- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از بزرگترین قیامهایی که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است، قیام زید بن علی(ع) بن الحسین(ع) است؛ این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربهای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.
ورود به کوفه
ظلم و ستم بیحد و حصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و نیز تاخت و تاز بیباکانه آنان بر اساس و مبانی اعتقادات اسلامی روح بلند و آزاده زید را به شدت آزرده و متأثر ساخته بود. سفرهای زید به شام و برخورد زشت و زننده هشام بن عبدالملک با او در جمع درباریان و نیز اعمال و سخنانی که از خلیفه اموی، در خلال این سفرها، سر زده بود نیز، عزم زید را برای قیام راسختر نموده، آتش قیام را بیش از پیش در دل او شعلهورتر ساخت.
در بازگشت از سفر شام، مردم کوفه با اطلاع از ورود زید به عراق، به دنبال او رفتند و وی را در قادسیه ملاقات کردند، آنها او را به قیام فراخوانده، اعلام وفاداری کردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین قطره خون در راه او جهاد کنند و حمایتشان را از او دریغ ندارند.[۱] در پی اصرار زیاد کوفیان، سرانجام زید پذیرفت؛ اما سیاستمداران کهنهکار حجاز و عراق، زید را از این کار باز داشته، پیمانشکنی کوفیان را یادآور شدند.[۲] زید نیز به هر یک از آنان جوابی در خور داده آماده قیام گردید.[۳]
یوسف بن عمر – استاندار عراق – ورود زید را به کوفه برنمیتابید؛ از اینرو خواستار خروج او از شهر شده به عامل خویش در کوفه، دستور داد[۴] که همواره مزاحم زید باشد؛[۵] اما زید برای ماندن در کوفه اصرار میورزید و به بهانههای مختلف چون اشتغال به تجارت[۶] و نیز بهانه بیماری[۷] و دعوی با طلحه بن عبیدالله بر سر مالی مشترک در مدینه، هر بار از دستور والی سر باز میزد.[۸]
او ده ماه در کوفه و بصره مخفیانه مردم را به نهضت و قیام و بیعت با خود دعوت میکرد،[۹] در این مدت زید در منازل شیعیان کوفه و بصره به سر میبرد و گاه گاهی نیز به جهت امنیتی محل سکونتش را تغییر میداد.[۱۰] مردم فوج فوج به محل سکونت زید رفته و با او بیعت میکردند. نقل شده است که بیعتی که زید از مردم میگرفت، بر این اساس بود که: «ما شما را به کتاب خدا میخوانیم و سنت پیامبر او(ص) و نبرد با ستمگران و دفاع از ضعیفان و عطای محرومان و تقسیم غنیمت میان صاحبانش به مساوات و رد مظالم و باز آوردن سپاهیان دیر مانده و یاری اهل بیت(ع) در مقابل مخالفان که حق ما را نشناختهاند» …. و چون میپذیرفتند، میگفت: «خدایا شاهد باش.»[۱۱] بیعت با احتیاط و مخفیانه انجام میشد، گفته شده در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند؛[۱۲] این تعداد غیر از مردمی بودند که در مدائن و بصره و واسط و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند،[۱۳] چرا که زید علاوه بر کوفه به دیگر شهرهای مهم عراق و حتی مراکز دوردست فرستادگانی را گسیل داشته بود تا برای او از مردم بیعت بگیرند.[۱۴] جمعیت بسیاری به نهضت زید پیوستند که از جمله آنان میتوان به برخی علمای طراز اول اهل سنت همچون ابوحنیفه اشاره داشت، گفته شده زید نامهای برای ابوحنفیه فرستاد و او را به کمک خود و جهاد بر ضد حکومت بنیامیه دعوت نمود، ابوحنیفه نیز برای زید کمک مالی فرستاده با امکانات خود او را یاری داد.[۱۵]
بعد از چند ماه و با فراهم شدن مقدمات قیام، زید آشکارا آماده قیام شد[۱۶] و به یارانش دستور آمادگی و تهیه لوازم نبرد داد.[۱۷] در این هنگام مردی به نام «سلیمان بن سراقه»، یوسف بن عمر را از موضوع آگاه ساخته،[۱۸] رفت و آمدهای زید به خانههای دو تن از یارانش به نامهای «عامر» و «طعمه» را به او گزارش کرذ.[۱۹] خبر قیام به هشام نیز مخابره گردید؛ نامههای مکرر هشام به یوسف بن عمر در پیگیری این مسأله سبب شد که وی با جدیت تمام اوضاع کوفه را تعقیب کند. از اینرو به حکم بن صلت نامه نوشته و به او تأکید میکند که مراقب اوضاع باشد و دستور داد تا مأموران حکومتی زید را در خانه آن دو نفر بجویند؛ اگرچه عمال حکومتی در این جستجو به زید بن علی(ع) دست نیافتند؛[۲۰] اما لو رفتن مقر زید و دستگیری و شهادت این دو یار نزدیک زید و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.[۲۱] آنان شامگاه سهشنبه (مصادف با شب اول صفر) از شهر خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند.[۲۲] یک روز قبل از خروج زید؛ (یعنی روز سهشنبه) از طرف حکم بن صلت عامل یوسف بن عمر در کوفه حکومت نظامی اعلام شده، رهبران طوایف و نگهبانان و بزرگان و جنگاوران قوم[۲۳] و به نقلی همه مردم کوفه[۲۴] را در مسجد اعظم کوفه جمع نمودند. او دستور داد که منادی در شهر ندا دهد که «هر که به این دستور سرپیچی کند، حرمت از او برداشته میشود[و خونش هدر است]».[۲۵]
درهای مسجد و بازار بسته شدند و مردم در آنجا زندانی شدند.[۲۶] زید در این شب در بیرون کوفه به سر میبرد، آن شب زید به همراه همراهان خود در بیابان آتش افروختند و دستههای نی آتش میزدند و با صدای یا «منصورُ اَمِت» شب را صبح کردند.[۲۷] اما از آن پنجاه هزار نفری که با او بیعت کردهاند، تنها دویست و هشتاد نفر[۲۸] و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند.[۲۹] صبحگاه او نگاهی به یاران اندکش کرد و گفت: «سبحان الله؛ فأین الناس؟» گفتند: «ای پسر پیغمبر(ص) مردم را در مسجد زندانی کردهاند». او با حالت تأسف و ناراحتی گفت: «به خدا سوگند این برای آنان که با ما بیعت کردهاند، عذر نمیشود؛[۳۰] مگر چند نفر در مسجد محصورند، پس بقیه چرا به سوی ما خارج نمیشوند؟ به درستی که آنان اهل اهمال و نیرنگند.»[۳۱]
آغاز قیام مسلحانه
خبر این شب و شعارهای زید و همراهان به یوسف بن عمر که در حیره بود، رسید. پس تصمیم گرفت که شخصاً به کوفه بیاید و برای سرکوبی نهضت بکوشد. او عدهای را برای آگاهی از اوضاع و نفرات زید به کوفه فرستاد. آنها بعد از اطلاع از وضعیت او به نزد یوسف برگشتند.[۳۲]
صبح چهارشنبه زید به دو نفر از شیعیان دستور داد تا به کوفه بروند و فریادشان را به شعار انقلاب بلند کنند؛ اما این دو در نزدیکی کوفه به گروهی از دشمنان برخوردند و به شهادت رسیدند.[۳۳] پس زید، سعید بن خیثم را که در داشتن صداییرسا معروف بود، برای این کار فرستاد و او این کار را انجام داد.[۳۴]
در روز چهارشنبه اول صفر سال صد و بیست یک( یا دو) هجری، جنگ آغاز شد.[۳۵] زید لشکر خود را به سوی شهر حرکت داد و آنان را به جنگ تحریض کرد. امویان نیز خود را برای دفاع آماده کردند، نخستین برخورد در اطراف کوفه در منطقه صیادین (صائدین) انجام شد که به پیروزی یاران زید انجامید[۳۶] با پیشروی یاران زید جنگ به کوفه کشیده شد، زید و یارانش به سوی کُناسه حرکت کردند.[۳۷] در این هنگام زید با دیدن یاران اندکش رو به نصر بن خزیمه کرده گفت: «آیا نگران نیستی که کوفیان مرا نیز بمانند، جدم حسین(ع) تنها بگذارند؟» نصر گفت: «خدا مرا فدایت کند، آن قدر در رکابت شمشیر میزنم تا جان دهم.»[۳۸] سپس پیشنهاد میکند که جهت آزادی مردم در مسجد، به سوی مسجد بروند، زید به همراه دو افسر رشید خود نصر بن خزیمه و معاویه بن اسحاق به همراه تنی چند از یاران خود تصمیم گرفتند، خود را به مسجد برسانند تا شاید بتوانند حلقه محاصره را شکسته، مردم گرفتار شده، در مسجد را از محاصره امویان نجات دهند.[۳۹] زید و یارانش در راه به منزل انس بن عمرو رسیدند، زید ندا در داد: «ای انس خارج شو؛ جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ اما او به سخنان زید توجهی نکرده، بیرون نیامد. زید گفت: «بر آنچه بر آن خلق شدهاید، بمانید که خدا شما را کفایت میکند.»[۴۰]
زید و یارانش توانستند، خود را تا در مسجد برسانند آنان به دستور زید پرچمها و علمهای خود را به اهتزاز در آورده، داخل مسجد کردند تا مردم داخل مسجد پرچمها را ببینند.[۴۱] در این زمان نصر بن خزیمه فریاد زد: «ای اهل مسجد از خواری و ذلت به عزت در آیید، خارج شوید به سوی دین و دنیا چرا که اکنون نه دنیایی دارید و نه دینی.»[۴۲]
اما کوفیان به این ندای او پاسخی ندادند و حرکتی از خود نشان ندادند، مأموران اموی نیز از بالای مسجد با پرتاب سنگ مانع پیشروی بیشتر زید و یارانش میشدند.[۴۳] در این زمان لشکر تازه نفس یوسف بن عمر از راه رسیدند و به سوی مسجد آمدند و با زید و یارانش به نبرد، پرداختند. جنگ شدیدی در اطراف مسجد و بازار در گرفت.[۴۴] زید و یارانش خود را به محلهی دیگر شهر(دارالرزق) رساندند،[۴۵] زید در آنجا نیروهای خود را سر و سامان داده، فرمان نبرد میداد. نبرد در این منطقه نیز با پیروزی زید و یارانش همراه بود.[۴۶] بدین ترتیب اولین روز جنگ با موفقیت نسبی یاران زید به پایان رسید. شب هنگام یوسف بن عمر جلسه نظامی تشکیل داد و در آن شب تصمیم گرفتند، فردا با لشکری مجهز هر طور که شده به غائله خاتمه دهند.[۴۷] در دومین روز جنگ، نصر بن خزیمه بدست نایل بن فروه به شهادت رسید.[۴۸] شهادت او در روحیه زید بسیار اثر گذاشت و او را به شدت متأثر کرد.[۴۹] نبرد سخت زید و یارانش در صبح این روز نیز با پیروزی زید و یارانش تمام شد.[۵۰] یوسف بن عمر لشکری دیگر تهیه دید تا به یاران زید حملهور شود؛ اما زید و یارانش با درهم شکستن سپاهش آنان را تا منطقه «شورهزار» تعقیب کردند.[۵۱] سپس از آنجا به محله «بنیسلیم»[۵۲] و از آنجا تا «راهبند» در پی امویان رفته[۵۳] در منطقه «بارق و رؤاس» بر آنها حمله برده بر آنان غلبه یافتند.[۵۴] عمال اموی چون دیدند که سواران و پیادگان آنها را یارای نبرد با سواران و پیادگان زید و یارانش نیست، از یوسف بن عمر تقاضای تیرانداز کردند.[۵۵] با اعزام گروههای تیرانداز به صحنه جنگ و آغاز تیراندازی، کار بر زید و یارانش دشوار گردید، در این روز معاویه بن اسحاق فرمانده دیگر زید نیز به شهادت رسید[۵۶] و او را غرق در اندوه کرد. غروب این روز زید نیز بر اثر اصابت تیری که به پیشانی او اصابت کرد، به شدت مجروح گردید.[۵۷]
شهادت زید
یارانش او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابیکریمه برده،[۵۸] برای معالجهاش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید، ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش،[۵۹] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری،[۶۰] در سن چهل و دو[۶۱] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید.[۶۲] یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند، برای اینکه جسدش به دست مأموران اموی نیفتند او را تا «عباسیه» ببرند و در آنجا دفن کنند.[۶۳] آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛[۶۴] اما غلامی سندی که همراه آنان بود، حکم بن صلت را از موضوع با خبر کرده، آنان را به محل قبر راهنمایی کرد.[۶۵] امویان جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند، سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه بهدار زدند.[۶۶] سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه شام آویخته[۶۷] و بعد از آن به مدینه فرستاده شد[۶۸] و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر(ص) نصب کردند.[۶۹] بر اثر اعتراض مردم والی مدینه سر را به مصر فرستاد تا در مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.[۷۰]
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند[۷۱] تا اینکه هشام درگذشت و ولید بن عبدالملک به حکومت رسید، به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در فرات ریختند. [۷۲]
نتایج قیام
قیام زید و بعد از او قیام یحیی بن زید، مقدمات سقوط حکومت بنیامیه را بیش از پیش فراهم آوردند. یعقوبی در این باره مینویسد: «چون زید به شهادت رسید و کار او به هر صورتی که بود، به انجام رسید. شیعیان خراسان به جنبش در آمدند و این حرکت روز به روز آشکارتر و سریعتر شد و دوستان و شیعیانشان بسیار شدند. آنان مرتب جنایات و بدکرداری بنیامیه را برای مردم متذکر میشدند و ظلم و ستمهایی را که نسبت به خاندان پیامبر(ص) روا میداشتند، باز میگفتند، دیگر جایی نبود که از جنایات بنیامیه بیخبر باشند؛ مگر آنکه این خبر در آن آشکار گشت…».[۷۳] شیعیان و انقلابیون پس از شهادت زید و یحیی شدیداً بر ضد دستگاه اموی دست به کار شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند، موجبات تشکیل دولت عباسیان را فراهم آورند.
خبر شکست ظاهری قیام زید و فاجعه جانگداز وی و یاران فداکارش در تمام بلاد اسلامی آن روز موجب تأثر عمیق مسلمانان آگاه و بیدار شد. در تمام محافل اسلامی آن روز، بحث از نهضت و شهادت زید بود و در اقصی نقاط اسلامی از کوفه و مدینه گرفته تا ری و خراسان و… عکسالعمل تندی به همراه داشت؛ ملت اسلام شهادت زید و از دست دادن قهرمان فداکار و با فضیلتی چون او را فاجعهای بزرگ و ثلمهای جبران ناپذیر در عالم اسلامی میدانستند. خبر شهادت زید و یاران او در مدینه اثری عمیق و ناگوار داشت و پیش از همه، امام صادق(ع) را از این واقعه متأثر نمود.[۷۴]
پس از شهادت زید، امویان و طرفدارانشان که از پیآمد آن قیام، بیمناک شده بودند، میکوشیدند تا قیامش را وارونه جلوه دهند و از نشر اخبار صحیح درباره این قیام جلوگیری کنند. آنان جعالان و کذابان و قلم به مزدان را به جعل اخبار نادرست واداشتند تا بدین طریق از قداست و اهمیت این قیام بکاهند. البته برخی قراء و فقهای ایشان نیز در این جنایت هولانگیز آنها را یاری دادهاند.[۷۵] فضل بن شاذان در کتاب الایضاح در این باره مینویسد: «حسین بن علی(ع) بر بنیامیه خروج کرد و زید بن علی(ع) پس از او، سپس بر قتل آن دو اجماع کردند و در این زمان قراء و فقهای ایشان(بنیامیه) یا قاتل بودند یا ترک نصرت کننده و یا راضی به لعن علی(ع) و برائت از او و یا در آن باب مداهن و ظاهر سازند.»[۷۶]
به هر حال قیام زید و بعد از او قیام یحیی بن زید، مقدمات سقوط حکومت بنیامیه را بیش از پیش فراهم آوردند. یعقوبی در این باره مینویسد: «چون زید به شهادت رسید و کار او به هر صورتی که بود، به انجام رسید. شیعیان خراسان به جنبش در آمدند و این حرکت روز به روز آشکارتر و سریعتر شد و دوستان و شیعیانشان بسیار شدند، آنان مرتب جنایات و بدکرداری بنیامیه را برای مردم متذکر میشدند و ظلم و ستمهایی را که نسبت به خاندان پیامبر(ص) روا میداشتند، باز میگفتند دیگر جایی نبود که از جنایات بنیامیه بیخبر باشند؛ مگر آنکه این خبر در آن آشکار گشت…».[۷۷] شیعیان و انقلابیون پس از شهادت زید و یحیی شدیداً بر ضد دستگاه اموی دست به کار شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند، موجبات تشکیل دولت عباسیان را فراهم آورند.
پی نوشت:
[۱]. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۷، ص۱۶۶-۱۶۸ و اصفهانی، ابو الفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ص۱۳۱.
[۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۶۷ و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۱۳۵-۱۳۶ و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقرمحمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷، ج۳، ص۲۴۰-۲۴۱.
[۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۶۹-۱۷۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۳۶.
[۴]. در این ایام یوسف بن عمر ثقفی در حیره به سر میبرد و مردی به نام حکم بنصلت جانشین وی در کوفه بود.
[۵]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۶۷.
[۶]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۶۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۱.
[۷]. همان.
[۸]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۶۷.
[۹]. تجارب الامم، پیشین، ص۱۳۷.
[۱۰]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۷۲ و الفتوح، پیشین، ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱، ج۸، ص۲۸۸ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر- داربیروت، ۱۹۶۵، ج۵، ص۲۳۳ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۳۷.
[۱۱]. انساب الاشراف، پیشین، ج۳، ص۲۳۷-۲۳۸ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۷۲-۱۷۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۳۴.
[۱۲]. الفتوح، پیشین، ص۲۹۰ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۳۴.
[۱۳]. همان.
[۱۴]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۳۷ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۷.
[۱۵]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۴۱ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۹ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق- بیروت، دارابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۲، ص۹۲.
[۱۶]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۳.
[۱۷]. همان و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۷۳.
[۱۸]. الفتوح، پیشین، ص۲۸۷ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۲ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۰.
[۱۹]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۰.
[۲۰]. همان.
[۲۱]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۰ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۲.
[۲۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۱ و الفتوح، پیشین، ص۲۸۹ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲.
[۲۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۱.
[۲۴]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۱ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۲ و الفتوح، پیشین، ص۲۸۹ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲.
[۲۵]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۱ و تجارب الامم، ص۱۴۲ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۲.
[۲۶]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۲ و الفتوح، پیشین، ص۲۹۰.
[۲۷]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۲ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۳ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۳.
[۲۸]. الفتوح، پیشین، ص۲۹۰ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۴.
[۲۹]. انساب الاشراف، پیشین، ص۲۴۴.
[۳۰]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۳۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۴.
[۳۱]. الفتوح، پیشین، ص۲۹۰.
[۳۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۳.
[۳۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۲ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۲ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۳.
[۳۴]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۳.
[۳۵]. تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۲.
[۳۶]. تجارب الامم، پیشین، ص۲۴۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص ۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۴.
[۳۷]. تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۴ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۴.
[۳۸]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۴ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۴ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص ۲۴۴-۲۴۵ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۳۹]. همان.
[۴۰]. انساب الاشراف، پیشین، ج۳، ص۲۴۶ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۳ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۳-۱۴۴ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۴.
[۴۱]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۴۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۴ و الفتوح، پیشین، ص۲۹۱ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۵ و ابن کثیر، ابو الفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۹، ص۳۳۰.
[۴۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۴ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۵ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۵ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۴۴]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۴۵]. همان و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۵.
[۴۶]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۵ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۴۷]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۵.
[۴۸]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و الفتوح، پیشین، ص۲۹۱ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۵ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۶.
[۴۹]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۶.
[۵۰]. الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۱۳۵.
[۵۱]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵.
[۵۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۶.
[۵۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵.
[۵۴]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۶.
[۵۵]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۵-۱۸۶ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۷.
[۵۶]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۶ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و الفتوح، پیشین، ص۲۹۲.
[۵۷]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۶ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۷.
[۵۸]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۶.
[۵۹]. انساب و الاشراف، پیشین، ص۲۵۱ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۷ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۶.
[۶۰]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۹.
[۶۱]. ابنسعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبه الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳، ج۵، ص۲۵۱ و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۴ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۲۷.
[۶۲]. محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، مکتبه بدر، صنعاء، چاپ اول، ۱۴۲۳، و زید بن علی؛ مسند امام زید(ع)، بیروت، دارمکتبه الحیاه، ص۱۰.
[۶۳]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۶ و تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۷ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۷.
[۶۴]. همان.
[۶۵]. انساب الاشراف، پیشین، ص۲۵۰ و تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۷.
[۶۶]. تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۷ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۸.
[۶۷]. تجارب الامم، پیشین، ص۱۴۷ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۶.
[۶۸]. همان.
[۶۹]. ابنعنبه؛ عمده الطالب، تحقیق و تصحیح محمد حسن آل الطالقانی، چاپ دوم، ۱۹۶۱، نجف، منشورات حیدریه، ص۲۵۸.
[۷۰]. زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۳، ص۵۹.
[۷۱]. ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵، ج۱۹، ص۴۷۹ و البدایه و النهایه، پیشین، ص۳۳۱ و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۸، ص۱۰۶.
[۷۲]. تاریخ الطبری، پیشین، ص۱۸۹ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۲۴۶ و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص۱۳۹.
[۷۳]. تاریخ الیعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۶.
[۷۴]. الارشاد، پیشین، ص۱۷۳ و اعلام الوری، پیشین، ج۱، ص۴۹۵.
[۷۵]. کریمان، حسین؛ سیره و قیام زید بن علی(ع)، تهران، علمی- فرهنگی، ۱۳۶۴، ص۱۶۳.
[۷۶]. ازدی، فضل بن شاذان؛ الایضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، بیجا، بیتا، ص۵۳.
[۷۷]. تاریخ الیعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۶.
سید علی اکبر حسینی