسارت رها کند (ان شاء الله ).عوامل متعددی می تواند در تداوم قیام شیعه نقش داشته باشد. علاوه بر این مطالبی که ذکر شد، به چند عامل دیگر اشاره می گردد : ۱.تعدد فرق شیعه و نفوذ و رشد آنان در شهرها و سرزمین ها به گونه ای که اگر نهضتی در شهری شکست می خورد، در شهری دیگر شروع می شد.(۲۸) به عنوان مثال بعد ازشکست قیام ابو السرایا در کوفه گماشتگان ابو السرایا در شهر های دیگر سر به شورش بر می دارند. در بخش بعدی این قیام و قیام های بعد از آن، مورد بررسی قرار می گیرد.۲.محبت مسلمانان نسبت به اهل بیت علیه السلام و خاندان علوی از دیگر اسباب استمرار و تداوم قیام ها بود.۳.رعایت اصل تقیه در میان شیعیان سبب می شد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسی بر ضد آنها نخواهند داشت.۴.گشایش باب اجتهاد در شیعه کمک شایانی به رشد مردم کرده و در این امر (قیام علیه ظلم ) موثر بود.۵.همگامی شیعه با شرایط زمانی و مکانی هر عصر و مدارا داشتن با فرقه های مذهبی و اهل کتاب.۶. این انقلاب ها در پهنه ی گسترده ی سرزمین های اسلامی بروز و ظهور پیدا می کرد و با محیط طبیعی و فرهنگ هر ناحیه، برای شوراندن مردم، هماهنگ می شد. چنانکه نهضت یحیی بن عبد الله در دیلم قیامی بود که از درد ها و آرزو های آن سامان سخن می گفت و قیام حسین بن علی (شهید فخ) به آزادی بردگان مکه کمک می کرد، چنانکه رهبر قیام بانگ می زد « هر بنده ای سوی ما آید آزاد است.»(۲۹)
بخش دوم: قیام های مهم شیعیِ عصر عباسی تا زمان امام رضا علیه السلام ( ۲۰۳ – ۱۳۶ ق)
فصل اول : دوران منصور ( ۱۵۸ـ۱۳۶ق )
فصل دوم : دوران هادی (۱۷۰ ـ۱۶۹ق )
فصل سوم : دوران هارون ( ۱۹۳ ـ۱۷۰ق )
فصل اول : دوران منصور(۱۵۸ ـ ۱۳۶ق)اوضاع سیاسی، اجتماعی
رابطه ی عباسیان و علویان در هنگام دعوت عباسی، حسنه بود. اما هنگامی که انقلاب با انتقال خلافت، به آل عباس پایان یافت، علویان به ویژه شاخه ی حسنی به این باور رسیدند که عباسیان آنان را فریب داده اند و خلافتی را که حق آنان بوده به خود اختصاص داده اند، بنابر این برای آنان آسان نبود که همه ی سختی ها را در زمان امویان تحمل کنند تا بعد از دعوت که به نام ایشان بود،حقشان غصب شود. از این رو آنان را دشمن شمردند. از سوی دیگر عباسیان در آغاز زندگی سیاسی خود کوشیدند با علویان همکاری کنند تا حکومت نوپای ایشان فرصتی برای تثبیت گام های خود داشته باشد، سپس دو گروه اندک اندک از هم دور شدند. به ویژه هنگامی که سفاح در خطبه ی خود در کوفه اعلام کرد که خلافت عباسی است و عباسی خواهد ماند و هیچ کس در آن حقی ندارد(۳۰) که منظور او از هیچ کس علویان بودند. اما با این همه روابط میان آنان آرام و مسالمت آمیز بود تا این که در دوران منصور تغییر یافته، بحرانی شد و آنگاه به درگیری انجامید. زیرا خلیفه احساس کرد مخالفت علوی به دشمنی سختی تبدیل شده است. منصور همه ی کسانی را که ممکن بود بر علیه حکومتش شورش کنند، تهدید می کرد (۳۱)منصور زمانی عهده دار خلافت شد که پایه های آن مستحکم بود. وی از رقابت عبدالله بن علی که در پی خلافت بود ) وحشت کرد. همچنین از افزایش نفوذ ابومسلم و قیام پسر عموهایش آل ابیطالب علیه السلام در برابرحکومتش هراسان شد.(۳۲) این مشکلات سیاسی، فکرمنصور رابه خود مشغول کرده بود.
مواضع دستگاه خلافت و چگونگی برخورد با مشکلات
منصور برای مقابله با این مشکلات سعی کرد بی باکی، زیرکی و نیرنگ را با هم در آمیزد. او تصمیم گرفت دشمنانش را به وسیله ی هم نابود کند. تا عرصه ی سیاسی به نفع وی باز گردد. عبد الله بن علی (عموی منصور ) علاوه بر این که به خلافت چشم داشت، از برادر زادگانش سفاح و منصور، به علت تمایل شدید آنان به ایرانیان ناراحت بود. وی در راس سپاهی بزرگ از عرب، به جنگ رومی ها رفته بود که از مرگ سفاح و بیعت با منصور آگاه شد. از این روی از رفتن به جنگ منصرف شد و به حرّان برگشت و از سپاه برای خود بیعت گرفت. بدین گونه از سپاهی که برای جنگ با رومی ها تجهیز شده بود، برای رسیدن به خلافت استفاده کرد. منصور در مقابل این خطر دست به اقدام حکیمانه ای زد، او ابو مسلم را به جنگ عبد الله فرستاد.(۳۳) تا بدین وسیله هم دشمنان خود را به دست یکدیگر نابود سازد و هم خراسانی های موجود در سپاه عمویش را از طریق جذب کند. در جنگی که میان ابو مسلم و عبدالله صورت گرفت، عبدالله شکست خورده و به بصره فرار کرد(۳۴) و در نهایت دستگیر و زندانی شد و در سال ۱۴۷ قمری توسط منصور کشته شد.(۳۵) بعد از شکست خوردن عبد الله، رابطه ی ابو مسلم با منصور بسیار بد شد و میان آنان مسائلی رخ داد که موجب دوری آن دو از یکدیگر گردید. منصور برای رهایی از ابو مسلم شیوه ی سیاسی خاصی را اتخاذ کرد که بر موارد زیر استوار بود : ۱.دور کردن او از منطقه ی تحت نفوذش در خراسان تا اهالی آن جا به دور او جمع نشوند و حکومت مستقلی ایجاد نگردد ۲.با او تنها دیدار کند، فارغ از هر گونه نفوذ و قدرتی. ۳تلطیف روابط میان آن دو تا شکی به دل او رخنه نکند. ۴اورا به نزدیکی مرکز خلافت بیاورد تا مراقبت از او آسان شود. (۳۶).عد از پیروزی ابو مسلم بر عبد الله بن علی، بحران اختلاف میان ابو مسلم و منصور بالا گرفت و منصور با ترفند هایی از قبیل نامه نگاری و تشویق و در نهایت تهدید، ابو مسلم را به حضور طلبید و با گفت و گویی که شبیه محاکمه بود، اتهاماتی به ابومسلم زد و سرانجام او را در سال ۱۳۷ قمری از میان برداشت.(۳۷)اما در رابطه با علویان باید گفت، منصور در تثبیت حکومت خود از هیچ کاری روی گردان نبود. او بیش از صد تن از علویان را بدون هیچ گناه و شاید فقط به خاطر علوی بودن به قتل رسانده، پیکرشان را محبوس کرده بود در حالی که در کنار هریک از آنها نوشته ای قرار داشت که نام و نسب فرد کشته شده در آن ذکر شده بود و هیچ کس از این امر اطلاع نداشت تا آنکه پس از مرگ منصور همگان از آن اطلاع یافتند.(۳۸) به نقل شیخ صدوق که رحمت خداوند بر او باد، منصور در بنای ساختمان های بغداد دستور می داد علویان را دستگیر کرده و آنان را فقط به جرم علوی بودن در استوانه ها و ستون های آن ساختمان ها قرار دهند.(۳۹)
روش سیاسی امام صادق علیه السلام
برخی ازنویسندگان اهل سنت بر این عقیده اند که امام صادق علیه السلام با کسی بر سر خلافت به مبارزه بر نخواست،(۴۰) بلکه بیطرفی اختیار کرد وپیروانش را قانع نمود که اوضاع برای ایجاد خلافت علوی مناسب نیست، این درحالی بود که علویان شاخه حسنی دست به شمشیر برده وحق خود را مطالبه میکردند.(۴۱)باتوجه به اوضاع سیاسی آن دوره باید روشن شود که این اعلام بی طرفی به معنای تایید حکومت عباسی نبود، این مطلب از فرمایش امام صادق علیه السلام به خوبی روشن است،آنگاه که به اصحاب و یاران خود فرمودند :«در خانه های خود بنشینید، هر گاه ما را گرد مردی جمع دیدید با سلاح به سوی ما بشتابید. »(۴۲)همچنین آنجا که فرمودند :«زبانهای خود را نگه دارید، از خانه های خود بیرون نیایید، زیرا آنچه به شما اختصاص دارد به این زودی به شما نمی رسد ».(۴۳)حضرت با اجتناب از رفت و آمد به دربار عباسی مگر به اجبار(۴۴)، نهی از همنشینی یارانش با خلفا(۴۵)، همچنین نهی از مراجعه به طاغوت و قضات عباسی، دریافت خراج، زکات و… تبیین مسئله ی تقیه و کتمان اسرار اهل بیت علیه السلام(۴۶)نوعی تشکیلات مستقل را اداره می کرد به گونه ای که حکومت عباسی از آن وحشت داشت. با کمی دقت در گفتار و رفتار امام صادق علیه السلام، می توان فهمید که آن روش سیاسی که امام صادق علیه السلام پایه گذاری کرد و بعد ها فقه سیاسی شیعه هم بر همان مبنا شکل گرفت همین بود که در عین تقیه و سکوت مشروعیت دولت عباسی را نپذیرفت و ارتباط و پیوند شیعیان را با اهل بیت علیه السلام در بدترین شرایط حفظ کرد. در حقیقت امام با این روش خود هویت فرهنگی و سیاسی جامعه را حفظ کرد و در برابر حاکمیت، امامت خود را در این جامعه استقرار بخشید و این عین سیاست و مبارزه بر ضد حکومت است. بنابراین می توان به اشتباه فاحشی که شهرستانی مرتکب آن شده پی برد، جایی که او در مقام وصف برخورد اجتماعی امام علیه السلام می نویسد : «ما تعرض للامامه قط و لا نازع احدا فی الخلافه قط.»(۴۷) «هرگز به فکر امامت نیفتاده و با کسی بر سر خلافت به مبارزه نپرداخت.»
نخستین قیام علوی ( نفس زکیه ۱۴۵ق)
اولین قیام علوی در زمان خلافت منصور، قیام محمد بن عبد الله بن حسن در سال ۱۴۵ قمری بود که شیعیانش او را نفس زکیه می خواندند. المهدی نیز لقب دیگر او بود. (۴۸)محمد خلافت را حق خود می دانست، از این رو با گروهی از یارانش از بیعت با سفاح امتناع کرد. وی توانست حمایت گروه زیادی از مردم مکه و مدینه از جمله فقیه انی چون مالک بن انس را به خود جلب کند.(۴۹) نفس زکیه پیش از دستیابی عباسیان به حکومت به خلافت چشم دوخته بود و پیروان او در حجاز، عراق، و خراسان برای وی دعوت می کردند و برای روز موعود آماده می شدند. اما وی در ارزیابی خود اشتباه کرد زیرا می پنداشت دعوتی که در خراسان انتشار یافته است و شعار آن «رضا من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم » است، چیزی جز دعوت علویان نیست و او هم نامزد آنها برای خلافت است. از این رو وقتی سفاح برای خلافت انتخاب شد وی از بیعت با سفاح خودداری کرد و کوشید تا بر علیه او قیام کند اما پدرش با این قیام مخالفت کرد ولی در زمان منصور و بعد از موافقت پدرش، توانست نیروهای خود را بر علیه حکومت عباسی بسیج کند.وقتی منصور به خلافت رسید، محمد و برادرش عبدالله از بیعت با او خودداری کردند و در حجاز مخفی شدند. این کار منصور را نگران و خواب را بر او حرام کرد. وی به طور جدی به جست و جوی آنان پرداخت. محمد در آن زمان شرایط را برای قیام مساعد می دید بنابراین به خاطر دلایلی زمان منصور را برای قیام انتخاب کرد. دلایل قیام محمد نفس زکیه:
۱.در تنگنا قرار گرفتن او توسط عباسیان.
۲.تایید پدرش برای قیام او.
۳.نامه و تأییدیه هایی از امیران مناطق و فرماندهان بزرگ منصور دریافت کرد که او را به قیام تشویق می کردند.
۴.اعتراف بسیاری از مردم به ویژه حجازی ها به امامت محمد. (۵۰)
۵.اصرار یارانش برای قیام او، به ویژه که انتظار طولانی آنها را خسته کرده بود(۵۱)
۶.منصور به شدت خانواده ی محمد را تحت فشار گذاشت تا او و برادرش را تسلیم کنند(۵۲)
۷.فتوای مالک به جواز بیعت با او و نقض بیعت با منصور(۵۳).
۸.اعتقاد وی مبنی بر اینکه او از منصور نیرومند تر است(۵۴)
مواضع دستگاه خلافت و مشکلات قیام نفس زکیه
منصور از آنچه وحشت داشت، پدیدار شد و دانست که مدینه پایگاه محمد است. از این رو برای جلو گیری از گسترش دعوت او، تلاشش را در حجاز متمرکز کرد. نخست به تدابیر سیاسی روی آورد و از او خواست اختلافات میان خود را با مسالمت حل و فصل کنند. به این منظور نامه نگاری به او را آغاز کرد.(۵۵) هم زمان برای قطع کمک و بازداشتن مردم از پذیرش دعوت او تدابیر لازم را برای جداسازی حجاز از شهرهای دیگر اتخاذ کرد پس از آن به کوفه که مهد شیعیانش بود، رفت و آنجا را در اختیار گرفت و موفق شد خراسانی ها را از پشتیبانی او باز دارد. منصور، عیسی بن موسی، ولیعهد خود را برای جنگ با محمد فرستاد و با فرستادن نامه هایی به مردم مدینه و وعده های دروغین، آنان را از اطراف محمد پراکنده کرد و موفق به قتل محمد و پیروزی در جنگ با او شد. علاوه بر خودداری اهالی مدینه از همکاری با محمد مشکلات دیگری بر سر راه وی قرار گرفت که منجر به شکست او شد. خطا در زمان بندی قیام (اقدام سریع محمد در خروج در حالی که برادرش ابراهیم مریض شده بود و به همین علت حمله را دیرتر آغاز کرد).و عدم هماهنگی آنان، به منصور فرصت طلائی داد تا از آن فرصت برای سرکوبی دو برادر به صورت جداگانه اقدام کند. مشکل دیگر محمد تردید وی در مقابله با دشمن خود بود. این مشکلات باعث شکست قیام محمد گردید. محمد هنگام شکست حاضر نشد به مکه یا یمن فرار کند و یا خود را پنهان کند، زیرا نمی خواست خون مردم مدینه ریخته شود.(۵۶) بدین صورت نخستین قیام علوی در دوره ی خلافت عباسی پایان یافت و برای منصور، تنها مشکل پیروزی بر حرکت ابراهیم در بصره باقی ماند. از سطور تاریخ چنین استفاده می شود که ابراهیم در بصره زمینه ی مساعد برای رشد و انتشار اندیشه های همسو با علویان یافت.زیدیه و معتزله به زیر پرچم او در آمدند و مستضعفان و طبقات محروم جامعه، به امید رهایی از رنجی که می بردند، پیرامونش جمع شدند. امویان و عثمانی ها از او پشتیبانی کردند، زیرا وی پیوند خویشی با عثمان بن عفان داشت (همسروی نبیره ی عثمان بود).(۵۷) فقهای بصره نیز از او حمایت کردند، به خاطر همین عوامل به راحتی بربصره چیره شد.ابراهیم با دریافت خبر قتل برادرش همگان را به خلافت خویش دعوت کرده امیرالمومنین نام گرفت و پیروانش با او بیعت کردند. سرانجام در باخمرا از روستاهای نزدیک کوفه میان ابراهیم و سپاهیان خلیفه جنگ درگرفت و نزدیک بود پیروزی نصیب ابراهیم شود که ناگهان تیری به گردن وی اصابت کرد و با مرگ ابراهیم نتیجه ی جنگ عوض شد.(۵۸)
موضع امام صادق علیه السلام درقیام نفس زکیه
اختلاف میان فرزندان امام حسن وامام حسین علیه السلام از آنجا پدید آمدکه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد معرفی کرد.بعد از آن بود که این اختلاف شدت گرفت.البته عباسیان نیز در طول زمان در تشدید این اختلاف فعالیت مِی کردند.بعد از قیام وشهادت زید، بنی هاشم از عباسی وعلوی،به جز امام صادق علیه السلام وچند نفر دیگر با محمد بن عبدالله بیعت کردند اما امام علیه السلام مخالفت خود را با قیام اعلام کرد واین مخالفت از طرف عبدالله بن حسن حمل بر حسادت امام علیه السلام شد. اما نظر امام این بود که هنوز موقع قیام فرا نرسیده و نتیجه ی قیام چیزی جز نابودی نیست.(۵۹) بعدها در سال۱۴۵ق.نفس زکیه قیام را از سر گرفت که امام صادق علیه السلام در این جریان از مدینه خارج شده وبه منطقه ی فٌرع در راه مدینه به مکه رفتند وپس از پایان ماجرا به مدینه باز گشتند.
علل شکست قیام نفس زکیه
متأسفانه حکومت محمد در مدینه بیش از چند ماه به طول نینجامید و بیش از آنکه قیامش سامانی بگیرد، با حمله ی سپاهیان عباسی، با ناکامی روبرو شد. شاید بتوان علت شکست قیام نفس زکیه را در موارد زیر خلاصه کرد :۱.اقدام و قیام زودرس محمد بدون اعلام آمادگی در سایر شهرها از جمله بصره.۲.عدم برآورد صحیح محمد از سپاه و یاران خود در مقابل تجهیزات و امکانات انسانی و مالی حکومت.۳.انتخاب نابجای مدینه به عنوان مرکز قیام، در حالی که این شهر از حیث نیرو و امکانات و نیز موقعیت استراتژیک، آمادگی دفاع در مقابل سپاه عباسی را نداشت
۴.تقسیم سپاه و امکانات محمد بین شهرهای مکه، مدینه، شام و یمن.۵.برتری سپاه دشمن از لحاظ تعداد و تجهیزات و نیز برتری سواره نظام دشمن.۶.گزینش شیوه ی قلعه نشینی و صدور اجازه ی خروج برای مردم مدینه از سوی محمد که منجر به تخلیه ی شهر و سهولت حمله ی دشمن به آن شد.۷.استفاده های مکرر دشمن از حیله های جنگی، همانند برافراشتن پرچم سیاه، گذر از خندق، حمله از کوه و پرتاب سنگ از بلندی ها.۸.به کارگیری جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مردم مدینه توسط سپاه عباسی.(۶۰)
پی نوشت:
۱. طبری، تاریخ طبری، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، اساطیر، تهران، چ ۵، ۱۳۷۵ ش، ج ۱۱، ص ۴۶۲۴.
۲.مرتضی حسینی، جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه ی سید خلیل خلیلیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی جا، ۶۳ ۱۳، صص۴۰و۴۱.
۳. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه ی سید هاشم رسولی محلاتی، نشر صدوق، تهران، چ دوم، ۱۳۴۹، ج ۱، ص ۱۷۴.
۴. طبری، همان، ج۱۱، ص ۵۰۵۲.
۵. ابن خلدون، تاریخ، موسسه اعلمی للمطبوعات، لبنان، چ اول، ۱۳۹۱ ق، ج ۳، ص۱۹۳.
۶. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، مومنین، قم، چ اول، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص ۲۸۴.
۷. همان ص ۲۸۹.
۸. ابن اثیر، الکامل، ترجمه ی ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی،موسسه ی مطبوعاتی علمی، تهران،۱۳۷۱ ش، ج۱۶ ص ۳۰.
۹. طبری، همان، ج ۱۲، ص ۵۱۲۵.
۱۰. صدوق، عیون اخبار الرضا، رضا مشهدی، قم، چ دوم، ۱۳۶۳ ش، صص ۹۱و۹۲.
۱۱. ابن خلدون، همان، ج۳، ص ۱۷۳.
۱۲. مرتضی حسینی، جعفر، همان، ص ۵۱.
۱۳. همان، ص ۵۰.
۱۴. طبری، همان، ج۱۱، ص ۴۹۷۱.
۱۵. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دار الفکر، لبنان، چ اول، ۱۳۹۱ق، ج ۱۰، صص۴۰ و۴۱.
۱۶. برای اطلاع از این نامه ر. ک. طبری، همان، وقایع سال ۱۴۵ صص ۴۸۰۸ ـ ۴۸۱۳.
۱۷. بلاذری، انساب الاشراف، دارالفکر، بیروت،چ اول، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۸۵
۱۸.یشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، چ سیزدهم،۱۳۸۱ش، ص ۴۰۰.
۱۹. دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه ی ناصر طباطبائی، ققنوس، تهران، ۱۳۸۰ش، ص۳۷۹.
۲۰. برای اطلاع بیشتر ر.ک. جمعی از نویسندگان، درسنامه ی عصر غیبت، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، چ هفتم، ۱۳۸۳ ش، ص ۱۳۸.
۲۱. اصفهانی، ابو الفرج، همان، ص ۲۶۷.
۲۲. همان، ص ۲۷۱.
۲۳. همان، ص ۲۶۴.
۲۴ همان، ص ۴۸۳.
۲۵. سوره ی آل عمران (۳) آیه ی ۱۶۹
۲۶. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، فاطمه الزهراعلیها سلام، قم، چ چهارم، ۱۳۷۹ ش، فرازی از زیارت عاشورا، ص ۷۵۰.
۲۷. دشتی، محمد، ترجمه ی نهج البلاغه، مشرقین، قم، چ چهارم،۱۳۷۹ ش، نامه ی ۴۵، ص ۵۵۳.
۲۸. آیینه وند، صادق، قیام های شیعه در تاریخ اسلام، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۱ش، ص ۹.
۲۹. همان، صص ۹و۱۰.
۳۰. طبری، همان، ج۶،صص ۸۲ و۸۳.
۳۱. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه ی حجت الله جودکی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، ۱۳۸۷ ش، صص۵۱ – ۴۸.
۳۲. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، نی، تهران، چ چهارم، ۱۳۷۱ش، ص۴۱۷
۳۳. مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، دنیای کتاب، تهران، چ دوم، ۱۳۶۱ ش، ص ۲۹۱.
۳۴.طبری، همان، ج۱۱،ص ۴۶۹۰.
۳۵. ابن اثیر، الکامل، ترجمه ی عباس خلیلی، کتب ایران، بی جا، بی تا، ج ۹، ص۲۷۷.
۳۶. طقوش، همان، صص ۴۵ – ۴۱.
۳۷. دینوری، همان، ص ۴۲۲.
۳۸. خضری، سید احمد رضا، تاریخ تشیع، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۵، ج ۲، ص ۲۶۰.
۳۹. صدوق، عیون اخبار الرضا، مطبعه الحیدریه، نجف، ۱۳۹۰ ق، ص ۹۰.
۴۰.شهرستانی، محمد، الملل والنحل، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۲ق، ج اول، ص ۱۶۶.
۴۱. اصفهانی، ابوالفرج، همان، ص ۳۰۰.
۴۲. مجلسی، سید محمد باقر،بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی،لبنان، چ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۵۲،ص۱۳۹.
۴۳.همان.
۴۴. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، موسسه ی آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۸ ق، ج۱۲، ص۳۰۷.
۴۵. همان، ص ۳۱۰.
۴۶.. همان صص ۲۵۱ و ۲۹۵.
۴۷. شهرستانی، همان.
۴۸. ابن خلدون، تاریخ، ترجمه ی عبد المحمد آیتی، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اول، بی جا، ۱۳۶۳، ج ۲، ص ۲۹۷.
۴۹. طبری،همان، ج ۱۱، ص۴۷۹۶.
۵۰.طقوش، محمد سهیل، همان، ص ۴۹.
۵۱. اصفهانی، ابوالفرج، همان، ص ۲۴۸.
۵۲. همان، صص ۲۴۷و۲۴۸.
۵۳.طبری،همان، ج ۱۱، ص۴۷۹۶.
۵۴..طقوش، محمد سهیل، همان، ص ۵۰.
۵۵. ابن طقطقی، تاریخ الفخری، ترجمه ی محمد وحید گلپایگانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، چ دوم، ۱۳۶۰، ص۲۲۵.
۵۶. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاءالکتب العربی، بی جا، بی تا.ص ۳۰۷.
۵۷. طبری، همان، ج ۱۱، ص ۴۷۸۶.
۵۸. ابن خلدون، همان، ج۲،صص۳۰۳ – ۳۰۶.
۵۹. اصفهانی،ابوالفرج، همان، صص ۲۴۲و۲۴۳.
۶۰. کاظمی پوران، محمد، قیام های شیعه در عصر عباسی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران، چ اول، ۱۳۸۰ ش،ص ۱۲۸.